🚫ارسال شکلک به نامحرم ممنوع🚫
#تلنـگر
خواهر من!
وقتے تو پاے نوشتہ هاے من شکلک میزنے✨
من دقیقا یکـ نفر را تصور میکنمـ که سرش را کج کرده خیره به من و دارد #لبخند میزند❗️
وقتے مےنویسے: مرسی
من یکـ نفر را #تصور مےکنم که عین بچه ها #لوس مےشود و دلنشین لبخند میزند!!🙃
وبا صداےنازکـ تشکرش را میریزد توے#قلبـ من.❤️
وقتے اواتارت سرکج کرده و خندیده طورےکه دندانهایش هم معلوم باشد.🤣
من همیشه قبل از اینکه مطالبت را بخوانم صدایتـ را ميشنوم🎶
که دارد رو به دوربین مےگوید سیب وبعد هم ریسه مےرود.
وقتی عکس دختر بچه مےگذارے و بالایش مےنویسے:👼🏻
عجیجم، نانازم، موش کوچولو، الهییییے، قربونش برم و...
من همین حرف هارا با اواتارت و صداےخیالےاتـ میسازم🦋
و از این همه ذوق کردنتـ لبخند مےزنم.😊
من مریض نیستم حتے قوه تخیلم هم بالا
نیست!
من #پسرم........
وتو
#دختر.............
من آهنم و تو اهن ربا☝️
من اتشم و تو پنبه
یادت نرود☝️❌
خصوصی ترین #رفتارت را عمومی نکنی✋❌
خواهرم یادت بمونه با #نامحرم فاصله ات رو حفظ کنی.
چه نیازی به ارسال #شکلک داری که حتما طرف مقابلت چهرات رو درک کنه؟؟!
یادت باشه شکلک ها برای روابط صمیمانه طراحی شده اند!!! 👌
یادت بماند ما باهم نامحرمیم⛔️
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج🍃
#عاشق_امام_زمان💕
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة 🌱
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @modafehh ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨خنده او ، گریه من
پسرم برای اولین بار عازم جبهه بود و من آخرین لحظات خداحافظی را سپری میکردم. از ته دل میخندید ، انگار به #حجله_دامادی میرفت. من قبلاً ناراحت و گرفته بودم اما دلم نمیخواست شادی و خندههای او را با گریههایم خراب کنم. وقتی اتوبوس حرکت کرد و #پسرم لحظه به لحظه از من دور میشد ، گریه امانم را برید. او از دیدگانم دور میشد و اشک جاری از چشمانم بدرقهاش میکرد.
اولین اعزام #جوادم سه ماه طول کشید. یعنی ۳ سال
یعنی ۳۰ سال
اما وقتی از جبهه برگشت ، زمین تا آسمان فرق کرده بود. #جواد ، #جوادی نبود که من بزرگش کرده بودم. او از تمام جهات #متحول شده بود. از #نحوه_رفتارش با خواهران و برادرانش تا رعایت #اخلاقیاتش و #اقامه_نمازهای سر وقت حتی #نماز_شب.
از طرفی رفتارش طوری بود که انگار خانه و شهر برایش زندان است و به هر دری زد تا که بعد از ۵ ماه مجدداً به #سردشت اعزام شد. اعزامی که چندین بار تصمیم گرفتم نگذارم برود اما مقابله با عزم و خواسته او هیچ توجیه منطقی نداشت. او رفت که رفت...
#راوی: مادر شهید جواد رحمانی
#ماندگاران