📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_شش
یوسف: خدا عقلتون بده.
مسیح: میترسم خودت به دردش دچار بشی برادِر من...
****************
مثل آن روزهای بعد از سیدمهدی و روزهای قبل از ارمیا، همه جمع بودند.
محبوبه خانم هم دلش به اینها خوش بود. مریم خجالت میکشید؛ نمیدانست این جمع وصله های
ناجوری بودند که جور شدند.
محمدصادق احساس مردانگی میکردخود را از جمع بچه ها بیرون کشیده بود، او مرد خانه اش بود دیگر! زهرای کوچک مریم هم با مهدی و زینب کوچولو مشغول بود.
مسیح چشمانش را غلاف کرده بود و یوسف هم سر به سرش میگذاشت؛ محبوبه خانم لبخندی به حجاب و حیای مسیح زد. مریم را دختربرازنده ای دیده بود و دلش میخواست مادری کند. مادر که باشی، مادری را خوب بلدی. سید محمد نیامده بود، اما سایه بود و دلتنگی برای همسر شیفت در بیمارستان داشته که عجیب نیست؛ عشق که بیاید، لحظه هایت همه دلتنگیاست.
بیچاره فخر السادات! چه میکشد از دوری همه ی خانواده اش؟ آن هم تنها در آن شهر و دور از تنها باقیمانده ی خانواده اش! بیچاره هیچوقت نمیتوانست ازدواج کند؛ اگر روزی قصدش را میکرد باید به عقد برادر شوهرش درمی آمد که او خود زن و بچه داشت.
ازدواج برای فخر السادات چیزی محال بود و محال؛ ولی تنهایی های او را چه کسی پر میکرد؟ باید سر فاصله تصمیمی گرفته میشد.
دورهمی خوبی بود و حداقل دلتنگی مسیح را کم کرد. آیه را از بیحوصلگی درآورد و زینب را از گوشه نشینی و سکوت نجات داد. آخر شب که همه رفتند آیه به رها گفت:
_چند روزه میبینم وقتی داره با اسباب بازیها بازی میکنه همهش دعواشون میکنه، گاهی دست و پای عروسکاشو میَکنه، یکی از عروسکا
رو کچل کرده. همه ی موهاشو َکنده!
رها سری به تأسف تکان داد:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_هفت
_خودت باید فهمیده باشی که دخترت افسردگی گرفته؛ تا دیر نشده به خودت بیا و به ارمیا زنگ بزن برگرده!
آیه اخم کرد:
_هر کی رفته خودش برگرده!
به سمت راهذپله رفت تا به خانه اش برود که حرف رها میخکوبش کرد:
_اگه بره و مثل سیدمهدی هیچوقت برنگرده، میتونی خودتو ببخشی؟
آیه چشم هایش را بست و نفس عمیقی کشید و به راهش ادامه داد.هنوز در خانه را باز نکرده بود که صدای زنگ بلند شد.
زینب که در آغوش مادر خواب بود چشم باز کرد.
مسیح و یوسف که به همراه صدرا در حیاط ایستاده و مشغول خداحافظی بودند، نگاه متعجبی به هم انداختند؛ صدرا در را باز کرد.
معصومه پشت در بود. کنارش آن به اصطلاح همسر هم بود. صدرا ابرو در هم کشید و گفت:
_اینجا چیکار داری؟
رامین مداخله کرد:
_اومدیم پسرمون رو ببینیم!
ابروهای صدرا به آنی بالا پرید: پسرتون؟مگه پسرتون اینجاست؟
معصومه که گارد گرفتن های دو مرد را دید خودش را جلوتر کشید و مقابل رامین ایستاد:
_ببین صدرا، دعوا که نداریم! اون زمان من شرایط نگهداری از بچهمو نداشتم، شما لطف کردید و بزرگش کردید. الان دیگه میخوام خودم
بچهمو بزرگ کنم. این خواسته ی زیادی نیست، هست؟! تا عمر دارم مدیونتم؛ لطفا بچهمو بده!
صدرا پوزخندی زد و رویش را به سمت خانه کرد، صدایش را بالا برد:
_مامان... مامان محبوب؛ بیا ببین این خانوم چی میگه نصف شبی!
صدای صدرا همه را به سمت در کشاند.....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
یــااَبــاعَبْـ♥ـدِالله
هزار حمد شفا
در قياس تربت تو
مثال کوزه ی
آبی ست درمقابل بحر】°
#شبتون_حسینی⭐️🌙
〖 @modafehh 〗
-_🌱°°
اَلسلٰام اِے پَناھِ دلَم ..؛
آخَرین تِڪٖیھ گٰاھِ دلَم!
#دلمودریابمهدیجان..(:♥️
چقـدرنبودنت،
حالِجهـانرا
پریشانکردهاست!
مـولاۍمـن...💔
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
〖 @modafehh 〗
سہ شنبہ:
نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#خاطره_شهید 🎤♥️ برایم مهم بود شریک زندگیام مثل پدرم باشد و یک سری آزادی عملها را به خانمها بده
💞 #همسفرانه
#دم_اذانی
بعد از عقد با هم عهد کردیم 🤝 همیشه #نماز هایمان را اول وقت بخوانیم.
وقتی با هم بودیم به جماعت نماز میخواندیم. وقتی هم از هم دور بودیم، تماس 📱 میگرفتیم و نماز اول وقت را به هم یادآوری میکردیم.
اگر هم بیرون بودیم، در هر مسیری که صدای #اذان بلند میشد 📣 ماشین را نگه داشته و در مسجد نمازمان را می خواندیم و بعد میرفتیم.❤️
🌸 من اکثرا به همین دلیل از قبل #وضو میگرفتم و همین را همیشه دوست داشتند و به شوخی به مادرشان می گفتند: خانم من #دائمالوضوست!
💚 همسرشهیدوحیدفرهنگیوالا
🕊 بازآۍ دلبرا /کھ دلم بۍقرار توست💔
〖 @modafehh 〗
🔴 #فوری| اسامی نهایی کاندیداهای ریاست جمهوری
🔹با پایان یافتن روند بررسی صلاحیتهای کاندیداهای ریاست جمهوری، خبرنگار فارس به فهرست غیررسمی کاندیداهای نهایی دسترسی پیدا کرد.
🔹مطابق شنیدههای خبرنگار فارس صلاحیت آقایان
۱. سید ابراهیم رئیسی
۲. محسن رضایی
۳. محسن مهرعلیزاده
۴. سعید جلیلی
۵. علیرضا زاکانی
۶. همتی
۷. قاضی زاده هاشمی تایید شده است.
🔹ساعاتی قبل چند نفر از کاندیداهای ریاست جمهوری رسما انصراف خود را اعلام کرده بودند. قرار است وزارت کشور، فهرست نهایی را تا ساعاتی دیگر رسما اعلام کند.
#انتخابات
〖 @modafehh 〗
مداحی_آنلاین_دل_که_با_دلبر_نباشد_چشم_تر_بی_فایده_است_حاج_منصور_ارضی.mp3
5.66M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃دل که با دلبر نباشد
🍃چشم تر بی فایده است
🎤حاج #منصور_ارضی
👌بسیار دلنشین
🌷 #سه_شنبه_هاى_جمكرانى
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
~🕊 #تلنگر💥 #کلام_شهید +بهشگفٺم: «چرایه طورلباس نمےپوشے ڪھدرشأنوموقعیت اجٺماعیتباشه؟ یھڪمب
#حرف_دل 💞
با شُهدا صحبَت کُنید
آنها صِدای شُما را به خوبی میشِنوند
و بَرایتان دُعا میکُنند..
دوستی با شُهدا دو طَرفه است..:)
شهید امیرسیاوشی
#کلام_شهید
#شهیدانه
〖 @modafehh 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•°•
خࢪمشھـــر را خـــــدا آزاد ڪرد ♥
عراقےها
وقتےخرمشهرروتصرفکردنروے
دیوارهانوشتن
- جعنالنبقے:«آمدهایم که بمانیم!»
دوسالبعدوقتےخرمشهرآزادشد
شهیدبهروزمرادےزیرهموننوشت
:«آمدیمامانبودید😎👋🏻»
#خرمشهر
#سوم_خرداد
〖 @modafehh 〗
•°🌱
#حسینجان🥀
بهترین
راه
هماناست
که به تو
ختم شود ..
#شبتونکربلایی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_علیهالسلام ♥
〖 @modafehh 〗
•°🌱
#السلام_علیک_یا_سیدالشهدا
تشنگان عشق را با مُشت آبی جان بده
کربلا دورست، مارا باسرابی جان بده
زندگی یعنی سلام سادهای سمت شما
ایها الارباب مارا باجوابی جان بده
عشقـــ♥ــــ ما حسین ابن علی است
〖 @modafehh 〗
إِلى رَبِّكَ فَارْغَبْ...
•خدا
•سوره انشراح
پن۱:حواسم پرتِ دنیاست!
و تو دائم به یادم میآوری؛
که تنها قبلهی حواس منی... ♥️
پن: هرزهگردِ خیابانهای فرعی نباشم!
@modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
°•🌝🌷•° 💠شخصی به ایت الله بجهت گفت: یک روز نماز میخونم یک روز نمیخونم، چیکار کنم؟ آیتالله بهجت گ
#حی_علی_الصلاة 😇
•
.
چنان #نماز بخوانید کھ؛
اگر کسۍ با شما حرف زد متوجھ نشوید!
#آیت_اللّٰھ_قاضۍ'رھ'🌿
•{ذکر روز چهارشنبہ : یا حیُّ یا قَیّـوم}•
〖 @modafehh 〗
در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت خود را مطرح ساخته اند رأی ندهید.
#انتخابات🗳
#شهید_سید_مهدی_مشایخی
〖 @modafehh 〗
🍃🍃🍃
نگرانِ نگاه خدا به خودت باش
تا نگرانی ازنگاه دیگران
اسیرت نڪند..! :)
#استادپناهیان🌻
#منبر_مجازی
〖 @modafehh 〗
.
درست زمانی که تو مسیر گناه
گیر کردی و نمیدونی مابقی راه و
چطور باید پیش بری،
یه دور برگردون هست
که میتونی برگردی..
+ برگرد رفیق
انتهای مسیر ینفر منتظرته :)
#الله
#حواستهست
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_هشت
محبوبه خانوم: چی شده؟ نصف شبی چی میگی؟! کی دم دره؟
معصومه صدرا را هل داد و وارد حیاط شد:
_سلام مامان جون، منم؛ اومدم دنبال بچهم!
رها خود را از بین جمعیت جمع شده در حیاط جلو کشید:
_بچهت؟! اونوقت کدوم بچه؟
_من با شما حرف نزدم؛ دخالت نکنید!
صدرا کنار رها قرار گرفت:
_اتفاقا با من و همسرم صحبت کردی، خودت خبر نداری؛ اون بچه ای که اومدی دنبالش، هم پدر داره هم مادر. تو هم برو دنبال زندگی خودت،
همونجوری که یک ساعت بعد از زایمان بچهت انداختیش تو بغل ما و رفتی دنبال شوهر کردن؛ اونم چه شوهری! تو با قاتل برادرم ازدواج کردی، توقع داری بچه رو بدم بهت؟
معصومه: اون یک اتفاق بود؛ رامین تقصیری نداره، سینا دعوا رو شروع کرد.
محبوبه خانم اشک چشمانش را پاک کرد:
_حالا شد تقصیر سینا؟! با این حرفا خامش شدی و زنش شدی؟اونموقع که خودت و بابات پاتونو گذاشته بودید رو گلوی صدرا که قصاص و یکهو
تغییر عقیده دادید که خونبس باید گرفت و تا آخر عمر عذابشون داد، اونموقع سینا بی تقصیر بود؛ حالا چی میگی؟ از خونه ی من برو بیرون!
رامین به دفاع از معصومه قدم در حیاط گذاشت که صدای فریاد محبوبه خانوم پیچید:
_پا تو خونهم بذاری ازت شکایت میکنم!هیچوق ِت هیچوقت نبینم که دور و بر بچه های من و این خونه بچرخی! داغ پسرمو تو رو دلم گذاشتی؛ داغ بزرگ شدن یه بچه در آغوش مادرش رو تو رو دل میوه ی عمر من گذاشتی؛ پسرم بچهشو ندید و رفت، تو این داغ رو روی دلش گذاشتی؛
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_نه
الهی که خدا جواب این کارهات رو بده! الهی که دلت از داغ خالی نشه! الهی داغ بچهت رو ببینی!
حاج علی و زهرا خانوم مداخله کردند.
حاج علی: اینجوری نگید حاج خانوم!نفرین نکنید، شاید اونم توبه کرده باشه و پشیمون شده باشه.
زهرا خانوم: محبوبه جان نگو!
دل زهرا خانوم مادری میکرد برای این مرِد همیشه سرد و سنگی.
رامین: حرف باد هواست؛ هرچی میخوای بگو؛ اگه اینجام چون زنم دلتنگ بچهش شده!
محبوبه خانوم: این پشیمون باشه؟! اینی که هیچوقت از ما یه معذرتخواهی هم نکرد؟ این با این چشمای حق به جانب؟ از خونه ی من گم شید بیرون!
معصومه: من ازتون شکایت میکنم.
صدرا: آدرس دادگاه رو داری یا بدم بهت؟
رامین: تو دادگاه میبینمت جوجه وکیل!
معصومه که رفت، یوسف در خانه را بست. رها دست بر سرش گذاشت:
_خوب شد بچه ها خواب بودن!
آیه: میتونه مهدی رو ازتون بگیره؟!
رها ناگهان مضطرب شد:
_صدرا، بچهمو...
صدرا: هیچ کاری نمیتونه بکنه!مردک عوضی حقش بود ببرمش بالای دار!
صدرا نگاهی به زهرا خانوم کرد: شرمنده حاج خانوم. میدونم پسرتونه!
زهرا خانم: چی بگم؟رامین کاری کرده که منو رها تا عمر داریم شرمنده شماییم.
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
حسین جانم...
عالمےراجذبڪردھڪعبہششگوشہاټ
بهترازششگوشہاټالحقۅالانصاف نیسټ...♥️
#شبتون_حسینی🌙
〖 @modafehh 〗