eitaa logo
مدافعان ظهور
390 دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
3.8هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ 🌷 دارای دو چهره ظاهری و باطنی است. 🔸 بعثت دارای دو چهره است که چهره ظاهری آن، مقام رسالت و نبوّت انبیاست که این را زمان بر عهده دارد، مطابق با زمان و روزگار و عصرها، انبیاء مبعوث می‌شوند. 🔹 و چهره دیگر بعثت را چهره باطن و حقیقی او تشکیل می‌دهد که آن، در حقیقت برگشتش به شکوفایی استعداد نظام هستی است که عالَم، استعدادی دارد همانگونه که در امور جزئیه هم مشاهده می‌کنیم که یک هسته‌ی درخت، بعثت دارد، برای اینکه استعدادهای نهفته‌ای دارد که باید این استعدادها برانگیخته شود و شکوفا شود که شکوفایی هر چه که خوابیده است و نهفته است به یک معنا روحش به همان بعثت برمی‌گردد. 🔸 و لذا مجموع عالم، استعداد نهفته‌اش که شکوفا می‌شود و بر می‌خیزد از متن خودِ عالم، این به روح بعثت بر می‌گردد که کلمه "بَعَثَ" در آیه‌ی مبارکه بیشتر به همان چهره‌ی باطنی مقام بعثت اشاره است. 🔹 آن هم مقام بعثت، آنچنان مقام سنگینی است که خود خداوند با اسم شریف "هُوَ" برای برانگیختنش و شکوفایی‌اش قیام می‌کند؛ 📕 هوَ الّذی بَعَثَ فِی الأمّيّين رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿جمعه /۳﴾ 🔸 دیگر دست فرشته‌ها در کار نیست، دست واسطه‌ها در کار نیست بلکه خودِ حقیقت حق برای شکوفایی این مقام دست به کار می‌شود که: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا ❇️ استاد صمدی آملی @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
عید مبعث۱۳۸۶.mp3
15.51M
♦️♦️ 🔸 شب عید مبعث ۱۳۸۶/۵/۱۹ 🔸 با افاضات استاد صمدی آملی ⬆️⬆️ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💐 قبساتی از فرمایشات حضرت استاد صمدی آملی (حفظه الله تعالی) 💢 پیرامون 💢 🌺 "بَرّ" یعنی نیکوکار کسی است که بر اساس عقل عمل می‌کند. عقل می‌گوید بِعثت حَسَن است، نیکو است، برای این‌که به محض این‌که انسان به عقل رسید می‌فهمد که در نظام هستی مستقل نیست مخلوق است، مالکی دارد. هم خود او و هم نظام هستی مالک دارد. هیچ چیز در عالم بی‌مالک نیست. 🌼 مالک هم بر اساس فهمِ عقل، یک حقیقت است. و عقل می‌فهمد که در قلمرو مِلک دیگران حقّ تصرّف بدون اِذن ندارد. و لذا منتظر است از طرف مالک بر اساس بِعثت، کسی بیاید به این عقل بگوید که چطور در خودت و در کلمات وجودی عالم تصرّف کن. 🌺 بدان که "الله مالِکُ المُلک یُوتِی الملک مَن یشاء و یَنزِعُ الملک مِمّن یشاء و یُعِزّ من یشاء و یُذلّ من یشاء ..." (آل‌‌عمران/۲۷) 🌼 لذا در نماز وقتی می‌خوانیم تو مالکی، ربّ عالمینی، به محض این‌که عقل به نِساب فهمِ بِالْفِعل رسید، این جناب عقل می‌فهمد که "ربّنا ما خَلَقتَ هَذا بَاطِلا" (آل‌‌عمران/۱۹۲) 🌺 تو مالکی و من مملوکم، هم مرا مالکی و هم عالَم را مالکی، و همه هم می‌دانند که اگر انسانی بخواهد در چیزی تصرف کند که مِلک دیگران است تصرف در مِلک غیر، بدون اذن، حرام است. یعنی حرام عقلی است. ممنوع عقلی است. و لذا می‌ترسد! چکار کنم در این نظام هستی؟ 🌼 بعد می‌گوید خود عقل می‌فهمد که چکار کند! عقل اگر عقلِ بِالْفعل بود قبول است، مثل ملائکه. اما عقلِ بشر، عقل بالفعل نیست عقلِ بِالْقُوّه است، عقل هَیُولانی است. 🌺 عقل هَیولانی باید به فِعلیّت برسد یعنی تدریجاً حرکت کند از قوّه به فعلیّت برسد. این عقلی که می‌خواهد از قوّه به فعلیّت برسد مُخرِج می‌خواهد، یکی می‌خواهد که او را از قوّه به فعلیّت ببرد. لذا عقل می‌گوید: نه من مستقل هستم و نه هیچ‌‌یک از اشیاء عالم. نه منِ مُدرِک، مستقل هستم و نه کلّ عالَم مُدرَک. 🌼 لذا به عقل یک نحوه اختیار دادند و آن اختیار در فهم است. برای فهم عالم هیچ ممنوعیتی نداری اما به محض این‌که عقل به مرتبه‌ی تصرّف در عالَم، که خود، جزئی از عالَم است می‌رسد، می‌گوید: اینجا مالک است ببینم مالک اجازه می‌دهد؟ و لذا منتظر بعثت است. 🌺 به عقل اختیار داده‌اند فهمیدن عالَم را؛ چون اگر این عاقل نبود، این‌ همه عالَم را خلق نمی‌کردند! "اِنّ فِی خَلْقِ السّمَواتِ وَ الْاَرض وَ اخْتِلافِ الّیلِ وَ النَّهار لِآیاتِِ لِاُولِی الْاَلْباب" (آل‌‌‌عمران/۱۹۱) 🌼 عقل در فهم عالَم، هر چه را بخواهد بفهمد، می‌تواند. و هیچ مانعی نیست. این شما و این عالم! عُروج کن، مِعراج کن هر جا می‌خواهی برو! اما به محض این‌که به تصرّف در عالم رسیده‌ای بدان عالَم، مالِ مالک اوست و تو مالک نیستی! 🌺 و عقل می‌گوید تصرّف در مِلک غیر بدون اِذنِ غیر، جایز نیست. منتظر بِعثت است. یعنی منتظر است که یا خودش به جایی برسد که با مالکِ حقیقی ارتباط برقرار کند و از او اجازه بگیرد؛ چون مطلقاً همه مال اوست: "هُوَ الْاَوّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْبَاطِن" (حدید/۴) 🌼 و یا اگر خودش به این رُتبه نرسیده است و آن توانمندی را ندارد که ارتباط با مالک حقیقی را مباشرتاً برقرار کند و از او اِذن تصرّف بگیرد؛ منتظر است، می‌داند که این مالکِ حقیقیِ خالقِ عالَم که او را با عقل خلق کرده است و به او قدرت تصرّف داد، هرگز او را رها نمی‌کند و لذا برای احترام به او کسی را برایش می‌فرستد. و او هم منتظر بعثت است. 🌺 لذا اگر کسی مبعوث نشود خدای متعال مَحجوج واقع می‌شود و محجوج، مفلوج است. محجوج یعنی کسی که دیگری بر علیهِ او حُجّت اِقامه کند، او مورد حجت واقع شود. این است که خدای متعال انبیاء را مبعوث کرد تا حجّت را بر خلق تمام کند. 🌼 لذا بعثت برای این است که عقل بر علیهِ ذات اقدس الهی احتجاج نکند؛ زیرا اصلاً کارِ عقل این است که دنبال حجّت می‌گردد. حجّت باید همیشه به صورت بَیّنه (دلیل روشن) باشد. 🌺 و لذا عقل، تصرف در نظام هستی را بدون اذن مالک انجام نمی‌دهد و مُبَیِّن اذن مالک هم انسانِ کامل است و لذا اوّلین فردی که از بشر خلق شد آدم است: "وَ عَلّمَ آدمَ الاَسماءَ کُلَّها" (بقره/۳۲) مراسمات عرشی ، شب ، تاریخ ۹۸/۰۱/۱ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
📚 رو به مامان و بابا و احسان و امید گفتم : - آروم رانندگی‌ کنید، احسان تو هم خوابت اومد بزن کنار لجبازی نکن. احسان با خنده گفت : - تو نگران نباش ما خوب بلدیم با این ماشین یه عمر رانندگی کنیم تو برو رانندگی رو با اون عروسکی که پدر زن جان برات خرید تمرین کن . راستی آخرش نگفتی کجا قایمش کردی ناقلا ...! بابا رو با احسان گفت : - انقدر این پسر رو اذیت نکن. امیرجان خوب شد که ماشین رو سوار نشدی یادت نره هر چقدر هم خانواده ی نامزدت پولدار باشن تو باید عزت نفس خودت رو حفظ کنی! ما معمولی ها اگرم به فرض مثال یه آدم پولدار به پست مون بخوره و برامون کار خیری انجام بده شک نکن که از قبل برنامه‌چیده که ۱۰۰ برابرش رو براش جبران کنیم. گرچه خودت میدونی من با نامزدیت مخالف بودم اما‌ میدونم هُدی دختر بدی نیست. پس به نظرت احترام گذاشتم، تو هم از خودت و دین و ایمانت محافظت کن. یادت نره کی بود و از کجا اومدی ...! هیچوقت غلام حلقه به گوش هیچکس نباش قانع باش تا آزاد باشی. برده ی پولدار هیچ ارزشی نداره چون به چشم همه، همون برده هست و می مونه!‌ - چشم آقا جون حرفاتون رو آویزه ی گوشم کردم ازشون خداحافظی کردم و دست تکون دادم. شهریار با پیژامه راه راهش تو کوچه پرید و آفتابه ی آب رو روی زمین ول کرد و گفت : - ای وای چه زود خداحافظی کردن ... رو بهش گفتم : - مثلاً قرار شد یه کاسه آب برداری و بیای؟ شهریار متفکرانه گفت : - جون تو از صبح دستشویی داشتم. این داداشت احسان هم یبوست داره ها بگو یه دکتر بره دهن ما رو سرویس کرد. میرفت دست به آب باید سند میذاشتی تا بیرون بیاد ...! با نگاه چپ چپ من حرفش رو خورد و گفت : - خلاصه دیدم بابات داره نصیحتت میکنه پریدم تو دستشویی، گفتم این نصایحِ پدرانه حالا حالاها تموم بشو نیست. باقی آب آفتابه هم خالی کرد و گفت : - خب راهشون روشن ایشاالله که به سلامت برسن. با صدای گوشیم به خودم اومدم. آقای مقدم بود ...! ‌ گوشی رو جواب دادم : - سلام امیرجان احوالت چطوره؟ - سلام آقای مقدم ممنونم زنده باشید. شما خوب هستید؟ - پدر و مادرت برگشتن؟ - بله تازه رفتن. - خب به سلامتی! اگه کلاس نداری یه توک پا بیا دفتر من یه کار کوچیکی باهات داشتم. - خیره؟ - بیا خودت میفهمی. - ببخشید جسارتاً کجا باید بیام؟ - آدرس رو برات میفرستم. *** ۱ ساعت بعد توی دفتر لوکس جناب نماینده نشسته بودم. آقای مقدم رو به من گفت : - چاییت رو بخور ... نترس نمک نداره. با خجالت چایی رو به لبم نزدیک کردم و گفتم : - این چه حرفیه اختیار دارین! - خب حقیقتش صدات زدم تا اولاً ازت سوال کنم که چرا ماشین رو برنداشتی؟ هُدی گفت جعبه سوئیچ رو جا گذاشتی و نبردی! با ادب گفتم : - من که خدمتتون عرض کردم اون پول رو نمیگیرم ، چه در قالب هدیه و چه دستمزد! من‌ دلی حاضر شدم اینکار رو انجام بدم تا جبران مافات آبرویی باشه که نزدیک بود من و دخترتون به باد بدیم همین. زحمت اصلی هم با خودتون بود. خیلی هم ممنونم که با احترام و محبت با خانواده ی من برخورد کردین. آقای مقدم وسط حرف من پرید و گفت : - خانواده ی خیلی خوبی داری واقعاً قدرشون رو بدون. اما میخوام بدونی من اگه میخواستم بهت دستمزد بدم همون ۵۰۰ تومن رو میدادم اما این ماشین رو به عنوان هدیه برات خریدم بخاطر مردونگی که اون لحظه انجام دادی و بعدش گفتی هیچ پولی هم نمیخوای. من شاید بلد باشم با هر کسی مثل خودش رفتار کنم اما خوب میدونم گوهر نایابی مثل تو که هنوز بوی غیرت و خانواده و مردونگی رو میدونه نباید از دست داد. اما امروز بهت گفتم اینجا بیای که یه پیشنهادی بهت بدم. میدونم تو هر روز کلاس نداری و رفتن به خارج شهر و نگهبانی اون کارخونه برات خیلی سخته ...!‌ از دوستت هم شنیدم که دنبال یه کار دیگه میگردین و میخواین استعفا بدین. خب توی دفتر ۳ نفر کار میکنن. اولی مشاور من آقای بهرامیه که مداوم همراه خودم و در سفر و پی کاریم. چندان به دفتر رفت و امد نداریم مگه دیداری و جلسه ای پیش بیاد. هادی هم مسئول دفتر بود که الان خودش تو اطلاعات مشغول به کار شده و دیگه نمیتونه بیاد. اینجا هم مونده بدون سرپرست با کلی کار تلنبار شده! اگر‌ بتونی بیای و اینجا مستقر بشی خیلی خوبه. چون برام سخته با این همه مشغله بازم دنبال آدم معتمد بگردم. رو به آقای مقدم گفتم : - راستش نمیتونم شهریار رو تنها بزارم اون بنده خدا بخاطر رفاقت با من نگهبانی رو قبول کرد. آقای مقدم با خنده جواب داد : - این رفیقت شهریار هم خیلی پسرخوبیه درسته یه کم شوخ و پرحرفه اما دلش پاکه. من مشکلی ندارم اتفاقاً دو نفر باشین کارها زودتر انجام میشه و خیال منم راحته. ضمناً فکر جا نباشین. طبقه بالا خالیه و یه کم وسیله اضافه توش گذاشتیم. میتونید اونجا مستقر بشین. 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال #قسمت_بیست_و_پنجم ✍ #م_علیپور رو به مامان و بابا و احسان و امید گفتم : - آروم رانند
در حالی که حس میکردم حرف ها و توصیه های آقا جون رو از یه گوش شنیدم و از دروازه رد کردم از‌خودم خجالت کشیدم و گفتم : - ممنونم بابت پیشنهادتون باید با شهریار هم مشورت کنم! گرچه توی دلم مطمئن بودم شهریار زودتر از من بار و بندیلش رو جمع میکنه و مستقر میشه. چطور میتونستیم کار بهتری پیدا کنیم؟ مکان دفتر به دانشگاه و مرکز شهر خیلی نزدیک بود و یه طبقه مستقل برای اسکان مون، یعنی یه شرایط عالی که نمیشد ردش کرد. جمله ی آقاجون توی گوشم زمزمه شد : - یادت نره ما معمولی ها ، اگرم به فرض مثال یه آدم پولدار به پست مون بخوره و کاری برامون انجام بده شک نکن که از قبل برنامه چیده تا ۱۰۰ برابرش رو براش جبران کنیم. با یادآوری این حرف به خودم لرزیدم. آقای مقدم رو بهم گفت : - اگه وقت کردی امروز با هُدی یه سر بیرون برو کافی شاپی رستورانی‌ چیزی ... این چند ماه حداقل مثه نامزدها رفتار کنید. به هُدی هم بگو یه استوری دو نفره بزاره که همه متوجه بشن. راستی اون ماشینی که مال خودته بردار یا ماشین هُدی. شاید یه کم عقل تو کله ی این دختره اومد و اون ماشین مشتی ممدلی اوراقش رو بیخیال شد ... این بچه ها تا منو دق مرگ نکنن ول کن نیستن! ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌛عروس ماه 🌜 سرانجام به سامرا رسیدند، هرچه به خانه امام هادی علیه السلام نزدیکتر می شدند ضربان قلب نرجس تندتر می‌شد. نرجس بی تاب بود و بی قرار یار. به خانه امام رسیدند. صدای مهربانی را شنیدند: «بفرمایید، خوش آمدید» قلب نرجس در سینه اش فرو ریخت، زانوهایش سست شده بود. بوی بهشت می آمد، امام هادی به استقبال آن ها آمد و سپس خواهرش حکیمه خاتون را خبر کرد و فرمود:«این است آن بانوی محترمی که در انتظارش بودیم» حکیمه او را در آغوش گرفت و به سمت خانه برد. امام می‌دانست که نرجس در این سفر با سختی های زیادی روبه رو شده و رنج اسارت کشیده است، به همین خاطر می‌خواست دل او را با مژده ای شاد کند، امام هادی علیه السلام فرمود: «ای نرجس! خوشحال باش! به زودی خداوند به تو فرزندی عطا می کند که آقای همه دنیا خواهد شد. پسری که زمین را همان گونه که از ستم پر شده، از عدل و داد لبریز خواهد کرد.» نرجس شادمان از این خبر سرش را بالا آورد. در همان لحظه چشم نرجس به چهره همچون ماه امام حسن عسکری علیه‌السلام افتاد. دل دخترک از عشقی زلال شروع به تپیدن کرد. یک آسمان پاکی و نجابت در آن چهره نمایان بود. تمام رویاهای شگفت انگیز گذشته از نظرش گذشت، روزی که ستون ها شکست و صلیب ها فرو ریخت، رویای دیدار مسیح و پیامبر صلی الله علیه و آله، رویای آغوش پرمهر حضرت فاطمه سلام الله علیها، و اینک جوانی که در برابرش ایستاده بود! ✍نویسنده و پژوهشگر:فاطمه استیری 📝ویراستار:نفیسه سادات اسلامبولچی @modafeanzuhur
إلهی، شأن این کلمۀکوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علی یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟ فراز ۸ @modafeanzuhur
✨و عمده تر از همه مطالب و مباحث این است که جنابعالی خودت را پاک بداری و پاک بوده باشی ، صورتاً و سیرتا ، که ارتباط وجودی ات با مبدأ عالم ، به حقیقت باشد نه به مجاز . به سرّ الله الله گفتن تقویت میکند و همچنین مراقبت ، حضور ، طهارت و آداب دیگر ، سبب رشد و صعود شما می شود و شما را به رؤیاها و خوابهای خوش می‌کشاند. قوی تر که شد ، رؤیاهایت به بیداری می کشد و بر روی انسان روزنه ها بلکه درها بلکه معبَرها بلکه عوالم باز می شود ، برایش مطابق ارتقاء و اعتلای وجودی اش باز می شود که آن وقت «اقرأ وارقَ» تحقق می یابد . خودتان را پاک بدارید و به فکر فردا و پس فردا هم نباشید. ✨ ص ۳۹ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید
💠 استاد صمدی آملی حفظه الله 🔹حضرت خاتم انبیاء در ولایت و رسالت و امامت و خلافت صمد است همان گونه که در عبودیت صمد است که "عبده و رسوله" است که در تشهد نماز او را عَبدِ اللهِ تنهای بی شریک و رسول خدای تنهای بی شریک می دانیم پس از باب مناسبت بین عابد و معبود، اگر معبود وحده بی شریک بود قهراً عبد او نیز در عبودیت بی شریک خواهد بود. 📘 شرح دفتر دل/ج۱/ص۲۶۰ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
4_5958743867334332685.mp3
18.14M
🎙 جلسهٔ نهم در محضر تاریخ - ۹۲/۴/۲۸ - عینیت خداوند با موجودات 🔻 عناوین: - (01:00) نسبت خداوند با موجودات بنا بر وحدت موجود - (03:00) نهایت سفر اول و دوم سالک - (04:00) تاریخچه پیدایش مکتب وحدت موجود در اسلام - (06:00) نظر شیخ محمد حسین کاشف الغطاء در مورد وحدت موجود - (10:00) نسبت بین ظاهر و باطن   عینیت خداوند با موجودات - (15:00) اشکالات وارده بر وحدت موجود از دیدگاه فقها - (17:00) فتوای سید محمد کاظم یزدی در عروة الوثقی در باب قائلین به وحدت وجود   (21:00) حاشیه امام خمینی ره بر فتوای سید کاظم یزدی - (23:00) پاسخ به اشکال فقها بر عینیت خداوند با موجودات @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
إلهی ناتوانم و در راهم و گردنه‌های سخت در پیش است و رهزن‌های بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش. یا هادی (إهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضّالین!) فراز۱۶ @modafeanzuhur
🌹 اشکال : انسان در حال احتضار دارای معلومات عقلی است ، پس چرا لذت نمی برد ؟ چرا دست و پا می کند؟ چرا داد و فریادش بلند است؟ در پاسخ باید گفت: آیا شما از اولیاء الله هم چنین چیزی سراغ دارید ؟ خیر ، بلکه این داد و فریاد به خاطر آمیختگی و خَلط عمل صالح و ناصالح است . بالاخره این دنیاست ، چنین افرادی را به داد و فریاد درمی آورد ، ولی حضرت وصی (ع) را می بینیم که آخرین لحظات مرگش که دیگر چیزی به ارتحالش نمانده ، می فرماید : بخدا سوگند امر وحشتناک و مکروهی به من روی نیاورده ، من با مرگ چنانم که تشنه به آب رسیده باشد یا مانند کسی که گمشده اش را یافته باشد ، آنگاه آیه آورده: « و ما عندالله خیر للابرار »: آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است. امیرالمومنین اینچنین از مرگ اظهار خشنودی میکند ، این لذت ، لذت عقلی است .🌹 ص ۶۶ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏
مدافعان ظهور
#شرح_دروس_معرفت_نفس #جلسه_نودودو ۹۲ #درس_۲۲ #شرح_کتاب_معرفت_نفس #علامه_حسن_زاده_آملی #استاد_صمدي_آم
✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ ▫️✨✨▫️ ✨▫️ ▫️ 🌸 عرفان، برهان، قرآن 🔸حضرت علامه می فرمایند: عرفان حقیقی، تفسیر انفسی قرآن کریم است و فلسفه، برهان حقیقی عرفان و قرآن است که اگر قرآن را به برهان درآورید، می شود فلسفه و اگر قرآن را به معرفت شهودی درآورید، می شود عرفان و این سه از هم جدایی ندارند. 🔸تفسیر سوره ی حمد، نامه به گورباچف و نامه به علمای حوزه ی علمیه ی قم راجع به فلسفه و عرفان، در واقع انقلاب دوم امام بود که به مراتب سنگین تر و شریف تر از انقلاب اول بود. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ @modafeanzuhur تمام احکام شرع مقدس و مسایل اخلاقیات و مسایل اعتقادات برای این است که ما در دو رحم مادر و رحم طبیعت درست متولد بشویم که در رحم مادر، جنین تحت تدبیر نفس ناطقه مادر به کمال لایقش برسد و به سلامتی پا در این نشأه بگذارد و ان شاءالله باید طوری عمل کنیم که وقتی هم از این رحم متولد شدیم و به عالم بعدی وارد می شویم با سلامتی کامل باشیم و خدای ناکرده سقط شده نباشیم و در آن جا بال پرواز داشته باشیم. اگر انسان بخواهد کاهلی کند و یا از مسیر خارج شود و خودش را در این جا درست نسازد و در آن جا بخواهد به صورت ناقص متولد بشود، آن جا در زحمت است که این زحمت قابل بخشش هم نیست. ** گرچه خداوند مهربان است ولی فرمود: باید طوری باشد که لیاقت به کمال رسیدن و استعداد استکمال وجودی را داشته باشید بعد ما دلسوزی کنیم و شما را به کمال برسانیم. ✨▫️▫️✨✨▫️▫️✨ @modafeanzuhur 🔸اگر خدای نکرده انسان استعداد را از دست بدهد، آنوقت دیگر شفاعت و به کمال رساندن معنا ندارد. ان شاءالله خداوند به همه این توفیق را عطا بفرماید که اولا " این جا به نحو اکمل و کامل استکمال پیدا کنیم و وارد آن عالم بشویم و یا حداقل استعداد استکمال را با خودمان همراه داشته باشیم. ( حضرت آقا از این استعداد برای به کمال رسیدن را تعبیر به شفاعت فرمودند: این که شفاعت را باید از این جا با خودتان ببرید.) ۹۲ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0 💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢
بریم قسمت ٢۶ داستان کاردینال رو با هم مطالعه کنیم
📚 شهریار بُقچه ی رختخواب هاش رو توی اتاق گذاشت و خودش روش پرید. رو بهش گفتم : - پاشو جمع کن خودتو ... ! کلی کار مونده ، خوبه که مجبورت کردم این رختخواب های ویروسی پَلَشتت رو همونجا توی حیاط کارخونه بشوری!‌ و اِلا معلوم نبود الان وقتی درش رو باز میکنیم قراره با چه جونورهایی روبرو بشیم. شهریار بی تفاوت به من ، به سقف چشم دوخت و گفت : - میگم پا قدم این صدف خانم چقدر خوب بودها ... از وقتی که در کارخونه رو زد حسابی زندگیمون رو غلطک افتاد. هی ‌روزگار ... کی فکرش رو میکرد توی داغون که بوی شهادت میدی یهو تک دوماد آقای مقدم گردن کلفت از آب دربیای!‌ به سمتش رفتم و هُلش دادم تا از روی رختخواب ها پایین بیفته و جواب دادم : - همچین میگی دوماد انگار نمیدونی چه خبره! من فقط چندماه قراره بخاطر آقای مقدم آبروداری کنم و بعدشم مثه یه مهره ی سوخته از زندگی دخترشون بیرون برم و تمام! شهریار اینبار روی رختخواب من لم داد و پاش رو آویزون کمد کرد و به دور دست خیره شد : - خری دیگه ... تو نباید بزاری مهره ی سوخته بشی. دیگه کی بخت و اقبال در خونه ت رو میزنه که همچین لقمه چرب و نرمی گیرت بیاد؟ باید هر جور شده قاپ دختره رو بدزدی که قبل از تموم شدن عهد و میثاق صوری تون ، خودش بیاد و التماست کنه که عقد دائمش کنی! نیشخندی زدم و گفتم : - چه دل خجسته ای داری تو! خانم مقدم تا حالا حتی یه دونه پیام و زنگ هم به من نزده ... موندم اصلاً چطوری بهش پیام بدم که بیرون بریم. به پدرش قول دادم یه کافی شاپی رستورانی چیزی بریم که در ملاعام با هم دیده بشیم. آهی کشیدم و گفتم : - از اون بدتر خانواده ی خودم که مامانم دیشب گله میکرد که دو بار زنگ زدم حال عروس گلم رو پرسیدم اما اون به من زنگ نزده! هنوز هیچی نشده توقع داشت من زنگ بزنم دختر مردم رو بشورم پهن کنم رو بند که چرا به مادر من زنگ نزدی حال و احوال کنی! شهریار زیر خنده گفت : - ای ول خوشم اومد مامانت اینکاره ست. هنوز هیچی نشده میخواد تو ایام نامزدی گربه رو دم حجله بُکشه ... بیچاره خانم مقدم!‌ خب توی گاگول واسه چی امروز با من سر کلاس نمیای؟ با تعجب گفتم : - مگه هنوزم میخوای کلاس بری؟! شهریار روی رختخواب ول شده و از فرم رفته نشست و با تحکم گفت : - معلومه که میخوام برم، پول یه ترم رو پیش پیش دادم ها! بعدشم اگه یاد نگیرم چطور به صدف خانم یاد بدم؟ در کمد رو باز کردم و در حالی که رختخواب ها رو می چیدم گفتم : - حتماً از صدف خانم هم پول یک ترم رو گرفتی؟ عجب رویی داری تو شهریار. تو فقط شب نامزدی ۲۰ برابر پول اون ترم رو غذا خوردی! شهریار در حالت نشسته بالش ها رو برای من پرت کرد و گفت : - چه ربطی داره! اونجا نامزدی رفیقم بود ... خانم مقدم موظفه تا آخر ترم درس بده! فردا نبینم غیرتی بازی دربیاری بگی : " نه عشقم! دیگه لازم نیست کار کنی و از این حرفا " سرم رو به علامت تاسف تکون دادم : - حالا با صدف خانم چکار میکنی؟ فکر میکردم تا الان تو هم عاشق شدی و میخوای خواستگاریش بری. از بس که پیگیر بودی بهش درس بدی. شهریار بالاخره رضایت داد و از روی رختخواب های باقی مونده بلند شد : - داشتم عاشق میشدم بابا! اما خدایی از شب نامزدی تو پشیمون شدم یه کم این صدف شیش میزنه. نمیدونم جدی جدی انقدر خنگه یا منو اوسکول کرده! اون شب پیام داده من برای ارشد بلد نیستم میشه منو ثبت نام کنید؟ هیچی دیگه نشستم ۱ ساعت ثبت نامش کردم راستی یه چیز بگم بخندی. اسمش تو شناسنامه صدف نیست! صدیقه ست! گفت مامان بزرگم وقتی من به دنیا اومدم فوت شده و اسمش رو مجبوری روی من گذاشتن ولی همه صدف صدام میزنن! نفس راحتی کشیدم و در کمد رو بستم و رو بهش گفتم : - صدیقه هم اسم بدی نیست که! یکی از القاب حضرت زهراست ... اتفاقاً معنیش به نظر من خیلی هم از صدف قشنگتره! شهریار در حال چایی دم کردن گفت : - اه دیشب اتفاقاً یه کفشی میخواستم از فروشگاه اینترنتی بخرم اسمش " کوروش" بود. تا مرحله تاییدِ خریدم هم رفتم ها! والا با این اتفاقات دانشگاه ترسیدم ، با خودم گفتم الان سر کلاس یکی از اونایی که ارادت به کوروش داره کفشم رو ببینه مثه بار قبل میاد سر وقت ما و کتک کاری! تازه اسم یه کفش زنونه هم " صدیقه " بود! خواستم برای صدف خانم بخرمش. گفتم ننه مرده الان کفش رو ببینه تشنج میکنه! خیلی رو اسمش حساسه طفلی! در حال پاک کردن شیشه جواب دادم : - اصلاً این چه اسم هاییه که‌ روی کفش ها گذاشتن؟ قبلاً اسم گل و بلبل میزاشتن که. شهریار رو به من گفت : - نه بابا کل کفش ها همه شون اسم های فضایی و عربی ایرانی داشتن. از فِضه و کلثوم و حورا و عقیل و حمزه بگیر تا برو بالا!! فکر کنم داریوش و خشایار هم بود. 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال #قسمت_بیست_و_ششم ✍ #م_علیپور شهریار بُقچه ی رختخواب هاش رو توی اتاق گذاشت و خودش روش
شیشه پاک کن رو زمین گذاشتم و گفتم : - اصلاً نظارت تو کشور نیست ها؟ این اسم ها که همه شخصیت های معروف دینی و ایرانی ما هستن. واسه چی باید روی کفش هامون باشن؟ مردم کشور های دیگه اسم شخصیت های مهم شون رو روی ماشین های مدل بالا و با کیفیت و چه میدونم کارخونه هاشون میزارن اون وقت برای ما روی کفش گذاشتن. شهریار چایی دم کشیده رو توی فنجون ریخت و با نیشخند گفت : - از بعد ماجرای این دختره ی منحوس که همه جا بهم ریخت، به همه چیز مشکوکم. بعید نیست همینم عمدی گذاشته باشن. تو فقط سلبریتی ها رو ببین که چه اوضاعی درآوردن! نصف شون کشف حجاب کردن. یارو بازیگره هم سن و سال مادربزرگ منه، بعد اومده کشف حجاب کرده که من تموم این مدت آزادی نداشتم. یکی نیست بگه ننه جان تو قبل انقلاب و بعد انقلاب هم همچین حجاب و اعتقادی نداشتی که حالا برای یه لاخه مو بیرون انداختن انقدر احساس راحتی میکنی! چایی دم کشیده با بوی عطر گل محمدی رو سر کشیدم و گفتم : - تو این سوز سرما من که کلاه سر نکنم مغزم یخ میزنه، موندم چطور یه تعداد کمی از دخترا بدون کلاه و شال توی خیابون میرن و میان سردشون نمیشه؟ شهریار چایی رو مثل خشایار توی نعلبکی ریخت و با هورت بالا کشید و گفت : - اینا الان توَهُم آزادی برشون داشته اصلاً سرما گرما حالیشون نیست بابا. راستی نگفتی بعدظهر میای یا نه؟ من که تا آموزشگاه میرم، تو هم بیای با نامزدجانت یه دیداری تازه کن. فکر اینکه خانم مقدم اسماً نامزدم بود اما هیچ خبری ازش نداشتم باعث میشد حس بدی بهم دست بده. میدونستم که این فقط یه قرارداد صوری بود. اما توقع داشتم بخاطر فداکاری که انجام داده بودم حداقل بهم پیام میداد و تشکر میکرد. اما انگار نه انگار ... شاید با خودش فکر میکرد این پسره بابت کارش دستمزد گرفته! اما خودش که میدونست من اون ماشین رو قبول نکردم‌ و بر نداشتم. شهریار استکان چایی رو زمین گذاشت و گفت : - پاشو آماده شو بریم دیگه! خانم مقدم جواب داد که کلاس امروز برگزار میشه. رو به شهریار گفتم : - خانم مقدم به ما نزدیکتره، کاش سر راه می اومد و ما رو هم با خودش برمیداشت ببره‌. شهریار در حالی که موهاش رو شونه میکرد جواب داد: - خانم مقدم که الان اونجاست. - مگه الانم با کسی کلاس داره؟ شهریار طبق معمول شلوارش روی شلوارک مامان دوزش پوشید و گفت : - همونجاست دیگه ،‌مثه همیشه! اتفاقاً الانم با دوستش داشتن چایی میخوردن. چشمام گرد شد و گفتم : - تو از کجا میدونی؟ خودش بهت گفت؟ شهریار نگاه عاقل اندر سفقه بهم کرد و گوشیش رو سمتم گرفت و گفت : - نخیر آقای به دور از تکنولوژی! دوستش الان استوری چایی عصرگاهیشون رو گذاشت. بفرما ... این جوراب زده هم خانم مقدمه حتماً. به عکسِ استوری شده زل زدم با تعجب گفتم : - اینا چرا توی آموزشگاه شلوار مامان دوز پاشونه و جوراب گل منگلی؟ شهریار گوشی رو گرفت و جواب داد : - خب معلومه دیگه واسه اینکه اونجا خونه شونم هست دیگه! خانم مقدم و دوستش توی یکی از اتاق های آموزشگاه زندگی میکنن ... همون اتاقِ که درش همیشه بسته ست. تازه دوستش هم نمیدونه خانم مقدم باباش نماینده مجلسه و با تو نامزدی کرده یه وقت سوطی ندی ها ...! - تو اینا رو از کجا میدونی؟ - از اونجایی که شب مراسم این دوستش نیومده بود. بعدشم من هادی رو فالو کردم و دیدم خانم مقدم یه اکانت خانوادگی هم داره که این رفیقش اصلاً اون اکانت رو نداره ... کلاً خانواده ی باحالی هستن انگار حال نمیکنن کسی سر از کارشون در بیاره. ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
نکته روز: خواندن سوره «یس» به قدری برکات داره که اگر کسی هر روز یکبار اون رو بخونه ، زندگیش پر برکت میشه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمؤمنین فرمودند: ای علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است: هر که آن را قرائت کند: 1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ 2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ 3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ 4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛  5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ 6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ 7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ 8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ 9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ 10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند
و اما سخن و توصیه هر روزه امام زمان عج رو یاد کنید حتی به یک سلام و اگر میخواهید مشکلاتتون حل بشه کارهاتون رو به امام زمان عج بسپارید بهترین چیز اینه که اول هفته رو با نذر بر تعجیل فرجش شروع کنید و به باشگاه امام زمانی های ما ملحق بشید و پیامکی از ابراهیم هادی دریافت کنید بزن رو لینک و اول هفته ات رو امام زمانی کن https://ppng.ir/d/3VxA