قبلاً درباره نظر سیبویه چنین نگاشته ام:
سؤال: چرا سیبویه نگفته که اصل «الله» عبارت بوده است از «ال» تعریف به اضافه «إله» و معنایش می شود همان «معبود معهود همه»؟ اگر این کار را می کرد از قول به «زیادت ال» که خلاف اصل است نجات می یافت.
در جواب باید گفت: ظاهراً علت کار او این است که اگر بگوید: اصل «الله» عبارت بوده است از «الإله» و سپس به جهت کثرت استعمال، همزه از «إله» حذف شده، باید قائل شود که این امر «اعتباطًا»(بدون دلیل) رخ داده و در واقع از اختصاصات لفظ جلاله است و قاعده ای در مهموز ندارد چراکه اگر طبق قاعده می بود از آنجا که «المحذوف لعلةٍ کالثابت» لذا «لام» از «ال» نمی توانست در «لام» در کلمه «لاه» ادغام شود به دلیل وجود فاصل(رک: مغنی اللبیب، 1، 24 ذیل بحث «إن» نافیه)؛ تالی فاسد این سخن آن می شد که همزه «الله» با آنکه وصل است اما در «یا اَلله» می تواند قطع باشد و چاره ای جز این نیست که گفته شود که همزه «إله» رأساً حذف شده ولی همچنان در نیت است چراکه به جای آن «ال» عوضیه تعظیمیه آمده تا معنای «معبود معظَّم» را برساند فلذا همزه «ال» گاه یاد اصل خود که همزه قطع است می کند و به صورت «قطع» استعمال می شود. حاصل آنکه قول سیبویه بسیار دقیق است چراکه اگر می گفت اصل «الله» عبارت بوده است از «ال+إله» که همزه آن به دلیل کثرت استعمال حذف شده، در این صورت برای وجیه شمردن قطع شدن همزه «الله» در «یا اَللهُ» باید قائل می شد که این همزه با دلیل صرفی و طبق قاعده حذف شده(المحذوف لعلةٍ کالمذکور) و در این صورت نمی توانست ادغام شدن دو لام در یکدیگر را توجیه کند. اما با بیان سیبویه هم ادغام دو لام در هم صحیح است و هم اینکه همزه وصل «ال» یاد اصل خود(همزه قطع «إله») می کند وجیه است. عبارت مغنی اللبیب، 1، 24 ذیل بحث «إن» نافیه چنین است: «قول بعضهم: «إنّ قائم» و أصله إن أنا قائم؛ فحذفت همزة أنا اعتباطا، و أدغمت نون إن فى نونها، و حذفت ألفها فى الوصل، و سمع «إنّ قائما» على الإعمال، و قول بعضهم: «نقلت حركة الهمزة إلى النون ثم أسقطت على القياس فى التخفيف بالنقل ثم سكنت النون و أدغمت» مردود؛ لأن المحذوف لعلة كالثابت، و لهذا تقول «هذا قاض» بالكسر لا بالرفع؛ لأن حذف الياء لالتقاء الساكنين؛ فهى مقدّرة الثبوت، و حينئذ فيمتنع الإدغام؛ لأن الهمزة فاصلة فى التقدير، و مثل هذا البحث فى قوله تعالى: (لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي)[38 کهف]».
#الله عز و جلّ
#ریشه_الله
#اشتقاق
#سیبویه
#المحذوف_لعلة_کالثابت
#مغنی
#إن_نافیه
باسمه تعالی
لولا در «لولاک»: قول اخفش درست است و قول سیبویه و جمهور اشکال دارد.
حاصل آنکه در این عبارت «لولاک» ضمیر متصل کاف از ضمیر منفصل انت که مبتداست نیابت کرده.
جمع بندی: قول مختار ما همان قول کوفیون و اخفش است
همانطور که قبل از شروع این بحث اخیر(سُمِعَ قلیلاً لولاک و ...) تقریر کردیم، به نظر می رسد:
این بحث هیچ ثمری در فهم عبارت ندارد و فقط یک نزاع بر سر شیوه اعراب عبارت است.
قول سیبویه و جمهور در اینجا بسیار تکلف دارد:
لولای امتناعیه را در یک فرض قلیل الاستمعال(لولاک) حرف جرّ گرفته اند! یعنی برای یک دکمه، کُت دوخته اند؛ این امر خلاف ذوق ادبی است.
گفته اند که متعلق هم نمی خواهد! این خلاف اصل است هرچند که در «ربَّ» هم همین خلاف اصل رخ داده ولی در ربّ چاره دیگری نبوده.
گفته اند که کاف، هم محل قریب دارد(مجرور به حرف جرّ) و هم محل بعید(مبتدا و مرفوع): این هم خلاف اصل است چراکه اصل «عدم توارد دو عامل بر یک معمول» است و نحات به همین خاطر باب «تنازع» را درست کردند و گفتند در آن فرض، فقط یکی عمل می کند:
إن عاملانِ اقتضیا فی اسمٍ عملً
قبلُ فللواحدِ منهما العملُ
گفته اند که در عربی هیچ استعمالی نداریم که در عطف به این کاف، عطف بر محل قریب رخ داده باشد و همواره اینطور عطف شده: لولاکَ و زیدٌ(نه زیدٍ)! و علتش را گفته اند این است که «لولا» ی جارّه مختص به جرّ ضمیر متصل است لذا اسم ظاهر را نمی تواند جرّ دهد! و این سخن را علیرغم وجود این قاعده عامّ در «توابع» می گویند: یُغتَفَرُ فی الثوانی ما لا یُغتَفَرُ فی الاَوائل.
بنابراین چهار تکلف و خلاف اصل در این قول وجود دارد.
قول اخفش هیچ تکلفی ندارد و هیچ وجهی ندارد که اینقدر اصرار کنیم که ضمیر متصل قدرت نیابت ندارد؛
بلکه باید گفت که ضمیر متصل هم مثل «حروف» است(از جهت تعداد حروف و نیز عدم استقلال) و همانطور که حروف بعضاً نائب از فعل می شوند(مثل آنکه برخی گفته اند «لولا»ی امتناعیه نیابت کرده از «انعدمَ» یا گفته اند که «یا»ی ندا که به نیابت از «اُنادِی» منادی را منصوب می کند یا گفته اند که «واو» معیت نیابت کرده از «لابستُ») لذا ضمیر متصل هم این قدرت را دارد که نیابت از ضمیر منفصل کند(وقتی نیابت از فعل ممکن است، چرا نیابت از اسم ممکن نباشد؟).
شاهد بر صحت قول اخفش: همین است که سیبویه و جمهور گفته اند که «لولاک و زیدٍ» استعمال نشده بلکه «و زیدٌ» گفته اند. واقعاً اگر لولای جاره می داشتیم، جا داشت که عرب «و زیدٍ» هم استعمال کند از باب «یغتفر فی الثوانی ما لا یغتفر فی الاوائل».
موافقان اخفش: کوفیون و صاحب «رَصفُ المبانی»
الجنی الدانی، 604: و ذهبَ الاخفشُ و الکوفیونَ الی أنَّ لولا ... و اختارَ صاحبُ «رصف المبانی» مذهبَ الاخفش ... . بنابراین کوفیون هم با اخفش هم نظرند.
#مقاله
#لولاک
#اخفش
#سیبویه