#مقاله
#نقشه_کلی_علوم_ادبی
#راسل
علوم ادبی مورد نیاز فهم قرآن و حدیث
یعنی 6 علم «لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع» در یک آیه قرآن کریم نشان داده شده است.
مطالعه اش خالی از لطف نیست
بالاخص برای دوستان #بلاغت:
http://tt-ej.blog.ir/post/588
#مقاله
#روش_تحصیل_حوزوی
#راسل
مختصر و مفید در 6 صفحه
مدت زمان مورد نیاز برای مطالعه: ده دقیقه
http://tt-ej.blog.ir/post/655
#مقاله
#معاویه و «بنی امیّه» از نسل «بنی عبد مناف» نیستند بلکه «امیّه» فرزندخوانده «عبد شمس بن عبد مناف» بوده(با استفاده از نامه 17 نهج البلاغه).
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅ قسمتی از نامه 17 نهج البلاغه:
«... وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ فَكَذَلِكَ نَحْنُ، وَ لَكِنْ:
- لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ
- وَ لَا حَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ
- وَ لَا أَبُو سُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ ...
- وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيق ...».
نکات:
1️⃣ نسَب امیر مؤمنان ع: ابن ابی طالب ابن عبد المطَّلب ابن هاشم ابن عبد مناف.
نسب معاویه: ابن ابی سفیان ابن حرب ابن امیّه ابن عبد شمس ابن عبد مناف.
2️⃣ جریان نگارش نامه 17 نهج البلاغه چنین است که ابتدا معاویه نامه ای در خلال جنگ صفِّین به حضرتشان نوشته بود که یکی از جملات آن چنین است: «نحن بنو عبد مناف» و مرادش این بود که ما از یک پدر هستیم پس چرا باید با هم بجنگیم!(معاویه در مقام ضعف بود و نیاز به صلح داشت).
3️⃣ حضرتشان نامه 17 نهج البلاغه را در پاسخ به معاویه نگاشتند و نسبت به این جمله او جوابیه ای دادند که به اعتقاد نگارنده فهم دقیق آن مبتنی است بر شرح مرحوم #علامه_مجلسی-اعلی الله مقامه-
ایشان در #بحارالانوار در شرح این عبارت می آورند که مراد حضرتشان از اینکه معاویه «لَصیق»(خود چسبانده) است این است که اساساً او از نسل عبد مناف نیست بلکه «امیّه» غلام رومیِ عبد شمس بوده که بعدا توسط او آزاد شد و «فرزندخوانده» او گشت.
🔷 عبارت #بحار_الانوار، ج31، ص543 چنین است:
«قال صاحب الكامل البهائي: إنّ أميّة كان غلاما روميّا لعبد الشمس، فلمّا ألقاه كيسا فطنا أعتقه و تَبَنّاه؛ فقيل أميّة بن عبد الشمس، كما كانوا يقولونَ قبلَ نزولِ الآيةِ[أی الآیة 4 و 37 الاحزاب] زيدُ بنُ مُحمَّدٍ(ص)».
[یعنی با آنکه «امیّة» فرزندخوانده بود ولی او را «ابن عبد شمس» می گفتند همانطور که به «زید» که فرزندخوانده رسول خدا ص بود «ابن محمّد ص» می گفتند ولی بعد از نزول آیه 4و37 احزاب از این کار دست کشیدند؛ ولی گویا بنی امیه از این کار دست نکشیدند و همچنان امیه را ابن عبد شمس خواندند تا نَسَبِ الصاقی و ساختگی خود به «عبد مناف» را حفظ کنند و همواره خود را عموزادگان رسول خدا ص جا بزنند].
🔷 عبارت #بحار_الانوار، ج31، ص544 چنین است:
«قال مؤلّف كتاب إلزام النواصب: أميّة لم يكن من صلب عبد شمس و إنّما هو من الروم فاستلحقه عبد شمس فنسب إليه، فبنو أميّة كلّهم ليس من صميم قريش، و إنّما هم يلحقون بهم، و يصدّق ذلك قَوْلُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لِصَاقٌ وَ لَيْسُوا صَحِيحِي النَّسَبِ إِلَى عَبْدِ مَنَافٍ، وَ لَمْ يَسْتَطِعْ مُعَاوِيَةُ إِنْكَارَ ذَلِكَ».
🔷 عبارت #بحار_الانوار، ج33، ص107 چنین است:
«و قَد ذَكَرَ بعضُ علمائِنا في رسالةٍ في الإمامةِ أنَّ أميَّةَ لم يكُن مِن صُلبِ عبدِ شَمسٍ و إنَّما هو عَبدٌ مِنَ الرُّومِ فاستَلحَقَهُ عبدُ شَمس و نَسَبَه إلى نَفسِه؛ و كانتِ العَرَبُ في الجاهليَّةِ إذا كانَ لِأَحدِهم عَبدٌ و أرادَ أن يَنسِبَهُ إلى نَفسِه اَعتَقَه و زوَّجَه كريمةً مِنَ العَرَبِ فيَلحَقُ بِنَسَبِه ... فَبَنو أميَّةَ قاطبةً لَيسوا مِن قُرَيشٍ و إنَّما لحقوا و لَصَقوا بِهم».
4️⃣ با توجه به نکات فوق، به صدر مقاله بازگشته و پاسخ امیر مؤمنان علیه السلام را با دقت مطالعه کنید.
در این صورت روشن می شود که چرا ایشان در بدو امر، هم خودشان و هم معاویه را «بنو عبد مناف» دانستند(فکذلک نحن).
در واقع دستگاه تبلیغاتی بنی امیه طوری رفتار کرده بود که همه فکر می کردند که «امیه» همانا «ابن عبد شمس ابن عبد مناف» است حال آنکه «امیه بن عبد شمس» تعبیری مجازی است(درست مانند «زید بن محمد ص»).
لذا حضرتشان در ابتدا فرمودند که «نحن بنو عبد مناف» ولی در ادامه با عبارت «و لا الصریحُ کاللصیق» اسناد حقیقی «ابن» برای امیّه را رد فرمودند.
5️⃣ از آنجا که همه مردم تفاوت های آباء امیر مؤمنان ع با آباء معاویه را در میزان فضائل می دانستند و این مورد امری پنهان نبود، لذا حضرتشان در پاسخ به معاویه از این امر محتوم استفاده فرمودند و میان آباء خود با آباء او مقایسه فرمودند، چراکه در مقام استدلال و مجادله، برای آنکه راه بر خصم بسته شود، قاعدتاً در بدو امر از مسلمات و امور محکم استفاده می شود و اموری که بر شاهدان مناظره، مخفی است را مؤخر می کنند.
6️⃣ همانطور که در بحث نسب معاویه گذشت میان «امیه» و «عبد مناف» واسطه ای به نام «عبد شمس» است ولی جالب است که در این نامه، هیچ نامی از عبد شمس نیست و به جای آنکه حضرتشان «هاشم بن عبد مناف» را با «عبد شمس بن عبد مناف» مقایسه کنند فرمودند: لیس امیّةُ کهاشم.
ظاهر آن است که در این نحوه مقایسه نیز همان نکته مذکور نهفته است که اساساً چون نسَب معاویه به «عبد شمس» نمی رسد بلکه به «امیه» رومی می رسد، لذا حضرتشان اساساً نامی از عبد شمس نبردند و این هم از ظرافت های دقیق و مهم این نامه است.
و الحمد لله رب العالمین
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#مقاله
#نهج_البلاغه
#نامه17
#راسل
باسمه تعالی
لولا در «لولاک»: قول اخفش درست است و قول سیبویه و جمهور اشکال دارد.
حاصل آنکه در این عبارت «لولاک» ضمیر متصل کاف از ضمیر منفصل انت که مبتداست نیابت کرده.
جمع بندی: قول مختار ما همان قول کوفیون و اخفش است
همانطور که قبل از شروع این بحث اخیر(سُمِعَ قلیلاً لولاک و ...) تقریر کردیم، به نظر می رسد:
این بحث هیچ ثمری در فهم عبارت ندارد و فقط یک نزاع بر سر شیوه اعراب عبارت است.
قول سیبویه و جمهور در اینجا بسیار تکلف دارد:
لولای امتناعیه را در یک فرض قلیل الاستمعال(لولاک) حرف جرّ گرفته اند! یعنی برای یک دکمه، کُت دوخته اند؛ این امر خلاف ذوق ادبی است.
گفته اند که متعلق هم نمی خواهد! این خلاف اصل است هرچند که در «ربَّ» هم همین خلاف اصل رخ داده ولی در ربّ چاره دیگری نبوده.
گفته اند که کاف، هم محل قریب دارد(مجرور به حرف جرّ) و هم محل بعید(مبتدا و مرفوع): این هم خلاف اصل است چراکه اصل «عدم توارد دو عامل بر یک معمول» است و نحات به همین خاطر باب «تنازع» را درست کردند و گفتند در آن فرض، فقط یکی عمل می کند:
إن عاملانِ اقتضیا فی اسمٍ عملً
قبلُ فللواحدِ منهما العملُ
گفته اند که در عربی هیچ استعمالی نداریم که در عطف به این کاف، عطف بر محل قریب رخ داده باشد و همواره اینطور عطف شده: لولاکَ و زیدٌ(نه زیدٍ)! و علتش را گفته اند این است که «لولا» ی جارّه مختص به جرّ ضمیر متصل است لذا اسم ظاهر را نمی تواند جرّ دهد! و این سخن را علیرغم وجود این قاعده عامّ در «توابع» می گویند: یُغتَفَرُ فی الثوانی ما لا یُغتَفَرُ فی الاَوائل.
بنابراین چهار تکلف و خلاف اصل در این قول وجود دارد.
قول اخفش هیچ تکلفی ندارد و هیچ وجهی ندارد که اینقدر اصرار کنیم که ضمیر متصل قدرت نیابت ندارد؛
بلکه باید گفت که ضمیر متصل هم مثل «حروف» است(از جهت تعداد حروف و نیز عدم استقلال) و همانطور که حروف بعضاً نائب از فعل می شوند(مثل آنکه برخی گفته اند «لولا»ی امتناعیه نیابت کرده از «انعدمَ» یا گفته اند که «یا»ی ندا که به نیابت از «اُنادِی» منادی را منصوب می کند یا گفته اند که «واو» معیت نیابت کرده از «لابستُ») لذا ضمیر متصل هم این قدرت را دارد که نیابت از ضمیر منفصل کند(وقتی نیابت از فعل ممکن است، چرا نیابت از اسم ممکن نباشد؟).
شاهد بر صحت قول اخفش: همین است که سیبویه و جمهور گفته اند که «لولاک و زیدٍ» استعمال نشده بلکه «و زیدٌ» گفته اند. واقعاً اگر لولای جاره می داشتیم، جا داشت که عرب «و زیدٍ» هم استعمال کند از باب «یغتفر فی الثوانی ما لا یغتفر فی الاوائل».
موافقان اخفش: کوفیون و صاحب «رَصفُ المبانی»
الجنی الدانی، 604: و ذهبَ الاخفشُ و الکوفیونَ الی أنَّ لولا ... و اختارَ صاحبُ «رصف المبانی» مذهبَ الاخفش ... . بنابراین کوفیون هم با اخفش هم نظرند.
#مقاله
#لولاک
#اخفش
#سیبویه
مغنی و بلاغت - تدریس 99 راسل
سلام بر عزیزان فردا به یاری خدای متعال بحث مهم #ما در مغنی را شروع می کنیم. حتماً «ما» در #حدیقه_خا
#مشکلات_نگارشی #قرآن_کریم
و تأثیرات آن در «قرائت»، «تجزیه و اعراب» و «تفسیر» قرآن
#طلبگی_تا_اجتهاد
#مقاله
http://tt-ej.ir/post/549
#مقاله
#مغنی
معنای #بدل برای #من در #مغنی
آیه 38 توبه و 10 آل عمران را شاهد آورده اند
ولی قول مختار در آیه 38 توبه قول #المیزان است و در آیه 10 آل عمران قول #التبیان(عکبری):
#المیزان ذیل #توبه38
- «أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ» كان «الرِّضا» اَشرَبَ معنى «القَناعةِ»، فعُدِّيَ بِـ«من» كما يقال: رضيتُ مِن المالِ بِطَيِّبِه[من از مال، به خوبَش راضيم، يعنى قانعم] و رَضِيتُ مِنَ القومِ بِخُلَّةِ فُلانٍ[من از همه اين مردم به دوستى با فلانى راضيم]؛
[یعنی در این آیه نیز معنا چنین است: آیا از آخرت، فقط به زندگی دنیایش راضی و قانع شدید؟ یعنی زندگی دنیا را جزئی از زندگی آخرت شمرده چراکه آخرت، ثمره زندگی دنیاست پس گویی زندگی دنیا، جزء آخرت است]
و على هذا ففي الكلام نوع من العناية المجازية، كأنَّ الحياةَ الدنيا نوعٌ حقيرٌ من الحياةِ الآخرةِ، قَنَعُوا بِها مِنها، و يُشعِرُ بذلك قولُه بعدَه: «فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ».
#التبیان ذیل #آل_عمران10
مِنَ اللَّهِ: في موضع نصب، لأنّ التقدير: من عذاب الله. و المعنى: لن تَدفَعَ الأموالُ عَنهُم عذابَ الله.
#سؤال #پرسش_وارده
سؤال یکی از طلاب عزیز
سؤال: فاء در کلمه «فقط» چه نوع فائی است؟
صمدیه در «قط» گفت:
و کثیراً ما تُحَلَّی بالفاء. یعنی فاء آن را «زینت» دانست.
کلام مفید هم گفت: تفتازانی می گوید که این فاء «تزیین» است.
به هرحال کلام عجیبی است. این فاء دقیقاً چیست؟
✅ اقول: شاید بتوان آن را فصیحه شمرد از نوع رابطه: قامَ زیدٌ، إن فَهِمتَ فَانتَهِ.
بعد دیدم که تفتازانی دقیقاً همین را گفته: در حدائق 886 آمده:
قال التفتازانی: و کانَّه جزاءُ شرطٍ محذوف و قدّره فی نحو «اضرِب زیداً فقط»: اذا ضربتَ زیداً فانتَهِ عن ضربِ غیرِه؛ و قال: انّما قدّرنا الشرطَ تصحیحاً للفاء.
بعد خود حدائق می نویسد: و علی هذا التقدیر فی نحو «قامَ زیدٌ فقط»: اذا علمتَ قیامَ زیدٍ فانتهِ عن طلبِ الحکم بقیامِ غیرِه.
#فقط
#فاء در #فقط
#تحقیق
#مقاله
#راسل
#مقاله
#اغراض_بلاغی #فعل_مجهول
#جواهر_البلاغه در #باب_رابع علم معانی(#احوال_مسند)
جا داشت که بحثی داشته باشد نسبت به «مجهول شدن فعل».
اصل در فعل(که مسند جمله است) آن است که معلوم باشد لذا در مواضعی که مجهول می آید باید غرضی بلاغی ذکر شود.
تعدادی از اغراض بلاغی با مثال را تقدیم می کنم
تبصره: این مطالب از کتاب خاصی نیست بلکه هم عناوین و هم مثال ها از حقیر(راسل) است که البته در خلال کار تفسیر قرآن به دست آمده است:
1️⃣ شمول فاعل: هر فاعلی باشد فرق نمی کند
- 11 بقره: و اذا قیلَ لهم لا تفسدوا فی الارض: هر زمان(اذا) و هرکس(قیل) که بگوید، تأثیری در دل منافقان ندارد. اینقدر پست اند.
2️⃣ ایجاز و اختصار: وضوح فاعل برای متکلم و مخاطب
- 101 آل عمران: و کیفَ تکفرونَ و انتم تُتلَی علیکم آیاتُ الله
3️⃣ روشن نبودن فاعل برای متکلم
- سُرِقَ ثَوبی.
4️⃣ پنهان کردن فاعل برای مخاطب(مثلاً به خاطر ترک غیبت یا تعییر یا به خاطر تقیه)
- مادر بچه ها خطاب به پدر خانواده: شیشه ها شکسته شده
- قُتِلَت فاطمةُ الزّهراءُ: به خاطر تقیه و برای اینکه مبادا با شنیدن نام قاتلان حضرت، عده ای صدا به لعن بلند کنند و ... نامی از قاتلان نمی بریم.
5️⃣ تعظیم فاعل(تشویق سامع به اینکه بگردد و فاعل را پیدا کند)
- 185 بقره: شهرُ رمضانَ الذی اُنزِلَ فیه القرآنُ
- 75 زمر: و قیلَ الحمدُ لله ربّ العالمین
6️⃣ تنفر از فاعل
- قُتِلَ الحسینُ: اساساً از اینکه بخواهیم نام قاتلان رذل حضرت را بشماریم، متنفریم. یا مثلاً روی منبر است و نمی خواهیم منبر رسول خدا ص به سبب بردن نام قاتلان حسین ع نجس شود.
7️⃣ اهمیت دادن به مفعول به(یعنی دعوت به اینکه: کار نداشته باشید فاعل کیست)
- قُتِلَ علیٌّ المرتَضی: آنچه مهم است این است که «علی» ع را به قتل رسانده اند، فارغ از اینکه کدام خبیثی قاتل بوده است. مهم آن است که چنین شخصیتی شهید شد.
- قُتِلَ الحسینُ عطشاناً: آنچه مهم است حال مفعول به است لذا اساساً فاعل به حاشیه رانده شد: مهم آن است که فرزند رسول خدا ص را با لب تشنه شهید کردند.
8️⃣ ادعای اینکه فاعل افرادی غیر از فاعل معهود بوده اند
✅مثال1: 100 آل عمران: الذین اوتوا الکتاب
در برخی مواضع قرآن کریم، فرموده: «الذین آتیناهم الکتابَ» ولی در برخی مواضع فرموده: «الذین اوتوا الکتاب». گاهی غرض بلاغی فعل مجهول در این مورد می تواند این نکته باشد: اینها تصور می کنند که کتاب آسمانی که فعلاً در دست آنهاست از ناحیه ماست حال آنکه این کتاب تحریف شده و این کتابی است که به آنها داده اند(دیگران داده اند نه ما).
مثلاً در آیه 146 بقره که سخن از نشانه های رسول خدا در تورات و انجیل است و این نشانه ها در عهدین تحریف نشده، فرمود: الذین آتیناهم الکتابَ یعرفونه کما یعرفون ابناءَهم؛ ولی در آیه 100 آل عمران فرمود: ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردّوکم بعدَ ایمانکم کافرین. یعنی عده ای از کفار کتابی، آنهایند که با تحریفات کتابشان(که از ما به آنها نرسیده بلکه به آنها داده اند) به دنبال داخل کردن اسرائیلیات در دین شما، و گمراه کردن شما هستند. مراقب آنها باشید.
✅ مثال 2: خطبه 202 نهج البلاغه: در تدفین حضرت زهرا س: اُستُرجِعَتِ الودیعةُ
فَـ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ
ظاهر آن است که حضرتشان فرموده باشند: «استُرجِعَت» به صیغه مجهول نه «استَرجَعتُ الودیعةَ» به صیغه معلوم و جهت آن ای بسا این غرض بلاغی است: یا رسول الله من این ودیعه را برنگرداندم وگرنه حق ودیعه را به جای می آوردم و آن را سالم تقدیم می کردم. بلکه او را برگرداندند.
#استیناف
#جمله_مستأنفه
تعریف- اقسام
#مقاله
#راسل
سؤال: جمله مستأنفه(بالمعنی الاعم) چیست و چند قسم است؟
جواب:
1️⃣ جمله مفتَتحه(: ابتدائیه) مثل «بسم الله الرحمن الرحیم» در صدر سوره های قرآن کریم و عبارت «برائةٌ من الله ...» در صدر سوره توبه(به شرط آنکه سوره توبه جزئی از انفال نباشد).
2️⃣ جمله مستأنفه(بالمعنی الاخص): ربط لفظی آن با قبل قطع شده اگرچه ربط معنوی آن برقرار باشد. لذا آیه 6 بقره که سرفصل جدیدی در این سوره است مستأنفه است و جمله «ما تری ...» در آیه 3 ملک هم که مرتبط با عبارات قبل است نیز مستأنفه است اگرچه ربط معنوی زیادی دارد.
3️⃣ جمله استیناف بیانی(: تعلیلیه): آن مستأنفه ای است که بیان علت کند برای ماقبل مثل آیات 5 تا 7 مزّمل که سه دلیل است برای «دستور به قرائت ترتیل قرآن و نماز شب»(إنّا سنلقی ... انَّ ناشئة ... انَّ لک ...) یا مثل «لعلکم تذکرون» در آیه 1 نور یا مثل «ذلک لمن خشی ربّه» در انتهای آیه 8 بینه که دلیل است برای «رضی الله عنهم و رضوا عنه».
🍃 نکته: استیناف بیانی غالباً با «إنَّ» یا «لعلّ» آغاز می شود.
🍃 نکته: بنابراین یک جمله از حیث ارتباط با ما قبل به چهار دسته ممکن است تقسیم شود:
1️⃣ ربط لفظی با ماقبل دارد و ربط معنوی هم دارد: «إنَّه بسم الله الرحمن الرحیم»(30 نمل) که جمله «بسم ...» خبر است برای «إنَّ».
2️⃣ ربط لفظی با ماقبل دارد ولی ربط معنوی ندارد: مثال ندارد چون امکان ندارد.
3️⃣ ربط لفظی با ماقبل ندارد ولی ربط معنوی دارد: سورةٌ انزلناها ... لعلکم تذکرون(1 نور) جمله «لعلکم ...» علت ماقبل است ولی ربط لفظی با ماقبل ندارد و «لعلّ» که از حروف مشبهة بالفعل است «صدارت طلب» است و جمله مستأنفه می سازد.
4️⃣ ربط لفظی با ماقبل ندارد و ربط معنوی هم ندارد: إنَّ الذین کفروا ...(6 بقره) که بحث از «سران متقین» تمام شده و بحث «سران کفار» آغاز شده است.
#فاء
#فاء_فصیحه
تعریف- اقسام
#مقاله
#راسل
در بحث «فاء» مغنی 5 نوع فاء ذکر شده. در بحث مبسوطی که در تدریس این بحث از مغنی در 14 جلسه داشته ام، ثابت شد که تنها 2 قسم از فائات قابل قبول است:
1️⃣ عاطفه
2️⃣ رابطه
البته یک قسم از فاء در مغنی اصلاً ذکر نشده! ولی در حدیقه خامسه #صمدیه آمده که آن هم مقبول ماست:
3️⃣ فصیحه
بازگشت فاء فصیحه به همان دو فاء اول است، یعنی یا عطف بر «معطوف علیه مقدر» است یا فاء رابطه جواب شرط برای «جمله شرط مقدر» است.
مثال از فصیحه از نوع عاطفه بر مقدر: آیه 60 بقره: فقلنا اضرب بعصاکَ الحجرَ فانفجرَت.
روشن است که تقدیر چنین بوده: «فضربَ فانفجرت»
مثال از فصیحه از نوع رابطه برای شرط مقدر: آیه 3 ملک: فارجعِ البصرَ
الجدول گفته تقدیر چنین بوده: «ان ارَدتَ المعاینةَ فارجِع». دقت کنید که فاء را عاطفه بر مذکور ندانسته تا عطف انشاء بر خبر پیش نیاید.
#علائم_اختصاری
#المعجم_الوسیط
#مقاله
#راسل
یکی از نکات مهم در استفاده از لغتنامه «المعجم الوسیط» این است که با علائم اختصاری به کار رفته در آن آشنا باشیم.
این نکته در سایر لغتنامه ها هم حائز اهمیت است مثل «قاموس المحیط».
ذیلاً مقاله مربوط به این علائم اختصاری با ذکر مثال و توضیحات تقدیم شما عزیزان می شود👇