#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨من قلب او را دیدم
در #جاده_فاو-بصره در خط پدافند مستقر شده بودیم. من #پیک_گردان بودم. منطقه طوری بود که رزمندگان خیلی زود از وضع موجود خسته میشدند و روحیشان را از دست میدادند.
با برنامهریزی که انجام داده بودیم هر روز با یک #خودرو_تویوتا ۱۰ تا ۱۵ نفر از رزمندگان را به #شهر_فاو میبردیم تا با بازدید از اماکن دیدنی ، مسجد فاو ، خرید و غیره روحیه بگیرند ، غروب همان روز مجدداً آنها را به خط پدافندی برمیگرداندیم.
این کار هر روز ادامه داشت. در عکس یکی از این گروهها هستند که #شهید_محمدرضا_صباغ نیز در جمع آنها است ، بر بام #مسجد_فاو نشستیم تا عکس یادگاری بگیریم. غروب بچهها را سوار ماشین کردیم و به خط رفتیم.
فرمانده اعتراض کرد که چرا دیر آمدهاید و بلافاصله بچهها را فرستاد تا در سنگرهایشان مستقر شوند. چند لحظه بعد خمپارهای کنار #صباغ به زمین خورد و #ترکشی در #قلب او نشست. به زمین افتاد و من بلافاصله خودم را بالای سرش رساندم. پیراهنش را درآوردم ، #قلبش معلوم بود و تند تند بازی میکرد. به دهانش نگاه کردم ، لبهایش مانند بچه گنجشک باز و بسته میشد. #آمبولانس هم بلافاصله رسید و او را به داخل آن منتقل کردیم اما #محمدرضا حتی به #بهداری_فاو هم نرسید و #شهید شد.
#راوی: یوسف مسگری
#ماندگاران