پدرسرگی!
عنوانی که در وهله اول معنایش را درست متوجه نشدم؛ اما هرچه پیش رفت فهمیدم داستان در خصوص فردی است که یکباره تصمیم میگیرد کشیش شود.
زیبایی رمانهای خارجی وقتی است که به درک جهانی دیگر میرسی. این کتاب به من فهماند که دین اسلام نقشه راهی منسجم دارد و هرکجا گیری پیدا کنی با رجوع به نقشه میتوانی زیر و بمش را پیدا کنی و در جاده بندگی رشد کنی و قدم بگذاری.
و اما کشیش این کتاب و آئینش.. مسحیت، دینی که تحریف شده است، کشیشان آن در ظاهر متدین و پاک سیرت اما در باطن پر از اشکالاند. معنویتی که در دعا خلاصه میشود و تقوایی درش وجود ندارد، زندگی افرادی که به دور از جامعه(و به ظاهر دور از گناه) میگذرد و در مواجهه ناگهانی با گناه دستپاچه میشوند و نمیدانند چه کنند.
همه کتاب خلاصه میشود در یک چیز، فطرت به دنبال عبادت است؛ کشیش و غیر آن هم نمیشناسد. همه افراد درگیر این فطرتاند؛ اما گاهی پیرزنی در گوشه کنار شهر روسیه بدون آنکه به کلیسا سری زده باشد، میشود معلم کشیشی که سالها سختی کشیده و اعمال کلیسا را بجا آورده است.
✍️محدثه صدرزاده(پیشه)
#معرفی_کتاب #نقد_کتاب
https://eitaa.com/istadegi