eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
خطرناک ترین مزاج 😱😱😱 وقتی زیاد تو بدن ترشح بشه باعث👇👇 خلط پشت گلو❗️ آبریزش دهان در هنگام خواب❗️ چاقی شکم و پهلو❗️ نفخ و ورم❗️ یبوست❗️ همه این ها از سردی مزاج یا بلغمه😱😔 برای درمان وارد لینک زیر بشید و فرم رو پر کنید👇👇👇👇 https://formafzar.com/form/ulrlf https://formafzar.com/form/ulrlf https://formafzar.com/form/ulrlf
‍امضای شهادت🌷 💠مهدی توی اش نوشته بود: رسیـدن به سن سے سال برایـم ننگ است. آخرین بار ڪہ از برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدے ڪنار سقاخونه ایستاده میخنده😍 🔰ازش پرسیدم چیـه مادر چرا می خنـدے؟؟؟ گفت ، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم🕊 🔰 بهش گفتم اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم😢 دستش رو به آسمون ڪرد و گفت مادر خدا♥️ هست... 📚برگرفته از کتاب فاطمیون. اثر گروه شهید هادی ‎‎ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ♨️ شاید باور نکنید ولی بعضیا، با غذا خوردنشون، بیشتر از نماز خوندن بعضیای دیگه، به خدا نزدیک میشن! چطوری؟! @Modafeaneharaam
224.mp3
2.01M
💬 قرائت "زیارت عاشورا" 🎧 با نوای استاد فرهمند به نیت سلامتی وتعجیل در فرج امام زمــان ارواحنا فداه ❤️🌹 شروع چله:۱۴۰۱/۱۲/۲۴ @Modafeaneharaam
🌹🕊🌹🕊🌹 روایتی از همسر‌شهید یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود‌. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم. به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود: همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم. ❤️شهید عبدالمهدی‌ کاظمی🌹 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* *#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_رهسپار* *#نویسنده_غلامرضا_کافی*
*داستان دنباله دار هر روز یک قسمت* ** ** ** نزدیکی‌های مزرعه که رسیدیم گفتم: بچه‌ها بریم و یه احوالپرسی کنیم. _نه بیچاره از ترس میمیره. یکی گفت: _بابا این پیرمرد تا ما را ببینه میخواد فرار کنه و پای فرار هم که نداره همونجا پس میوفته بیاید بریم تا متوجه نشده. _نه میریم پیشش تا ترسش بریزه. شایدم به قول بچه ها دل شیر داره و نمی ترسه. نزدیک پیرمرد که شدیم فهمیدیم اصلاً متوجه حضور ما نشده و همین که ما را دید وحشت زده چند قدمی از ما دور شد. دستم را به سمتش دراز کردم و گفتم: _سلام علیکم پدرجان حالتون چطوره؟! پیرمرد با ترس و وحشت دستش را به سمتم دراز کرد و آروم دست کشید رو سرم و با تعجب نگاه می کرد. غلام علی هم که همیشه شوخ طبع بود وقتی دیدین پیرمرد دست کشید روی سر من خندید و گفت: «حسن الان وقتشه دکمه شاخ رو بزن» صدای خنده بچه ها بلند شد و با رفتار بچه ها اون پیرمرد متوجه شد که مردم روستا بیخودی از رزمنده ها میترسند و اخلاق بچه ها واقعا خوبه. کردستان با تمام سختی هایی که داشت ولی بچه ها در برابر آن سختی ها اصلاً خم به ابرو نمی آوردند. با شوخ طبعی هاشون اونجا را برای خودشان راحت‌تر کرده بودند. چند وقتی توی منطقه کردستان بودیم که اعلام کردند باید بریم جنوب و آنجا عملیات داریم. من و غلامعلی کنار هم بودیم و توی چند تا عملیات هم باهاش شرکت کردم.چند باری زخمی شد ولی به روی خودش نیاورد و هرچی هم اصرار می کردیم که تو با این حالت نباید توی عملیات شرکت کنی گوشش بدهکار نبود. همه شور و شوق غلامعلی را می دانستند. با هر ترفندی بود فرمانده را راضی می کرد که توی عملیات شرکت کنه. یک روز قبل از عملیات بدر بود که همه را توجیه کردند که عملیات در پیش است و باید آماده بشیم. غلامعلی هم طبق معمول شور و شوق زیادی داشت و خودش را برای عملیات آماده میکرد. صبح همان روزی که قرار بود بریم برای عملیات غلامعلی اومد پیشم ولی دیدم حالش زیاد خوب نیست. _غلامعلی چیزی شده انگار زیاد حالت خوب نیست مثل هر روز میزون نیستی. _دیشب یه مشکلی برام پیش اومد. دیشب که خواستم برم دستشویی اشتباهی آفتابه نفت را به جای آفتابه آب با خودم بردم و الان تمام بدنم له شده و زخمی. _چرا حواست نبود پسر !خوب دیشب صدام میکردی ببریمت بهداری. _نمی خواد لازم نیست. _لازمه اگه همون دیشب صدامون کرده بودی و رفته بودیم الان بدنت زخمی نشده بود. اصرار کردیم و غلامعلی را بردیم بیمارستان وقتی گفتیم چه اتفاقی افتاده گفتند که باید تمام دیشب سریع میومدی. _این تمام بدنش له شده ما نمیدونیم چطور ساکت است و چیزی نمیگه. خلاصه چند تا با ما دادند و برگشتیم. ادامه دارد.. @Modafeaneharaam
💠 چه برایمان آورده ای مارکو؟ من هیچی؛ اما بینهایت دوباره با یه‌عالمه جایزه مثل تبلت، گوشی، لبتاب، دوچرخه و... اومده تا دهه هشتادی هارو با خودش به یه ماجراجویی شگفت انگیز ببره. 🔹️فقط باید ۵ رو به ۱۰۰۰۸۸۸ ارسال کنن تا راهی سفر بشن. bn.javanan.org 🔅کد دعوت=1255664
🔵دیگه نیاز نیست واسه هر عکسی فرزندتو ببری آتلیه چون که 👈آتلیه مجازی کودک افتتاح شد😍🎊 فقط کافیه یک عکس از فرزند دلبندتون بفرستید و یک عکس آتلیه‌ای با تم موردنظر و قیمت مناسب و کیفیت عالی تحویل بگیرید😍☺️ راستی انواع تم هم موجوده😌😉 برای ورود به آتلیه کلیک کن📸 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/541131085C4f4334d91f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 🍃🌸سر خوش آن عیدی که آن بانی نور 🌸🍃از کنار کعبه بنماید ظهور 🍃🌸قلبها را مهر هم عهدی زند 🌸🍃از حرم بانگ اناالمهدی زند 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @Modafeaneharaam
امام على عليه السلام: مَنِ اهتَمَّ برِزقِ غَدٍ لم يُفلِحْ أبَدا كسى كه غم روزى فردا را بخورد، هرگز رستگار نشود غررالحكم حدیث9113 @Modafeaneharaam
*🔷یاالله یا زهرا سلام الله علیها🔷👆 🔆بخـــــوان 🍀آیه 2۴ 🍀 به نیت رفع موانع ظهورمولاصاحب عصر 🌹وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد؛ یقیناً باطل نابود شدنی است!»* @Modafeaneharaam
🥀اولین طلبه شهید مدافع حرم استاد فارس محمد مسرور🥀 خاطره ای از آقای مهرداد مرادیان: چند سال قبل به عنوان راننده راهیان نور در خدمت تعدادی از مشتاقان شهدا بودم، محمد هم در کاروان بود. در یکی از روزها محمد آمد و گفت جارو دارید؟ گفتم چطور مگه؟ گفت میخواهم داخل اتوبوس را جارو کنم🌿 گفتم شما زحمت نکشید این وظیفه ماست، اما محمد اصرار کرد و خودش همه خاکهای کف اتوبوس را جارو کرد 🏵️ و وقتی همه خاکها را جارو کرد همه را بیرون اتوبوس روی خاکهای همان منطقه ریخت. وقتی از علت این کارش پرسیدیم گفت: این خاکها با خون شهدا آمیخته شده است و مقدس هستند و نباید جای دیگری برود❤️ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور سردار سلیمانی در بین رزمندگان ایرانی و افغانستانی مدافع حرم و رجز خوانی شهید « عارف کایدخورده » @Modafeaneharaam
📌 | شهید سید علی عالمی (ابوسجاد) مسئول پشتیبانی فاطمیون 🔹یکی از اولین نیروهای بود. مردی پرتلاش و دلسوز... 🔸آخرین بار که او را دیدم، یک ماه قبل از شهادتش بود. با شوخی بهش گفتم: سید جان، نورانی شدی، نکنه شهید بشی؟! 🔹با حسرت گفت: ما کجا و شهادت کجا؟! گلویش را بغض گرفت... 🔸گفت: تمام دوستانم، دستمزدشان را گرفتند، رفتند ولی من لایق نبودم، دیگه خسته شدم. کاش بی ‌بی زینب(س) دستمزد منو هم می‌داد، می‌رفتم. 🔹من بهش گفتم: سید جان فعلا کار داری، بهت نیاز است... 🔸گفت: بیشتر از ۳ سال خدمت کردم دیگه بسه... سرانجام در ایام محرم دستمزدش را گرفت و با لب خندان به جمع دوستان شهیدش پیوست. 🔺 راوی: همرزم شهید @Modafeaneharaam
همسر شهید: ندا خیلی بی‌تابی می‌کند و با حسرت پدران دیگر را نگاه می‌کند و می‌گوید: چرا همه دوستانم بابا دارند؛ اما من ندارم؟ او با عکس بابا صحبت می‌کند. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ✍پیام شهید مدافع حرم براے آنهایے کہ نمیدانند مدافعان حرم براے چہ رفتند ... @Modafeaneharaam
شهید امنیت کشور ❤️ ۱۹ خرداد ۱۳۸۸ ۱۳۶۷ : زاهدان تازه داماد @Modafeaneharaam
❤️گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید از زبان مادر شهید : ایشان از امر بمعروف وارد سپاه شدن و از ان موقع خودشان را شناختن نماز شبشان ترک نمیشد و همیشه در حال عبادت بودند هیج وقت نماز جمعه ترک نمیشد وهیچ وقت بدون غسل جمعه نماز جمعه نمی رفت بسیار فرد دلسوزی بود و بسیار شوخ تب خوش اخلاق ودوست داشتنی بود ، عاشق رهبری بود در ضمن هیئت عاشقان ولایت هم بوده، دوتا از عموهایش ویکی از دایش هم شهید شدن : @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سفره هفت سین مدافعان حرم @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یه سری مرد به شجاعت این شیر بچه حزب الله،حتی زیر دست و پای داعش چند لحظه قبل از تیکه تیکه شدن ! جمله ای نمیگن شاد بشه! ❗️اما یه عده توی امنیت نشستن و.. @Modafeaneharaam
🌸شهید مدافع سلامت:شهید احمد داستانی به نقل از پسر شهید:دو روز بعد از ازدواج به جبهه رفت و 4 سال جنگید.در این 4 سال،چند بار مجروح شده بود، در یکی از عملیات ها نیروهای بعث عراق اسیرش کرده بودند و در میانه مسیر فرار می کند.در همه این سال ها هیچ وقت خاطراتش از جنگ را برای ما روایت نکرد.فقط بعضی وقت ها که عکس هایش را ورق می زد با گریه می گفت یک گردان رفتیم عملیات،من برگشتم و چند نفر دیگر،همه شهید شدند.پدر و مادر هر دو به خاطر کرونا شهید شدند.خودم و خواهرم بعد از فوت آنها به کرونا مبتلی و بستری شدیم شنیدن مصیبت هایی که بر یکی از خانواده های شهدای مدافع سلامت رفته،طاقت هر شنونده ای را طاق می کند و اشکش را سرازیر.گفته بودند اولین شهید مدافع سلامت تهران سال ها رزمنده بوده و تصورمان این بود که حتما همسرش خاطرات زیبایی از سال های جنگ دارد. قرار مصاحبه را که با پسر شهید هماهنگ کردم گفتم پس به مادر بگویید آلبوم عکس های قدیمی را دم دست بگذارند و آماده مصاحبه شوند،پسر شهید گفت:متاسفانه مادرم از پدر کرونا گرفت و ایشان هم فوت کردند.من و خواهرم در خدمت شما هستیم.هر دو طرف خط سکوت شد. خودم را جمع و جور کردم و به زور بغضم را فروخوردم💔گفتم تسلیت عرض می کنم،پس انشالله روز مصاحبه خدمت یکی دو نفر از اقوام درجه یک شما هم باشیم تا هر کدام خاطره ای از شهید داستانی و مادر مرحوم تان بگویند و...هنوز جمله ام تمام نشده بود،گفت:خاله من هم از پدرم کرونا گرفت و ایشان هم فوت شدند.مادربزرگم هم از غصه شهادت داماد و از دست دادن دخترهایش دق کرد و مُرد😭باز هم سکوت کشدار... شادی روح شهدای مدافع صلوات @Modafeaneharaam
🌸 نردبان زیارت عاشورا 🔺دست نوشته بسیجی که هر بار که میخواند به نیابت از یک شهید ثبت و تاریخ گذاری میکرد @Modafeaneharaam