مدیریت فضای مجازی
#کلیپ_تشکیلاتی 🛎🛎🛎 ✅حواسمون باشه این بزرگواران شدید حافظ بیت المال بودن...❗️ ✅ تشکیلاتی یعنی حاج
💠 #داستان #اخلاق_ناب
✅ #زبان_شناسی 👅👅👅
👈مردی به دندان پزشک خود تلفن می کند و به خاطر وجود #حفره_بزرگی در یکی از دندان هایش از او وقت می گیرد.
موقعی که مرد روی صندلی دندان پزشکی قرار می گیرد، دندان پزشک نگاهی به دندان او می اندازد
و می گوید:
نه یک حفره بزرگ نیست!
خوردگی کوچکی است که الان برای شما پر می کنم.
مرد می گوید: راستی⁉️
موقعی که زبانم را روی آن می مالیدم احساس می کردم که یک حفره بزرگ است.
👈👈👈دندان پزشک با لبخندی بر لب می گوید: این یک امر طبیعی است، چون یکی از کارهای زبان #اغراق (بزرگنمایی) است❗️
⭐️نگذارید #زبان شما از #افکار تان جلوتربرود⭐️
#خواندنی #زبان #گناه #فساد
#اخلاقی #اعتقادی
💠 #داستان
🍀برگ سبز
✅ #امیرکبیر
🔷آیت الله اراکی (ره) فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
☀️پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
✨جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!✨
گفتم چطور؟
☀️ با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.
🌺 ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند #امام_حسین علیه السلام آمد و فرمود:
✨به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ باشد تا در قیامت جبران کنیم!✨
همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین علیه السلام بود
#محرم
#امام_حسین ع
#کربلا
#خواندنی
#طنز_جبهه
😂😂😂
🔻ایستگاه صلواتی
دو تا از بچههای گردان، غولی را همراه خودشان آورده بودند و
های های میخندیدند.
گفتم: «این کیه؟»
گفتند:
«ازنیروهای دشمنه »
گفتم:
«چطوری اسیرش کردید؟»
میخندیدند.
گفتند:
«از شب عملیات پنهان شده بود.
تشنگی فشار آورده با لباس بسیجیها آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بود. پول داده بود!»
اینطوری لو رفته بود....
بچهها هنوز میخندیدند....
#خواندنی
#خندیدنی
#طنز
💠 #داستان
💢 الاغی 🫏 که اسیر شد؛
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍️ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت ‼️
اما
بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند!
و قصد #برگشتن هم ندارند /
#دشمنان_خانگی
#نفوذی
#خائن
#بصیرتی
#خواندنی
♥️ #داستان
#توحید
#تنبلی
✅معنویت و توحید از روی تنبلی ‼️⁉️
روزی با مرحوم پدر برای نماز ظهر از خانه بیرون آمدیم.
کنار درِ خانه میخ بلندی کوبیده شده بود.
مرحوم پدر به آقا مهدی (اخوی) فرمود:
بابا این میخ را بکوب یا بیرون بیاورتا خدای نکرده موجب آسیب زدن به عبایا چادر یا دست کسی نشود.
آقا مهدی قبول کرد که انجام دهد.
پس از بازگشت از نماز دیدیم هنوز میخ سر جایش هست .
مرحوم پدر به آقا مهدی رو کرد
و فرمود:
مگر نگفتم این میخ را در بیاور؟!
آقا مهدی جواب داد:
آقاجان!
اگر خدا نخواهد عبایا چادر کسی گیر نمی کند!
مرحوم پدر فرمودند:
باز تنبلی موحدت کرده؟😊
📚به نقل از حاج آقا نصرالله شاه آبادی(رحمة الله علیه)
#خواندنی
#کار
#تلاش
#توکل
#تربیتی
💠 #داستان
👈اول ریشه یابی مشکلات بعد حل آنها
در زمانهای دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت.
یک روز سگی به داخل چاه افتاد و مرد.
آب چاه دیگر غیر قابل استفاده بود. روستاییان نگران شدند
پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید.
مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد.
روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود.
دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند.
روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود.
روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد.
مرد خردمند گفت:
«چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟»
روستاییان گفتند:
«نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را!»
در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشهای را کشف کرده و آن را از بین ببرید.
در تحلیل مسائل تصویر کلی از موضوع را ترسیم و تجسم کنید و رویکرد و تفکر سیستمی را دنبال کنید.
#خواندنی
#مشکلات
#راه_حل