eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.6هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
12.6هزار ویدیو
292 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓اولین کسی که درزمان محاصره حرم حضرت زینب(س) وارد این منطقه شد چه کسی بود؟ 🕊سالروز شهادت سردار مقاومت، گرامی باد @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #ساعت۱۶به‌وقت‌حلب 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 3⃣3⃣ ✨ فرشته نجات راوی: مهدی همدانی اسفندماه ۱۳۷۸ هفده ساله بودم و در سال سوم دبیرستان مشغول تحصیل. اسفندماه ۱۳۷۸، پدر و یکی از دوستانش جهت شرکت در همایشی عازم همدان بودند. برف زیادی آمده بود و هوا به شدت سرد. ابتدا مادر با رفتن پدر مخالفت کرد و گفت: « بگذارید صبح اول وقت بروید. الان هوا خیلی خراب است. » ولی پدر اصرار به رفتن داشتند از پدر خواستم من را هم با خود ببرند و ایشان هم قبول کردند. عصر همان روز با یک خودروی رنو به طرف همدان حرکت کردیم. از شهرستان آوج که گذشتیم دیگر هوا کاملاً تاریک شده بود و برف و کولاک بسیار شدید؛ طوری که پدر هنگام رانندگی هم به سختی جلوی خود را می‌دیدند. در یکی از گردنه‌های پُر شیب آوج، ناگاه پدر به سختی ترمز کردند. خودرو، بعد از چند بار سُر خوردن کنار جاده ایستاد. اول فکر کردم برای خودرو اتفاقی افتاده است. ولی بعد فهمیدم پدر پایین سراشیبی جاده نوری دیده و احساس کرده اند کسی به کمک احتیاج دارد. از خودرو پیاده شدیم و به دنبال پدر راه افتادیم. پدر درست حس کرده بودند. یک خودروی پیکان کنار جاده واژگون شده بود و مرد و زنی، همراه کودک چهارساله‌شان در ماشین گیر افتاده بودند. سریع به کمک هم در آن سرمای شدید که واقعاً تحملش سخت بود، آن سه نفر را از ماشین بیرون آوردیم و سوار ماشین خودمان کردیم و به اولین مرکز اورژانس رساندیم. هر سه نفر سرمازده ولی الحمد الله، در صحت کامل بودند. آن خانم که نجات پیدا کرده بود، مرتب می‌گفت: « من می‌دانستم... مطمئن بودم يك آدم خوب به نجات ما خواهد آمد. دلم گواهی میداد. » و به پدر اشاره می‌کرد و می‌گفت: « شما فرشته نجات هستید ... شما فرشته نجات هستید. » اصرار پدر به راهی سفر شدن در آن شب سرد و شهامت ایشان برای توقف در آن نقطه پرخطر گواه بصیرت و شجاعت ایشان بود. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #ساعت۱۶به‌وقت‌حلب 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 4⃣3⃣ ✨ ژیان، ماشین تشریفات راوی: محمود میرزاخانی مردادماه ۱۳۸۰ صبح زود، بین خواب و بیداری بودم که زنگ تلفن خانه خواب را از سرم پراند. گوشی را که برداشتم صدای آقای همدانی کاملاً هوشیارم کرد. + « آقای میرزاخانی، برادر، هنوز که خوابیدی. » - « نه حاج آقا در خدمتم. امری باشد؟ » + « يك كار فوری دارم. سریع با ماشین خودت را برسان منزلمان. » آن‌طور که حاج حسین بر سریع رفتنم تأکید کرد، با خودم گفتم: " حتماً حاج‌آقا کار کوچکی دارد. " به همین علت سریع لباس ساده ای پوشیدم و با دمپایی سوار خودروی ژیانم شدم و به طرف خانه ایشان حرکت کردم. پنج دقیقه بعد، جلوی خانه حاجی بودم. یک ماشین تویوتا هم داشتم که آن شب در محل کار مانده بود. همیشه حاجی را با آن خودرو این طرف و آن طرف می‌بردم ولی آن روز چون حاج حسین عجله داشت دیگر نرفتم به محل کار تا تویوتا را بیاورم .البته خودم خجالت می‌کشیدم حاجی را با ژیان این طرف و آن طرف ببرم. حاج حسین با لباس کامل نظامی، مثل همیشه تمیز و اتوکشیده، با آن دو درجه و مدال فتحش از در خانه بیرون آمد. محو ابهت حاج حسین بودم و با خودم فکر می‌کردم: " چقدر این لباس به حاج حسین می‌آید! خیلی زیبا شده است. " ناگهان یادم آمد که حاجی این لباس‌ها را فقط برای جلسات رسمی می‌پوشد. با خودم گفتم: " وای خدای من.... حالا چه کار کنم با دمپایی و ماشین ژیان؟ " فکر کردم: " حاج حسین الان من را سرزنش می‌کند. " ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهیدی که با ۱۰۰ ثانیه سکوت معروف شد: یک دانه پسر داشتم شهید شد، اول گفتند زخمی شده بعد جنازه‌اش را آوردند... @Modafeaneharaam
یکی از دوستان تعریف می‌کنه: سر مزار شهید بودیم یکی از اقوام مون که چندین ماه بود مشکلی داشت زنگ زد و پرسید کجایید ؟ گفتم: سر مزار شهید صلواتچی هستیم و کمی از کرامات و زندگی شهید برایش گفتم. اقوام مون گفت: موبایلت را بزار روی قبر و بزن روی بلندگو...من با این شهید کار دارم 😳 فردا صبح زنگ زد و گفت: 👇 ادامه اش اینجاست👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جلوه گل عندلیبان را غزلخوان می کند نام مهدی صد هزاران درد درمان می کند مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند ♥️✨ خجسته سالروز ولادت حضرت مهدی صاحب الزّمان(عج) پیشاپیش بر شما مبارک ✨♥️ @Modafeaneharaam
🔰امام صادق علیه السلام: ✍تَوَقَّع أمرَ صاحِبِكَ لَيلَكَ و نَهارَكَ. 🔴 در شب و روزت منتظر امر (فرج) مولايت باش. 📚بحارالأنوار،ج 98،ص 159 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 بخشی جالب از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی: خداوندا! تو را سپاس که مرا قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا