eitaa logo
مدافعان ظهور
389 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترینم❤ بازهم روز تولدت شد و ما بدون حضور خودت جشن گرفتیم! نمیدانم باید شاد باشم یا غمگین! فقط میدانم خوشحالم که هستی... من نه فقط امروز بلکه هر روز خدا را به خاطر آفرینش تو شکر میکنم. خدایا شکرت که امام مهدی را برای ما آفریدی و او را امامِ زمانِ ما قرار دادی🙏 . و تو آمدی و عشـــق آغاز شد... آفرینش تـــو آفرینش تمام خوبی هاست❤❤ . ❤❤❤ @modafeanzuhur 🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹 https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت ٣٩ داستان جنجالی کاردینال رو حتما بخونید
3⃣9⃣
📚 📖 خانم مقدم نفس عمیقی کشید و فنجون قهوه ی تلخش رو سر کشید و گفت : - انگار مغزش رو شستشو دادن، باورم نمیشه این همون حامد کوچولوی خودمونه ... رو بهش گفتم : - چرا همه حامد کوچولو صداش میزنن؟ خانم مقدم شالش رو مرتب کرد و جواب داد : - حامد از همون اول هم نسبت به هم سن و سالاش خیلی کوچیک بود. زیر این همه آرایش مسخره حتماً نتونستی چهره ش رو ببینی، حامد توی واقعیت هم خیلی چهره ش ظریفه. احساساتش از اونم‌ ظریف تر و حساستره. بابا همیشه یه جورایی از اینکه رفتارای حامد مثه هادی نیست خجالت میکشید. هر چی که هادی رفتار مردونه و قوی مثه بابا داشت ، حامد خجالتی و گوشه گیر بود. خانم مقدم به اینجا که رسید بغض کرد و گفت : - همیشه هم‌ به من و مامان چنگ میزد و از ما آویزون بود. پسرا مسخره ش میکردن و میگفتن اگه حامد رو بازی بدیم میبازیم و ... خدا میدونه که من چقدر سر حامد با بقیه دعوا کردم. حتی یکبار کلی آرتین رو کتک زدم. با تعجب گفتم : - آرتین؟! همون که الان مثلا میخواد باهاش ازدواج کنه؟ خانم مقدم سری به نشونه ی تاسف تکون داد و گفت : - آره‌... چون حامد خیلی احساس تنهایی و شرمساری میکرد که بازیش نمیدادن. منم یه بار که آرتین آتیش بیار معرکه شد که‌برای مسخره باری بچگی رو سر حامد بریزن و اذیتش کنن، یهو تو اتاق سرک کشیدم و دیدمشون. نمیتونی قیافه ی حامد رو تصور کنی ... یه پسر کوچولوی ریزمیزه و بور که پسر بچه های گنده ریخته بودن رو سرش و داشتن میزدنش و داد میزدن : بی عرضه ... بی عرضه! با دیدن شون یهویی آتیش گرفتم، رفتم حامد رو بیرون کشیدم و اولین نفری که به دستم اومد پسرخاله خودم آرتین بود! اونقدر زدمش که کلی خون از دهنش در اومد و پای چشمش کبود شد. با تعجب گفتم : - باورم‌ نمیشه همچین کاری کردین ... خب آرتین هم فقط یه بچه بود!! خانم مقدم چشم هاش رو بست و گفت : - میدونم که کارم خیلی اشتباه بود و خودم بعدش کلی عذاب وجدان گرفتم و هفته بعدش با کادو رفتم خونه خاله و ازش عذرخواهی کردم. بهش گفتم حامد خیلی تنهاست و توی دنیا جز ما کسی رو نداره ... ازش خواهش کردم که هوای حامد رو داشته باشه و نزاره کسی اذیتش کنه! بعد از این ماجرا حسابی با هم صمیمی شدن، اونقدر که از هم جدا نمیشدن و مداوم خونه ی همدیگه بودن و کلاس های هنری با هم میرفتن و ... هیچوقت فکر نمیکردم درخواست حمایتم قراره همچین افتضاحی رو به بار بیاره! بشقاب کیک رو جلوش گذاشتم و گفتم : - هیچ معلوم نیست شما مقصر بودین که خودتون رو سرزنش میکنید! اینطور که من متوجه شدم حامد از بچگی هم روحیّات دخترونه داشته ... حالا به این مرحله رسیده که تغییر جنسیّت بده رو ما کاملاً نمیدونیم!‌ اون شب چطوری پیداش کردین؟ خانم مقدم با دلخوری گفت : - وقتی بابا و عمو عماد درگیر شدن فقط چشمم به واکنش حامد بود. درست عین بچگی هاش قیافه ش جمع شد و به خودش لرزید!‌ حس کردم هنوزم همون آبجی هُدی م که وقتی کوچیک بودو میترسید توی بغلم میپرید و گریه میکرد. برای همین وقتی از در بیرون رفت با عجله دنبالش رفتم و خداروشکر لحظه ی آخر بهش رسیدم و خودم رو توی ماشینش پرت کردم. رو به خانم مقدم گفتم : - حالا چیزی هم دستگیرتون شد؟ آهی کشید و جواب داد : - منو به خونه ش برد! ای کاش میشد با هم میرفتیم ... کل دیوار ها پر بود از نقاشی های چهره و حیوون و پرنده و طبیعت ...!‌ انگار که پوستر بودن از بس که طبیعی و قشنگ بودن.‌ - پس معلومه که هنرمند ماهری شده ...! قبلاً هم نقاشیش خوب بود؟ خانم مقدم متفکرانه گفت : - آره نقاشیش خوب بود. اما خیلی ابتدایی و آماتور بود ...! الان سوژه هاش یه جورایی متفاوته! چهره هایی که میکشه انگار زنده هستن. وقتی بهشون نگاه میکنی انگار روح دارن! و اینکه همه شون غمگین بودن ... حتی ازش پرسیدم چرا این چهره ها انقدر غمگینن؟ میگفت تو دنیایی که همه چی سیاهه هیچکسی خوشحال نیست ...! توی یه اتاق هم کلی چهره ی دیگه کشیده بود اما همه شون ماسک داشتن! گفتم چرا اینا همه شون ماسک دارن ، گفت که توی ایام کرونا کشیده و اینکه سوژه هاش مردم توی کوچه و خیابونن و توی ایام کرونا نتونسته چهره ی کامل شون رو ببینه! با تعجب گفتم : - واقعاً عجیبه ... و چقدر بده که همچین هنرمندی انقدر حال روحی بدی داشته باشه. راستی نظرش رو در مورد آرتین پرسیدین؟! سری تکون داد و با ناراحتی گفت : - متاسفانه اون احساس آرتین رو نداره! در واقع آرتین رو بهترین دوستش میدونه و گفت هیچ حسی بهش نداره که بخواد باهاش ازدواج کنه! با تعجب گفتم : - پس ماجرای اون شب و این همه دعوا برای چی بود؟! - حامد میگفت پیشنهاد آرتین بوده و اونم درخواستش رو قبول کرده تا بابا زودتر با دختر بودنش کنار بیاد همین! 👇
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال 📖 #قسمت_سی_و_نهم ✍ #م_علیپور خانم مقدم نفس عمیقی کشید و فنجون قهوه ی تلخش رو سر کشید
رو به خانم مقدم گفتم : - واقعاً اونقدر ماجرا پیچیده ست که نمیتونیم‌هیچ نظری بدیم‌ جز اینکه به خدا توکل کنیم که خودش یه راه درست رو بهشون نشون بده! خانم مقدم بشقاب کیک رو جلوی خودش گذاشت و به دقت با کارد از وسط نصفش کرد و گفت : - و من یه عذرخواهی بهت بدهکارم ... بابت اینکه ماجرا و دعواهای خانوادگی ما روی زندگیت تاثیر منفی گذاشته ... لحظه ی آخر دیدم که چطوری هادی هُلت داد که کنار بری تا به عمو عماد برسه ! و تو به ساعت خوردی و ... کتک تنت هم پاره شد! سرم رو پایین انداختم و با خجالت گفتم : - پیش میاد دیگه ... تو دعوا که حلوا خیرات نمیکنن! خانم مقدم به آرومی گفت : - ولی تو زندگی آشفته و در هم و برهم من ... تنها حلوایی که خیرات کردن تویی! سرم و بالا گرفتم و دیدم‌ که با دو جفت چشم میشی رنگ بهم زل زده و تیکه ی نصف شده ی کیک رو روبروم گرفته ...! با خودم فکر کردم قبلاً هم رنگ چشم هاش میشی بود؟ چرا تا حالا متوجه نشده بودم؟ ادامه دارد ...
بسم‌الله الرحمن الرحیم
و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
سلام علیکم جمیعا
عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان
عید همتون مبارک همونطور که قول دادم میخوام از ظهور صحبت کنم حتما تا پایان این کنفرانس رو مطالعه بفرمایید
خداوند اراده فرموده که مستضعفین عالم واراثان این زمین گردند و حکومت صالحان را برپا کنند
همونطور که داریم صحنه جهانی رو میبینیم مستکبرین عالم در حال ذلیل شدن و مستضعفین عالم در حال قدرت گرفتنند
مستکبرین عالم زورشون به سپاه یمانی نمیرسه
چند وقت پیش این یمنی ها بودن که سعی میکردن کشتی های آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی رو جوری بزنند که فقط بارشون آسیب ببینه ولی الان دیگه دارن با موشکهای دقیق میزنند به خود کشتی به قصد غرق کردن هم میزنن و یکی دو تا از این کشتی ها هم غرق شدن و جالبش اینه که هیچکدوم هم هیچ غلطی نمیتونن بکنند
مستضعفین عالم در برابر مستکبرین عالم صف آرایی کردن و بلا شک این حزب الله است که پیروز است
در هیچ موقع از تاریخ نداشتیم که مستضعفین عالم اینقدر پر قدرت بشن و سیلی به مستکبر بزنند و مستکبرین هم زورشون نرسه
پس خداوند اراده کرده که مستضعفین پیروز بشن
به همین دلیله که حضرت آقا بارها فرمودن عاقبت این جنگ قطعا شکست اسرائیل و آمریکاست
این سنت الهی است و خداوند حتما به وعده اش عمل میکنند
کاملا مشهوده که امام زمان عج با عنایت ویژه خودشون دارن سپاه یمانی رو آماده نبرد نهایی میکنند
همین دو سه سال پیش اگر یکی میگفت یمن به زودی عربستان رو فتح خواهد کرد شاید عده ای به این حرف میخندیدن اما الان چه ؟؟؟
فساد مستکبرین عالم و آدم رو در نوردیده در همه جا فساد میکنند در طعام مردم در سبک زندگی مردم در طب مردم در فرهنگ مردم و در معیشت مردم
الان زمان آن رسیده که مستکبرین عالم گوشمالی بشن
بنده این نوید رو به شما میدم که با همین سرعت اگر جلو بریم به زودی زود و در همین چند سال آینده و حتی زودتر اولین علائم ظهور رو ان شاالله درک خواهیم کرد
فساد بنی اسرائیل به بالاترین سطح خودش رسیده و ان شاالله شما عزیزان ریشه کن شدن این غده سرطانی رو به چشم خواهید دید
خودتون رو برای اتفاقات بزرگ آماده کنید
یادتونه چند وقت پیش عرض کردم که ما به نقطه بازدارندگی رسیدیم و دشمن دیگه جرأت نمیکنه به ما حمله نظامی بکنه و عرض کردم که یمن هم باید به نقطه بازدارندگی برسه تا ظهور واقع بشه