eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️اسماعیل هنیه به شهادت رسید 🔹روابط عمومی سپاه در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون؛ با عرض تسلیت به ملت قهرمان فلسطین و امت اسلامی و رزمندگان جبهۀ مقاومت و ملت شریف ایران، بامداد امروز محل اقامت جناب آقای دکتر اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسیِ مقاومت اسلامیِ حماس در تهران مورد اصابت قرار گرفته و در پی این حادثه ایشان و یک نفر از محافظینش به شهادت رسیدند. 🔹علت و ابعاد این حادثه در حال بررسی و نتایج آن متعاقبا اطلاع‌رسانی خواهد شد.
" و إنه لجهاد، نصر أو استشهاد... " جهاد، پیروزی یا شهادت است💔
داغ ابراهیم بر دل ماند و اسماعیل رفت یک خبر تسکین این درد است"اسرائیل رفت"
✨ بسم رب الحُســـین🥀 از گپ و گفت های بچه های هیئت میشه فهمید ، کم کم داره بوی اربعین میاد آقا ... ما منتظر دعوتیم آقــ🚩ــــــا
پیشنهاد میکنم هر عزیزی به نیت یک شهید این کار را انجام دهید رسمی شهید مدافع حرم حاج حمید سیاهکالی مرادی
جهت اطلاع شما همراهان همیشگی تقدیر و تشکر به خاطر حمایت و مشارکت شما همراهان همیشگی اجرتان با شهدا و حضرت زهرا سلام الله علیها رسمی شهید مدافع حرم حاج حمید سیاهکالی مرادی
Mohammad Hossein Hadadian - Gharar Nabood (128).mp3
8.5M
ســلام آقا ، سـلام ای عزیز دلم❤️‍🩹 حال و روزم اینه ، نوکرتم شبانه روز تو فکر اربعینه ! . . 🎧با صدای محمدحسین حدادیان
اگه اربعین بیام کربـــلا ، ممنونت میشم آقـــــ🙏ـــــا ؛ اما اگه قسمتم نبود بیام ، به فدای سرت مولـــــ🥀ــــــا ؛ فقط آقا جواب پچ پچ‌های مردم پشت سرت نوکرت ، با شما آقـــــ😔ـــــا ؛
سلام و ادب رفقا 👋🏻 ان شاالله که حال همگی عالی باشه ❤️ به امید خدا از فردا باز قراره کانال شهید حمید عزیز جان تازه ای بگیره 😊 ان شاالله قرارع چندتا برنامه مختلف داشته باشیم مثل: چله های پیوسته خوشنویسی خیریه معرفی کتاب گوشه از زندگینامه شهید حمید رمان و.... ‼️ممنون میشیم اگر پیشنهادی داشتید اینجا بهمون بگید: https://daigo.ir/secret/1373105548
صدقه اول ماه صفر تاکید ویژه ای شده ان شاالله که فراموش نکنیم و بقیه را هم دعوت به مشارکت در این امر خیر و با برکت داشته باشیم ان شاالله رسمی شهید مدافع حرم حاج حمید سیاهکالی مرادی
از امشب چله زیارت عاشورامون رو شروع میکنیم🌹 ساعت ۲۰:۰۰🕗 هر شب به یک نیت قرارع زیارت عاشورا بخونیم شماهم اگر دوست داشتید پیشنهاد بدید به چه نیت هایی باشه👇🏻 https://daigo.ir/secret/8373478863
ٖؒ﷽‌◉اولیــــن روز چله زیارت عاشورا🌱 به یاد شهید حـمید سیاهــکالی مرادی❤️ به نیت رفع بلا از سر همه شیعیان 🙏🏻 ‌ؒ
بِسْمِ رَبِّ الرَّحْمٰن🌱
📢 هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹️امروز؛ صفحه پنج قرآن کریم سوره مبارکه البقرة ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً قرآن بخوانید حتّی روزی نیم صفحه، روزی یک صفحه بخوانید، امّا ترک نشود. در دنیای اسلام هیچ کس نباید پیدا بشود که یک روز بر او بگذرد و آیاتی از قرآن را تلاوت نکند.
صفحه پنج قرآن کریم.mp3
4.07M
📢هر روز یک صفحه قرآن بخوانیم 🔹️صفحه پنج قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة با صدای عبدالباسط محمدعبدالصمد بشنوید. ✏️ توصیه مهم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: هر روز حتماً یک صفحه قرآن بخوانید
💥 روز قیامت میگۍ خدایا اشتباه شده من کاراے خوبۍداشتم کـه نیست و گنـاهانی نداشتم کـه هست ‌;جواب میاد حسنات رفت در پرونده کسی کـه غیبتش را کردی و از گناهانش به تو رسید •. ! 😢😉
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
از امشب چله زیارت عاشورامون رو شروع میکنیم🌹 ساعت ۲۰:۰۰🕗 هر شب به یک نیت قرارع زیارت عاشورا بخونیم
ٖؒ﷽‌◉دومــــین روز چله زیارت عاشورا🌱 به یاد شهید حـمید سیاهــکالی مرادی❤️ و شهید امیرحسین علیخانی🌱 به نیت سلامتی همه بیماران سرطانی🙏🏻 ‌ؒ
🌸🌸🌸🌸🌸 ❤️رمان لبخند بهشتی ❤️ نویسنده: میم بانو قسمت اول بی حوصله روی تخت دراز میکشم و ساعدم را روی چشم هایم می‌گزارم. بخاطر فکر کردن زیاد شقیقه هایم تیر می کشند . از صبح که خبر را شنیده ام ، فقط مشغول فکر کردن هستم. دیشب عمو محمود با پدرم تماس گرفت و از جانب خودش و عمو محسن اظهار پشیمانی کرد و خواستار رابطه ی دوبارهل شد به همین دلیل از ما دعوت کرد تا برای نهار مهمانش باشیم. پدرم هم بعد از مشورت با مادرم دعوتش را قبول کرد . با صدای در اتاق از فکر بیرون می آیم . دستم را از روی چشم هایم پایین می اورم قبل از اینکه چشم هایم را باز کنم صدای عصبی مادرم به گوشم میرسد _ای بابا تو که هنوز اماده نشدی. باید نیم ساعت دیگه اونجا باشیم ، من فکر کردم زودتر از من اماده میشی. با آرامش چشم هایم را باز میکنم و روی تخت می‌نشینم . به چهره عصبی مادرم چشم میدوزم +اونوقت چرا فکر کردید من باید مشتاق رفتن باشم؟ اخم هایش را باز میکند و با لحنی که سعی دارد مهربان باشد می گوید _مشکلت با این بنده های خدا چیه؟انسان جایز الخطاست. این ها هم یه اشتباهی کردن الانم پشیمونن. پوزخندی میزنم و سرم را به نشانه تاسف تکان میدهم +مادر من چقدر ساده ای آخه.من که میگم اینا یه کاسه ای زیر نیم کاسشونه . وگرنه چرا این همه سال حتی یه زنگم بهمون نزدن؟ دوباره ابروهایش را در هم میکشد _تو چرا انقدر نسبت به همه بد بین شدی؟انشا الله که قصد بدی ندارن شانه بالا می اندازم +من که بعید میدونم اینا قصدشون خیر باشه مادر بی توجه به حرفم به سمت کمد میرود _بسه دیگه پاشو بیا لباستو بپوش دیر شد بنده های خدا منتظرن. بعد در کمد شروع به جست و جو میکند. کاش میتوانستم به این مهمانی نروم. ______________ دل از من برد روی از من نهان کرد خدارا با که این بازی توان کرد؟ حافظ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان لبخند‌بهشتی 💖 نویسنده: میم بانو قسمت دوم مادرم مانتوی کالباسی رنگی را از کمد بیرون میکشد . مانتوی ساده ای است که فقط در قسمت بالاتنه اش گل های کوچک سفید رنگی دارد و لب آستین هایش تور های سفید رنگ نازکی دوخته شده اند. لباس را از دست مادرم میگیرم و همزمان بلند میشوم +الان آماده میشم شما برید . مادر مردد نگاهی به من می اندازد و به سمت در میرود _پس عجله کن بعد از بسته شدن در نفسم را محکم فوت میکنم . نگاهی به ساعت می اندازم . ١٢ و ٤٥ دقیقه را نشان میدهد . از کمد شلوار سفید رنگی بیرون میکشم و همراه مانتو روی تخت می اندازم . روسری صورتی ساده ام را بر میدارم و مشغول پوشیدن لباس هایم میشوم . عطر گل مریم را به چادرم میزنم و ان را روی ساعدم می اندازم . وقتی وارد حیاط میشوم با چهره درهم مادرم رو به رو میشوم _کجایی تو پس دختر . مثلا قرار بود ساعت ١ اونجا باشیم الان ١ و ١٠ دقیقه هست هنوز راه نیوفتادم . لبخند عمیقی میزنم +حرص نخور مامانی وگرنه زود پیر میشی مادر سری به نشانه تاسف تکان میدهد و از در خارج میشود . خنده ریزی میکنم و چادرم را روی سرم می اندازم . به سرعت سوار ماشین میشوم . با بسم اللهی پدر استارت میزند و به سمت خانه ای که معلوم نیست چه در آن انتظارمان را میکشد حرکت میکنیم . در تمام مسیر ذهنم غرق در اتفاقات ٩سال پیش میشود : روز های اول مهر ماه بود که متوجه شدم بابا رضا تصادف کرده و به خاطر ضربه مغزی فوت کرده است . مهر آن سال شد بدترین مهر ماه زندگی ام . 〰〰〰〰〰〰〰 《دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق به امضا شندنش می ارزد》 علی اصغر داوری 🌸🌸🌸🌸🌸