eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ❤️ ای که روشن شود از نور تو هرروز جهان روشنای دل من حضرت خورشید سلام السلام عليك يا صاحب الزمان( عج) ┄┄••❅💖❅••┄
محبت خدا
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم32 حاج آقا چکار کنیم که گناه رو ترک کنیم ‼️⁉️‼️ بهش میگم به خاطر خدا
چگونه آقا بشیم؟؟ 🔶🔷🔷 آقا شیخ مرتضی زاهد تهرانی نیمه شبها میآمدند صداش میکردند آقا مرتضی....آقا مرتضی 🔶 میگفت می شنیدم که از چهار گوشه اتاق صدا میآمد و بیدارم میکردند برا نماز شب ✅❎✅ 🌺ببخشیدا ،خدا دل داره ....خدا چشم داره...خدا دست داره... متوجه ای چی میگم؟؟ خب خدا هم دل داره ،دلش تنگ شده برای مرتضی نازنینش میگه آقا مرتضی بلند شو 🌺🍀 جا لبه ایشون می‌فرماید دیدم بعضی شبها میگویند آقا مرتضی 🌺 بعضی شب ها میگویند مرتضی ☘☘ دقت کردم دیدم اون روزهایی که بیشتر مراقبت میکنم شبش می گو یند آقا مرتضی ✅ اون روزهای که مراقبتم کمتره میگویند مرتضی 💢♨️ 🔴حساب و کتاب داره.... 🍀🌺☘ خدایا ابهت این دو آیه کریمه رو تو دل ما بیفکن فمن يعمل مثقالة ذرة خيرأ يره 🌺 فمن يعمل مثقالة ذرة شرأ يره ✅الهی امین.. 🔰✅🔰✅ یه مدت که سر نماز ایستادیم دقت کنیم و نماز رو درست اجرا کنیم این یعنی نماز مودبانه ✅✅ برای اینکه عظمت خدا در دل ما بیفتد 〰🌸〰〰🌸〰 عزیزان تا میتونن پخش کنن یاعلی @mohabbatkhoda
محبت خدا
#اصلاح_خانواده ۲ 🔵در مجموعه ی خانواده متعالی ما چند تا موضوع مهم رو با هم بررسی کردیم. 🔰اول اینکه
۳ ✔️ پدر و مادرا و سایر مومنین باید برای ازدواج بهتر و زودتر جوانان مجرد اقدام کنن. 🔵همینطور برای خانم هایی که به هر دلیلی طلاق گرفتن و آقایونی که خانمشون رو طلاق دادن. 🌺برای اینها هم باید تلاش بشه. مخصوصا خانم هایی که مطلقه هستن و یا حتی بچه هم دارن.✔️✔️✔️ این یه نگاه خیلی زشت هست در جامعه ی ما که فکر میکنن زنی که مطلقه هست رو نباید گرفت! ⛔️⛔️ 🔴اون بنده خدا حق زندگی نداره؟!!! حتی پسران مجرد هم چه اشکالی داره با این طور خانم هایی ازدواج کنن؟ مگه حرامه؟! 🔰اتفاقا هم حلاله و هم قطعا ثوابش خیییییلی بیشتر از گرفتن یه دختر هست. چون دل یه مومن شاد میشه. زندگیش گرم میشه. ❗️چرا انقدر روح بعضیا کوچک هست؟ انصافا اگه شرایطی اینطوری پیش اومد نترس برو جلو 👌خدا میدونه که چقدر میتونی رشد کنی و خدا برات چیکار میکنه... میتونی در این زمینه مبارزه با نفس کنی؟! 🔹🔸🔹🔶🔷🔸 @mohabbatkhoda
🔱و من الناس من یعبد الله علی فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره حج /11👉 🔱قرآن می گوید : بعضی از مردم راه ایمان و را تا وقتی می روند که هم در آن راه تامین بشود ، همین قدر که ضربه ببینند به آن پشت می کنند . اینها نیستند.👌 🙄 🌀🌀🌀 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 *نامردیم اگه این کانال را فراموش کنیم!* ✔️ طرف پیام داد که بچه ها،نفوذی توی کانال داریم مراقب باشید! یکی پرسید چطور مگه؟! همان طرف قبلی نوشت: اینجا هم دست از سرمان برنمی دارند! مگه ندیدید عکس چند جسد(!!) را صبح گذاشته بودند؟! من نمی دانم تا کی می خواهند از این چیزها نون بخورند! یکی دیگر شکلک خنده ای فرستاد و پشت بندش نوشت: مملکت را عزاخونه کردن! یکی دیگه شکلک چهره عصبانی و قرمز شده را فرستاد و نوشته بود: اینها خودشون را پشت همین چیزها قایم کردند، هرکه رفت خدا بیامرزتش ، داداش ! زنده را بچسب! ♦️من فقط پیامها را می خواندم و هیچ نمی گفتم! یکی پیام داد، کانال ما برای پیامهای عشقی و نهایت پیامهایی از جنس آزادیه و نه از.... چند نفری هم که دیدند بحث کش پیدا کرد خیلی راحت از کانال بیرون زدند! – توی دنیای مجازی هم مثل دنیای حقیقی هم یکسری آدم خنثی و بیطرف داریم که یا تماشاچی هستند و یا بی تفاوت رد میشوند و خودشان را دردسر نمی دهند! ♦️طاقت نیاوردم و یه پیام فرستادم! نوشتم : می دانید کانال کمیل چیه؟! یکی پاسخ داد: نه! موضوعش چیه؟! لینکش چیه؟! نوشتم: اگه اون کانال و بچه هاش نبودند الان شما و من هم نبودیم! یکی با تمسخر نوشت: کانال متعلق به بچه های بالاست؟! مدیر کانالش کیه؟! نوشتم: آره مال بچه های بالاست؛اما نه آن بالایی که شما می شناسید! البته اول بالا نبودند مثل ما همین پایین بودند اما همان کانال سبب شد تا آن بالا بروند! یکی از همان دو آتیشه ها پیام داد: داداش یه کم زیر دیپلم بنویس ما هم بفهمیم! ♦️نوشتم: بهمن 61 در یه منطقه ای که رمل و شن های روان دارد، به نام عملیاتی انجام می شود؛منطقه ای که راه رفتن در آن بسیار سخت است، جوانهای همسن و سال امروز ما، رفتن تا جلوی دشمن را بگیرند! آن منطقه پر از میادین مین و کانالهایی مملو از اوانواع مین و فوگاز. عملیات توسط یه نامرد لو می ره! بچه های 2 گردان، توی کانال محاصره می شوند! آخرین مکالمه بسیم چی گردان با فرمانده لشکر اینه: شارژ بیسیم داره تموم میشه، خیلی از بچه ها شهید شدن، برای ما دعا کنید، به امام هم سلام برسونید و بگید ما تا آخرین لحظه مقاومت می کنیم"* بلاخره دشمن آن کانال را می گیره؛ زخمی ها را تیر خلاص می زنه و زنده به گورشان می کنه! و با بلدوزر رویشان خاک می ریزد و روی آنها تله های انفجاری می گذارد تا اگر بعد تفحص شدند باز شهید از ما بگیرند! 120 جوان توی عملیات توی آن کانال یا گودال شهید می شوند تا پای نحس دشمن به شهرمون نرسه و جرات نکنه تا به ناموسمان دست درازی کنند! آنها برای ما، برای کشورشان، برای اسلام رفتند اما امروز ما توی این کانال حتی از بردن نام و یاد آنها و دیدن تصویر آن گودال و منطقه و آن کانال شاکی می شویم! ♦️نوشتم برایشان: رفقا! بچه های گردان حنظله و کمیل، در کانال کمیل - 120 شهید فکه- قهرمانان حقیقی و ملی کشورمان هستند،قهرمانانی که مدال آور برای کشورمان بودند اما یک ریال طلب نکردند بلکه جانشان را دادند! تا پرچم کشورمان همیشه در اهتزاز باشد! این غرور نداره؟! ♦️از سال 61 تا سال 71 پیکرشان در آن منطقه ماند! و 71 با پیکرهایی متلاشی بازگشتند! 🌹یادداشتی از یکی از شهدای تفحص شده از کانال کمیل بجا مانده که بد نیست بچه های کانال بخوانند: *«امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم. نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده، همه را جز شهدا، که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)!»* آن عکس که فرستادم عکس شهدای تفحص شده کانال کمیل بود! 🌹17 بهمن سالگرد عملیات والفجرمقدماتیه! خیلی نامردیه که حتی در کانال مجازی خودمان از بچه های باغیرت آن کانال حقیقی و شهدای ان عملیات یادی نکنیم! ✅ بعد از پاسخ، همان نفری که اول اعتراض کرد پیام داد: شرمنده! ما مخلص بچه های کانالهای حقیقی هستیم! 📡انتشار حداکثری با شما
🌺🌺🌺🌺 اَلسّلامُ عَلیکَ یا بقیَّه اللهِ یا اباصالح المهدی،یاخلیفه الرّحمن ویاشریک القرآن یاامامَ الانسِ والجانّ. 🌺🌺🌺🌺 @mohabbatkhoda
💙 از اول دل نبند 💙 💢 ما آدمها اول خود را به چیزهایی علاقمند و وابسته می کنیم، 😐❗️ بعد خود را نیازمند به آنها می بینیم،😑❗️ ❌ بعد وقتی به این نیازهای جعلی خود نمی رسیم👈 بی قرار می شویم.😟❗️ 💠بعد برای برطرف کردن این بی قراری ها،👈 وابستگی های دیگر درست می کنیم❌⛔️❌ 🔰بعد وقتی به آن ها هم نمی رسیم درمانده می شویم😞⚠️ ⛔️کاش از اول دل نمی بستیم.⛔️ 🌹 علیرضا پناهیان 🌹 @mohabbatkhoda
🚫 کبیره‌ای به نام غیبت 📖يا أَيُّهَااَلَّذِينَ آمَنوا لاٰ يغْتَبْ بعْضكُمْ بَعْضا أَيحِب أَحَدُكُمْ أَنْ يَأكلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيتا فَكَرِهتموهُ واِتَّقُوا اَللّٰه إِن اَللّٰهَ توابٌ رَحيم(حجرات/۱۲) 👈اى کسانى که ایمان آورده اید بعضى ازشما غیبت بعضى دیگر را نکند؛آیا کسى ازشما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌اش را بخورد؟از آن کراهت دارید پس ازخدا بترسید،که خدا توبه پذیر مهربان است(حجرات/۱۲) ⭕️دور و برت رو نگاه کن خیلی‌ها دارن گوشت آدم مرده به خوردت میدن! ☝️مورد داشتيم طرف سوسيس کالباس نميخورده،میگفته گوشتش مطمئن نيست😏 بعد راحت غيبت ميکرده،انگار گوشت میّت مطمئنه😔 📢زیباترین رژیم، دست کشیدن از خوردن گوشت مردم است 👈 غیبت نکنیم❌ 🔹بخاطر همین بزرگان فرمودند: 👈یکی از مراقبات انسان اینه که صادرات و واردات دهانش را مراقب باشه 📢بیائید در مجلس غیبت،غیبت کنیم (حضور نداشته باشیم) چرا غیبت⁉️ 🔸هرگاه عیبی در من دیدی به خودم خبر بده،نه کسی دیگه،چون تغییر اون عیب دست منه 🔹کار اولت ثواب داره ونصیحته، اما گزینه دوم غیبت حساب میشه وگناه کبیره ست 🔸چرا موقعی که چیز منفی در کسی می‌بینیم،جز خودش همه را خبر دار میکنیم⁉️ 🔹نصیحت کن،اما رسوا نکن 🔹سرزنش کن،اما جریحه‌دار نکن 🗣 بهشت؛وعده دور از دسترسی نیست،اگر بی‌ بهانه خوب باشیم روز قیامت نیکی‌هایمان را به محبوبتری فرد زندگیمان نخواهیم داد،اما مجبور می‌شویم نیکی‌هایمان را به کسی بدهیم که از او متنفر بودیم، کسی که غیبتش را کرده‌ایم @mohabbatkhoda
💥کتاب "قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری" به چاپ هفتم رسید. 🔻با استقبال بسیار خوب مخاطبان محترم، تیراژ این کتاب در کمتر از یک سال از ۳۰هزار جلد عبور کرد. 🔸کتاب قدرت و شکوه زن شامل ناشنیده هایی است از بیانات حضرت امام(ره) و رهبر انقلاب با مقدمه‌ای از علیرضا پناهیان درباره ویژگی‌ها، امتیازات و توانمندی‌های منحصربه فرد زنان. 🎁 با توجه به نزدیک بودن روز زن این کتاب می‌تواند هدیه‌ای مناسب و جذاب برای دختران و بانوان محترم باشد تا با جایگاه اصیل و واقعی خود بیشتر آشنا شوند. 👈🏻اگر قصد عمده و تعداد بالا دارید لطفا هر چه زودتر جهت ثبت سفارش با شماره زیر تماس بگیرید. 📞 09305050313 👈🏻 برای خرید تکی این کتاب و سایر کتاب ها به فروشگاه اینترنتی بیان معنوی مراجعه کنید: 📎 bayancenter.ir 👈🏻 برای خرید نسخه الکترونیکی کتاب‌ به سایت یا اپلیکیشن طاقچه مراجعه کنید. 📎 taaghche.ir @Panahian_ir
🌸 با این کار بخش مهمی از مشکلات جامعه حل خواهد شد! 📚 قسمتی از کتاب قدرت و شکوه زن در کلام امام و رهبری @mohabbatkhoda
💌 دو بال تواضع برای انسان @mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 7⃣6⃣ #مغالطه_دنیای_امروز آیا با این #عقاید باید مبارزه کرد ؟ یعنی آیا #آزادی_فکر
🌱🌱 7⃣7⃣ خود اعلامیه حقوق بشر ، همین اشتباه را کرده است . اساس فکر را این قرار داده است که محترم است ؛ بشر از آن جهت که بشر است محترم است ، پس هر چه را خودش برای خودش انتخاب کرده ، هر ای که خودش برای خودش انتخاب کرده محترم است !‼️‼️ عجبا ! ممکن است بشر خودش برای خودش کند و به دست و پای خود ببندد ، ما چون بشر را محترم می شماریم ،[او را در این کار بگذاریم] ⁉️‼️ لازمه بشر چیست ؟ 🤔 🔻آیا این است که ما بشر را در راه ترقی و تکامل هدایت کنیم ؟ یا این است که به او بگوییم ، چون تو بشرو انسان هستی و هر انسانی احترام دارد ، تو اختیار داری هر چه را که خودت برای خودت بپسندی ، من هم برای تو می پسندم و برایش احترام قائلم ؛ ولو آن را قبول ندارم و می دانم که و است و هزار عوارض بد دارد ؛ اما چون تو خودت برای خودت انتخاب کرده ای ، من هم قبول دارم ؟!⁉️ 🔻آن چیزی که برای خودش انتخاب کرده است .👉👌 🔺او برای خودش انتخاب کرده تو چطور این زنجیر را ⁉️ ♻️ این زنجیر را ، بی احترامی به و که فکر کردن باشد ؛ 🔻تو بیا این را از و کن ؛ تا فکرش آزاد باشد .💪👌 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 7⃣7⃣ #اشتباه_اعلامیه_جهانی_حقوق_بشر خود اعلامیه حقوق بشر ، همین اشتباه را کرده ا
🌱🌱 7⃣8⃣ دو نمونه از با در به ، به همه معابد رفت و در همه جا احترام گزارد . 👉 وقتی می خواست به فلان وارد شود ، قبل از انکه به کفش کن معروف برسد ، از بیرون کفش هایش را در آورد و گفت : اینجا معبد است . محترم است . 👉😒 با اینکه می گفت من خودم هستم و بت پرست نیستم ، اما درآنجا گفت ، از باب اینکه یک عده انسان ها این بت ها را محترم می شمارند ، من باید آنها را محترم بشمارم ، عقیده آزاد است !‼️ 🙄🙄 وقتی وارد بابل شد ، با اینکه خودش بت پرست نبود و تابع مثلا دین زرتشت بود ، مع ذلک گفت ، تمام معابد بت پرستی که در اینجا هست ،محترم است ، ما ملتی هستیم طرفدار آزادی عقیده . 🙄🙄 این بزرگترین اشتباه است .👉❌ 🌀 از هر چه می خواهید تمجید کنید ، زیرا اگر کسی بخواهد ، را به ، باید او را بشمارد . 👉 اما از نظر انسانی ، این کار صد در صد خلاف است .👉 ❌❌❌ 🔻 اگر بر باشد یعنی عقیده ای که ریشه ی آن تفکر است ، اسلام این عقیده را می پذیرد. این آزادی عقیده ، است . اما که بر مبنا های و و از روی ، به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر ، در انسان پیدا می شود ، اینها را هرگز اسلام به نام آزادی عقیده نمی پذیرد .👌 🔻واین احترام به انسان نیست ، بلکه بی احترامی به انسانیت است .👌 🤔🤔 نمونه هایی از برخورد درست را خواهم گفت . 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یعنی منظور رهبر انقلاب، کدوم مسئول مهم اجرائیه که در قلبش مرض هست؟ 🔻 پ.ن: یه راهنمایی می‌کنم تا به ذهنتون فشار نیاد! 👈 این مسئولی که توی قلبش مرض هست اول اسمش است😐 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویری از شهر تازه آزادشده 🔸 رزمندگان مقاومت با نام و یاد فرماندهان شهید خود "حاج‌قاسم سلیمانی" و "حاج ابومهدی المهندس" عملیات آزادسازی ریف جنوبی حلب را آغاز کرده و در حال پیشروی هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۱۴۰ - چی می خوای بگی؟ - یه نگاه به جلد کتاب بنداز. اون پائین، نویسنده - هادی حجت! خب که چی؟ شاهرخ دستش را زیر چانه اش گذاشت و به شروین خیره شد. - به نظرت آشنا نیست؟ شروین همانطور که به شاهرخ زل زده بود فکر کرد. کم کم چهره اش تغییر کرد. گویا داشت چیزهای جدیدی را کشف می کرد. یواش یواش ابروهایش از هم باز شد و چشمانش از تعجب گرد شد: - غیرممکنه شاهرخ که کار خودش را کرده بود برگه های روی میزش را جمع و جور کرد و گفت: - می بینی که نیست - اما... اما... - اما چی؟ - ولی هادی ... چطور ممکنه؟ - من بهت گفتم اما باور نکردی شروین نمی داست چه بگوید. یعنی هادی هم یک روز مثل او... باورش خیلی سخت بود اما به قول شاهرخ باید آنچه را می دید باور می کرد نه آنچه را که می خواست ببیند! - خب حالا نظرت چیه؟به نظرت میشه این همه تغییر کرد؟ - نمی دونم ... الان اصلا مخم کار نمی کنه ... تا چند روز ذهن شروین به شدت درگیر شده بود. از یک طرف پذیرش آنچه می دید سخت بود از طرفی از اینکه می دید هنوز راه برای او بن بست نشده است خوشحال بود. هزاران سئوال در ذهنش موج می زد که دوست داشت از هادی بپرسد... آن شب، شب آخری بود که شاهرخ در تهران بود. هر کار کرد نتوانست خانه بماند. تازه آفتاب غروب کرده بود که رسید. قبل از اینکه وارد کوچه بشود نگاهی به کوچه تنگ قدیمی کرد. هیچ وقت اولین روزی را که پا به این کوچه گذاشته بود از یاد نمی برد. کوچه ای که از سر بیکاری و کنجکاوی پایش به آن باز شده بود ولی بعد تبدیل به مهم ترین کوچه عمرش شد! همینطور که قدم زنان جلو می رفت به دیوارهای قدیمی و دود گرفته نگاه می کرد. دیوارهائی که قبلا بعضا با برگ های مو پوشیده شده بود و حالا به خاطر نبودن آنها دیگر خیلی لخت و فقیرانه تر از قبل به نظر می رسید. چه کسی باور می کرد در این خانه های قدیمی هم می شود جوری زندگی کرد که حسادت صاحبان خانه های لوکس را بر انگیزد؟ خودش را جلوی در دید. زنگ زد .در باز شد. شاهرخ در لباس خانه و پالتوئی که روی دوشش انداخته بود پشت در ظاهر شد. - توئی؟ فکر می کردم بیای. منتظرت بودم تا وقتی که وارد خانه شد و شاهرخ برایش چائی ریخت ساکت بود. وقتی شاهرخ چائی را گذاشت و نشست شروین گفت: - هنوز معلوم نیست کجا می ری؟ - چرا - خب؟ - جنوب ... باید برم اهواز ... اصلا مگه فرقی داره کجا میرم؟ شروین نفس عمیقی کشید. - درسته... فرقی نداره. معلوم نیست کی بر می گردی؟ - هنوز نه ... شاید چند سالی نتونم برگردم تهران ... نگاهی به دور تا دور اتاق انداخت. - حالا که میری اینجا رو چکار می کنی؟ - هیچی - یعنی خونه رو همین طوری ول می کنی می ری؟ - راه بهتری داری؟ - اقلا بده کرایه. اینجوری خراب میشه شاهرخ گفت: - اینم فکر بدی نیست، اما دیگه وقتی نیست شاید سپردم به ... صدای زنگ در حرفش را قطع کرد. - منتظر کسی بودی؟ شاهرخ نگاهی به ساعت کرد. - نه ولی فکر کنم علی شاهرخ رفت تا در را باز کند و شروین پشت پنجره ایستاد. حدس شاهرخ درست بود. به محض اینکه در باز شد علی سر و صدا کنان پرید داخل و پشت سرش هادی که جعبه کیکی در دست داشت وارد شد. با هم رو بوسی کردند. - اومدیم برات گودبای پارتی بگیریم - مگه اینکه موقع رفتن یکی ما رو تحویل بگیره ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
پارت۱۴۱ - نه، این از اون جهت هست که از دستت خلاص می شیم علی این را گفت و با آهنگ تولدت مبارک شروع کرد به خواندن: - خلاص شدن مبـــــــااارررک ... خلاص شدن مبـــارک ... خلاص شدن مبــــــاااااارررررک شاهرخ خندید و تعارفشان کرد که داخل بروند. وقتی وارد شدند علی با دیدن شروین گفت: - به به، این هم که اینجاست. ببین فقط من از رفتنت خوشحال نیستم! بعد گفت: - من هنوز نمازم رو نخوندم. تا شما ترتیب کارها رو بدید من برگشتم شاهرخ جعبه را برداشت و به آشپزخانه رفت. هادی و شروین هم منتظر نشستند. شروین برای اینکه نکند یه وقت هادی چیزی بگوید وانمود کرد که در حال دیدن تلویزیون است ولی زیر چشمی هادی را می پائید. تمام مدت مهمانی: سر شام، موقع بریدن کیک و حتی موقعی که علی با شوخی ها و جک های بی مزه اش سر و صدا راه می انداخت شروین هادی را زیر نظر داشت. موجودی آرام که حرکاتش مخصوص خودش بودبرخلاف کسانی که شروین قبلا دیده بوداودرعین ارام بودن کاملااجتماعی و پرانرژی به نظر می رسید. اصلا منزوی یا بی سرو صدا نبود . گهگاه شوخی هائی می کرد و تکه هائی می پراند که جو را کاملا عوض می کرد اما در عین حال حرکاتش طوری نبود که کسی بتواند واردحریم خصوصی اش بشود و یا او را دلقکی لوده تصور کند. در عین شوخ طبعی ابهت و شخصیتی مجذوب کننده داشت که آدم را مجبور می کرد احترامش بگذاری و وقتی شروین همه این ها را می دید نمی توانست این شخصیت را با انچه قبلا دیده بودکنار هم قرار بدهد. بعد از اینکه سر و صدا موقتا خوابید و به علت خسته شدن و پریدن شربت در گلوی علی چند دقیقه ای آتش بس اعلام شد آرام و بی سر و صدا به حیاط خزید و روی پله های ورودی راهرو نشست. دست هایش را دور خودش گرفت تا کمی گرم شود. نگاهی به آسمان کرد و گفت: -اوکی، قبول، می شه. تسلیم آخر شب که بچه ها داشتند می رفتند علی گفت: - من فردا یه عمل دارم. نمی تونم بیام ایستگاه وگرنه خیلی دلم می خواست با چشم های خودم اون لحظه شگفت انگیز خروجت رو ببینم. حیف! شاهرخ خندید و گفت: - امشب به اندازه کافی ما رو مورد لطف قرار دادی. دیگه نیاز نیست فردا بیای بدرقه. اگه به تو باشه که اگر قطار خراب بشه، شده باشه با به خرج خودت با تاکسی منو بفرستی این کارو میکنی هادی گفت: - میشه حکایت اون یارو که رفته بود باباش رو دفن کنه. بهش گفتن چرا اینقدر لباست پاره پوره شده؟گفت بنده خدا نمی ذاشت خاکش کنیم علی خندید. بعد همدیگر را بغل کردند و شروین دید که علی گرچه وانمود می کند شاد باشد اما نتوانست جلوی اشکش را بگیرد. هادی هم شاهرخ را بغل کرد و گفت: - منم فردا نمی تونم بیام. خودت میدونی چرا شاهرخ سرتکان داد. - آره. اشکالی نداره بعد رو به هر دویشان گفت: - خیلی ممنون که اومدید. دلم برای همتون تنگ می شه. برام دعا کنید. هوای این رفیق مارو هم داشته باشید علی گفت: - خیالت تخت! .مطمئن باش آب و دونش یادمون نمیره شاهرخ سر تکان داد. وقتی علی و هادی رفتند. شاهرخ رو به شروین گفت: - تو که می مونی؟ - بمونم؟ - هرجور راحتی - اگه بمونم نمی ذارم بخوابی صبح میام دنبالت صبح ساعت 7 بود که رسید. در روی هم بود. در را هل داد و وارد شد. اولین باری که از این پله ها پائین آمده بود چقدر برایش احمقانه بود ولی حالا دل کندن از این خانه سخت بود. تصور اینکه دیگر شاهرخی نخواهد بود که در را برویش باز کند زجرش می داد. کنار تخت که حالا بدون فرش رویش خیلی غم انگیز و رقت بار به نظر می رسید ایستاد و نگاهی به حوض خالی کرد. شاهرخ چمدان به دست از راهرو بیرون آمد. - سلام، کی اومدی؟ - سلام، الان رسیدم، چرا حوض رو خالی کردی؟! - اگه آبش مرتب تمیز و عوض نشه لجن می گیره - اینجوری که درخت ها خشک می شه. اقلا به باغبون پدرت می گفتی بیاد حواسش به درخت ها باشه. شاهرخ کنار شروین ایستاد. چمدان را زمین گذاشت. - چی شد تغییر عقیده دادی؟ - خب درخت ها گناه دارن شاهرخ کلید را از جیبش در آورد و جلوی شروین گرفت. - خب خودت بیا بهشون آب بده ادامه دارد.... ✍ میم مشکات @mohabbatkhoda
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ ☀️ 🌸خوب است ما هم مثل باران حس بگیریم🍃 🌸هر صبح سراغی از گل نرگس بگیریم🍃 🌸خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست!!! 🍃 🌸 🍃 🌸سلام امام مهربانم 💚☀️ ✳️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج✳️ @mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 7⃣8⃣ دو نمونه از #برخورد_نادرست با #آزادی_عقیده #ملکه_انگلستان در #سفر به #هندو
🌱🌱 7⃣9⃣ یک نمونه از با ✅ 🔻 کار است که خودش در جامعه اش تنها کسی که فکر آزاد دارد. 👉 تمام مردم را در و که کوچکترین مایه ای از ، گرفتار می بیند . مردم به عنوان روز عید از شهر خارج می شوند و او بیماری را بهانه می کند و خارج نمی شود . بعد که شهر خلوت می شود ، وارد بت خانه بزرگ می شود ، یک را برمی دارد ، تمام ها را می کند و بعد تبر را به می آویزد و بیرون می آید . این کار را می کند . شب وقتی مردم برمی گردند و به معبد می روند ، می بینند اوضاع واژگونه است مثل اینکه بت ها خودشان با یکدیگر دعوا کرده باشند و همدیگر را کشته باشند . تنها بت باقی مانده بت بزرگ است. چه کسی اینکار را کرده ؟ به می فهمیدند که این بت های بی جان خودشان نمی توانند به جان همدیگر بیفتند ؟ لابد کار یک موجود شاعر است . یک جوانی بود به نام ابراهیم که به اینها بدگویی می کرد ، نکند کار او باشد ! ابراهیم را احضار کردند.. ابراهیم ! آیا تو اینکار را کردی ؟ -نه من نکردم -علامت جرم را شما دست کسی دیگر می بینید ، می آیید یقه مرا می چسبید ؟ علامت جرم که همراه بت بزرگ است .👉 چرا به سراغ من آمده اید ؟ از خودشان بپرسید تا جواب بدهند .. خودشان فکر کردند که راست می گوید🤔 با این یعنی را از باز کرد .👉👌 این را می گویند .👌👌 ✳️ مانند زنجیر است به و دست و پای شخص . باید این را از عقل و دست و پای او باز کرد چه طوری ؟ با به و تفکر - شخص . با دلیل و و . 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 7⃣9⃣ یک نمونه از #برخورد_درست با #آزادی_عقیده ✅ 🔻#کار_صحیح کار #ابراهیم است که
🌱🌱 8⃣0⃣ ⚜ ، عمل است 🔻سالهای متمادی با مبارزه کرد ،👌 تا فکر مردم را آزاد کند 👉 🔻اگر هزار سال دیگر هم می ماند ، همان بت را پرستش می کرد . 🌀همان طوری که حتی در ملت های متمدن ،مثل ، هنوز وجود دارد و یک قدم به سوی و بر نمی داشت . 👉👌 🌀اما آمد ، این را از دست و پای آنها باز کرد و را نمود .👌 🌀قرآن اسم آن چیزی را که ها می گویند ، بشر را باید در آن آزاد گذاشت ، می گذارد .👉 ⚜قرآن می گوید : شما این کار را بکنید که خدا به وسیله این ، این ، یعنی ها را از دوش شما برداشت ، این هایی را که خودتان به خودتان بسته بودید ، برداشت . 🙏🙏👌👌 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا