eitaa logo
Modiryar | مدیریار
229 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
843 ویدیو
3 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
Modiryar | مدیریار
تو با همه فرق داری ⛱ یار مهربانم! عزیزتر از جانم! معشوق زیبا! محبوب بی همتا! تو با همه فرق داری. باور کن از سر عشق و علاقه یا محبت و عاطفه نیست که می گویم. واقعاً جور دیگری هستی. لااقل من این گونه فکر می کنم، خدای مهربان چیزهایی در وجودت قرار داده که برایم دوست داشتنی تر، مهربان تر، باوقار و آرام تر از هر کس دیگری هستی. ⛱ برایم بگو اهل کدام قبیله ای که بی حساب این گونه ای؟ رفتارت، گفتارت و حتی نگاهت با همگان فرق دارد. در اوج سادگی زیبایی، سنگ صبوری، گزیده سخن می گویی، آراسته لباس می پوشی، وقتی همه بلند بلند می خندند تو آرام و متین تنها لبخند می زنی، اگر دیگران هیجان زده و پرشور رفتار کنند تو آرام و باوقاری و خلاصه آن چنانی که جانی و جانانی. ⛱ تو دست و دلبازانه و بی ریا مهرت را به من بخشیدی و من عاشقانه و بی حساب نازت را خریدم و از عمق وجود جانم را به تو بخشیدم. پس دیگر با هم‌ حسابی نداریم‌ جز این که گاه و بی گاه مقابل من بنشینی، نگاهم کنی، صدایم کنی، با من حرف بزنی و زیر لب دعایم کنی تا دل شیدا و بی قرارم در سایه محبت تو بنشیند و در آغوش گرمت آرام بگیرد. www.modiryar.com @modiryar
وقتی پای تو در میان باشد ⛱ خدا به کَرَمش مرا ببخشد و هدایت کند! می دانم کار خوبی نیست. خبر دارم هر کسی بداند و بشنود آن را نفی می کند. ولی من هرگز از این خصلتی که دارم و همه می گویند خوب نیست ابراز پشیمانی نمی کنم و عذاب وجدان هم ندارم. می دانی که از چه سخن می گویم؟ همان چیزی که بارها برایت گفته ام. ⛱ عزیز دل من! گل خوشبوی زندگانی ام، محبوب بی همتا و امید قلب خسته ی من! وقتی پای تو در میان باشد، وقتی سخن از تو می گویند، وقتی نام تو به میان می آید من به زمین و زمان حسادت می کنم، به خورشید که هر صبح در چشمانت خیره نگاه می کند و تو نجیبانه سرت را پایین می اندازی، به آسمان که همه ى رفت و آمدهایت را زیر نظر دارد و به آن ابری که گاه و بی گاه می خواهد سایه ای بر سرت بگستراند حسادت می کنم. ⛱ من به امروزت حسادت می کنم. درست همان وقتی که آرام و باوقار قدم می زنی و زمین زیر پایت می لرزد. به فردا حسادت می کنم که آیینه بدون پلک زدن تو را می بیند در حالی که پنجه در گیسوانت می زنی تا آن را مرتب کنی. من حتی به گذشته ی تو حسادت می کنم. به گذشته های دوری که همکلاسی دوران مدرسه ات ناب ترین خنده ها و شیطنت های تو را دیده و در آن شریک بوده است. ⛱ جانم به قربانت به من بگو چگونه این گونه ای که با همه فرق داری، همه ی وجودم را تسخیر کرده ای و همه چیز تو شدی و جایی برای من باقی نمانده است؟ تا من زنده ام شیدا و بی قرار توام، دور سرت می چرخم و اجازه نمی دهم کسی به تو چپ نگاه کند. پس حال که مرا در آغوش گرفته ای و دوستم داری رهایم مکن، قرار بی قراری هایم باش تا جان ناقابلم را به پایت بریزم؛ «تا کور شود هر آن که نتواند دید!» www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
زندگی به افق من ⛱ بگذارید صادقانه بگویم، بدون تعارف، بدون ملاحظه، بدون اینکه نگران باشم یکی از حرفم خوشش بیاید یا یکی ناراحت شود؛ از نظر من همه آدم های اطراف ما دوست داشتنی و قابل معاشرت نیستند. با بعضی ها نمی شود راحت بود، خوش گذراند یا از هم نشینی با آن ها لذت برد. نه این که بگویم آدم های خوبی نیستند یا بدی می کنند. نه هرگز منظورم این نیست که مثلاً ما تافته جدا بافته هستیم یا از آن ها بهتریم. ⛱ بلکه حس می کنم خدا آدم های رنگارنگ و متفاوتی خلق کرده است و ما حق داریم و باید آدم های زندگی مان را انتخاب کنیم. پس اگر فقط به این دلیل که فلانی با ما نسبتی دارد، نزدیک یا همسایه ماست، هر روز با او رو در رو می شویم باید حتماً با او رفت و آمد داشته باشیم یا بگو و بخند کنیم غلط و ناممکن است. عاقلانه ها و عاشقانه های افراد با هم فرق دارد. زندگی به افق هر کسی نسبت به دیگری متفاوت است. پس تلاش نکنید همه را داشته باشید و یا با همه معاشرت کنید و خوش بگذرانید. ⛱ به همگان احترام بگذارید، تا می توانید به همه کمک کنید، کار مردم را بی حساب و کتاب راه بيندازيد، صله رحم واجب دینی است حتماً ادا کنید اما بدانید و آگاه باشید همه در اتمسفر حال و هوای شما نمی توانند خوب تنفس کنند پس دوستان و آدم های زندگی تان را بر اساس باورها و علاقه مندی هایتان انتخاب کنید نه فامیل بازی و آشناگزینی. تنها آن هایی به درد شما می خورند که با هم سر یک موضوع بخندید، حرف و تفریح مشترک داشته باشید، باورها و عقایدتان نزدیک باشد و ... ⛱ زندگی به افق من عشق و مهربانی است، گل گفتن و گل شنفتن، گذشت کردن و نادیده گرفتن، وقار و سادگی، حس و عاطفه، زود بخندم و در جای خودش سیر گریه کنم، احساسات برایم اهمیت دارد، از نظر من حرف باد هوا نیست، من فکر نمی کنم جواب کلوخ انداز سنگ باشد، دلم نمی خواهد همرنگ جماعت شوم، برای نداشته هایم غصه بخورم یا برای شکست هایم سوگواری کنم. دوست دارم این گونه باشم. پس هر که دارد هوس عشق و وفا خوش باشد و هر آن که دلش می خواهد ناکامی ها و بدبختی هایش را بشمارد و تلخ زندگی کند خداوند روزی اش را جای دیگر حواله کند. www.modiryar.com @modiryar
چقدر گرانی تو یار مهربانم ⛱ برای داشتن هر چیز ارزشمندی باید تاوان داد، سختی کشید و هزینه اش را پرداخت. اما امان از وقتی که خواسته ات گران است و ارزشی بی انتها دارد. من برای داشتن تو همه ى داشته هایم را حراج کرده ام. هر چند هیچ منتی بر سر مبارک نیست چون تو در دور دست های زندگی و رویای شیرین من بودی و دقیقاً همانی هستی که دلم می خواهد. ⛱ برای آنکه بدانی این شور و آشوب برای چیست حق مطلب همین است که می گویم: از روزی که تو را دیده ام شهره ی شهر شدم در عشق ورزیدن، شیدا و بی قرار گشتم در زندگی، نه رویی مانده نه آبرویی، دل داده ام و دل باخته ام و اینک در میانه های زندگی احساس می کنم در کوچه پس کوچه های بی سرانجام شیدایی دربه در و حیران توام. ⛱ همه ى آنچه گفتم به کنار چشمانت حکایت عجیبی دارد. نه برایم آرام گذاشته است نه قرار، نه می توانم به آن خیره شوم نه از آن روی برگردانم. گاهی وجودم را به آتش می کشد و آتشفشان عاشقانه های درونم را شعله ور می سازد و گاهی آرامش قلب بی قرار من است. خلاصه بگویم همه ى آنچه داشته ام را رها کردم و به روزگار بخشیدم تا به مهربانی تو را در آغوش بگیرم و رسم عاشقی به جا آورم. ⛱اما چقدر گرانی تو یار مهربانم! اکنون که تو را دارم همه چیز دارم و هیچ ندارم، همه ى آنچه تویی را می خواهم و دیگر هیچ نمی خواهم. هر آنچه من است را به تو بخشیدم و هر آن چه تویی را یکجا خریدم و اکنون تنها دلخوشی ام لبخندی است که هر صبحگاه با طلوع آفتاب در دلم می شکفد که «دل در بر و معشوق به کام است» www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
این عقل ناقص و پر ادعا ⛱ امان از این عقل ناقص و پرادعای آدمی که فکر می کند همه چیز را می داند و کلید حل همه ى معماهاست. ولی باور کنید همه چیز را نمی شود با عقل فهمید، همه ى مسائل و مشکلات راه حل منطقی ندارد، در عمل همیشه حاصل ضرب دو دو تا چهارتا نمی شود و خیلی وقت ها عقل توان درک و تحلیل بسیاری از واقعیت ها را ندارد پس گاهی باید کار را به دل، احساس، الهام و اشراق سپرد. ⛱ اصلاً تو دانای کل، عقل عالم، مرشد کامل و همانی که همه چیز را می داند اما حرف مرا بشنو و اندکی به آن فکر کن! عقل را به برخی وادی ها راهی نیست و توان درکی ندارد. بعضی چیزها را نمی توان توضیح داد، ارائه کرد و به سنجه عقل سپرد. همه چیز با شاخص سود و زیان سنجیده نمی شود و گاهی مصلحت ها خارج از عقلانیت هاست. راستش اینجا خودم هم نمی دانم دقیقاً کار چیست و دست کیست؟ دل، ذهن، ضمیر، حس ششم یا ... ⛱ وقتی از هر جا حالم گرفته است با تو حالم خوب می شود اما وای به حال وقتی که تو حالم را بگیری. من هیچ وقت دل کل کل با تو را ندارم. در خود فرو می پاشم، گذر می کنم، رها می کنم، ادامه نمی دهم و می گویم اصلاً حق با شماست! اما این همه ى واقعیت نیست. چون هر عقلی هر چقدر هم کامل باشد باز هم ناقص است. پس مراقب خودت باش شاید همین حال امروز ما که در ترازوی عقل تو خوب نیست آرزوی فردای ما باشد. www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
چیزی برای از دست دادن ندارم ⛱ «چیزی برای از دست دادن ندارم» نشانی از قهر و اعتراض است. دقیقاً همان نقطه ای است که آدم کلی چیزها برای از دست دادن دارد ولی دیگر برایش اهمیتی ندارد. وقتی آنچه داشته ای دیگر به دردت نمی خورد یا اینکه به آنچه خواسته ای نرسیده ای حال و روزت چنان می شود که دیگر چیزی نمی خواهی و نگه داشتن آنچه در اختیار توست نیز برایت ارزش چندانی ندارد. یک نوع قهر کردن انسان با خودش در زمانی است که چیز بسیار مهمی را دوست داشته در اختیار داشته باشد ولی به هر دلیلی نتوانسته آن را به دست بياورد، آن گاه چنان دلش به درد می آید و حالش بد می شود که دیگر هر چه دارد برایش جلوه ای ندارد. ⛱ البته این همه ی ماجرا نیست. سوی دیگر ماجرا فردی است که برایت عزیز بوده و توان آن را داشته چیزی را که می خواستی در اختیار تو قرار دهد و او به سادگی خواسته ات را نادیده گرفته و از تو گذر کرده است. اینجا شاید از نداشتن هر آنچه می خواسته ای گذر کنی ولی کم مهری و بی معرفتی را نمی توانی فراموش کنی. پس لگد می زنی زیر همه ی آنچه در برابر توست که دیگر برایت رنگی ندارد و به چشم نمی آید. آنچه ارزش دارد که در جای خود، در اندازه ى لازم و توسط فردی که دوستش داری در اختیارت قرار بگیرد در غیر این صورت خوار آید و به کار نیاید و دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نخواهی داشت. www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
هم او که مرا دوست دارد ⛱ هیچ کسی مرهمی بر دردها و رنج های من نیست جز خودم! هر چند این جمله تلخ است ولی حقیقت دارد. بسیاری وقت ها در زندگی، آدمی تنهای تنهاست؛ خودش با دردهایش، رنج هایش، تلخکامی هایش و هر آنچه باعث می شود نتواند از زندگی لذت ببرد. دقیقاً همین جاست که حس می کند به قدرتی ماورایی نیاز دارد. چیزی فراتر از آدم های منفعت طلب و کاسب مسلکی که اطراف و اکناف او قرار دارند. ⛱ گویی انسان منتظر است تا دست پرمهری از آستین آسمان درآید او را نوازش کند، در آغوش بگیرد، فشار دهد، التیام بخشد، انرژی دهد، در کنارش بنشیند و در گوش هایش حرف محبت نجوا کند. هر چند حال و روز سختی است اما در عین حال می تواند شیرین هم باشد چون آدمی را به قدرتی بی انتها پیوند می دهد و در بالاترین حد انسانیت که همان بازگشت به خویشتنِ خویش است قرار می دهد. ⛱ شاید این نقطه همان جایی است که به آن «توکل» می گویند. آدمی در مرور زمان به خوبی می بیند، در می یابد، تجربه می کند و با تمام سلول های بدنش لمس می کند که هیچ کسی جز «مهر ثابت و عشق پایدار خداوند مهربان» همراه و مراقب او نیست. بی منت و بی حد او را حمایت می کند و در تمامی کم و کاستی ها و بحران های زندگی هوایش را دارد و حالش را خوب می کند. ⛱ البته نه این که عزیزان و اطرافیان ما خوب نباشند یا مهربان و دلسوز نیستند. نه! اصلاً منظورم این نیست که رسم مهربانی و جوانمردی ور افتاده، بلکه در واقع خلقت دنیا به گونه ای است که آدم ها اکثراً یا فراموشکار هستند یا ناتوان، یا منافع و مصالح خود را به دیگران ترجیح می دهند و یا در خوشبینانه ترین حالت حتی اگر بخواهند به آدمی کمک کنند آمادگی لازم را ندارند. ⛱ پس این گونه است که «هجرت» برای آدمی به زیبایی تعریف و تفسیر می شود؛ هجرت از جسم به جان، از انسان به خدا، از ماده به معنا، از دنیاگرایی به آخرت گرایی، از مردم گرایی به توکل و خدا مداری و ... به راستی چقدر شیرین است بنده ای که خود را غرق دریای بیکران رحمت محبوبی که خود عاشق مخلوق است آزاد و رها می بیند. ⛱ اکنون دلم می خواهد با صدای بلند بگویم: آهای مردم! من خدایی دارم که مرا دوست دارد، حرفم را می شنود، بی چون و چرا از من حمایت می کند، بدی هایم را می پوشاند و در هر شرایطی دست از سرم بر نمی دارد. هم او که بی همتاست، هم او که بی نیاز است و هم او که همواره در گوش من می خواند: «به سوی من بیا تا تو را کفایت و استجابت کنم.» www.modiryar.com @modiryar
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو اگر جان من نیستی کیستی؟ ⛱ فکر کن. لطفاً خوب فکر کن بعد پاسخ مرا بده. من کجای زندگی توام؟ کیستم؟ چیستم؟ چه کاره ام و زندگی بدون من برایت چگونه است؟ بگو! لطفاً بدون ملاحظه و بی تعارف بگو! دلم می خواهد نیک بدانم امروز بین من و تو چه چیزی حاکم است؛ عشق، اشتیاق، محبت، مهربانی، عادت یا چه؟ اکنون می خواهم تکلیفم را با تو، با خودم، با دلم روشن کنم. به راستی تو اگر جان من نیستی کیستی؟ اگر چشمانت قبله گاه من نیست پس چیست؟ ⛱ تو به من شجاعت می دهی، حالم را خوب می کنی، امید را در دلم زنده نگه می داری و آغوش گرم تو پناه عاطفی من است اما نمی دانم این همه بی قراری برای چیست؟ زندگی من بسته به یک نگاه توست پس آن را از من دریغ مکن که هر نفسم با پلک بر هم زدنت پایین می رود و با چشم گشودنت بالا می آید. راستش را بخواهی در نظر من زندگی تنها آن لحظاتی است که من به تو مهر می ورزم و تو برایم ناز می کنی بقیه اش روزمرگی هایی است که به بطالت می گذرد. www.modiryar.com @modiryar
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی تو نیستی ⛱ چشم انتظار و دل بی قرار، درد بی درمان و سر بی سامان، حال عجیب و حس غریب، سوز عاشق و یار فارغ همه و همه شرح حال همان وقت هایی است که تو نیستی و من هستم. ⛱ وقتی تو نیستی آتش برق نگاهت در ذهنم جرقه می زند، خرمن دل رسوای مرا به آتش می کشد، همه ى جهانم را می سوزاند، دودش به چشمم می رود و بغض مرا می شکند. ⛱ از تو چه پنهان حال و هوای «وقتی تو نیستی»ها را نمی توانم برایت شرح دهم. اصلاً مگر می شود که تو نباشی و من باشم؟ فقط یک‌ جمله بگویم و بعد «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل». ⛱ به خدا سوگند وقتی تو نیستی یادم تو را فراموش نمی کند، قلبم آرام نمی گیرد و لحظه‌های زندگی ام انتقام نبودن هایت را بی رحمانه از من می گیرد. پس یار بی همتای من، انتخاب با توست یا بمان و مرا در گلستان آغوشت آرام کن یا از راه دور سوختنم را تماشا کن. www.modiryar.com @modiryar
بیا برایت چای بریزم ✅ مگر تو پیامبری که این گونه غم امت می خوری و بار دیگران را به دوش می کشی. کاسه داغ تر از آش احدی نباش‌. به خدا قسم مردمان این دوره و زمانه برای تو هیچ قدمی بر نمی دارند مگر پشت تابوتت. سال ها مهربانی را با کوچک ترین تلنگری که از تو ببینند سر بازار بی مرامی و بی وفایی حراج می کنند، آنجا که باید سپاسگزار باشند طلبکارند و آنجا که باید عذرخواهی کنند دست پیش می گیرند، رو به جلو فرار می کنند و به ریش جوانی از دست رفته ات می خندند. ✅ شد شد، نشد نشد؛ بیا برایت چای بریزم. هیچ کس و هیچ چیز آنقدر ارزش ندارد که به خاطرش وجودت به هم بریزد و حال خودت را آنقدر بد کنی که صدای بلند و پیاپی ضربان قلبت را با گوش های خودت بشنوی. فدای سرت؛ به خدا می دانم تو مهربان ترین و عاشق ترینی. هر کاری لازم بود کردی، هر چیزی که باید گفتی و هر آنچه در چنته داشتی رو کردی. دیگر نه جای غم و اندوه است نه جای آه و دود. نه جای فغان و واویلاست نه جای زاری و حسرت. ✅ فقط یک چیز می ماند و آن دل شکسته و روح مجروح توست که نه کسی می بیند و نه کسی می فهمد. بیا سرت را در آغوش بگیرم، برایت شعر محبت بخوانم، پا به پایت اشک بریزم و در دلم همه ی آنچه آرامش را از تو می گیرد به کسی واگذار کنم که برای انسان مهربان ترین و آرامش بخش ترین است. مهر ثابت، عشق پایدار، خدای مهربانم می خواهم همچون ابرهای پاییزی سرد و نامنظم ببارم پس مرا در آغوش بگیر و رها مکن. www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
مرا کمتر دوست بدار! ✅ در برهوت نامهربانی و بی توجهی و در دنیای سرد و بی روح امروز فردی بسان مجنون عاشق و همچون لیلا بی قرار دور سرش می چرخید، جان به جانش می داد، حالش را خوب می کرد و دلش را شاد. اما امان از فرزند آدم که غافل است و جاهل. فراموش کار است و بی قرار. نالوتی گویی پذیرش این همه احساسات و مهربانی را نداشت. آرام آرام لطف بی انتها برایش تکراری شد و دلش را زد. روزی برگشت خیره خیره در چشمان شیدایش نگاه کرد و گفت: «مرا کمتر دوست بدار» شاید این گونه تو آرام تر شوی و من راحت تر. نمی دانست یا شاید هم نمی خواست که بداند طرفش کیست، چه حالی دارد و چگونه با این «شبیخون کلامی» در خود می شکند. ✅ او حرفش را زد و رفت. اما طرف مقابل دلش گرفت، بغضش شکست و آسمان بر سرش آوار شد. اما جلوی او به روی خودش نیاورد. انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. از او که جدا شد خلوتی پیدا کرد و بلند بلند گریست و با پروردگار خویش نجوا کرد و این گونه خواست: «خدایا وجود مرا از او بگیر و مهر او را از من». خداوند دعای حق او را شنید و آمین فرشتگان مهربانی را لبیک گفت و او را گرفت. حالا دیگر او را ندارد و روزگار را به تنهایی سپری می کند. نمی دانم راحت تر شده است یا نه؟ ولی انگار همواره گمشده ای دارد، یک جای کارش همیشه لنگ است، کسی دل به دلش نمی دهد، پای حرفش نمی شیند و گویی خیر و شر زندگی اش برای احدی ارزش ندارد. ✅ شاید دور و بر ما آدم های زیادی حضور دارند و سرمان شلوغ است. اما باور کنید بیشتر آن ها سیاهی لشکر هستند، اکثراً دلسوز و مهربان نیستند، بین آن ها عاشق و شیدا پیدا نمی شود، سر و صداهایشان بیشتر از آن که شور و شعف ایجاد کند اضطراب و استرس به همراه دارد و از همه مهم تر این که در سختی ها و مشکلات، دلتنگی ها و ناامیدی ها معمولاً ما را همراهی نمی کنند. پس هرگز غفلت نکنید از کسی که شما را دوست دارد، به شما محبت می کند، دلش برای شما می سوزد، سنگ شما را به سینه می زند و خلاصه قلبش برای شما می تپد. هیچ چیز این دنیا پایدار نخواهد بود. پس تا می توانید عطوفت و مهربانی را در آغوش گرم خود نگاه دارید. www.modiryar.com @modiryar
Modiryar | مدیریار
با تو ⛱ با تو همه چی خوب است، همه جا قشنگ است، هر کاری لذت دارد، هر غذایی خوشمزه است و هر نَفَسی حق است. باور کن راست می‌گویم؛ صادقانه و بدون تکلف. برای من اصلاً مهم نیست کجا هستم، چه غذایی می خورم، چه چیزی دارم یا ندارم. تنها چیزی که اهمیت دارد این است که؛ دستم در دستان کیست، با چه کسی غذا می خورم و مهر چه کسی را در سینه دارم. ⛱ مگر زندگی چیست؟ جز نشستن با کسی که برای تو خلق شده است، نگاه کردن به چشمانی که برای تو می درخشد، دل دادن به کسی که برای تو دلبری می کند، دل بستن به کسی که تنها به تو دل داده است و گشتن دور سر کسی که تنها به تو می اندیشد و در دل سودای تو دارد. همه ی عاشقانه های وجودم تقدیم به تو که برایم خورشید روز و مهتاب شب و ترجمان زندگی هستی. ⛱ معشوق بی همتای من! تو دقیقاً همانی هستی که دلم می خواهد. ساده و بی آلایش، مهربان و سخاوتمند، زیبا و با شکوه و عزیز و بزرگوار که همچون خورشیدی بر قلب سرد من تابیدی و با صاعقه دیدگانت تمام وجودم را به آتش کشیدی. مهرجانم! نازبانم! مهربانم! درد و بلایت به جانم! امواج خروشان وجودم تنها در ساحل آغوش گرم تو پهلو می گیرد و آرام می یابد. www.modiryar.com @modiryar