🌷۱۴ فروردین بود که شیربچه های لشکر ۲۵ کربلا بار سفر بستند و به سمت سوریه حرکت کردند،هنوز هم که هنوزه یکسری از این شهدا برنگشتند...
🥀#شهدای_مظلوم_خان_طومان
#کربلای_خان_طومان🕊
هدیـه به روح مطهر شهدا صلوات
『 @modafehh 』
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_یڪ
_زینب رو بذار روی تخت بیا با هم
ببینیم!
ارمیا زینب را روی تخت آیه گذاشت و به
سمت قاب عکسها رفت.
تک تک را نگاه کردند و لبخند زدند. ارمیا
گفت:
_من باید پس فردا برم، حالا با این
اوضاع باید چطوری تنهاتون بذارم؟
آیه خواست جواب بدهد که صدای در
زدن آمد:
_حتما رهاست. در رو بازمیکنی تا من
لباس عوض کنم؟
ارمیا سری به تایید تکان داد و خواست
از اتاق خارج شود که آیه گفت:
_وسایلتو از اون خونه آوردی؟
ارمیا سرش را به پشت چرخاند و گفت:
_آره؛ گذاشتم تو اتاق زینب تا بهم بگی
کجا بذارمشون!
بعد از اتاق رفت و در را باز کرد. صدای
احوالپرسی ارمیا با رها و صدرا آمد؛
حتما رها به صدرا گفته و او را هم نگران
کرده!
لباسهایش را عوض کرد و از اتاق خارج
شد:
_سلام! خوش اومدید، شب نشینی
اومدید؟
صدرا: یه جورایی، از اونجایی که خیلی
دیر کردید پسرم خوابید، مجبوریم زود
برگردیم!
آیه: برید بیاریدش بذارید روی تخت
پیش زینب، اینجوری دیگه عجله
ندارید!
رها: اومدیم صحبت کنیم، من جریان
ظهر رو برای صدرا گفتم.
آیه: بزرگش نکنید، چیزی نیست!
ارمیا: بزرگه... خیلی بزرگ؛ صدرا من پس
فردا دارم میرم ماموریت، با این اوضاع
حواسم اینجاست.
صدرا اخم کرد:
_دوباره داری میری سوریه؟
ارمیا: مجبورم، یه ماه دیگه برمیگردم؛
اما االان باید چیکار کنم که یه دیوونه که
سابقهی اقدام به قتل رو هم داره تهدید
خانوادهم شده!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_دوم
صدرا: چرا دوباره میری؟
ارمیا: االان موضوع مهم امنیت آیه و
زینبه، اینو بفهم صدرا!
صدای ارمیا بالا رفته بود و صدای گریهی
زینب بلند شد. ارمیا به سمت اتاق رفت و
زینب را بغل کرد تا به خواب رفت.
وقتی کنار صدرا نشست آرام گفت:
_ببخشید صدامو بالا بردم، نمیدونم
چیکار کنم!
صدرا: من هستم، حواسم بهشون هست!
_این اتفاق تقصیر منه و حالا باید
تنهاشون بذارم!
آیه دخالت کرد:
_فعالا که بستریه، تا یکی دو ماه آینده
هم بستری میمونه؛ وقتی هم مرخص
بشه حالش بهتره و خطرش کمتر، ترس
نداره که!
رها: من همه سعیمو میکنم که اوضاعو
بهبود بدم.
ارمیا: برای خود شما هم خطرناکه.
آیه: به بابا میگم بیان اینجا، اگه این
خیالتو راحت میکنه.
ارمیا: تا حالا انقدر نترسیده بودم
َ
اعتراف سنگینی بود برای مردی که خط
مقدم جبهه بوده ای بانو چه کرده ای که
نقطه ضعف شده برای این مرد!
صدرا: حواسمون به زن و بچهت هست،
تو حواست به خودت باشه و دیگه هم
نیومده بار سفر نبند!
ارمیا لبخندی پر درد زد و به چشمان
صدرا نگاه کرد؛ صدرا خوب درد را از
چشمان ارمیا خواند، دردی که روزی در
چشمان خودش هم بود...
ارمیا: برگشتم یه سفر بریم مشهد، صبح
به محمد زنگ زدم بهش گفتم، تو هم
کاراتو هماهنگ کن که یه سفردستهجمعی
بریم!!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#اعمالقبلازخواب 🌙🌚
پیـامبر اڪرم (ص) فرمودندهرشب قبل ازخواب:
1. قرآنراختمکنید {=٣بارسورهتوحید}
2.پیامبرانراشفیعخودگردانید: ۱بار⇩
{ الهمصلعلیمحمدوالمحمدوعجلفرجهم
اللهمصلعلیجمیعالانبیاءوالمرسلین}
3. مومنینراازخودراضیکنید: ۱بار⇩
{اللهماغفرللمومنینوالمومنات}
4. یکحجویکعمرهبهجاآورید: ۱ بار⇩
{سبحاناللهوالحمدللهولاالهالااللهواللهاکبر}
5.خواندن تسبیحات حضرت زهرا: ۱بار⇩
{از اهل ذکر به شمار میایید}
6.خواندن سوره قدر: ۷بار⇩
{تا صبح فرشتگاتی موکل میایند که به جای شما ذکر می گویند}
شبتـون شهــدایے♡ツ
✧❁🌷@modafehh🌷❁✧
نگاه شهـ🍃ـدا
حاڪی از این است
که بعدِ شان چه ڪرده ایم؟
دیگر شرمندگی ڪافی ست....
رهرو راهشان باشیم.....
نه شرمنده نگاهشان.....!
صبحت بخیر بردارم...🖐🏻
#شهید_حمید سیاهکالی مرادی🍃
#صبحتون_شهدایے
『 @modafehh 』
یکشنبه:
نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد)
شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد)
『 @modafehh 』
#قرآن_کريم:🦋✨
وَ لا تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتى، هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَ نَّهُ وَلىٌّ حَميمٌ وَ ما يُلَقّاها إِلاَّ الَّذينَ صَبَروا و ما يُلَقّاها إِلاّ ذو حَظٍّ عَظيمٍ؛[سوره فصلت، آيه ۳۴ و ۳۵]
هرگز خوبى و بدى يكسان نيست، بدى را با خوبى دفع كن تا دشمنان سرسخت هم چون دوستان گرم و صميمى شوند. امّا جز كسانى كه داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند، و جز كسانى كه بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نايل نمى گردند.
#آیه_گرافی
『 @modafehh 』
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم؛ بابک نوری هریس
🔺#بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
🔺#فاطمه_رهبر
🔹#خط_مقدم
📚معرفی کتاب:
بیست و هفت روز و یک لبخند، روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس به قلم سرکار خانم فاطمه رهبر از زبان خانواده و دوستان و همرزمان شهید. شهید نوری هریس دانشجوی بسیجی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه بوکمال در سن 25 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
#بابک_نوری_هریس
#معرفی_کتاب
『 @modafehh 』
همسـر شهیــد :
به پـدر و مـادرش بسیـار احترام
میگذاشت.
خودم حس میکردم
عاملی که آقاحمید را لایق شهـادت
کرد، احتـرامی بـود که به والـدین
خود داشت.
مثلا یک بار که ایشان تصـادف کرده
بودند و برایشــان میسر نبـود که از
بسترشان تـکان بخورد، مادرشـان که
تـماس میگرفت به نشـانه احتـرام
وضعیت خود را تغییر میداد.
اگـر خوابیده بود مینشست
و اگر نشسته بود، میایستاد.
به حمید میگفتم مادرتان که شما را
نمیبیند چرا مینشینی یا میایستی؟
و او میگفت:
مادر مرا نمیبیند ولی خدا که مرا میبیند.
🌿🌿🌿
#شهیـد_حمید_سیاهکالی_مرادی
『 @modafehh 』