در دنیا بودند ، اما با دنیا نبودند...
شــهـدا را میگویم!
آنها دغدغه های مهمتری از زندگی ڪردن داشتند!
مثل " #بندگیڪردن " ...
@modafehh
«❅❁🍁#خاطره_از_حمیداقا🍁❅❁»
ما ساعت 3 پرواز داشتیم دمشق روز 21 ابان 1394....ساعت 6 دیگه رسیده بودیم دمشق....حمید جان خوشحال بود و میخندید😭😭😭اسکان داده شدیم...و فردا صبح رفتیم زیارت خانم حضرت زینب س و حضرت رقیه س...23 آبان هم پرواز کردیم بسوی حلب😭😭😭😭😭😭😭هیچ وقت اون روزها از ذهنمون پاک نمیشه....برای رفقای جامونده دعا کن برادر.
•┈┈••❀✿✾•✨🌻🥀✨•✿❀✾••┈┈
@modafehh
•┈┈••❀✿✾•✨🥀🌻✨•✿❀✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش به حالِ آنکه با اخلاص
از نزدیک و دور
هر شبِ جمعه تو را
از جان زیارت کرده است ...
#السلامعلیالحسین❤️
@modafehh
❤️ای تمامِ وصیتِ حاج قاسم دوستت دارم.
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_شصت_هفت
آیه عق زد خاطراتش را... عق زد درد و
غمهایش را... عق زد دردهایشَ را...عق زد
نبودن مردش را..عق زد بوی مرگپیچیده
شده در جانش را...
رها در میزد. صدایش میزد:
_آیه؟ آیه جان... باز کن درو!
یادش آمد...
سید مهدی: آیه... آیه بانو! چیشدی؟ تو
که چیزی نخوردی بانو... درو باز کن!
آیه لبخند زد و در را باز کرد.رنگش پریده
بود اما لبخندش اضطرابهای سیدمهدی را
کم کرد.
_بدبخت شدیم، تهوع هام شروع شد،
حالا چطوری برم سرکار؟!
سیدمهدی زیر بازویش را گرفت روی
تخت خواباندش:
_مرخصی بگیر، اینجوری اذیت میشی.
آه... خدایا! چه کسی نازش را میکشد حالا؟
نگاهی در آینه به خود انداخت. دیگه
تنهایی!صدای رها آمد:
_آیه جان، خوبی؟ درو باز کن دیگه!
رها هست... چه خوب است که کسی
باشد، چه خوب است که کسی راداشته
باشی در زمان رسیدن به بن بست های
زندگیات.
شام میخوردند که رها آیه را آورد. برایش
برنج و قیمه کشید. بشقاب را مقابلش
گذاشتوقاشققاشق بردهانشمیگذاشت.
شام را که خوردند، رها و سایه مشغول
جمع کردن سفره شدند که فخرالسادات
از اتاقش بیرون آمد.
فخرالسادات که نشست همه به احترامش
نیمخیز شدند. آیه در خود جمع شده بود.
این همان لحظهای بودکه از آنمیترسید.
_بچه چطوره آیه؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_شصت_هشت
_خوبه حاج خانم.
فخرالسادات آه کشید:
_بچهت بی پدر شد، خودتم بیوه! این
انتخاب خودت بود. بهت گفتم نذار
بره! گفته بودم این روز میرسه!
همه تعجب کرده بودند از این حرفها."چه
میگویی زن؟ حواست هست که این
بیپناه چه سختیهایی کشیده است؟"
حاج علی مداخله کرد:
_این چه حرفیه میزنید حاج خانم؟ این
انتخاب خود سیدمهدی بود! آیه چهکار
میتونست بکنه؟
فخرالسادات: حرف حق میزنم، اگه آیه
اجازهی رفتن بهش نمیداد،اونم نمیرفت؛
اما نه تنهامانعش نشد که تشویقشم کرد.
الان پسرم زیر خروارها خاکه... این
انتخاب آیه بود نه مهدی.
آیهی این روزها ضعیف شده بود. آیهی
امروز دیگر بیش از حدش تحمل کرده
بود. آیهی امروز شکسته بود... آیه ی
امروز از مرز پوچی باز گشته چه خواهید
ازاین زن؟
فخر السادات: بهت گفتم آیه!گفتم که اگه
بره و جنازهش بیاد هرگز نمیبخشمت!
سیدمحمد کنار مادر نشست تا آرامش
کند. رها و سایه دستهای سرد آیه را در
دست داشتند.
فخرالسادات: روزی که اومدیم
خواستگاریت یادته؟ گفتم رسم
خانواده ی ماست که شوهرت بمیره به
عقد برادر شوهرت درمیای! گفتم نذار
شوهرت بره!
حالا باید عقد محمدم بشی! میدونی که
رسم نداریم عروسمون با غریبه ازدواج
کنه!
رنگ آیه رفت... رنگ رها و سایه و حاج
علی هم رفت. صدرا اخم کرد و ارمیا سر
به زیر انداخت.
سیدمحمد رنگ به رنگ شد....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
اصلا نمیشود كه شب جمعهاى ز عمر
بى شور و حالِ كربوبلا زندگى كنيم ..
شبتون حسینی✨
@modafehh
بسم رب المهدی ...🌿
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
و...
تو...
همان اکسیر آرام بخش زمینی؛
که سالهاست،آنرا بر مدارش،آرام نگه داشته ای!
میدانی؛
زمین شیفته نگاه توست...
که هر صبح و شام،
دور سرت می گردد!
#یاایهاالعزیز
@modafehh
به طور کلی زندگی منهایِ خدا
تمامش مشکلات است...💚
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
@modafehh
جمعه: ناهار : امام حسن عسگری؛ (درود خدا بر او باد)
شـام : حضرت ولیعصر ؛ (درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
دستِجمعی برایِ شفای همه مریضها صلوات و توحیدی قراعت کنید :)🤲🏻💞
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا دنبالِ این بچه پروها میگرده!
دنبالِ این آدمایی که هرگز بن بست ندارن :)♥️
@modafehh
" تـــو "
{ هزار سال است منتظری
و من هنوز جای سرباز ؛
سربارت بوده ام ...
کسر همین یک نقطه،
تعادل دنیا را به هم میریزد ...}
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@modafehh
1_308109016.mp3
7.92M
"خيال روي تو ..."
كربلايي محمدحسین پویانفر
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_شصت_نه
_این حرفا چیه میزنی مادر؟! هنوز چند
ساعت از دفن مهدی نگذشتهالان وقت
اتمام حجت کردن با عروست نیست! آیه
عزاداره!
کفن شوهرش خشک نشده هنوز؛ جای
این حرف تو خلوته مادر، ما هنوزمهمون
داریم!
فخرالسادات رو برگرداند:
_گفتنیها رو باید گفت! شما هم شاهد
باشید که من گفتم "بعد از به دنیااومدن
بچه به عقد محمد درمیای." لااقل عموش
براش پدری کنه!
محمد به اعتراض مادر را صدا زد:
_مادر؟!
و از جا برخاست و خانه را ترک کرد.
فخرالسادات رو به آیه کرد و گفت:
_حرفامو شنیدی؟
آیه لب تر کرد، باید حرف میزد وگرنه...
_شنیدم! من هنوز عزادارم.
هنوزوصیتنامه ی شوهرم باز نشده!
هنوزبراش سوم و هفتم و چهلم نگرفتم!
هنوز عزاداریام تموم نشده حرف از عقد
شدنم با محمد میزنید که نه تنها ازم
کوچیکتره، بلکه جای برادرمه!
فخرالسادات: جای برادرته، برادرت که
نیست. در ضمن تو از رسم خانوادهی ما
خبر داشتی!
_پس چرا شما بعد از مرگ حاجی با
برادرش ازدواج نکردی؟
_من دوتا پسر بزرگ داشتم!
_اگه رسمه، برای همه باید باشه!اگه نه،
چرا باید قبول کنم؟
ارمیا این روی آیه را دوست داشت.
محکم و مقاوم! سرسخت و مودب!
حاج علی: این بحث رو همین الان تموم
کنید!
فخرالسادات: من حرفمو زدم! نباید
ناپدری سر نوه ی من بیاد! نمیتونی
بعد از پسرم بری سراغ یه مرد غریبه و
زندگیتو بسازی!
ِبچه من پدر داره، نیاز نداره کسی براش
پدری کنه.
صدای در که آمد، صحبتها را تمام کردند.
محمد وارد خانه شد و گفت....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هفتاد
_زنداداش شب میرید خونه ی پدرتون؟
زنداداش را گفت تا دهان ببندد! آیه
برایش حریم برادرش بود؛ سیدمحمد
نگاه به حریم برادرش نداشت...
در راه خانه ی حاج علی بودند. ارمیا
ماشین حاج علی را میراند و آیه در
صندلی عقب جای گرفته بود. رها با
مردش همراه شده بود.
صدرا: روز سختی داشتی!
_برای همه سخت بود، بهخصوص آیه!
_خیلی مقاومه!
_کمرش خم شده!
_دیدم نشسته نماز خوند.
_کاری که هرگز نکرده بود، حتی وقتی
پاش شکسته بود!
_تو خوبی؟
_من خوبم آقا!
_چرا بهم میگی آقا؟اونم الان که همدیگه
رو بیشتر شناختیم.
_من جایگاهمو فراموش نکردم! من
خونبسم!
صدرا کلافه شد:
_بسه رها! همهش تکرارش نکن! من
موافق این کار نبودم،فقط قبول کردم که
تو زن عموم نشی.
_من از شما ممنونم.
تلفن صدرا زنگ خورد. از صبح رویا
چندباری تماس گرفته بود که رد تماس
کرده بود. خدا رحم کند...
صدرا تماس را برقرار کرد و صدای رویا
درون ماشین پخش شد:
_هیچ معلومه تو کجایی؟ چرا از صبح رد
تماسم می کردی؟
_جایی بودم نمیتونستم باهات صحبت
کنم!
_مامانت گفت با اون دختره رفتی قم!
دختره توروهم مثل خودش امل کرده؟
تو گفتی که چیزی بینتون نیست، پس
چرا رفتی؟
⏪ #ادامہ_دارد..
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#حسینجان♥️
نظری کُن
ای توانگر،
که به دیدنَت فَقیرم...
#سعدی
#شبتونکربلاییــــــــــ「 🌙✨」
@modafehh
بسم الله الرحمن الرحیم🌿
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
...
هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
سلام بر تو... که صاحباختیار مایی!
السَّلامُعَلَيْكَ يَا نُورَاللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِالْمُهْتَدُونَ
وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ.
#السلامعلیکیااباصالحمهدۍ🌿
@modafehh
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
@modafehh