این کار مورد پسند مادر بنده هم قرار گرفت و علاقه داشتن به ۴ نفر دیگه هم عیدی تقدیم کنن:
۱. ادمین محترم کانال صراط نور ، خانم «ایزدی» که طی یه حرکت زیبا عیدیشون رو به رفیقشون دادن 👌
جالبه ایشون همون کسی هستن که تو ناشناس گفتن من عیدی میخوام و من بهشون قول عیدی معنوی دادم، و بعد اسمشون هم دراومد . . .
۲. خانم «رئوفا» ادمین محترم کانال یه انسان ساده
۳. «سیدة» خانم هم که ادمین کانال واقعا قابل استفاده حیاتالقلوب هستن 🤌
۴. رفیق گلمون، آقای «برزگر» که تنها آقایی بودن که اسمشون دراومد 🧔🏻😄
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
مثل حاء و سین و یاء و نون که با غم عجین شده، معنای عباس و ادب یکی شده. وقتی حرف از ادب پسرِ امبنین
بسم الله الذی خلق الحسن
گاهی یاکریمِ دلم به صحنوسرای آقای کریم پر میزند و سرِ خوانِ حسن مُتِنَعِّم میشود؛ سفرهای که جمع و طعامش ذرهای کم نمیشود.
حبّ او از بچگی در من نبوده است؛
آنقدر حسین حسین گفتیم تا بزرگ شویم و بگوییم حسن؛
یا شاید اشکهای بر حسین آبیاری حُبّ حسن بود، ویا سینهزدنهایمان دَقُّالباب خانهی حسن؛
هرچه هست، حس لطیف و احساس غریبی است،
میشود تا صبح، به یاد حسن خندید و گریه کرد . . .
«آقای کریم»
#معین
۱۶ رمضان، ۱۸ فروردین ۱۴۰۱
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #پذیرش_حوزه (4)
🔸(خلوت،نیاز مهم خودسازی)
🔹اثری از مرحوم استاد عزیز، علی شاملو ❤️
#عین_صاد_شین
#سرباز_امام
نکنه هرکار کردیم به باد بره 🍃
الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا
ﻫﻤﺎﻥﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺗﻠﺎﺷﺸﺎﻥ، ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺧﻴﺎﻝ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻨﺮ ﻛﺮﺩﻩﺍﻧﺪ؟!
📚 #از_کتاب_خدا : کهف «۱۰۴»
📖 #جزءخوانی_روزانه : جزء 6️⃣1️⃣
🌙 #ماه_مبارک
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
💠 #پذیرش_حوزه (4) 🔸(خلوت،نیاز مهم خودسازی) 🔹اثری از مرحوم استاد عزیز، علی شاملو ❤️ #عین_صاد_شین #س
17.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #پذیرش_حوزه (5)
🔸(اهمیت حوزه از نظر دیگر سازی)
🔹اثری از مرحوم استاد عزیز، علی شاملو ❤️
#عین_صاد_شین
#سرباز_امام
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم میگویم اولش که همین حرف آخر است خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است... (با ح
بسماللهالرحمنالرحیم
میگویم اولش که همین حرف آخر است
خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است
(ترجیحا با حال مناسب خوانده شود)
سلام بر حیدر مظلوم . . .
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
همان لحظهای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه میبردم و خودم را کنار تو جا میگذاشتم، قدم های کوچک برمیداشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظههایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛
علی سالهاست که جان داده است.
فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛
آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سیسال است که با من است؛ من اینها را در غم دوری تو سفید کردهام.
شاید بهتر است سختیهای مرا از دل چاه بپرسی !
در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . .
مردم که میگویند سیسال، اما خدا میداند برای من چگونه گذشت؛
ثانیه های فراق سالها میگذرد و من عمریست مردهام.
این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، اینبار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمیداشتم.
مرغابی ها هم که آمدهاند و دامنگیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند.
در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید،
به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛
از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت.
«شوق وصال»
شاید #معین
۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲