سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
• بعد یک سال و پنج ماه ، حالا حرف آخره . . . اگه بخوام روراست باشم ، میتونم اشکتون رو با مرور خاطر
#حضرت_مادر ♥️
عزیز دل مامان ،
باز مثل همیشه تصمیم مهم گرفتی ؛
از اولین بار که شیشه شیرت رو مردونه انداختی تو سطل آشغال و دیگه سراغش رو نگرفتی ،
اون روزی که سی دی هات رو شکستی و حتی وقتی که پی است رو فروختی و....
تا الان که کانالی که می دونم برات با ارزش هست و دوسش داری تعطیل میکنی ،
همیشه به تصمیماتت احترام گذاشتم ،
امیدوارم بتونی از وقتت بهترین استفاده رو بکنی ،
واقعا زمان کمه و ان شاءالله به زودی باید به امامت گزارش کار بدی ،
ان شاءالله که سربلند باشی عزیزم
___
#سیدمعین
فقط میتونم لبهام به دست و پاتون متبرک کنم ؛ بابت تمام دلگرمیها و
حمایتهاتون خاضعانه و پسرانه و کودکانه
ممنونم ♥️
هیچوقت نمیتونم ذرهای از محبتها
و زحماتتون رو جبران کنم ،
فقط امیدوارم بتونم خوشحالتون کنم ✨
خیلی دعام کنین مادر شهید آینده 🌷
.
May 11
May 11
May 11
.
سَلاٰمٌ علےٰ ابراهیم . . . !
چقدر گفتیم و شعار دادیم ؛
اما تو « استراحت بعد از شهادت » را معنا کردی !
ما « پایان مأموریت یک بسیجی شهادت است » را با تو فهمیدیم . . .
ما « تُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُ » را با تو باور کردیم . . .
ما نتیجهٔ « گوش به فرمان ولی » بودن را با تو دیدیم . . .
ما از یاد برده بودیم !
ما رجایی را ،
بهشتی را ،
صفِ اولیهای #شهید را از یاد برده بودیم . . .
ما معنای مسئول را از یاد برده بودیم ؛
دلسوزی را از یاد برده بودیم ،
ما مردمی بودن را از یاد برده بودیم . . .
آنقدر که کسی شما را باور نمیکرد . . . !
باور نمیکرد بشود در سیاست بهشتی بود ،
بشود مثل رجایی باهنر بود ؛
اما تو بودی #آقاسید . . .
آنقدر باهنر بودی که خورشید در آغوشت گرفت . . .
روز ولادتش ،
روزی که باید در حریمش خادمی میکردی انتخابت کرد . . .
ایکاش اینبار هم آتش بر ابراهیم سرد میشد . . .
اما میدانم اگر شهداء زندهاند ،
شما « زنده به آنی که آرام نگیری . . . »
ابراهیمِ ما حالا ،
از همیشه بتشکنتر میشود . . . !
✍️ #معین
#رئیسی_عزیز
#شهید_جمهور
.
.
آقا جانم !
مولا فرمود ، هر دردی دوایی دارد ؛
طبیب دوار عالم ،
شما بگو دوای دلِ تنگ چیست ؟!
مگر میشود موجهای این دریای پر تلاطم ،
جز به ساحل آرام بگیرد ؟!
مگر تشنه جز به آب راضی میشود ؟!
و یا شیرخواره جز به آغوش مادر آرام ؟!
اصلا مگر عاشق فقط بینای معشوق نیست ؟!
مگر نه این است که گاهی دنیا ،
در کوچکیِ یک نفر بزرگ میشود ؟!
میدانی آقا ،
به گمانم مولا بشارت داده است !
دوای فراق ، امیدِ وصال است . . .
و حالا چقدر شرمندهام که میفهمم ،
یک عمر فقط شعار دادهام !
ظاهراً عشق با درد عجین است . . .
دلتنگی عادت نمیشود و
آتشیاست که سرد نمیشود . . .
مبتلایتان شدن را به "ما" تفضل کنید ؛
که کسی که مبتلایتان نشد ، رستگار نیست . . .
اما باز هم مثل همیشه میگویم ،
به زبان هم که شده ، دوستتان داریم . . . ♥️
آقای من !
ساحلِ دریای من ،
گرمای شما را در آغوش گرفته
و دانههای ماسهاش ،
آیینهٔ درخشش خورشیدند . . .
چقدر دوست دارم این شعر را که میگوید :
« اندیشه معشوق نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتد . . . »
✍️ #معین
روزی که لحظههای شیرینش ، تلخ بود . . .
۸ خرداد ۱۴۰۳
.
.
غروب ، جنس غمش فرق میکند !
مایی را که محکومیم به دلتنگے ،
غروبِ هر روز دار میزنند و هر جمعه سَر میبُرند . . .
ما که شما را نهدیدهایم و نهشناختهایم انقدر دلتنگیم ، به قول شاعر :
• مـا یـار نـدیـده تـب مـعـشـوق کـشـیـدیـم •
آنهایی که حقیقت شما را دیدند و شناختند ،
آنهایی که از دریای وجود شما نوشیدهاند چه میکنند ؟!
عجب مرد فاضلی بود که میگفت :
• عـشـق از شـنـاخـت میگـذرد ، اتـفـاق نـیـسـت ! •
الحق ،
هرکه شما را بیشتر دید و بهتر شناخت ،
از اعماق دل ، آه هجران کشید . . .
هرچه بیشتر دیدم و هرچه بیشتر شناختم ، دلتنگتر شدم ؛
دلتنگی سخت است اما ، خیال وصال شیرین است ؛
- تـخیّـل مےکنمـ آغـوش گـرمـت را
چـه شـیـریـن است . . .
✍️ #معین
غروب جمعه ، ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
گاهی تنها پناهم کاغذ است و قلم ،
چارهای نبود ،
کلمات خیلی خوب نقش ایفا میکنند . . . !
.