eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
#علامه_طباطبایی : ●روز قیامت از کتیبه ها ●و سیاهی های مجالس ●اباعبدالله الحسین علیه السلام ، ● #من_امید_شفاعت_دارم. #یاعلی @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ببخشید دوستان به فاصله آخرین پست تا الان نت نداشتم✋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه 255، سوره بقره قسمت دوم بخش اول ● اوصاف زندگى دنيا در قرآن و اشاره به حيات جاودانى آخرت پس ملاحظه كرديد كه خدا زندگى دنيا را به اين اوصاف توصيف كرد و آن را متاع خوانده و متاع به معناى هر چيزى است كه خود آن هدف نباشد، بلكه وسيله اى براى رسيدن به هدف باشد، و آن را عرض خواند، و عرض چيزى است كه خودى نشان مى دهد و به زودى از بين مى رود، و آن را زينت خواند، و زينت به معناى زيبائى و جمالى است كه ضميمه چيز ديگرى شود، تا به خاطر زيبائيش ، آن چيز ديگر محبوب و جالب شود، در نتيجه آن كسى كه به طرف آن چيز جذب شده ، چيزى را خواسته كه در آن نيست ، و آنچه را كه در آن هست نخواسته ، و نيز آن را لهو خوانده ، و لهو عبارت است از كارهاى بيهوده اى كه آدمى را از كار واجبش باز بدارد، و نيز آن را لعب خوانده ، و لعب عبارت است از عملى كه به خاطر يك هدف خيالى و خالى از حقيقت انجام گيرد، و آن را متاع غرور خوانده ، و متاع غرور به معناى هر فريبنده اى است كه آدمى را گول بزند. آيه ديگرى جامع همه خصوصيات آيات بالا است ، و آن آيه اين است : ((و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب ، و ان الدار الاخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون )) اين آيه شريفه مى خواهد حقيقت معناى زندگى ، يعنى كمال آن را از زندگى دنيا نفى نموده ، و آن حقيقت و كمال را براى زندگى آخرت اثبات كند، چون زندگى آخرت حياتى است كه بعد از آن مرگى نيست ، همچنان كه فرمود: ((امنين لا يذوقون فيها الموت الا الموته الاولى )) و نيز فرموده : ((لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيد)) پس اهل آخرت ديگر دچار مرگ نمى شوند، و هيچ نقصى و كدورتى عيششان را مكدر نمى كند، ليكن صفت اول يعنى ايمنى ، از آثار حقيقى ، و خاص زندگى آخرت ، و از ضروريات آن است . پس زندگى اخروى ، زندگى حقيقى و بر طبق حقيقت است ، چون ممكن نيست مرگ بر آن عارض شود، بر خلاف حيات دنيا، اما خداى سبحان با اين حال در آيات بسيار زياد ديگرى فهمانده كه حيات حقيقى را او به آخرت داده و انسان را او به چنين حياتى زنده مى كند و زمام همه امور به دست او است پس حيات آخرت هم ملك خدا است نه اينكه خودش باشد، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 504 و مسخر خدا است نه يله و رها، و خلاصه زندگى آخرت خاصيت مخصوص به خود را، از خدا دارد، نه از خودش . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■شهادت حضرت زین‌العابدین امام سجاد علیه‌السلام تسلیت باد.■ ■●بیان فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام، ادا‌کردن اجر رسالت است●■ : ■چه ذکر فضائل اهل‌بیت علیهم‌السلام باشد و چه ذکر مصائب آن‌ها باشد؛ همۀ این‌ها اداکردن اجر رسالت است؛ تثبیت‌کردن مردم بر «قرآن» است. چرا؟ برای‌ اینکه در قرآن هست: «إلّا المَوَدَّة فِی القُرْبَی؛ از شما برای رسالت پاداشی نمی‌خواهم] مگر مودت و دوستی نزدیکانم» (شوری، ٢٣). ■اگر کسی بگوید: ما قرآن را می‌خواهیم و می‌گیریم، اما به اهل‌بیت کاری نداریم. چه کار داریم به اهل‌بیت؟! «حَسْبُنَا کِتَابُ اللهِ» (کتاب خدا ما را بس است). می‌گوییم: کتاب الهی که در آن [إلاّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی] هست، آن را می‌گویی؟! آیا می‌شود آن‌ ‌‌وقت بگوییم کاری به اهل‌بیت علیهم‌السلام نداریم؟! کتاب‌الله که در آن آیۀ «اَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکُم و اَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی؛ دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم» (مائده، ٣) هست، آن را می‌گویی؟! پس آیا می‌شود بدون اکمال و بدون ولایت اهل‌بیت؟! ■●رحمت واسعه، ص۲۸٠●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■● (قسمت پنجم)●■ ■●قرآن كريم به همين دو نكته در آيه‌ای اشاره كرده، می‌فرماید: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ کسانی كه بيراهه رفتند، به انحراف رفتند، جز اين نيست كه از ظنّ و گمان و پندار تبعيت كردند. در قرآن كريم ظنّ نقطه‌ی مقابل علم قطعی و يقين است. نقطه‌ی مقابل حقّ است. می‌‌فرمايد علّت انحراف آنها اوّلاً اين است كه پيرو ظنّ و گمان بودند؛ با حدسيّات و استنباط‌های بی پايه، راه خود را انتخاب كردند. مبتني بر يك شناخت عميق و دقيق و عالمانه و محقّقانه، مسيرشان را انتخاب نكردند؛ مبتنی بر معرفت حركت نكردند. ■●اميرالمؤمنين علیه السلام به كميل فرمودند: يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ اِلّا وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ فِيها اِلىٰ مَعْرِفَةٍ؛ هيچ حركتی نيست كه بخواهی انجام دهی، مگر آنكه تو در آن حركت محتاج معرفتی. ■●امام صادق علیه السلام فرمودند: اَلْعامِلُ عَلىٰ غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلىٰ غَيْرِ الطَّرِيقِ لا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ اِلّا بُعْداً؛ كسی كه بدون بصيرت دست به كار مي‌شود و اقدام می‌كند مثل كسي است كه بيراهه می‌رود؛ هرچه سريع‌تر آن راه را برود، بيشتر از مقصد دور می‌شود. اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ! بر مبنای گمان و حدسیّات! بسياری از انحرافاتی كه در جغرافيای اسلامی اتّفاق افتاده، انحرافات اعتقادی و رفتاری، ريشه‌اش در همين است. در اين است كه آن شناخت عميق وجود ندارد. برداشت‌های جاهلانه و سطحی، حدسيّات، گمان‌ها، استنباط‌های بدون تكيه بر برهان‌های عميق، ريشه‌ی بسياری از انحرافات است. فرمود: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ دومين چيزی كه از آن تبعيّت كردند هوای نفس است؛ ! يعني تابع دلخواه خودشان بودند؛ تابع هوس‌های خودشان، تابع خودشان به دنيا بودند؛ يعنی تابع انّيّت‌ها و انانيّت‌هايشان بودند؛ تابع حبّ نفس و بودند. اين هوس‌ها، اين تمنّيّات سبب شد كه اينها به بيراهه روند. اين دو عامل اصلی در انحراف عظيمی است كه اتّفاق می‌افتد و جنايت عظيمی كه در روز عاشورا رخ می‌دهد. ■●و حالا باید عبرت بگيريم! در زمان خودمان هم ماجرا همين است. اگر ما در مسير زندگی، مبتني بر ظنّ و گمان و شناخت‌های سطحی و كودكانه بدون تحقيق و تعمّق و مبتنی بر دلدادگي به دنيا حركت كنيم، راه كوفيان را طي خواهيم كرد. حالا دنيا جلوه‌های مختلفی دارد، يكی پول دنيا برايش دوست داشتني است، يكي مقام دنيا، يكي دنيا، يكي دنيا، دنيا جلوه‌های مختلفی دارد. اگر دلدادگی به دنيا محرّك ما در زندگی باشد، بدانيم كه ما هم راه كوفيان را طی خواهيم كرد. و برای اينكه از اين گزند مصون بمانيم، لازمه‌اش اين است كه آن معرفت و آن ايمان را کسب کنیم. ایمان هم حقيقتش محبّت است. ■●امام باقر علیه السلام فرمودند: هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ؟ ايمان در واقع دل دادن به خدا، دل دادن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل دادن به حجّت‌های خدا علیهم السلام و دل دادن به جهان آخرت، به جهان دیگر و غيب عالم است؛ اين است. ■●اگر این از يك‌سو و ايمان از سوي ديگر نباشد، خطر اينكه ما هم به بيراهه كشيده شويم وجود دارد. ... ۹۷ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●این یک حقیقت است که شخصیت‌هایی که در جوامع بشری سر بلند می‌کنند، اغلب مورد حسادت مردمان پست قرار می‌گیرند. ■●این پدیده روانی پلید فقط به انحراف درونی خود آن مردمان حسود منحصر نمی‌شود، بلکه جامعه‌ای را از فروغ انسان‌های رشدیافته محروم می‌کند. ■●هنگامی که از یک انسان رشدیافته، امتیاز و عظمتی در یک جامعه جلوه می‌کند، درحقیقت، آن انسان می‌خواهد تاریکی‌های آن جامعه را از بین ببرد و آن را روشن سازد، ولی جانوران حسود که درونشان می‌تواند از روشنایی آن امتیاز و عظمت‌ها منوّر شود، با جدّیت می‌خواهند آن روشنایی را خاموش کنند. ■●مجموعه آثار ۶ خلوت انس- تحلیل اندیشه‌ها و شخصیت حافظ، صفحه ۶۱۱ استاد ●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●چه عجب این هیچ وقت چیزی اش نمی شود و دردش هم نمی آید. الان اگر کسی کتک بخورد و تمامِ بدنش له و لَوَرده شود و یا تصادف کند و او را به بیمارستان ببرند و تمامِ بدنش مجروح باشد، آیا به زبانش هم آسیبی می رسد ؟ ■●ایشان برایش هیچ اتفاقی هم نمی افتد، ولی خود، مسبب همه ی اتفاقات است ، تازه هیچ اتفاقی که برایش نمی افتد آرام هم نمی گیرد. دست می شکند،باز ایشان حرف می زند پا می شکند باز حرف می زند سر را می زنند باز حرف می زند دردش هم نمی آید که ول کند ! ! ! ■●دیوانِ حضرت آقا را نگاه بفرمایید، یکپارچه دستورالعمل است . « دلا باید دهن را بسته داری » . ببند! حرف نزن! چکار داری دیگران چه می کنند؟ که هی بگویی فلانی چه کرد ! فلانی چه نکرد ! چه کار داری ؟ حداقل دلت برای خودت بسوزد دلت برای هیچ کس نسوزد و به دیگران کاری نداشته باش . . ●دلا باید دهن را بسته داری ●دلا باید تنت را خسته داری ●که سالک را دهان بسته باید ●تن خسته دل بشکسته باید ■●دروس معرفت نفس استادصمدی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●حماسه‌ای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!●■ ■●در روز جمعه‌اى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند. ■●زین العابدین(علیه السلام) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى. بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مى‌دهى من بروم بالاى این چوب‌ها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد. ■●آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(علیه السلام)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانى‌اش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مى‌خواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مى‌کند. گفت: من از اینها مى‌ترسم. این‌قدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد. ■●ببینید این زین العابدین(علیه السلام) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمى‌کرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولوله‌اى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مى‌ریزند و مرا مى‌کشند. ■●دست به حیله‌اى زد. ظهر بود، یک‌دفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مى‌شود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(علیه السلام) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله). تا به اینجا رسید، زین العابدین(علیه السلام) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مى‌شود و گواهى به رسالت او مى‌دهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آورده‌اید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مى‌دهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کرده‌اند. ■●آن‌وقت شما مى‌شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن. ■●این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مى‌شنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مى‌کرد و مى‌گفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(علیه السلام) و زینب(سلام الله علیها) اوضاع و احوال را برگرداندند. ■●استاد مطهری، حماسه حسینی، ج۱، ص ۲۹۳-۲۹۴(با تلخیص)●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴صلی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین🏴 ■حاج ملاّ آقاجان میگفت اینکه عصر عاشورا دشمن از سر حضرت زینب علیها السّلام کشید و گیسوان حضرت مکشوف شد، من مطمئنّم هیچ کس قدرت نداشت به حضرت علیها السّلام نگاه بیندازد؛ زیرا وقتی به خورشید آخرت پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نورش ضعیف شده و خورشید آسمان دنیا گشته است، کسی نمیتواند نگاه بدوزد و به قرص آن نگاه کند، چطور میتواند به زینب که خورشید خدایی است که در هیچ دریایی فرو نشده است، نگاه بیندازد؟ ■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■ ■●مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
صلی الله علیک یا زینب کبری
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■● (قسمت پنجم)●■ ■●قرآن كريم به همين دو نكته در آيه‌ای اشاره كرده، می‌فرماید: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ کسانی كه بيراهه رفتند، به انحراف رفتند، جز اين نيست كه از ظنّ و گمان و پندار تبعيت كردند. در قرآن كريم ظنّ نقطه‌ی مقابل علم قطعی و يقين است. نقطه‌ی مقابل حقّ است. می‌‌فرمايد علّت انحراف آنها اوّلاً اين است كه پيرو ظنّ و گمان بودند؛ با حدسيّات و استنباط‌های بی پايه، راه خود را انتخاب كردند. مبتني بر يك شناخت عميق و دقيق و عالمانه و محقّقانه، مسيرشان را انتخاب نكردند؛ مبتنی بر معرفت حركت نكردند. ■●اميرالمؤمنين علیه السلام به كميل فرمودند: يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ اِلّا وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ فِيها اِلىٰ مَعْرِفَةٍ؛ هيچ حركتی نيست كه بخواهی انجام دهی، مگر آنكه تو در آن حركت محتاج معرفتی. ■●امام صادق علیه السلام فرمودند: اَلْعامِلُ عَلىٰ غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلىٰ غَيْرِ الطَّرِيقِ لا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ اِلّا بُعْداً؛ كسی كه بدون بصيرت دست به كار مي‌شود و اقدام می‌كند مثل كسي است كه بيراهه می‌رود؛ هرچه سريع‌تر آن راه را برود، بيشتر از مقصد دور می‌شود. اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ! بر مبنای گمان و حدسیّات! بسياری از انحرافاتی كه در جغرافيای اسلامی اتّفاق افتاده، انحرافات اعتقادی و رفتاری، ريشه‌اش در همين است. در اين است كه آن شناخت عميق وجود ندارد. برداشت‌های جاهلانه و سطحی، حدسيّات، گمان‌ها، استنباط‌های بدون تكيه بر برهان‌های عميق، ريشه‌ی بسياری از انحرافات است. فرمود: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ دومين چيزی كه از آن تبعيّت كردند هوای نفس است؛ ! يعني تابع دلخواه خودشان بودند؛ تابع هوس‌های خودشان، تابع خودشان به دنيا بودند؛ يعنی تابع انّيّت‌ها و انانيّت‌هايشان بودند؛ تابع حبّ نفس و بودند. اين هوس‌ها، اين تمنّيّات سبب شد كه اينها به بيراهه روند. اين دو عامل اصلی در انحراف عظيمی است كه اتّفاق می‌افتد و جنايت عظيمی كه در روز عاشورا رخ می‌دهد. ■●و حالا باید عبرت بگيريم! در زمان خودمان هم ماجرا همين است. اگر ما در مسير زندگی، مبتني بر ظنّ و گمان و شناخت‌های سطحی و كودكانه بدون تحقيق و تعمّق و مبتنی بر دلدادگي به دنيا حركت كنيم، راه كوفيان را طي خواهيم كرد. حالا دنيا جلوه‌های مختلفی دارد، يكی پول دنيا برايش دوست داشتني است، يكي مقام دنيا، يكي دنيا، يكي دنيا، دنيا جلوه‌های مختلفی دارد. اگر دلدادگی به دنيا محرّك ما در زندگی باشد، بدانيم كه ما هم راه كوفيان را طی خواهيم كرد. و برای اينكه از اين گزند مصون بمانيم، لازمه‌اش اين است كه آن معرفت و آن ايمان را کسب کنیم. ایمان هم حقيقتش محبّت است. ■●امام باقر علیه السلام فرمودند: هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ؟ ايمان در واقع دل دادن به خدا، دل دادن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل دادن به حجّت‌های خدا علیهم السلام و دل دادن به جهان آخرت، به جهان دیگر و غيب عالم است؛ اين است. ■●اگر این از يك‌سو و ايمان از سوي ديگر نباشد، خطر اينكه ما هم به بيراهه كشيده شويم وجود دارد. ... ۹۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیه 255 سوره بقره قسمت دوم بخش دوم ● حيات حقيقى حيات واجب الوجود است كه بالذات فناناپذير است از اينجا يك حقيقت روشن مى شود و آن اين است كه حيات حقيقى بايد طورى باشد كه ذاتا مرگ پذير نباشد، و عارض شدن مرگ بر آن محال باشد، و اين مساله قابل تصور نيست مگر به اينكه حيات عين ذات حى باشد، نه عارض بر ذات او، و همچنين از خودش باشد نه اينكه ديگرى به او داده باشد، همچنان كه قرآن درباره خداى تعالى فرموده : ((و توكل على الحى الذى لايموت ))، و بنابراين ، پس حيات حقيقى ، حيات خداى واجب الوجود است ، و يا به عبارت ديگر حياتى است واجب ، و به عبارت ديگر چنين حياتى اين است كه صاحب آن به ذات خود عالم و قادر باشد. از اينجا كاملا معلوم مى شود كه چرا در جمله : ((هو الحى لا اله الا هو)) حيات را منحصر در خداى تعالى كرد، و فرمود: تنها او حى و زنده است ، و نيز معلوم مى شود كه اين حصر حقيقى است نه نسبى ، و اينكه حقيقت حيات يعنى آن حياتى كه آميخته با مرگ نيست و در معرض نابودى قرار نمى گيرد تنها حيات خداى تعالى است . و بنابر اين در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ((الله لا اله الا هو الحى القيوم ))، و همچنين آيه : ((الم الله لا اله الا هو الحى القيوم )) مناسب تر آن است كه كلمه حى را خبر بگيريم ، و بگوئيم كلمه ((الله )) مبتداء، و جمله ((لا اله الا هو)) خبر آن ، و كلمه ((حى )) خبر بعد از خبر ديگرى براى آن است ، تا انحصار را برساند، چون در اين صورت تقدير آن ((الله الحى )) مى شود، مى رساند كه حيات تنها و تنها خاص خدا است ، و اگر زندگان ديگر هم زندگى دارند خدا به آنها داده است. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■● گزیده‌ای از خاطرات اطرافیان آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■●حضرت آیت‌الله علائی رحمه‌الله، در سال ۱۳۷۵ در مصاحبه‌ای فرموده‌ بود: «با آقای بهجت هم‌سن بودیم و حجره ایشان در مدرسه سید در طبقه دوم، بالای اطاق آیت‌الله طالقانی بود. گاهی برای رؤیت احوالات و استفاده از ایشان به خدمتش می‌رفتیم و صحبت می‌کردیم. ■●گاهی نیم‌ساعت یا بیشتر حرف می‌زدیم، ایشان سکوت می‌کرد و تحمل این سکوت برای ما که هم‌سن بودیم سخت بود. ■●رفتم نزد استاد بزرگ، آقای قاضی، و عرض کردم: «این آقا شیخ محمدتقی گیلانی چنین می‌کند و حرفی نمی‌زند تا استفاده کنیم». آقای قاضی اعلی‌الله‌مقامه فرمودند: «چرا، جواب می‌دهد؛ شما نمی‌شنوید!». ■●پرسیدم: «چگونه؟». فرمودند: «با سکوتش گفت: ؛ با سکوت به مقامات عالیه می‌رسی». @mohamad_hosein_tabatabaei