eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ _یعنی با صورت رفتی تو ظرف سالاد هیچی نبود؟ بعدشم،آقا احسان کشمشم دم داره‌ها، رها چیه میگی؟ رها جونی، رها خانومی، خاله رهایی چیزی بگوبچه! _من و رها با هم این حرفا رو نداریم که مگه نه رها؟ -رهایی؟! _گیر نده دیگه عمو صدرا! _راستی رها... احسان به میان حرفش پرید: کشمشم دم داره‌ها! زنعمو رویا بشنوه ناراحت میشه‌ها! مامانم گفته که نباید اسم رهایی رو جلوی زنعمو رویا بیاری، میگه طفلی دلش میشکنه! _ساکت باش بچه، بذار حرفمو بزنم! رها یه‌کم کشک بادمجون به من میدی؟ رها نگاهی به ظرف کشک بادمجانی انداخت که برای احسان آماده کرده بود.نصف آن را در بشقابی ریخت و به سمت همسرش گرفت،همسری که هنوز هم چهره‌اش را ندیده بود. _نده رهایی، اون مال منه! _برای شما هم گذاشتم نگران نباش! احسان لب برچید: _اما من میخوام زیاد بخورم! _خیلی زیاد برات گذاشتم. صدرا رفته بود. رها هم لقمه لقمه به دست احسان میداد... احسان شیرین زبان بود، لبخند به لب میآورد. مثل وقتهایی که احسان بود، آیه بود،سایه بود، مادر بود. _آخیش! یه دل سیر خوردم... خدا بگم چیکار کنه این شوهرتو رهایی! رها با چشمهای گرد شده به احسان نگاه کرد: ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
🔺 نماز و دعای شبانه ✍ (ص) : 🔸 يا عَليُّ، صَلِّ مِنَ اللَّيلِ ولَو قَدرَ حَلبِ شاةٍ، وبِالأَسحارِ فَادعُ، لا تُرَدٌّ لَكَ دَعوَةٌ؛فَإِنَّ اللّهَ‏ تَبارَكَ وتَعالىٰ يَقولُ: (وَٱلْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ) . 🔹 اى على! پاسى از شب را بخوان؛ اگرچه به اندازۀ زمان دوشيدن گوسفندى باشد، و در سحرگاهان دعا كن، كه دعايت رد نمی‌‏شود؛ زيرا خداوند ـ تبارک و تعالى ـ [در وصف پرهيزگاران] می‌‏فرمايد: (و آمرزش‏خواهان در سحرگاهان) . 📚 مكارم الأخلاق: ج۲ ص۵۴ ح۲۱۳۴ @modafehh
بسم‌رب‌الزهرا... صلّـي‌اللّه‌علـیكِ‌یافاطمه الزهرا... 💔
✋🏻🌱 شاه مثل تو ندیدم شما کم یابی... آه اَلحقُ و اَلانصاف حُسِّیْنـ اربابی... 🤍🖇 @modafehh
ان شاءالله امروز به نیت حل مشکل این جوون و همه جوون ها و عاقبت به خیری همه جوون ها با هم صد تا شاخه گل صلوات هدیه به حضرت ام البنین مادر آقا ابوالفضل العباس (علیه السلام) میکنیم .🌱
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد) شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد) ═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
﴿ بسم‌اللھ‌الرحمن‌الرحیم ﴾ قرار‌ هرروزھ‌ ، ان‌شاالله قرائت‌دعاۍ "هفتم‌صحیفہ‌سجادیہ" کہ‌امام‌خامنہ‌اۍ خواندن‌آن‌راتوصیہ‌کردند...🌿 @modafehh
نمیدانم‌شھادت‌🌱 شࢪطِ‌زیبا‌دیدن‌است یا‌د‌ل‌به دࢪیازدن ؛ ولۍهࢪچہ‌هست،جزدࢪیادلان دل‌به دࢪیانمۍزنند... :) @modafehh
«❅❁🍁:🍁❅❁» علاقه خاصی به حضرت زهرا❤️ داشتن .یکی از همرزما تعریف می کردن که خودش با خط خودش سر بند یا زهرا درست کرده بوده که بعد از شهادتش خونی شده بوده که دوست ایشان یادگاری برش میداره •┈┈••❀✿✾•✨🌻🥀✨•✿❀✾••┈┈ @modafehh •┈┈••❀✿✾•✨🥀🌻✨•✿❀✾••┈┈
روضه مادرمان ب نیابت از شما خوبان🖤🙏👇 التماس دعا
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
پیشنهاد مدیریت🌹تقدیم به شما عزیزان حسینی💚 قبول باشه و التماس دعا
اکنون گلزار شهدا دعاگویتان هستیم🙏 @modafehh
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ _شوهرم _آره دیگه، کشک بادمجون منو برداشت برد و خورد. یکی نیست بگه توکه هر روز برات غذا درست میکنه، عین من بدبخت نیستی که مامانش از بوی غذا بدش میاد و غذا نمیپزه! -کم پشت سر مادرت حرف بزن احسان خان! _چشم پدر من! -بیا بریم دیگه! مامانت الان عصبانی میشه‌ها! احسان از میز پایین پرید و مقابل رها ایستاد، دستش را گرفت و به سمت خود کشید... رها روی زانو مقابل او نشست. _تو خیلی خوبی رهایی،مامان میگه عمو صدرا حیف شد؛ اما تو خیلی خوبی! من خیلی دوستت دارم، میشه با من دوست بشی؟! رها احسان را در آغوش کشید: _مگه میشه که نشه عزیز دل رها؟ احسان در آغوش رها بود که صدای صدرا آمد: _تو که هنوز اینجایی، برو پیش مامانت تا جیغ جیغش شروع نشده! احسان نگاهی به صدرا کرد: _خب رهایی رو دوست دارم، رهایی هم منو دوست داره! احسان رفت... رها بلند شد و خود را مشغول کار کرد، صدرا رفت. نمیدانست چرا بیتاب است؛ نمیدانست چرا پاهایش گاه به این سمت کشیده میشود! صدای زنی را از پشت سرش شنید.شب سختی برای رها بود و انگار این سختی بی پایان شده بود: -پس رها تویی؟ تو صدرا رو از من گرفتی؟ تو آرزوهای منو خراب کردی؟ امِل عقب مونده! تو با این چادر گلگلی! تو لیاقت هم‌صحبتی‌با خانوادهی ما رو هم نداری! ⏪ ... نویسنده:سِنیه منصوری 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ رها هیچ نگفت...خوب میدانست که باید سکوت کند. سکوت کردن را از مادرش یاد گرفته بود. _دوست ندارم جلوی چشم صدرا باشی؛ البته دخترایی مثل تو به چشم اون نمیان! از خانواده‌ی قاتل برادرشی!توی این خونه هیچی نیستی؛اما بازم دوست ندارم دور و برش بچرخی! _چی شده رویا جان؟ رویا پوزخندی زد: _اومده بودم هووم رو ببینم! _این حرفا چیه میزنی؟ ما صحبت کردیم. _صحبت چی؟ اسم این دختره تو شناسنامه‌ی توئه! چرا نذاشتی عقد عموت بشه؟ اون تصمیم گرفت جای قصاص این دختر رو بگیره،چرا نذاشتی؟ چرا زندگیمونو خراب کردی؟ _آروم باش رویا، این حرفا چیه می زنی؟! ما قبلا دربارهی این موضوع صحبت کردیم! رویا اشک ریخت، حس کسی را داشت که اموالش را غارت کرده‌اند. _زندگیمونو خراب کردی! _این حرفا چیه؟ هیچی عوض نشده!الان قرار شده که بعد سالگرد سینا مراسم بگیریم و بریم سر خونه زندگیمون، رها هم پیش مامان میمونه! _من طبقه‌ی بالا زندگی کنم، اینم طبقه پایین؟ که همهش جلوی چشمت باشه؟ _رویا... الان خرابش نکن، بعدا صحبت کنیم! با رویا از آشپزخانه خارج شدند و رفتند. بدون توجه به دختری که قبلش درد می کرد، بدون توجه به قرصی که در دستان لرزانش داشت، بدون توجه به اشکهایی که روی صورتش غلتان بود. شب سختی بود برای معصومه، برای رویا، برای صدرا و برای رها... شبی که سخت بود، اما گذشت. ⏪ ... نویسنده:سِنیه منصوری 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا قدیمی‌تر زنی از هـاجـر و آســیه و حــوا قـدیـمـی‌تر..... یازهرا♥️ @modafehh
💚 کم نکن سایه ی لطفت ز سرم آقاجان گرچه من جنس خرابم؛ بخرم آقاجان آنقَدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر از غم و غصه ی تو بی خبرم آقاجان 🥀 فاطمیه دیده مهدی تر است اشک ریزان در عزای مادر است 🥀 @modafehh