مدیریت فضای مجازی
#کلیپ_بصیرتی 🌹 #آفت_انقلاب_اسلامی 🛎🛎🛎 #تهدید ها و #آسیب ها ✅ امروزه که جمهوری اسلامی ایران پرچم دا
#داستان_آموزنده 🌹
👈مردی گوسفندی ذبح کرده
و آن را کباب نمود؛
به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم....
برادرش رفت
و در بین دهکده صدا کرد:
آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است.
تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خوردهاند.
از برادرش پرسید:
چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟
برادرش گفت:
اینها دوستان ما و شما هستند.
کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید،
حتی
حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند.
خیلیها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت.
👈👈👈قدر دوستان واقعی مان را بدانیم...
#داستان #عبرت #دوست #رقیق
#بصیرت #سیاست #شناخت
مدیریت فضای مجازی
#داستان_آموزنده 🌹 👈مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان
#داستان_آموزنده
✅اجتناب از اسراف
✍دختر امام نقل میکند: یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم. داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان میمالیدند. شاید کسی باور نکند، بعد از مصرف دارو، امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از آن، پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند.
به امام گفتم: اگر برنامۀ زندگی این گونه است، پس ما همه جهنمی هستیم! چون ما واقعاً این رعایتها را بخصوص در مورد دستمال کاغذی نمیکنیم. آقا فرمودند: «شما این طور نباشید، ولی باید رعایت کنید.»
📚راوی: فریده مصطفوی، پا به پای آفتاب، ج۱، ص ۱۶۷.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#سبک_زندگی_اسلامی
#قناعت #اسراف
📜 #داستان_آموزنده
🔰«مردی که به جهنم رفت و بهشت را دید»
روزی مردی که زندگی سختی داشت و از شرایطش شکایت میکرد، از خدا خواست تا تفاوت بهشت و جهنم را به او نشان دهد. فرشتهای ظاهر شد و گفت: «دنبالم بیا.»
🔥 جهنم
فرشته او را به اتاقی بزرگ برد که در وسط آن دیگ بزرگی از غذا بود. اطراف دیگ، گروهی از مردم نشسته بودند که بسیار نحیف و گرسنه بودند. هر یک قاشقی بلند در دست داشتند، اما بهخاطر بلندی قاشقها نمیتوانستند غذا را به دهان خود برسانند. آنها تلاش میکردند، اما موفق نمیشدند و در عذاب بودند. مرد وحشتزده شد و گفت: «چقدر وحشتناک است! حالا بهشت را نشانم بده.»
🌸 بهشت
فرشته او را به اتاقی دیگر برد که دقیقا مانند اتاق جهنم بود. همان دیگ غذا و همان قاشقهای بلند. اما اینجا همه شاد و سیر بودند. مرد متعجب شد و پرسید: «چرا اینجا کسی گرسنه نیست؟»
فرشته لبخند زد و گفت: «در اینجا، هرکس با قاشقش غذای خود را به دیگری میدهد و دیگری نیز همین کار را برای او انجام میدهد. در جهنم، هرکس فقط به خودش فکر میکرد، اما در بهشت، مردم یکدیگر را یاری میکنند.»🕊️
✍️ نتیجه:
زندگی ما همانند بهشت و جهنم است. اگر فقط به فکر خودمان باشیم، در #رنج خواهیم بود، اما اگر دیگران را نیز در نظر بگیریم، همه در #آرامش و سعادت خواهیم بود. ✨
#بهشت
#جهنم
#داستان
#تلنگر