هدایت شده از وقف امام زمان
🚨 #فوری
🔹 هم اکنون درج شدن آرم "طوفان الاحرار" در تمامی شبکه های تلویزیونی
این کار ربطی به عملیات نداره برای روز قدسه
هدایت شده از وقف امام زمان
رفقا لطفا جو این کانالهای تلگرامی بهتون رو نگیره
انگار جنگ واقعی تو این کانالهای تلگرامیه 😁
فعلا دارن ممبرگیری میکنند
هدایت شده از وقف امام زمان
اتفاقاتی که الان در حال رخ دادنه بیشتر جنگ روانیه
جهودها هم که ترسو
خیس کردن خودشونو 😁
ریز ریز جونشون رو میگیریم
(و نصره بالرعب ) این خاصیت سپاه امام زمانه
هدایت شده از وقف امام زمان
وقتش رسیده دنیا به قدرت نظامی ما پی ببره و به چشم ببینه
هدایت شده از وقف امام زمان
💫مراعات ادب در محضر قرآن کریم
🔸 فرمایشات و دستوراتی که در رسالهی لقاءالله تحت عنوان آداب و اذکار سالک الیالله آمده پانزده تا برنامه است که اولیاش قرآن کریم است.
🔸عزیزان! با توجه به این امور و به کارگیری این پانزده دستوری که حضرت آقا اینجا مطرح فرمودند؛ آن بنیان و چارچوب کارِ سیر و عملتان را انشاءالله تنظیم بفرمایید.
حالا از این طرف و آن طرف حرفهایی را که میشنوید؛ در این چارچوب عمل بفرمایید؛ آن حرفها هم، کمک بکند شما را در مسیر تعالیتان.
🔸 در مورد قرآن که هم حرف زده شد و هم باید بسیاری حرف زده بشود.
ارتباطتان را با خدای متعال از طریق قرآن، مستقیم بفرمایید. قرائت قرآن بشود. قرآن را مهجور نکنید تنهایش نگذارید؛ در طاقچهی خانه، در کمد خانه، قرآن را تنها نگذارید و پیش قرآن سعی کنید ادب را مراعات بفرمایید.
🔸 یک وقتی محضر مبارکشان همین حرف چندین بار به میان آمد. خیلی تاکید بر ادب و حفظ حریم قرآن بشود. در اتاقی که مثلاً قرآن هست انسان در مقابل او، پا دراز نکند که خلاف ادب است. در اتاقی که فرض، قرآن است؛ انسان، نخوابد. زن و شوهر در اتاق مخصوص استراحتشان که میخوابند؛ قرآن نباشد.
🔸 چه اینکه میفرمودند هیچ یک از وحی را از پیغمبر نداریم که هنگامی که با همسرانشان در زندگی عادی خانوادگی، تنهاییشان، باشند؛ آیه نازل شده باشد یا مثلاً در هنگام رفع حاجت، نه.
🔸 هر چیزی جایگاه خودش را دارد. باید در مقابل قرآن، ادب کرد.
قرآن را در جایی قرار دهیم که همیشه وقتی در محضر او تشرّف حاصل میکنیم ایشان نسبت به انسان بالاتر باشد.
🔸 به هر حال به هر صورتی که هست؛ با قرآن با نهایت ادب برخورد شود. احترام قرآن، حریم قرآن حفظ شود.
🔸 بارها به عرض رساندیم اینها موانع کار است؛ طرف، میرود مشهد، میرود کربلا، نجف، سامرا! الآن از ما یکی برود تا سامرا مشرّف بشود چقدر راه طولانی است چقدر زحمت دارد؟ بعد، در آنجا قرآنی برمیدارد؛ مفاتیحی برمیدارد و میگذارد روی زمین، شروع میکند مثلا نماز واجب خواندن، مستحبی خواندن.
این قرآن همینجور روی زمین است. افراد میآیند و میروند؛ یکی پا میزند قرآن را، دیگری لگد میزند.
اینها نتیجه نمیرهد، نمیشود.
🔸 اگر حریم قرآن به هم بخورد؛ ادب با قرآن حفظ نشود؛ چیزی گیر آدم نمیآید و چه بسا نتیجهی معکوس داشته باشد اصلاً.
💫 خودِ احترام به قرآن، این حقیقت الهیّه، انسان را بالا میبرد.
✅ استاد صمدی آملی حفظه الله
✅ جلسه نوزدهم - شب بیستم ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵ (ه.ق) _ ۱۱ فروردین ۱۴۰۳ (ه.ش)
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
هدایت شده از وقف امام زمان
حضرت علّامه حسنزاده آملی (ره).mp3
1.18M
💠 فضایل حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) در کلام علامه حسنزاده آملی(ره)
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
هدایت شده از وقف امام زمان
#پست_شماره_۴۰ : ✨✨🌷🌷
✍️نفوسی که در عالم طببعت فرو رفته اند:
🔸اینها کسانی هستند که طبیعت بر آنها حاکم است و در عالم طبیعت فرو رفته اند .
امام باقر (ع) می فرماید که قلب مشرک مَنکوس است ، یعنی قلب سرنگون، مثل کاسه سرنگونی که دهانش به سوی زمین است( و چیزی از آسمان در آن ریخته نمی شود) . اینها کسانی هستند که در این دنیا تواضع و رکوع و سجود ندارند ، در آن دنیا هم بی ارزش و کم قیمت هستند.
و در قرآن می فرماید:
«فلا نقیم ُ لهم یوم القیامة وزنا»
روز قیامت میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد چون اعمالشان وزنی ندارد، خیلی سبک سر و سبکسار و بی ارزشند .
(✨به توفیق الهی نکات اخلاقی عرفانی نمط هشتم به پایان رسید )
📗#نمط_هشتم ص ۱۸۳
#شرح_اشارات_و_تنبیهات
#علامه_حسن_زاده_آملی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
هدایت شده از وقف امام زمان
میدونم خیلی ها منتظر قسمت ۶۵ داستان جنجالی کاردینال هستید
بیشتر از این منتظرتون نمیگذارم
بریم با هم مطالعه کنیم
اوج داستان
هدایت شده از وقف امام زمان
📚 #کاردینال
📖 #قسمت_شصت_و_پنجم
✍ #م_علیپور
*امیر
شهریار به سمتم برگشت و با ناباوری گفت :
- یعنی چی؟ منظورش چی بود؟
در حالی که در سرویس رو باز میکردم با ناباوری گفتم :
- یعنی اینکه گل بود به سبزه نیز آراسته شد ...
ظاهراً توی ماجرای دزدیدن کارخونه دست داشته!!
شهریار با عصبانیت جواب داد :
- یعنی گندی هست که یه جایی از این کره ی خاکی زده بشه و دست این عوضی ها توش دخیل نباشه؟!!
سری به نشونه ی تاسف تکون دادم و گفتم :
- بهتره زودتر بریم تا خانم مقدم و ننه نبات نرسیدن!
با عجله از خونه ی ننه نبات خارج شدیم و به سمت خیابون اصلی پیچیدیم.
شهریار که انگار تازه چیزی یادش اومده بود با عجله گوشیش رو درآورد.
به زحمت تموم قسمت های گوشی رو باز کرد و در همون حال گفت :
- مطمئنم توی گوشی ما هم ردیاب گذاشتن، دیدی که این مقدم چطور به پیکارجو میگفت که هر کی لازم باشه براش ردیاب میزاریم!
حدس میزنم ردیاب نرم افزاری گذاشتن ، باید زودتر برگردیم تا با سیستم چک کنم.
عجب جوونور هایی هستن!
منم گوشیم رو روشن کردم و تموم زوایای داخلی رو رصد کردم ...
اما هیچ چیزی پیدا نکردم!
میخواستم گوشی رو توی جیبم بزارم که زنگ خورد.
خانم مقدم بود :
- سلام ... رفتین؟
با ناراحتی جواب دادم :
- بله رفتیم! ممنون که خبر دادین.
خانم مقدم پرسید :
- با هم برخورد داشتین؟ صداتون سرحال به نظر نمیرسه ...
در حالی که با خودم فکر میکردم که بایدالان چه جوابی بهش بدم گفتم :
- چیز خاصی نیست، یه مقدار ذهنم درگیره!
اگه امری نیست من مرخص بشم؟
با عجله جواب داد :
- راستش ... خب من به کمک نیاز دارم!
- جه کمکی؟
- فکر کنم قول دادین که توی ماجرای حامد بهم کمک کنید.
به سردی جواب دادم :
- متاسفانه هر چی بیشتر با خانواده ی شما آشنا میشیم به زوایای پنهان بیشتری پی میبریم که برای زندگی مافقط داره تهدید آمیز میشه!
با صدای دلخوری گفت :
- حق با شماست ، من بابت خواسته ی بیجایی که داشتم عذر میخوام.
گوشی رو قطع کرد.
حتی ذره ای از برخوردم ناراحت نبودم .
چون میدونستم اگه بخوام ذره ای بهش نزدیک بشم باید تا ابد حلقه بردگی مقدم هارو به دوش بکشم و تمامِ خودم و عقایدم رو فراموش کنم.
شهریار که همچنان با گوشیش ور میرفت گفت :
- به جای اینکه بااین دختره یه کم گرم بگیری تا بهمون کمک کنه سر از کار این باباش و رفقای عوضی تر از خودش در بیاریم، فقط از خودت دورش میکنی.
تنها راهی که میشه بی سر و صدا که نه پلیس وارد ماجرا بشه و پای خودمون هم گیر باشه،
و نه مقدم بویی ببره بتونیم بفهمیم ماجرای اطرافش چیه ، همینه که از دخترش استفاده کنیم ...
در حالی که به شدت از اینکه آدم ها رو پله ای برای رسیدن خودم به خواسته هام بکنم وحشتداشتم به خانم مقدم زنگ زدم و گفتم که حاضریم که بهش کمک کنیم ...!
چند دقیقه ی بعد توی ماشین به سمت بنری که از اون پسر دیده بود در حال حرکت بودیم.
.شهریار با دیدن عکس پسر روی بنر با تعجب گفت :
- خیلی هم چوون بوده که!
گمون کنم از ما هم کوچیکتر باشه ...
از آدرس پایین بنر برای مراسم خاکسپاری تونستیم تالاری که توش مراسم رو برگزار کرده بودن پیدا کنیم.
صاحبِ سری تکون داد و گفت :
- چیزی که به ماگفتن این بود که بنده خدا تصادف کرده ، حالا چرا دنبال آدرس خانوادش هستین؟
طلبکاری چیزی نباشین که برای من دردسر بشه ...؟
رو به با اطمینان گفتم :
- نه ... ما ففط چند تا سوال ازشون داریم و اصلاً مزاحمتی ایجاد نمیکنیم خیالتون راحت باشه!
صاحب تالار شماره ی خانواده ی متوفی رو گرفت و براشون توضیح داد که ما چندتا سوال داریم ...
بعد از گرفتن آدرس خونه مرحوم سوار ماشین شدیم.
شهریار رو به ما گفت :
- مشخصه که وضع مالی خیلی خوبی دارن!
قیمت منوهای مراسمات رو دیدی؟
با یه حساب سر انگشتی احتمالاً برگزاری مراسمات این چنینی براشون میلیاردی هزینه برداشته که صاحب تالار انقدر نگران بود مزاحم شون نشیم و پشت تلفن انقدر تقدیر و تشکر و عذرخواهی کرد و احترام گذاشت ...!
هُدی مقدم که چیزی نگفته بود جواب داد :
- اگر انقدر خانواده متمول و حسابی هستن ، پس چرا توی چند تا محله بنر حلالیت گذاشتن؟
حس میکنم یه چیزی مشکوک به نظر میاد.
یا پسرشونچندان نرمال نبوده و خلافی چیزی داشته.
شهریار با تعجب گفت
- خیلی ها بنر " حلالیت " میزارن، مگه هر کسی بزاره خلافکاره ...؟
هُدی با آرومی جواب داد :
- مشخص میشه ماجرا از چه قراره!
به در خونه که رسیدیم پیشگویی شهریار به حقیقت پیوست.
با یه خونه ی اعیانی مواجه شدیم که کم از قصر نداشت ...
البته ظاهراَ خونه های اون محله همگی مربوط به افرادی بود که دست شون خیییلی به دهن شون میرسید.
در خونه که باز شد تازه تونستیم تاج گل های بزرگی که دور تا دور خونه چیده شده بود رو ببینیم.
👇