#انصاف
📍انسانها همیشه؛
بزرگترین بیانصافیها را در حق خودشان مرتکب میشوند!
جنایتی که گاهی به سقطِ روح، در بستر جسم، میانجامد 🔥...
•استاد محمد شجاعی
#خودتترادوستداشتهباش🌱
@modafehh
#خاطره ای از حمید اقا💜
حمید اقارابنده ازبدوتولد میشناشم چون مادرشون دخترخالمه همیشه بهم میگفتیم پسرخاله من درگوش حمیداقاوبرادرش اذان واقامه گفتم برادرهای دوقلوی بهم شبیه بودند بقدری شباهتشان زیادبود که فامیل برایشان سخت بود بدانند کدام حمیدوکدام سعید هست ولی من همیشه تشخیص میدادم خاله ام ودختر خاله ام که مادر بزرگوارشهید هست می فرمودند شماچگونه تشخیص میدهید الان هم مادرشهید یادش هست همیشه این نکته رایاد اوری میکند بچه های دخترخاله ام همگی مومن ومودب هستند اینو همه فامیل میدانند حمید اقاگل سرسبدبودند پدربزرگوارشهید هم ازهم رزمان زمان جنگ مابودندحمیداقامتولدبعدازجنگ بودند واقعاحمید اقابهترین بودند خداانتخابش کردونزدخودش برد این جهان برایش کوچک بود،
رازتشخیص رابعدازشهادت حمید اقابه مادرش عرض کردم گفتم یادتون هست به حمیداقامیگفتم نوربالا میزنی واقعاحمیداقانوربالا میزد بالای پیشانی کنارابرویش همیشه نورانی بود
راوی: از اقوام شهید🌷
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_سی
آیه: فهمیدنش سخت نبود. از نگاهش،
رفتارش، اصال از اون بچه ای که به
تو سپرد معلوم بود که یک ِدله شده، تو
هم که میدونم هنوز بهش َشک داری!
رها: من نمیشناسمش!
آیه: بشناسش، اما بدون اون شوهرته؛ تو
قلب مهربونی داری، شوهرتو ببخش برای
اتفاقی که توش نقش زیادی نداشته،
ببخش تا زندگی کنی!
مرِد خوبیه...به تو نیاز داره تا بهترین آدم
دنیا بشه! کمکش کن رها!تو مهربون
ترینی!
رها: کاش بودی آیه!
آیه: هستم... تا تو بخوای باشم، هستم؛
البته دیگه عروس شدی و من باید از
اون خونه برم!
رها: نه؛ معصومه داره جهازشو میبره!
گفته خونه رو آماده میکنه بریم اونجا!
تو هم تا هر وقت بخوای میتونی بمونی!
آیه: پس تمومه دیگه، تصمیماتون رو
گرفتین؟
رها: نه آیه، گفتن که اگه نخوام میتونم
طالق بگیرم و با مادرم تو همون واحد
زندگی کنم!
آیه: رها فکر طالق رو نکن،میدونی طلاق
منفور ترین حلال خداست!
رها: ما خیلی با هم فرق داریم!
آیه: فرق داشتن بد نیست، خودتم
میدونی زن و شوهر نباید عین هم
باشن، باید مکمل هم باشن!
رها: اعتقاداتمون چی؟
آیه: اون داره شبیه تو میشه، چندباری
اومد باال با بابام حرف زد. فهمیدم َکه
داره تغییر عقیده میده از دست رفت
پسرم.
هر دو خندیدند. رها دلش آرام شده بود
خوب است که آیه را دارد!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_سی_یڪ
آخر هفته بود که آیه بازگشت، سنگین
شده بود. بیقرارتر از وقتی که رفت
شده بود...
رها دل میسوزاند برای شانه های خم
شده ی آیه اش! آیه دل میزد برای
مادرانه های رهایش!
آیه: امشب چی میخوای بپوشی؟
رها: من نمیخوام برم،برای چی برم جشن
نامزدی معصومه؟
آیه: تو باید بری! شوهرت ازت خواسته
کنارش باشی، امشب برای اون و مادرش
سخت تره!
رها: نمیفهمم چرا داره میره!
ِ آیه : داره میره تا به خودش ثابت کنه که
دخترعمویی که همسر برادرش بود، دیگه
فقط دختر عموشه!
با هیچ پسونِد اضافه ای! حاال بگو
میخوای چی بپوشی؟
رها: لباس ندارم آیه!
آیه: به صدرا گفتی؟
رها: نه؛ خب روم نشد بگم!
آیه لبخند زد و دست آیه را گرفت و به
اتاقش برد. کت و دامن مشکی رنگی را
مقابلش گذاشت:
_چطوره؟
رها: قشنگه.
آیه: بپوشش!
آیه بیرون رفت و رها لباس را تن کرد. آیه
روسری ساتن مشکی نقرهای زیبایی را به
سمت رها گرفت...
_بیا اینم برات ببندم!
رها که آماده شد، از پله ها پایین رفت.
صدرا و محبوبه خانم منتظرش بودند.
مهدی در آغوش صدرا دست و پا میزد
برای رها!
نگاه صدرا که به رهایش افتاد، ضربان
قلبش باال رفت!" چه کرده ای خاتون! آن
سیه چشمانت برای شاعر کردنم بس نبود
که پوست گندمگون ات را در نقره این
قاب به رخ میکشی؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_سی_دوم
تو با این چهره ی زیبای جنوبیات در این
شهر چه میکنی؟ آمدهای شهر را به
آشوب بکشی یا قلب مرا؟"
مهدی که در آغوشش دست و پا زد، نگاه
از رهایش گرفت. محبوبه خانم لبخند
معناداری زد.
رها روی صندلی عقب نشست و مهدی را
از آغوش صدرا گرفت. محبوبه خانم با
آن مانتوی کار شده ی سیاهرنگش زیبا
شده بود، جلو کنار صدرا نشست.
َرها عاشقانههایش را خرج پسرکش می
کرد و ندید نگاه مردش که این روزهایش
را که دو دو میزد.
آیه از پنجرهی خانهاش به خانوادهای که
سعی داشت دوباره سرپا شود نگاه کرد.
چقدر سفارش این خانواده را به رها کرده
بود!
چقدر گفته بودَ رها زن باش... تکیه گاه
مردت شب سختی پیش رو دارد! گفته
بود:
_رها! تو امشب تکیهگاه باش!
وارد مهمانی که شدند، صدرا به سمت
عمویش رفت و او را صدا زد:
_عموجان!
آقای زند با رنگ پریده به صدرا نگاه کرد:
_شما اینجا چیکار میکنید؟
محبوبه خانم: شما دعوت کردید، نباید
میاومدیم؟
آقای زند: نه... این چه حرفیه! اصال
فکرشم نمیکردیم بیاید، بفرمایید
بشینید و از خودتون پذیرایی کنید!
رد اضطراب داشت! رها نگاهش را در بین
مهمان ها چرخاند و او هم رنگ از رخش
رفت:
_محبوبه خانم... محبوبه خانم!
محبوبه خانم تا نگاهش به رنگ پریدهی
رها افتاد هراسان شد:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
هر جـمعه گذشـت و به مـا تو فهمـاندی
که قفل غیبت تو دستروسیاهان است
•عباس جواهری رفیع
#اللهمعجللولیکالفرجبهحقعمهسادات...
#شبتون امام زمانی عج 💚
@modafehh
○•🌱
سردار سر بريده ی دنيا،
°【 سلام عشق 】°
عاليجناب حضرت دريا، سلام عشق
شمس و قمر به گنبدتان
بوسه ميزنند♡
خورشيد کربلای معلی ، سلام عشق
#صبحتوݩحســینی♥️
#ازدورسلام🤚
@modafehh
شنبہ:
ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
•♢[ @modafehh ]♢•
🔆 #پندانه
حکمت همیشه رحمت است
🔹 وقتی کاری انجام نمیشه، حتماً خیری توش هست.
🔹وقتی مشکل پیش بیاد، حتماً حکمتی داره.
🔹وقتی تو زندگیت، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری.
🔹وقتی بیمار میشی، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده.
🔹وقتی دیگران بهت بدی میکنند، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی.
وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش میاد، حتماً داری امتحان پس میدی.
🔹وقتی دلت تنگ میشه، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی!
☑️ @modafehh
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸خدا چرا حاجت بعضیارو دیرتر میده؟!
استادعالی
@modafehh