eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●منجی‌باوری در مذاهب و مسالک معنوی غیرآسمانی●■ ■●در مذاهب متعدّد هندی که کتاب‌های مقدّسشان منشأ آس
■●منجی‌باوری در دین یهود و عهد عتیق (تورات و کتب انبیای بنی‌اسرائیل) - بخش اوّل●■ ■●آیین یهود به عنوان یکی از دین‌های دارای سابقه‌ی آسمانی، امروزه در دنیا طرفداران، معتقدان و پیروانی دارد. در عهد قدیم یا عهد عتیق که مجموعه‌ی کتاب تورات و رساله های ملحق به آن است، بحث ظهور یک رجُل الهی در پایان و فرجام تاریخ، برای آکنده کردن جامعه‌ی بشری از معنویت و توحید، فضیلت و اخلاق، و عدالت و دادگری، به صراحت مطرح است. ■●در کتاب مزامیر (زبور) داود‌ علیه السّلام این‌گونه آمده است: به سبب شریران خویشتن را مشوّش نساز و بر فتنه‌‌انگیزان حسد مَوَرز‌؛ زیرا که مثل علف به زودی بریده می‌شوند و مثل علف سبز پژمرده خواهند شد و بر خداوند توکّل نما و نیکویی کن... . نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش... . و امّا منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان! بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود؛ در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود (جای تأمّل ندارد) و امّا حلیمان‌، وارثان زمین خواهند شد... . و امّا صالحان را خداوند تأیید می‌کند و خداوند روزهای کاملان را می‌داند و میراث ایشان خواهد بود تا ابدالآباد... . و امّا نسل شریر منقطع خواهد شد؛ صالحان وارث زمین خواهند بود. { كتاب مقدّس‌، عهد قدیم‌، مزامیر‌، مزمور ۳۷، فرازهای ۲۹،۲۸،۱۸،۹،۷،۴،۱ } و { جمله‌ی پايانی کاملاً مطابق این آیه‌ی قرآن است که می‌فرماید: وَ لَقَدْ كَتَبْنٰا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُهٰا عِبٰادِیَ الصّٰالِحُونَ: هر آينه در زبور بعد از ذکر [تورات] نوشتیم که بندگان شایسته‌ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد. (سوره‌ی انبیاء، آیه‌ ۱۰۵)} ■●و در جای دیگری از زبور داود علیه السّلام آمده است: ■●قوم‌ها را به‌انصاف داوری خواهد کرد. آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد. دریا و پری آن غرّش نمایند. صحرا و هرچه در آن است به وجد آید. آن‌گاه تمام درختان جنگل ترنّم خواهند نمود به حضور خداوند؛ زیرا که می‌آید؛ زیرا که برای داوری می‌آید. ربع مسکون را به‌انصاف داوری خواهد کرد. { كتاب مقدّس‌، عهد قدیم‌، مزامیر‌، مزمور ۹۶، فرازهای ۱۳-۱۰} ■●همچنین در کتاب اَشَعیای نبی علیه السّلام، این‌گونه آمده است‌: و نهالی از تنه‌ی یَسَّی {يسّی به معناى قوى، پدر حضرت داود علیه السّلام و نوه‌ی راعوت است} بیرون آمده‌، شاخه‌ای از ریشه‌هایش خواهد شکفت (یعنی فردی از فرزندان یَسَّی ظهور خواهد کرد)... . بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد ‌کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود... ؛ و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت... ؛ و گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چرید و بچّه‌های آنها با هم خواهند خوابید و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفلِ از شیر بازداشته‌شده دست خود را بر خانه‌ی افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود. {كتاب مقدّس‌، عهد قديم‌، كتاب اشعيای نبی، باب ۱۱، فرازهای ۱، ۴، ۵ و ۶} ■●[ این مطلب در حدیثی از امیرالمؤمنین علی‌ علیه السّلام درست با همین تعابیر روایت شده است: فَيَبْعَثُ الْمَهْدِیُّ اِليٰ اُمَرٰائِهِ بِسٰائِرِ الْاَمْصٰارِ بِالْعَدْلِ بَيْنَ النّٰاسِ وَ تَرعَی الشٰاﺓُ وَ الذِّئبُ فِی مَكٰانٍ وٰاحِدٍ وَ تَلْعَبُ الصِّبْيٰانَ بِالحَيّٰاتِ وَالْعَقٰارِبِ لٰايَضُرّهُمْ شَیْءُ وَ یَذْهَبُ الشَّرَّ وَ يَبْقَی الْخَيْرِ: حضرت مهدی‌ علیه السّلام حکم عدالت بین مردم را به سوی فرمانروایانش در سایر بلاد صادر می‌کند و گوسفند و گرگ در چراگاه واحد می‌چرند و کودکان با مارهای سمّی و عقرب‌ها بازی می‌کنند و آنها هیچ ضرری به این کودکان نمی‌رسانند و ریشه‌ی شرّ کنده می‌شود و تنها خیر باقی می‌ماند.] ■●و نیز آمده است: امّا آنانی که منتظر خداوند می‌باشند قوّت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد. خواهند دوید و خسته نخواهند شد.{كتاب مقدّس‌، عهد قديم‌، كتاب اشعيای نبی، باب ۴۰، فراز ۳۱} همچنین آمده است: خوشا به حال کسانی که منتظر او باشند. {كتاب مقدّس‌، عهد قديم‌، كتاب اشعيای نبی‌، باب ۳۰، فراز ۱۸} .... ■●جانِ جهان تألیف استاد مهدی طیّب●■ - ۴ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●منجی‌باوری در مسیحیّت و عهد جدید (انجیل‌های چهارگانه و رساله‌های ملحق به آن) - بخش اوّل●■ ■●مسیحیان علاوه بر عهد عتیق، به عهد جدید نیز معتقدند و مجموعه‌ی آن دو را کتاب مقدّس یا Bibel می‌نامند. عهد جدید مجموعه‌ی چهار انجیل به علاوه‌ی رساله‌های ملحقِّ به آن است. ■●در اناجیل اربعه از زبان عیسی‌ بن‌ مریم علیهما السّلام و در رساله‌های ملحقّه، از زبان حواریّون و قدّیسین مسیحیّت، بارها و بارها بر مسئله‌ی اقامه‌ی عدالت، دین، فضیلت و اخلاق و ریشه کن شدن فساد و تباهی از جهان بشری در فرجام تاریخ توسط یک انسان کامل، سخن گفته شده است. اینک به بیان مواردی از اشاره به مهدويّت در عهد جديد می‌پردازیم‌: ■●در انجیل متّی آمده است‌: همچنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می‌شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد... آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف زمین سینه‌زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می‌آید و فرشتگان او را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگانِ او را از بادهای اربعه از کران تا به کران فلک‌ فراهم خواهند آورد‌. ... آسمان و زمین زایل خواهند شد‌؛ لیکن سخنان من هرگز زایل نخواهد شد. امّا از آن روز و ساعت هیچ‌کس اطّلاع ندارد‌‌؛ حتّی ملائکه‌ی آسمان‌؛ جز پدر من (خداوند) و بس...؛ لهذا شما نیز حاضر باشید؛ زیرا در ساعتی که گمان نبرید، پسر انسان می‌آید. (کتاب مقدّس، عهد جدید، انجیل متّی، باب ۲۴، فرازهای ۳۰ به بعد) ■●{ امام باقر‌علیه السّلام می‌فرمایند: ‌اَلْقٰائِمُ مِنّٰا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَيَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوىٰ لَهُ الْاَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ الْكُنُوزُ يَبْلُغُ سُلْطٰانُهُ الْمَشْرِقَ وَ الْمَغْرِبَ وَ يُظْهِرُ بِهِ اللّٰهُ دِينَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ فَلٰا يَبْقىٰ فِی الْاَرْضِ خَرٰابٌ اِلّٰا عُمِرَ وَ يَنْزِلُ رُوحُ اللّٰهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّي خَلْفَهُ: قائم ما با القای رُعب در دل‌هاى مخالفان يارى مي‌شود. زمين براى او جمع و گنج‌های آن ظاهر مى‌شود. سلطنت او به شرق و غرب عالم می‌رسد و خداوند دین خود را به دست او بر همه‌ی اديان چیره می‌کند‌؛ اگرچه اهل شرک رضايت نداشته باشند. تمام خرابی‌هاى جهان در دولت او آباد مى‌شود و عيسى‌ بن‌ مريم علیها السّلام از آسمان فرود می‌آيد و پشت سر مهدی علیه السّلام ‌نماز خواهد گزارد. ■●امام صادق‌ علیه السّلام می‌فرمایند: وَ يَقِفُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقٰامِ فَيَصْرُخُ صَرْخـَﺔً فَيَقُولُ يٰا مَعٰاشِرَ نُقَبٰائِی وَ اَهْلَ خٰاصَّتِی وَ مَنْ ذَخَرَهُمُ اللّٰهُ لِنُصْرَتِی قَبْلَ ظُهُورِی عَلىٰ وَجْهِ الْاَرْضِ ائْتُونِی طٰائِعِينَ فَتَرِدُ صَيْحَتُهُ عَلَيْهِمْ وَ هُمْ عَلىٰ مَحٰارِيبِهِمْ وَ عَلىٰ فُرُشِهِمْ فِی شَرْقِ الْاَرْضِ وَ غَرْبِهٰا فَيَسْمَعُونَهُ فِی صَيْحـَﺔٍ وٰاحِدَﺓٍ فِی اُذُنِ كُلِّ رَجُلٍ فَيَجِيئُونَ نَحْوَهٰا وَ لٰا يَمْضِي لَهُمْ اِلّٰا كَلَمْحـَﺔِ بَصَرٍ حَتّىٰ يَكُونَ كُلُّهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقٰامِ: آ‌نگاه در بين ركن و مقام می‌ايستد و با صداى رسا می‌فرمايد: اى نقبا و مردمى كه به من نزديک هستيد و اى كسانى كه خداوند شما را پيش از ظهور من در روى زمين براى يارى من ذخيره كرده ‌است! براى اطاعت از من به سویم آیيد‌. صداى او به صورت واحد به همه‌ی آنها می‌رسد و همه آن را خواهند‌ شنید، در حالی‌ که آنها در شرق و غرب عالم‌، بعضى در محراب عبادت و گروهى خوابيده‌اند. پس در يک چشم بر هم زدن‌ بين ركن و مقام نزد ایشان خواهند‌ بود. مطابق سایر روایات آنان با طیّ الارض یا طیّ السّماء خود را به مسجدالحرام می‌رسانند و خدمت امام علیه السّلام حاضر می‌شوند. } [ این تعابیر مشابه بشارت‌هایی است که در اناجیل آمده است. ] .... ■●جانِ جهان تألیف استاد مهدی طیّب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□● (مقدمه ۱)●□ □حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وقتي ابوبكر لعنةالله‌عليه شهادت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و امّ ایمن را نپذيرفت  و آن حدیث جعلی مطرح شد، حضرت براي دفاع از حق تصميم گرفتند بيايند و با ابوبكر رويارو شدند. □حضرت با همان حال رنجور، آسيب‌هاي عجيبي كه حضرت این روزها متحمّل شدند، با همان استخوان شكسته‌ي پهلو، با همان سينه‌ي مجروح، با همان بازوي ورم كرده ی با تازيانه‌ي دشمن، با همان حالت وضع حمل در اثر آن ضربات، با آن داغ سنگين رحلت رسول الله(صلی الله علیه وآله) و غصب حقّ اميرالمؤمنين (علیه السلام) آن ‌گونه كه نقل شده حضرت برخاستند، يك تعداد از زنان بني‌هاشم به دور حضرت حلقه زدند و دسته جمعی به مسجد آمدند، وارد که شدند زنان يك پارچه‌اي را به عنوان پرده گرفتند كه حضرت زهرا (س) پشت آن پرده قرار بگيرند. □ابتدا حضرت ايستادند و آه و ناله‌ي جان‌خراشي كشيدند كه آن‌‌گونه كه ابن ابي‌الحديد سنّي معتزلي و هم ديگران از اهل سنّت مثل بلاغات النساء هم نقل كرده‌اند و جالب است كه بدانيد خطبه‌ي صدّيقه‌ي طاهره فاطمه‌ي زهرا (سلام الله علیها) با اين‌كه طولاني است راوي آن زينب كبري (سلام الله علیها) هستند، (زينبي كه شايد آن روز چهار، پنج سال بيشتر ندارند) كه تمام جمعيّت به گريه افتادند بعد كه آرام شدند حضرت شروع به صحبت كردند. ... □●استاد مهدی طیب - جلسه ی ۱۲ آذر ۸۳●□   @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□● #خطبه_ی_فدکیه (مقدمه ۱)●□ □حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وقتي ابوبكر لعنةالله‌عليه شهادت اميرال
(مقدمه ۲) □○در ابتدا به نكته ای اشاره كنم: بين خطبه و خطابه فرق است معمولاَ در طليعه‌ي خطابه‌ها يك خطبه است؛ منبري‌ها در ابتدای منبر ابتدا یک خطبه مي‌خوانند، بعد سخنرانی را شروع میکنند.  □○در خطبه اينكه مخاطب متوجّه معني شود مراد نيست لذا، منبري‌ها خطبه را به عربي مي‌خوانند و خيلي از مستمعين متوجّه نمي‌شوند. □○در خطبه هدف فهميدن مستمع نيست، هدف بيان يك سري حقايق است كه در عالم وجود جايگاه دارد ولي وقتي به خطابه مي‌پردازد آن وقت مستمع بايد متوجّه معنا شود لذا در طليعه‌ي خطابه‌ي حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطبه‌ای خوانده شد □○كما اينكه خطبه‌هاي نهج‌البلاغه را نگاه كنيد اين‌گونه هستند، در ابتداي سخنراني كه حضرت براي اصحاب دارند، ابتدای آن چند جمله‌ي توحيدي بلند است كه عقل مستمعين درك نمي‌كند كه حضرت چه مي‌فرمايند، آنها حقايقي است كه بين گوينده و خدا گفته مي‌شود، بعد از آن صحبت‌هايي است كه خطاب به مستمع و او بايد متوجّه شود. □○لذا در طليعه‌ي فرمايشات حضرت زهرا (سلام الله علیها) اوّل خطبه است بعد وارد خطابه مي‌شود. ... □○استاد مهدی طیب - جلسه ۱۲ آذر ۸۳○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#خطبه_ی_فدکیه (مقدمه ۲) □○در ابتدا به نكته ای اشاره كنم: بين خطبه و خطابه فرق است معمولاَ در طليعه‌
(قسمت اول) □○الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ: حمد آن خدای واحد را، ذات مقدس احدیت را، بر آنچه كه انعام فرمود، □○وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلَى مَا أَلْهَمَ: و شكر شايسته‌ي خداست؛متعلق به خداست؛ همه‌ی . همان‌ طور كه همه‌ی حمد از آن خداست همه ی شکر هم سزاوار خداست در آنچه كه او به بنده‌اش الهام نمود. □○حال اين الحمدلله يعني چه؟ در آن هست؛ اگر خدا را تنها فاعل بدانيم هر فعلي كه از هر موجودي سر مي‌زند فاعل حقيقي آن خداست و اگر پي به ارزشمندي اين فعل ببريم آن‌وقت فاعل را ستايش مي‌كنيم و ستايش هر فاعلي در حقیقت ستايش خداست؛ لذا اشاره کردم انسان وقتي از يك تابلوي نقّاشي تعريف مي‌كند، در واقع از نقّاشي كه آن تابلو را كشيده تعريف مي‌كند؛ لذا وقتي از مخلوق و فعلش تمجید مي‌كنيم، در حقیقت از آن خالقي كه چنين مخلوقي را آفريده تمجيد مي‌كنيم؛ بنابراين از هرچه تمجيد مي‌كنيم، در حقیقت از خدا تمجيد كرديم. گفت: □○زیبايی هر نقشی زاستادی نقّاش است پس مدح ز هر نقشی مدّاحی نقّاش است □○پس از هر انساني به‌خاطر كار خوبي كه انجام داد تعریف کردید، اين حمد به كسي برمي‌گردد كه اين فرد را آفريده است؛ چون خود اين فرد و فعلی که به دستش جاری شد، همه مخلوق خدا هستند. بنابراین انسان از هرچه در این عالم تمجید کرد، در حقیقت دارد از خدا تمجید می کند. □○الحمد يعني همه‌ي حمد متعلّق به خداست، اين يك معنای الحمدلله است؛ الحمدلله معناي بلندتري هم دارد يعني فقط حمدي كه خدا از خودش می کند شايسته‌ي خداست. اين حمدهاي ما ارزشي ندارد. الحمدُ؛ اين «ال» مي‌شود «ال» تعريف؛ آن اولی «ال» جنس مي‌شود: يعني همه‌ي حمدها حمد خداست؛ امّا در شكل دومش «ال» تعريف مي‌شود مثل the در زبان انگليسي يعني يك حمد معيّن، فقط آن حمدي كه خدا از خودش مي‌كند سزاوار خداست. ... □○استاد مهدی طیب- جلسه ی ١٢ آذر ٨٣○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●گوشه‌هایی از سبک تربیتی و حال و هوای جلسات عرفانی مرحوم حاج میرزا محمّد اسماعیل دولابی - بخش اوّل ■نهم بهمن سالروز عروج مرحوم حاج اسماعیل دولابی ■مرحوم حاج میرزا محمّد اسماعیل دولابی به منظور تربیت و ارشاد تشنگان زلال معرفت، قریب چهل سال در تهران جلسات هفتگی متعدّد را اداره کرد که در آنها مردان و زنان از اقشار گوناگون، از نوجوانان و جوانان گرفته تا کهنسالان و سالخوردگان، از روحانیّون گرفته تا تحصیل‌ کرده‌های دانشگاهی، از دانش‌آموزان دبیرستانی گرفته تا اساتید حوزه و دانشگاه، از افراد کاملاً غیر سیاسی گرفته تا طرفداران و فعّالان جناح‌های متضادّ سیاسی، فارغ از هرگونه تفاوت‌های خلقی، با یگانگی و صفا در کنار هم نشسته و از زلال معارف ولائی و توحیدی که از عالم غیب به وساطت وجود استاد و به زبان آن بزرگوار به سوی طالبان حقیقت و معنی جاری می‌گشت سیراب می‌شدند. ■از ویژگی‌های مکتب تربیتی و سبک جلسات مرحوم دولابی، رضوان الله تعالی علیه، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد: ■الف) محور اصلی در نگرش و روش عرفانی آن بزرگوار، محبّت خدا و خوبان خدا بود و چنان اشخاص را شیفته‌ی جمال الهی و حسن و نیکویی پیامبر اکرم و اهل بیت کرامش علیهم السّلام می‌کرد که به سهولت از دام جاذبه‌های دنیوی و حتّی اخروی می‌رهیدند و تمامی آرمان و اندیشه‌ و تلاش و همّت ایشان بر تقرّب و وصال خدا و خوبان خدا متمرکز می‌شد. ■ب) در مجالس آن بزرگوار چنان روح توحید در وجود حاضران دمیده می‌شد که جز خدا، احدی را در عالم مؤثّر نمی‌دیدند و با ایجاد محبّت و حسن ظن و اعتماد به خدا و خوبان خدا، تمامی مقدّرات الهی را به شیرینی و با دل شاد پذیرا گشته و رضا و شکر بر تمامی وجودشان حاکم می‌شد. ■ج) در پرتو محبّت و حسن ظنّ به خدا و خوبان خدا، در جلسات آن بزرگ، یأس و ناامیدی از وجود هر شکست خورده‌ی در عرصه‌ی امور دنیوی و از روح و جانِ هر از پای فتاده‌ی در مصاف با نفس و شیطان و امور معنوی، زایل و روح امید و نشاط در ادامه‌ی راه حیات و طیّ طریق عبودیّت در کالبد حاضران دمیده می‌شد. .... ■●به یاد شورآفرین بزم محبّت و ولاء [یادمان چهلمین روز هجرت فقید سعید حاج میرزا محمّد اسماعیل دولابی]●■ ■●استاد مهدی طیّب ۸۱/۱۲/۱۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍□●طبقات یاران خاصّ امام عصر ارواحنا‌فداه●□ □امام زمان علیه السّلام حجّت‌ خدا و قطب عالم امکانند. تعبیر «قطب» درباره‌ی حجّت‌ خدا از سوی امیرالمؤمنین علیه السّلام به‌ کار رفته است. (نهج‌البلاغه، خطبه ۳) □یاران حضرت مهدی علیه السّلام که همچون شمعی گرد وجود ایشان می‌گردند و عاشقانه ادای وظیفه می‌کنند و مأموریت‌هایی را که آن حضرت به آنها محوّل می‌فرمایند، انجام می‌دهند، حسب مراتب کمال و قرب به ایشان، در روایات با نام‌های مختلفی خوانده شده‌اند. ●گفته شده است كه در هر عصر: ●يک «قطب» ●چهار «اوتاد» ●چهل «ابدال» ●هفتاد «نجيب» ●سيصد و شصت نفر «صالح» وجود دارند. □«اوتاد» در محضر حجّت‌ خدا علیه السّلام می‌باشند. □در رده‌ی بعد از آنها «ابدال» قرار دارند. □در رده‌ی بعد به‌ ترتیب، «نجبا» و «صلحا» قرار دارند. □اگر از هر طبقه كسی از دنيا برود، از طبقه‌ی پايين‌تر يک نفر ارتقاء می‌یابد و جای او را پر می‌كند و نهایتاً يكی از مؤمنان عادی به جمع صلحا می‌پيوندد. □عزيزالدّين نسفی در کتاب الانسان الکامل می‌گويد: □اولیای خدا سیصد و پنجاه‌ و شش نفرند و طبقاتی دارند؛ سیصد نفر از آنها به‌ منزله‌ی قلب آدم علیه السّلام، چهل نفر به‌ منزله‌ی قلب موسی علیه السّلام، هفت نفر به‌ منزله‌ی قلب عیسی علیه السّلام، پنج نفر به‌منزله‌ی قلب جبرائيل علیه السّلام، سه نفر به‌ منزله‌ی قلب ميکائيل علیه السّلام و یک نفر به‌ منزله‌ی قلب اسرافيل علیه السّلام است. □اين تعداد همواره در عالم وجود دارند و هر یک از آنها از دنيا برود، يک نفر از طبقه‌ی پايين‌تر ارتقاء پيدا می‌کند و به طبقه‌ی بالاتر می‌آيد و جای او را می‌گيرد. □اگر یکی از سیصد نفر از دنيا برود، يکی از «مؤمنان» و «اتقیاء» که جزو اين مجموعه نيست، ارتقاء پيدا می‌کند و وارد قاعده‌ی اين هرم می‌شود. در رأس این هرم يک نفر است که به‌ تعبير نسفی، به‌ منزله‌ی قلب اسرافيل علیه السّلام است. و برخی علّت اطلاق ابدال را همین بَدَل و جانشین یکدیگر شدن دانسته‌اند. .... □●جانِ جهان تألیف استاد مهدی طیّب●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○نقش انسان در ذلّت و عزّت خود○□ □هیچ یك از این آیات، نقش انسان را در ذلّت یا عزّت خود نفی نمی كند
□○نقش انسان در ذلّت و عزّت خود○□ : (۲) □اضلال یا گمراهی ابتدایی از صفات سلبیه است كه در خداوند وجود ندارد و خدا هرگز كسی را گمراه نكرده و نمی كند. خدایی كه عقل و فطرت را از درون و عزیزترین مخلوقات خود، یعنی پیامبران و امامان معصوم(علیهم ‌السلام) را از بیرون، برای هدایت بشر فرستاده، هرگز كسی را گمراه نخواهد كرد. □اگر كسی با همه این هدایتها به بیراهه برود، خداوند راه توبه و بازگشت را باز گذاشته و اگر با همه این وسیله ها، باز هم به بیراهه برود، از آن پس، خداوند او را «اضلال» می كند. □البته باید توجه داشت كه سخن فوق بدان معنی نیست كه خداوند چیزی به عنوان ضلالت به او می دهد، چون ضلالت امری عدمی است. ، یعنی خداوند لطف خود را از او می گیرد و او را به حال خود وا می گذارد. □آنگاه این شخص با شهوت و خشم خود تنها می ماند و به هر سو كه این دو بكشانند، پیش می رود و به آسانی به گناه روی می آورد. بر این اساس، هدایت ابتدایی مقابلی ندارد؛ یعنی خداوند بدون استثنا، همگان را هدایت كرده است و منظور از آیه ﴿یضلُّ منْ یشاءُ و یهدی من یشاءُ﴾، هدایت ثانوی (پاداشی) و ضلالت كیفری است. ... @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○روز بیست و چهارم، روز مباهله○□ □○یکی از اوقات مهم و روزهای شریف این ماه، روز بیست و چهارم می باشد
□●رويداد مباهله - بخش اوّل●□ □هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد، نمايندگان و نامه‌هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند. □«عقبه بن غزوان»، «عبدالله بن ابى اميه»، «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند. □در نامه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم آمده بود: □بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقّى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه به جز خداى يكتا هيچ‌كس را نپرستيده، چيزى را شريک او قرار نداده، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم. □پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم، در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عک»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند. □اسقف بزرگ آنان كه انسان موّحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‌كرد. وقتى ديد مى‌خواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‌شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. □و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده‌ی صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارت‌هاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند. □«سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره‌هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديک مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركب‌هاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباس‌هاى معمولى خود را از تن در آورده، لباس‌هاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباس‌هاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بر آن حضرت وارد شدند، وقت نماز آنان بود. به طرف مشرق مشغول نماز شدند. □مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نگذاشتند. □تا سه روز نه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتاب‌هاى خود درباره پيامبر ديده بودند، داشته باشند. ... □●المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□●رويداد مباهله - بخش اوّل●□ □هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب
□●رويداد مباهله - بخش دوّم●□ □پس از سه روز پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را به اسلام دعوت نمود. □گفتند: اباالقاسم تمام نشانی‌هايى را كه در كتاب‌هاى آسمانى درباره‌ی پيامبر بعد از عيسى عليه السّلام گفته شده، در تو يافتيم، مگر يک علامت كه بزرگترين آنهاست. □حضرت صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: چه نشانه‌اى؟ □گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى‌دانى و مى‌پندارى او بنده‌ی خداست. □پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى‌دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده‌اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او بدست خودش نمى‌باشد. □آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى‌توانند كارهايى را كه او انجام مى‌داد، انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق‌العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده، كورها را بينا نكرده و پيسی‌ها را شفا نداده است؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى‌گفت؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح عليه السّلام خيلى غلو كردند. □پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: برادرم عيسى، همان‌گونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده، كور و پيسی را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى‌گفت. ولى تمام اين‌ها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت. او داراى گوشت، خون، مو، استخوان، عصب و آميخته‌اى از اعضاى بدن بود. غذا مى‌خورد، تشنه مى‌شد و سفره مى‌گستراند. پروردگارش يگانه حقّى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد. □گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد. □فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است، او بدون پدر و مادر به وجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت‌تر يا آسان‌تر از كار ديگرى نيست. و هر وقت خدا بخواهد چيزى را بوجود آورد، فقط به آن مى‌گويد بوجود بيا، او نيز بوجود مى‌آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: □إنَّ مَثَلَ عيسى‌ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون (آل عمران. آیه ۵۹) □«خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاک آفريد، آنگاه به او فرمود: بوجود بيا. او نيز بوجود آمد.» □سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى‌خواهى اقرار نمى‌كنيم. بنا بر اين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى‌دهيم. و به اين ترتيب حق به زودى آشكار مى‌گردد. □در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نازل فرمود: □فمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين‌ (آل‌عمران. آیه ۶۱) □«اگر بعد از اين كه آگاه شدى، كسى در مورد او (عيسى) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم.» ... □●المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□●رويداد مباهله - بخش دوّم●□ □پس از سه روز پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را به اسلام دعو
□●رويداد مباهله - بخش سوّم●□ □پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواندند. سپس فرمودند: □خداوند به من دستور داده است كه اگر بخواهيد و بر گفته‌ی خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم. آنها گفتند: فردا با تو مباهله مى‌كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از پيش پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم برخاستند. □هنگامى كه به منزلگاه خود در «حرّه» رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت: □مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى‌آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با اصحاب با سوادش، يا با افراد متواضع، بى‌چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندک است؟ اگر عدّه زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد، چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبران با آنان به مباهله مى‌آيند - مبادا با آنان مباهله كنيد. هنگام مباهله حتماً اين مطالب را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم، گفتم، ديگر خود دانيد. □رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درخت‌ها انداختند. □هنگامى كه سيد و عاقب اين منظره را ديدند، با فرزندان خود كه عبارت بودن از: صبغة المحسن، عبدالمنعم، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران «بنى حارث» با بهترين شكل و شمايل، براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند. □اهالى مدينه يعنى مهاجرين، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشان‌ها و پرچم‌هاى خود با شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره‌گر حوادث باشند. رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم صبحگاهان، در اطاق خود درنگ نمود تا مدّتى از روز گذشت. آنگاه بيرون آمده، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين عليهماالسّلام در جلوی او و فاطمه عليهاالسّلام پشت سر او حركت مى‌كردند، بطرف آنان آمده، در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستادند. □در اينجا نيز دست على علیه‌السّلام در دست او، حسن و حسين علیهماالسّلام جلوی او و فاطمه علیهاالسّلام پشت سر او قرار داشت. آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله‌اى كه خواسته بودند، فرا خواند. □آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم با چه كسى با ما مباهله مى‌كنى؟ □حضرت صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: با بهترين مردم روى زمين و گرامی‌ترين آنان نزد خداى عزوجل، با اينان - و به على عليه السّلام، فاطمه، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد اشاره كرده و گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده، نه جمعيّت زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى‌بينيم. با اينان مى‌خواهى با ما مباهله كنى؟ □فرمود: بله. به كسى كه مرا به حق برانگيخت سوگند، دستور دارم با همينان با شما مباهله كنم. □در اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند. □وقتى همراهان آنان، قيافه‌ی رنگ پريده‌ی آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست. □جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود، به آنان گفت: واى بر شما، اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در جامعه بود، بياد آوريد. □به خدا سوگند شما به خوبى مى‌دانيد كه او راستگوست. مدّت زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوک و ميمون نمى‌گذرد. سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند. : □اسقف برادر دانشمندى بنام «منذر بن علقمه» داشت و آنان او را با اين عنوان مى‌شناختند. وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى‌خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده‌اند، دست «سيد» و «عاقب» را گرفته و گفت: مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به آنان كرده و گفت: پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى‌كند، هيچگاه به قوم خود دروغ نمى‌گويد. من از روى خيرخواهى مى‌گويم به خودتان كمک كنيد و خود را نجات دهيد والّا خود و ديگران را نابود مى‌كنيد. □گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى. □گفت: به خوبى مى‌دانيد كه هيچ‌گاه قومى با پيامبرى مباهله ننموده، مگر اين كه نابود شده است. شما و تمام عاقلانى كه با شما هستند و از مطالب كتاب آسمانى اطلاع دارند مى‌دانند كه همين شخص يعنى اباالقاسم، محمد صلّى الله عليه و آله و سلّم، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن او را داده‌اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. □پرسيدند: چه چيزى؟ ... □●المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی□□ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●قوس نزول و صعود در هستی - سفر چهل روزۀ قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّلام - ۱●■ ■اربعینی که از کربلا آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانۀ آن، بیست روز بعداز عاشورا، قافلۀ اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به شام، مجدّداً به کربلا بازگشت، خدمتتان اشاره کرده‌ایم که این رفت و برگشت، در جهان بینی عارفان تداعی‌گرِ قوس نزول و قوس صعود است. ■عارفان آفرینش همۀ هستی را تجلّی حقّ متعال می‌دانند و این تجلّی را در قوس نزول شاهدند که مقام احدیّت به قائم مقامیِ ذات التعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهده‌دار شد. ■در تجلّی اوّل که فیض اقدس بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد. ■با تجلّی دوّم که فیض مقدّس است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت. ابتدا عالم جبروت و جبروتیان، بعد عالم ملکوت، چه ملکوت اعلی، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به عالم ناسوت یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای قوس نزول است. ■آن گاه از انتهای قاعدۀ هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند. ■پیکره و جنبۀ طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که می‌تواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأِ اوّلیه طی کند. ■و در انتهای مسیر، به قلّۀ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کرده‌ایم. ■ولایت و توحید دو روی یک حقیقت هستند. توحید مقام بطون است و ولایت مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونۀ آن را در دو حدیث قدسی می‌توان دید. یکی در حدیث سلسله الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام در شهر نیشابور نقل کردند که: ■کلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی ■کلمه‌ی لا إلهَ إلّا الله دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که: ■ولَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی ■ولایت علی بن ابیطالب دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود. ■از جمله مواردی که تقارنِ بین ولایت و توحید را می‌شود دید، سفر چهل روزۀ قافله اسراست. ■در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعی‌گر قوس نزول نیست؟ ■و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به یادآورنده قوس صعود نیست؟ .... ■استاد مهدی طیّب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ □●نیابت خاصّه در عصر غيبت صغری - بخش اوّل●□ □پس از دوران امامت امام رضا علیه السّلام دراثر محدوديّت‌هايی كه حكومت بنی‌عبّاس برای ائمّه علیهم السّلام ايجاد كرده بود‌ و نیز برای آماده كردن مردم جهت ورود به عصر غيبت، ائمّه علیهم السّلام بسياری از امور را كه تا پیش از آن‌ مردم برای انجام آنها مستقيماً به ایشان مراجعه می‌كردند، به وكلا و نمايندگانی سپردند كه خود آن بزرگواران تعيين کردند. به شيعيان نيز فرمان دادند كه برای اين امور‌ به ما مراجعه نكنيد و از طریق نمايندگان ما با ما در ارتباط باشيد. پرداخت خمس‌ و پرسیدن سؤالات شرعی نمونه‌هايي از اين امورند. اين کار نوعی تمرين دادن شيعيان برای ارتباط غيرحضوری با امام نیز بود. □از زمان امام رضا علیه السّلام، ائمّه علیهم السّلام محصور بودند و ارتباط مردمی آنها توسط حکومت بنی عبّاس کاملاً تحت کنترل بود؛ خصوصاً در دورانی که به سامرا منتقل شدند، در بین نظامیان کاملاً محصور بودند؛ لذا از طریق نوّاب با شیعیانشان ارتباط داشتند. □امام هادی علیه السّلام قلمرو کشور اسلامی را به چهار منطقه تقسیم کردند و برای هر یک از آنها، یک نایب تعیین فرمودند. امام زمان‌ علیه السّلام ‌نيز با آغاز امامتشان که با شروع غيبت صغرای آن حضرت همزمان‌ شد، نایب و وكيل پدر بزرگوارشان را كه عثمان‌ بن‌ سعيد عمروی نام داشت‌‌، به اين امر گماردند. .... □●جانِ جهان تألیف استاد مهدی طیّب●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ □○دعای امام سجاد علیه السلام در شب بیست و هفتم - قسمت اول○□ □دعایی کوتاه ولی بسیار عمیق از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است که حضرت در شب بیست‌و‌هفتم از ابتدای شب تا به صبح، بارها تکرار می کردند. این دعا سه جمله است؛ امّا دریایی از معارف در آن وجود دارد. □اَللَّـٰـهُمَّ ارْزُقنِی التََّجافِیَ عَن دارِ الْغُرُورِ ؛ وَ اْلاِنابَةَ اِلىٰ دارِ الْخُلُودِ؛ وَ الاِسْتِعدادَ لِلمَوتِ قَبلَ حُلُولِ الْفَوتِ : 1⃣ اَللَّـٰـهُمَّ ارْزُقنِی التََّجافِیَ عَن دارِ الْغُرُورِ □خدایا به من روزی کن از این دار غرور پهلو خالی کنم. حمّالی این خانه ی دروغین را نکنم و تن زیر بار این خانه ی پلید ندهم. □دنیا دارالغرور و سرای فریب است. انسان را گول می زند. نیست؛ امّا خود را هست نشان می دهد. به سراب می ماند که از دور آب می نماید؛ امّا درحقیقت هیچ نیست؛ سایه و توهّم است. □قرآن کریم فرمود: كَسَرابٍ‏ بِقيعَةٍ يَحسَبُهُ‏ الظَّمآنُ‏ ماءً ؛ (۳۹ سوره ی نور) □مثل سرابی در یک دشت گسترده ی تفتیده که تشنه کام از دور آن را آب می پندارد؛ امّا وقتی بعد از تقلاّهای بسیار به آن می رسد، لَم يَجِدهُ شَيئاً، می بیند هیچ‌چیز نیست. دنیا از دور نمود و جلوه ای دارد؛ امّا حقیقتش نیستِ صرف است. انسان تا غافل است و از دور به سراب نگاه می کند، هیچ تفاوتی با آب نمی‌بیند و به یقین مطمئن می‌شود آب است. تا وقتی انسان در خواب رؤیا می‌بیند، ذرّه ای تردید ندارد که آنچه می بیند، عین واقعیّت است. وقتی آن فرد به سراب نزدیک شد و آن به‌خواب‌رفته بیدار شد، هیچ اثری از آنچه می دید باقی نمی‌ماند. □امام سجّاد از خدای متعال می خواهد و ما هم به اقتدای امام سجّاد از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد دیگر پهلو زیر بار دنیا ندهیم. دیگر بس است! هرچه حمّالی دنیا را کردیم؛ هرچه دنبال دنیا و جلوه های دنیا دویدیم؛ از پول و ثروت، نام و شهرت، پست و مقام، لذّت و شهوت، منیّت های خودمان، بس است! دیگر دنبال دنیا نرویم . .... □○در محضر استاد مهدی طیب- جلسه۲۷ مهر۸۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●مقصود از رئیس مذهب بودن امام صادق علیه السّلام چیست؟ چرا مذهب تشیّع را به نام مذهب جعفری می‌شناسند؟ - بخش اوّل●■ ■گرچه مذهب شیعه همان مکتب رسول خدا است؛ و آموزه‌های همه‌ی ائمّه در تبیین این مکتب، سهیم و دَخیل است؛ امّا اینکه امام صادق عليه السّلام به عنوان رئیس مذهب مشهورند، به دلیل موقعیت فوق‌العاده‌ای است که برخلاف پدران بزرگوار و فرزندان معصومشان، در اختیار آن حضرت قرار گرفت. ایشان در یک دوره‌ی انتقالی، بیشترین فراغت را برای نشر و تبیین و ترویج و تعلیم معارف قرآن و اهل بیت، در اختیار داشتند. ■دوران امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، دوره‌ی انتقال حکومت از بنی‌ امیّه به بنی عبّاس، یا به تعبیر دقیق‌تر از بنی مروان به بنی عبّاس بود و درگیری‌های قدرت‌های سیاسی با یکدیگر، فرصت و فراغت به آنها نمی‌داد که کنترل فوق‌العاده و اختناق شدیدی را که در زمان سایر ائمّه علیهم السّلام اعمال می‌کردند، در آن زمان هم اعمال کنند. ■به همین خاطر بعد از دوران اختناقی که خصوصاً بعد از واقعه‌ی عاشورا پیش آمد و حکومت‌های ظالم اموی، کوچک‌ترین مَنفَذی را برای تبیین معارف قرآن و اهل بیت علیهم السّلام باقی نگذاشتند؛ امام باقر علیه السّلام و بعد از ایشان امام صادق عليه السّلام این فرصت را پیدا کردند که این معارف را تبیین و ترویج کنند. ■شاید حدود هشتاد درصد احادیثی که در کتب حدیثی شیعه به ما رسیده است، از این دو امام بزرگوار، امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، نقل شده است؛ به خاطر فرصت و فراغت ایشان. واِلاّ این گونه نیست که ائمّه‌ی دیگر در مقام و مرتبه‌ی علمی، چیزی کمتر از این دو امام بزرگوار داشتند. چنین فرصت و فراغتی در اختیار دیگر ائمّه‌ی ما قرار نگرفت. این است که مکتب تشیّع، به نام امام صادق شناخته شد. ■شاید به لحاظ دیگری هم مذهب تشیّع به جعفری مشهور شد و آن این که مذاهب فقهی چهارگانه‌ی اهل سنّت (حَنَفی، مالکی، شافعی، و حَنبلی) هم تقریباً در عصر امام صادق علیه السّلام شروع به شکل گیری کردند. اَبوحَنیفه، معاصر امام صادق علیه السّلام بود و دو سال شاگردی و طلبگی ایشان را کرده بود؛ تا پایان عمر هم می‌گفت: «لَوْلا السَّنَتانِ لَْهَلَکَ اْلنُّعمان» اگر آن دو سال که من به درس امام صادق علیه السّلام رفتم، نبود؛ هلاک شده بودم. اینکه چه شد کسانی که شاگرد امام صادق علیه السّلام بودند، رو در روی امام ایستادند؛ برای خودشان مذهبی بنیان گذاری کردند و عدّه‌ای را به دور خود جمع کردند؛ نکاتی است که در کتاب «حدیث دوست» به آنها اشاره شده است. ■چون این مذاهب از زمان امام صادق علیه السّلام به بعد شکل گرفتند و این چهار مذهب به اسم بنیان گذارانشان شناخته شدند؛ یعنی پیروان احمد حَنبَل را حنبلی مذهب؛ پیروان ابوحنیفه را حنفی مذهب؛ پیروان مالک بن انس را مالکی و پیروان امام شافعی را شافعی می‌گویند؛ پیروان مکتب تشیّع را هم، پیروان مذهب جعفری نام می‌نهند. .... ■استاد مهدی طیّب۹۱/۰۶/۱۶■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○آموزه‌های غدیر - بخش اوّل○□ : □عادلانه و منصفانه قضاوت کردن و اعطای حق به ذی‌حق□ □غدیر به ما درس می‌دهد که حق را به حق‌دار دهیم. همۀ بحث ما در غدیر این است که امیرالمؤمنین علی علیه السّلام استحقاق ولایت و خلافت امّت را دارند؛ دیگران استحقاق ندارند و نباید بر مسند خلافت بنشینند. □روح غدیر، سپردن حق به ذی‌حق و دادن حق به حق‌دار است. □بنابراین این نکته را به یاد داشته باشیم که اهل غدیر کسی است که در زندگی، حق را به ذی‌حق می‌دهد. مثلاً در داوری‌های ذهنی، همین الآن ممکن است من در رابطه با دوستانی که در محضرشان هستم، قضاوتی در ذهن داشته باشم. اگر اهل غدیر و تربیت شدۀ غدیر باشم، باید این قضاوت، به‌جا و عادلانه باشد. اگر بین دو نفر داوری می‌کنم و می‌خواهم یکی را بر دیگری برتری دهم، باید برای کسی که به راستی برتر است، فضیلت قائل شوم. □در بیرون هم همینطور است؛ اگر خواستیم به کسی منصبی دهیم، کسی را در جایگاهی قرار دهیم و یا به کسی مسئولیّتی بسپاریم؛ تربیت شدۀ مکتب غدیر به کسی این مسئولیّت را می‌سپارد که به راستی ذی‌حقّ و ذی‌صلاح است. □آموزۀ غدیر این است که در داوری‌های بین دیگران، عادلانه، و در داوری بین خودمان و دیگران، منصفانه داوری کنیم. نمی‌شود بگوییم من معتقد به غدیر هستم؛ امّا حق را به غیرذی‌حق دهم؛ جایی که بین خودم و دیگران داوری می‌کنم، به سود خودم و جایی که بین دو نفر دیگر است، ناعادلانه و به سود کسی که حق متعلّق به او نیست، داوری کنم. ما می‌گوییم حق اقتضاء می‌کند که امیرالمؤمنین علی علیه‌ السّلام بر مسند خلافت بنشینند. .... □○استاد مهدی طیّب ۸۷/۰۹/۲۸○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○رويداد مباهله - بخش اوّل○□ □هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد، نمايندگان و نامه‌هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند. □«عقبه بن غزوان»، «عبدالله بن ابى اميه»، «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند. □در نامه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم آمده بود: □بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقّى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه به جز خداى يكتا هيچ‌كس را نپرستيده، چيزى را شريک او قرار نداده، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم. □پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم، در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عک»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند. □اسقف بزرگ آنان كه انسان موّحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى‌كرد. وقتى ديد مى‌خواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى‌شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. □و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده‌ی صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارت‌هاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند. □«سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره‌هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديک مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركب‌هاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباس‌هاى معمولى خود را از تن در آورده، لباس‌هاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباس‌هاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بر آن حضرت وارد شدند، وقت نماز آنان بود. به طرف مشرق مشغول نماز شدند. □مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نگذاشتند. □تا سه روز نه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتاب‌هاى خود درباره پيامبر ديده بودند، داشته باشند. ... □○المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○رويداد مباهله - بخش اوّل○□ □هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب ت
□○رويداد مباهله - بخش دوّم○□ □پس از سه روز پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را به اسلام دعوت نمود. □گفتند: اباالقاسم تمام نشانی‌هايى را كه در كتاب‌هاى آسمانى درباره‌ی پيامبر بعد از عيسى عليه السّلام گفته شده، در تو يافتيم، مگر يک علامت كه بزرگترين آنهاست. □حضرت صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: چه نشانه‌اى؟ □گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى‌دانى و مى‌پندارى او بنده‌ی خداست. □پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى‌دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش فرستاده شده و بنده‌اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او بدست خودش نمى‌باشد. □آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى‌توانند كارهايى را كه او انجام مى‌داد، انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق‌العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده، كورها را بينا نك رده و پيسی‌ها را شفا نداده است؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى‌گفت؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح عليه السّلام خيلى غلو كردند. □پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم فرمودند: برادرم عيسى، همان‌گونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده، كور و پيسی را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه‌هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى‌گفت. ولى تمام اين‌ها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت. او داراى گوشت، خون، مو، استخوان، عصب و آميخته‌اى از اعضاى بدن بود. غذا مى‌خورد، تشنه مى‌شد و سفره مى‌گستراند. پروردگارش يگانه حقّى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد. □گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد. □فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است، او بدون پدر و مادر به وجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت‌تر يا آسان‌تر از كار ديگرى نيست. و هر وقت خدا بخواهد چيزى را بوجود آورد، فقط به آن مى‌گويد بوجود بيا، او نيز بوجود مى‌آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: □إنَّ مَثَلَ عيسى‌ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُون (آل عمران. آیه ۵۹) □«خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاک آفريد، آنگاه به او فرمود: بوجود بيا. او نيز بوجود آمد.» □سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى‌خواهى اقرار نمى‌كنيم. بنا بر اين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى‌دهيم. و به اين ترتيب حق به زودى آشكار مى‌گردد. □در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نازل فرمود: □فمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين‌ (آل‌عمران. آیه ۶۱) □«اگر بعد از اين كه آگاه شدى، كسى در مورد او (عيسى) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم.» ... □○المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش هفتم 1⃣ ● نقل اقوال مختلفى كه درباره مراد از محكم و متشابه گفته
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش هفتم2⃣ ● نقل اقوال مختلفی که در باره مراد از محکم و متشابه گفته شده و نقد و ردّ آنها سوم ، اینکه گفته اند: ((متشابه)) آن آیاتی است که نسبت به معناى خود ابهام داشته باشد، كه اصطلاحا آن را مجمل نيز مى خوانند، و محكم در مقابل آن همان مبين است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 52 اين وجه نيز درست نيست براى اين كه خصوصياتى كه در آيه شريفه براى محكم و متشابه ذكر شده با مجمل و مبين تطبيق نمى كند. توضيح اين كه اجمال عبارت است از اين كه لفظ كه معنايش چند جهت دارد، طورى ادا شود كه شنونده نفهمد مقصود گوينده كدام جهت معنا است ، و همين باعث سرگردانى مخاطب و يا شنونده شود، و نتواند مراد گوينده را تشخيص دهد، و بناى اهل زبان در ظرف تفهيم و تفهم بر اين قرار گرفته كه از اينگونه الفاظ پيروى نكنند، و هر لفظى كه چنين وضعى را دارد جزء الفاظ بى معنا بحساب آورند، و بنا را بر اين گذاشته اند كه گوينده ، شنونده و مخاطب را مواخذه نكند كه چرا گفته مرا هيچ گرفتى ؟ و به فرض هم كه مواخذه كند، بگويند لفظ تو مجمل بود، و ما هر چه در ساير كلمات تو جستجو كرديم تا شايد قرينه اى پيدا كنيم كه لفظ نامبرده را براى ما روشن كند نيافتيم . اين وضعى است كه لفظ مجمل با مبين دارد، و اگر منظور از محكم و متشابه عينا همين مجمل و مبين مى بود: بايد آيات متشابه - البته بعد از رد به آيات محكم - پيروى شود، نه خود آيات محكم ، همانطور كه در مجمل و مبين سرانجام و بعد از رفع اجمال به لفظ ((مجمل )) عمل مى شود نه ((مبين ))، و پيروى متشابه امرى است كه ذوق و قريحه تكلم و تفاهم به آن اجازه نمى دهد، و هيچ اهل زبانى اقدام به آن نمى كند، حال چه اهل زيغ باشد و چه راسخ در علم ، و باز در چنين فرضى نبايد قرآن كريم ، پيرو متشابه را بيماردل بخواند، و مذمت كند. چهارم : اينكه گفته اند: متشابه عبارت است از آياتى كه نسخ شده (منسوخ ) كه بايد به آن ايمان داشت ، ولى عمل نكرد. و محكمات آياتى است كه ناسخند يعنى هم بايد به آنها ايمان داشت و هم عمل كرد. اين تفسير را به ابن عباس و ابن مسعود و گروهى از صحابه نسبت داده اند، و به همين جهت بوده كه ابن عباس خود را از عالمان به تأويل مى پنداشته است . و اين تفسير درست نيست ، زيرا در صورتى كه درست باشد هيچ دلالتى ندارد بر اين كه متشابهات قرآن ، منحصرا آيات نسخ شده است ، چون خصوصياتى كه خداى تعالى در اين آيه براى پيروى متشابه آورده كه يكى از آنها فتنه جويى و يكى ديگر تأويل يابى است ، در بسيارى از آيات غير منسوخه نيز هست ، مانند آياتى كه از صفات و افعال خدا سخن مى گويد، علاوه بر اين كه اگر اين تفسير درست باشد لازمه اش اين مى شود كه آيات قرآن دو قسم محكم و متشابه نباشد، بلكه بين آن دو واسطه اى هم باشد، كه نه محكم است و نه متشابه ، مانند همان آيات صفات و افعال كه نه ناسخند و نه منسوخ . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 53 از اين هم كه بگذريم در كلامى كه از ابن عباس نقل شده قرائنى هست كه دلالت مى كند بر اينكه نظريه او درباره محكم و متشابه اعم از ناسخ و منسوخ است ، و بر غير آن دو نيز تطبيق مى كند، و ابن عباس ، ناسخ و منسوخ را به عنوان مثال ذكر كرده است ، اينك روايت ابن عباس . در كتاب الدرالمنثور آمده است كه ابن جرير، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، از طريق على ، از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : محكمات عبارت هستند از ناسخ قرآن ، و حلال و حرامش ، و حدود و فرائضش ، و آنچه كه بايد بدان ايمان داشت . و متشابه قرآن عبارت است از آيات منسوخ قرآن ، و مقدم و موخر و امثال و اقسامش ، و آنچه كه بايد بدان ايمان آورد، ولى نبايد بدان عمل نمود. - يعنى آيات منسوخ قرآن اين بود نظريه ابن عباس . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
‍ □○دعای امام سجاد علیه السلام در شب بیست و هفتم - قسمت اول○□ □دعایی کوتاه ولی بسیار عمیق از امام سجاد (علیه السلام) روایت شده است که حضرت در شب بیست‌و‌هفتم از ابتدای شب تا به صبح، بارها تکرار می کردند. این دعا سه جمله است؛ امّا دریایی از معارف در آن وجود دارد. □اَللَّـٰـهُمَّ ارْزُقنِی التََّجافِیَ عَن دارِ الْغُرُورِ ؛ وَ اْلاِنابَةَ اِلىٰ دارِ الْخُلُودِ؛ وَ الاِسْتِعدادَ لِلمَوتِ قَبلَ حُلُولِ الْفَوتِ : 1⃣ اَللَّـٰـهُمَّ ارْزُقنِی التََّجافِیَ عَن دارِ الْغُرُورِ □خدایا به من روزی کن از این دار غرور پهلو خالی کنم. حمّالی این خانه ی دروغین را نکنم و تن زیر بار این خانه ی پلید ندهم. □دنیا دارالغرور و سرای فریب است. انسان را گول می زند. نیست؛ امّا خود را هست نشان می دهد. به سراب می ماند که از دور آب می نماید؛ امّا درحقیقت هیچ نیست؛ سایه و توهّم است. □قرآن کریم فرمود: كَسَرابٍ‏ بِقيعَةٍ يَحسَبُهُ‏ الظَّمآنُ‏ ماءً ؛ (۳۹ سوره ی نور) □مثل سرابی در یک دشت گسترده ی تفتیده که تشنه کام از دور آن را آب می پندارد؛ امّا وقتی بعد از تقلاّهای بسیار به آن می رسد، لَم يَجِدهُ شَيئاً، می بیند هیچ‌چیز نیست. دنیا از دور نمود و جلوه ای دارد؛ امّا حقیقتش نیستِ صرف است. انسان تا غافل است و از دور به سراب نگاه می کند، هیچ تفاوتی با آب نمی‌بیند و به یقین مطمئن می‌شود آب است. تا وقتی انسان در خواب رؤیا می‌بیند، ذرّه ای تردید ندارد که آنچه می بیند، عین واقعیّت است. وقتی آن فرد به سراب نزدیک شد و آن به‌خواب‌رفته بیدار شد، هیچ اثری از آنچه می دید باقی نمی‌ماند. □امام سجّاد از خدای متعال می خواهد و ما هم به اقتدای امام سجّاد از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد دیگر پهلو زیر بار دنیا ندهیم. دیگر بس است! هرچه حمّالی دنیا را کردیم؛ هرچه دنبال دنیا و جلوه های دنیا دویدیم؛ از پول و ثروت، نام و شهرت، پست و مقام، لذّت و شهوت، منیّت های خودمان، بس است! دیگر دنبال دنیا نرویم . .... □○در محضر استاد مهدی طیب- جلسه۲۷ مهر۸۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●مقصود از رئیس مذهب بودن امام صادق علیه السّلام چیست؟ چرا مذهب تشیّع را به نام مذهب جعفری می‌شناسند؟ - بخش اوّل●■ ■گرچه مذهب شیعه همان مکتب رسول خدا است؛ و آموزه‌های همه‌ی ائمّه در تبیین این مکتب، سهیم و دَخیل است؛ امّا اینکه امام صادق عليه السّلام به عنوان رئیس مذهب مشهورند، به دلیل موقعیت فوق‌العاده‌ای است که برخلاف پدران بزرگوار و فرزندان معصومشان، در اختیار آن حضرت قرار گرفت. ایشان در یک دوره‌ی انتقالی، بیشترین فراغت را برای نشر و تبیین و ترویج و تعلیم معارف قرآن و اهل بیت، در اختیار داشتند. ■دوران امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، دوره‌ی انتقال حکومت از بنی‌ امیّه به بنی عبّاس، یا به تعبیر دقیق‌تر از بنی مروان به بنی عبّاس بود و درگیری‌های قدرت‌های سیاسی با یکدیگر، فرصت و فراغت به آنها نمی‌داد که کنترل فوق‌العاده و اختناق شدیدی را که در زمان سایر ائمّه علیهم السّلام اعمال می‌کردند، در آن زمان هم اعمال کنند. ■به همین خاطر بعد از دوران اختناقی که خصوصاً بعد از واقعه‌ی عاشورا پیش آمد و حکومت‌های ظالم اموی، کوچک‌ترین مَنفَذی را برای تبیین معارف قرآن و اهل بیت علیهم السّلام باقی نگذاشتند؛ امام باقر علیه السّلام و بعد از ایشان امام صادق عليه السّلام این فرصت را پیدا کردند که این معارف را تبیین و ترویج کنند. ■شاید حدود هشتاد درصد احادیثی که در کتب حدیثی شیعه به ما رسیده است، از این دو امام بزرگوار، امام باقر و امام صادق علیهما السّلام، نقل شده است؛ به خاطر فرصت و فراغت ایشان. واِلاّ این گونه نیست که ائمّه‌ی دیگر در مقام و مرتبه‌ی علمی، چیزی کمتر از این دو امام بزرگوار داشتند. چنین فرصت و فراغتی در اختیار دیگر ائمّه‌ی ما قرار نگرفت. این است که مکتب تشیّع، به نام امام صادق شناخته شد. ■شاید به لحاظ دیگری هم مذهب تشیّع به جعفری مشهور شد و آن این که مذاهب فقهی چهارگانه‌ی اهل سنّت (حَنَفی، مالکی، شافعی، و حَنبلی) هم تقریباً در عصر امام صادق علیه السّلام شروع به شکل گیری کردند. اَبوحَنیفه، معاصر امام صادق علیه السّلام بود و دو سال شاگردی و طلبگی ایشان را کرده بود؛ تا پایان عمر هم می‌گفت: «لَوْلا السَّنَتانِ لَْهَلَکَ اْلنُّعمان» اگر آن دو سال که من به درس امام صادق علیه السّلام رفتم، نبود؛ هلاک شده بودم. اینکه چه شد کسانی که شاگرد امام صادق علیه السّلام بودند، رو در روی امام ایستادند؛ برای خودشان مذهبی بنیان گذاری کردند و عدّه‌ای را به دور خود جمع کردند؛ نکاتی است که در کتاب «حدیث دوست» به آنها اشاره شده است. ■چون این مذاهب از زمان امام صادق علیه السّلام به بعد شکل گرفتند و این چهار مذهب به اسم بنیان گذارانشان شناخته شدند؛ یعنی پیروان احمد حَنبَل را حنبلی مذهب؛ پیروان ابوحنیفه را حنفی مذهب؛ پیروان مالک بن انس را مالکی و پیروان امام شافعی را شافعی می‌گویند؛ پیروان مکتب تشیّع را هم، پیروان مذهب جعفری نام می‌نهند. .... ■استاد مهدی طیّب۹۱/۰۶/۱۶■ @mohamad_hosein_tabatabaei
آیات32-28 آل عمران، قسمت دوم بخش سوم1⃣ تهديد و تحزير شديد به كسانى كه كافران را ولى و دوست مى گيرند و كوتاه سخن اينكه دوستى با كفار طغيان و افساد نظام دين است ، كه بدترين و خطرناكترين ضرر را براى دين دارد، حتى ضررش از ضرر كفر كفار و شرك مشركين نيز بيشتر است ، زيرا آن كس كه كافر و مشرك است ، دشمنيش براى دين آشكار است ، و به سهولت مى توان خطرش را از حومه دين دفع نموده و از خطرش برحذر بود، و اما مسلمانى كه دعوى صداقت و دوستى با دين مى كند، و در دل دوستدار دشمنان دين است ، و قهرا اين دوستى اخلاق و سنن كفر را در دلش رخنه داده ، چنين كسى و چنين كسانى ندانسته حرمت دين و اهل دين را از بين مى برند، و خود را به هلاكتى دچار مى سازند كه ديگر اميد حيات و بقائى باقى نمى گذارد. و سخن كوتاه اينكه اين قسم دوستى طغيان است ، و امر طاغى به دست خود خداى سبحان است ، اين نكته را در اينجا داشته باش تا ببينيم از آيات سوره فجر چه استفاده مى كنيم : ((الم تركيف فعل ربك بعاد، ارم ذات العماد، التى لم يخلق مثلها فى البلاد و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد، و فرعون ذى الاوتاد، الذين طغوا فى البلاد، فاكثروا فيها الفساد، فصب عليهم ربك سوط عذاب ، ان ربك لبالمرصاد)). خوب ، از اين آيات استفاده كرديم كه طغيان طاغى ، وى را به كمين گاه خدا ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 242 مى كشاند، كمين گاهى كه غير از خدا در آن نيست ، و تازيانه عذاب را بر سرش فرود مى آورد، و كسى نيست كه مانع او شود. از اينجا معلوم مى شود تهديد به تحذير از خود خدا در جمله : ((و يحذركم اللّه نفسه )) براى آن است كه دوستى با كفار، از مصاديق طغيان بر خدا به ابطال دين او و افساد شرعيت او است . دليل بر گفتار ما آيه زير است ، كه مى فرمايد: ((فاستقم كما امرت و من تاب معك و لا تطغوا انه بماتعملون بصير و لا تركنوا الى الذين ظلموا، فتمسكم النار، و ما لكم من دون اللّه من اولياء، ثم لا تنصرون )) و اين همان آيه اى است كه (بطورى كه در حديث آمده ) رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود اين آيه مرا پير كرد، و دلالتش بر نظر ما از اين باب است كه اين دو آيه - بطورى كه بر هيچ متدبرى پوشيده نيست ، - ظهور دراين دارند كه اعتماد به كفار ستمگر، طغيان است طغيانى كه دنبالش فرا رسيدن آتش حتمى است ، آن هم فرا رسيدنى كه ناصر و دادرسى با آن نيست ، و اين همان انتقام الهى است ، كه به بيان گذشته ما عاصم و بازدارنده اى از آن نيست . از اينجا اين نكته هم روشن مى شود كه جمله : ((و يحذركم اللّه نفسه )) دلالت دارد بر اينكه تهديد در آن به عذابى حتمى است ، چون از خود خدا تحذير كرده ، و تحذير از خود خدا دلالت دارد كه ديگر حايلى بين او و عذاب وجود ندارد و كسى نمى تواند خدا را با اينكه تهديد به عذاب كرده از عذابش جلوگير شود، پس نتيجه قطعى مى دهد كه عذاب نامبرده واقع شدنى است ، همچنان كه دو آيه سوره هود نيز اين معنا را مى فهماند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ▪️امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «اِنَّ اللهَ‏ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ‏ نَبِيَّهُ‏ عَلىٰ‏ مَحَبَّتِهِ‏» خدای عزّوجل پیامبرش را براساس و محبّت خود تأدیب کرد، ادب آموخت، تربیت کرد و پرورش داد. اشرف و افضل انبیا و گل سر سبد بوستان خلقت و آفرینش پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) است. حالا ببینیم خداوند چطور پیامبر را تربیت کرد؟ بر اساس و محبّت. ▪️در مسیر سلوک الی الله روش های مختلفی وجود دارد؛ ولی راه میانبر، راهی که زودتر از همه راه ها انسان را به مقصد می رساند، راه و محبّت است. خداوندمتعال هم از این راه پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) را به اوج قلّه ی «ثُمَّ دَنیٰ فَتَدَلّیٰ؛ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنیٰ» رساند. «اِنَّ اللهَ‏ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ‏ نَبِيَّهُ‏ عَلىٰ‏ مَحَبَّتِهِ‏» ▪️پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمودند: «اَدَّبَنِی رَبّی‏ فَاَحْسَنَ‏ تَاْدِيبِی» پروردگارم مرا ادب آموخت، تربیت کرد و چه نیکو تربیت کرد. معنای نیکو تربیت کردن در حدیث امام صادق(علیه السلام) معلوم می شود؛ نیکو تربیت کردن خدا این است که بر اساس عشق و محبّت پیامبر را پرورش داد. او را در جاذبه ی عشق الهی قرار داد و مغناطیس عشق الهی او را تا اوج قلّه ی کمال، جایی که هیچ احدی و هیچ اندیشه ای راه نمی برد که بفهمد چه خبر است، رساند. در کتاب "ره توشه‌ی دیدار" در فصل به زیارت چه کسی می رویم، پیغمبر و امام چه کسانی هستند، این بحث را گفته ام که حقیقت وجود پیغمبر و امام نه تنها قابل وصول و رسیدن نیست، شناخت آن هم قابل دستیابی نیست. ▪️امام رضا (علیه السلام) فرمودند: «اَيْنَ‏ الْعُقُولُ‏» اصلاً عقل ها کجا و این کجا؟ «وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ‏» مثل ستاره می-ماند که از « اَيدِی الْمُتَناوِلِينَ» خارج است؛ از دسترس کسانی که می خواهند دستشان را دراز کنند و ستاره را بگیرند بیرون است. نه اینکه نمی¬شود به حقیقت وجودی پیغمبراکرم (صلی الله علیه واله) و ائمّه علیهم السلام رسید، نه، به شناخت آن حقیقت هم نمی شود رسید. همان طور که پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: یا علی نشناخت خدا را مگر من، نشناخت مرا مگر خدا و تو، نشناخت تو را مگر خدا و من. دیگر حساب بقیه روشن است؛ یعنی این حقیقت قابل شناخت نیست. ▪️عظمتی که در وجود رسول خدا(صلی الله علیه واله) ناشناخته است، محصول سیر حبّی و سیر عاشقانه ی رسول الله به سوی خدا است. جذبه ی عشق، پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) را تا اوج قلّه ی کمال رساند؛ لذا در بین انبیا پیامبر است که لقب را دارد. حبیب الله یعنی چه؟ یعنی معشوق خدا، کسی که خدا عاشق اوست. راجع به حضرت ابراهیم(علیه السلام) خلیل الله داریم؛ یعنی کسی‌که دوستی خالصانه ای نسبت به خدا دارد. این از این طرف است، ابراهیم خلیل الله است، دوستدار صادق خداست؛ امّا پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) است، معشوق تمام عیار خداست، خدا عاشق اوست. ▪️لذا خدا در قرآن به پیغمبراکرم(صلی الله علیه واله) امر کرد که به مردم بگو: «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی‏ يُحْبِبْكُمُ اللهُ» اگر شما به‌راستی خدا را دوست دارید «فَاتَّبِعُونی» از من تبعیّت کنید. پیغمبر چطور سِیر کرده است؟ سِیر حبّی و سِیر عشقی داشته است. فرمود از من در سلوک تبعیّت کنید تا به ‏«يُحْبِبْكُمُ اللهُ» برسید؛ جایی که خدا عاشق، محبّ و دوستدار شما شود. آنجا جایی است که در حدیث قدسی داریم: «كُنْتُ‏ سَمْعَهُ‏ الَّذِی يَسْمَعُ‏ بِهِ‏» من خدا گوش این بنده می شوم که می شنود، چشم این بنده می شوم که می بیند، دست این بنده می شوم که کار انجام می دهد، زبان این بنده می‌شوم که می گوید؛ فرد از آن جاها سر در می¬آورد. ▪️همان طور که راجع به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داریم: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يا عَيْنَ‏ اللهِ‏ النّاظِرَةَ» سلام بر تو ای دیدگان بینای خدا «السَّلَامُ عَلیک یا اُذُنِ‏ اللهِ‏ الْواعِيَةِ» سلام بر تو ای گوش¬های شنوای خدا «اَلسّلامُ عَلیکَ یا لِسانَ اللهِ الناطِقَة» سلام بر تو ای زبان گویای خدا «اَلسّلامُ عَلیک یا یَدَاللهِ الباسِطَة» سلام بر تو ای دستان گشاده¬ی خدا. این میوه ی دنبال پیغمبر رفتن است. ▪️ گفت: ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز. اگر کسی می خواهد این سِیر را برود، مقتدایش رسول‌الله(صلی الله علیه واله) است؛ رسول الله ای که در مکتب عشق الهی به این قلّه رسید. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «اِنَّ اللهَ‏ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَّبَ‏ نَبِيَّهُ‏ عَلىٰ‏ مَحَبَّتِهِ‏»، فرمود: «اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونی» از من تبعیّت کنید ‏«يُحْبِبْكُمُ اللهُ» می‌رسید به نقطه ای که محبوب خدا می‌شوید، خدا دوستدار شما می‌شود. …. ◾️استاد مهدی طیب- ۱۷ اردیبهشت ۸۳ صلی الله علیه واله▪️
☑️آيا تسليم شدن رفاه را به دنبال دارد؟ ▪️وقتي در ايران اشغال شد برخي از استان‌ها نه تنها تسليم شدند بلکه برخي از آن‌ها حاضر به همکاري با انگليسي‌ها هم شدند و انگليسي ها هم با استفاده از همين فضاي همکاري توانست مزدوراني از ايرانيان به استخدام خود دراورد: از جمله پليس جنوب به استعداد ۶ هزار نفر؛ شبه نظاميان مسيحي آذربايجان غربي، به استعداد ۷ هزار نفر؛ مزدوران خراسان و سيستان، به استعداد ۲۵۰۰نفر؛ مزدوران کرد (که تعداد دقيق آن‌ها ذکر نشده). ▪️و برخي از استان‌ها از جمله اقدام به مقاومت کردند و به جنگ با انگليسي‌ها برخواستند. انگليسي ها در مناطق تصرف شده خود به هر دليل اقدام به خريد و انبار غله از ايران کردند و ايجاد کردند بطوري که در ايران قحطي مصنوعي درست شد. ▪️و با آن‌که اولاً خشکسالي در کشور نبود و گزارشات از وفور باران حکايت مي‌کند و ثانياً غله در عراق و هند به وفور و ارزان يافت مي‌شد، اما اجازه حمل غله به ايران داده نمي شد. در ايران به حدّي قحطي بالا گرفت که حدود 9 ميليون نفر از مردم ايران مردند و افراد از شدت قحطي گوشت مرده ها را هم مي‌خوردند تا نميرند. ◾️یاد داشت: دکتررضا رمضان نرگسی (صومعه سرایی)◾️ ..... @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️وداع امیرالمومنین‌علیه‌السّلام با حضرت‌زهراسلام‌الله‌علیها (قسمت اوّل)◾️ ▪️«فَلَمّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرابِ الْقَبْرِ»: وقتی علیه‌السّلام دست‌ها را از خاک قبر فاطمه‌سلام‌الله‌علیها تکان داد، «هاجَ بِهِ الْحُزْنُ»: موج عظیم حزن و اندوه سراغ امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام آمد. حالا پیکر فاطمه‌سلام‌الله‌علیها را هم نمی‌بیند؛ کاملاً دست خالی و تنها و غریب شد. ▪️«فَأرْسَلَ دُموعَهُ عَلىٰ خَدَّيْهِ»: اشک‌های امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام بر گونه‌های حضرت جاری شد. ▪️«وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إلىٰ قَبْرِ رَسولِ اللهِ»: امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام به قبر پیغمبر‌اکرم‌صلّی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلّم رو کردند؛ ▪️«فَقالَ: السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسولَ اللهِ؛ السَّلامُ عَلَيْكَ مِنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ»: سلام بر تو ای رسول خدا! سلام بر تو از دختر تو و از کسی که محبوب تو بود! ▪️«وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زائِرَتِكَ»: سلام بر تو از نور دیدگان تو، و سلام بر تو از زائر قبر تو، فاطمه‌ی زهرا! ▪️ «وَ الْبائِتَةِ فِي الثَّرىٰ بِبَقِيعِكَ (بِالْبُقْعَتِكَ)»: و سلام بر تو از جانب آن بانویی که زیر قبّه‌ی تو اکنون در خاک خوابیده است! ▪️«الْمُخْتارِ اللهُ لَها سُرْعَةَ اللَّحاقِ بِكَ»: گوهر دردانه‌ای که خدا انتخاب کرد که او را خیلی زود به تو ملحق کند. ▪️«قَلَّ يا رَسولَ اللهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي»: ای رسول خدا! صبر منِ علی در فراغ به پایان رسید و دیگر تحمّل و صبر ندارم. امیرالمؤمنینی که کوه استوار صبر است، امیرالمؤمنینی که آن همه مصائب را متحمّل شدند و کمر خم نکردند، کوچک‌ترین اظهار ناتوانی و عجزی نکردند، امیرالمؤمنینی که کوه اقتدار است، امّا کنار مرقد مطهّر فاطمه‌ی زهرا‌سلام‌الله‌علیها اظهار عجز می‌کند. امیرالمؤمنینی که بعد از آن واقعه‌های عجیبِ دوران کودتای سقیفه فرمودند: «صَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي‏ الْحَلْقِ‏ شَجًى‏»: صبر کردم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، امیرالمؤمنینی که چنین صبری دارند، امّا کنار قبر فاطمه‌سلام‌الله‌علیها می‌گویند: «قَلَّ يا رَسولَ اللهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» صبرِ منِ علی به پایان رسیده است. ▪️«وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّساءِ تَجَلُّدِي»: توان من در داغ این بانوی همه‌ی بانوان هستی به پایان رسید. ▪️«إلاّ أنَّ فِي التَّأسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِراقِكَ مَوْضِعَ التَّعَزِّي»: فقط تنها چیزی که دارم که با آن خودم را آرام می‌کنم این است که به سنّت تو تأسّی می‌کنم و به حزنی که بعد از فراق تو یا رسول‌الله به من دست داد و آن را تحمّل کردم، مدد می‌جویم که بالاخره فردی بودم که در رحلت تو یا رسول‌الله تحمّل کردم و حال هم باید تحمّل کنم. تنها الگوی من برای تحمّل همین است. ▪️«وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحودِ قَبْرِكَ»: خودِ منِ علی توی رسول‌الله را در قبرت نهادم؛ ▪️«بَعْدَ أنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلىٰ صَدْرِي»: بعد از اینکه در حالی که سرت در سینه‌ی من بود، جان از پیکر تو خارج شد؛ ▪️«وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي»: و منِ علی شما را با دست خودم در کفن پوشاندم؛ ▪️«وَ تَوَلَّيْتُ أمْرَكَ بِنَفْسِي»: و خودم شخصاً کار کفن و دفن شما را عهده‌دار شدم؛ فقط همین است که می‌تواند قرین غم باشد و به من بگوید که علی تو آنجا تحمّل کردی، اینجا هم تحمّل کن! ▪️«نَعَمْ وَ فِي كِتابِ اللهِ أنْعَمُ الْقَبولِ‏ «إنّا ِللهِ وَ إنّا إلَيْهِ راجِعونَ»‏: آری، بهترین و نیکوترین آموزه‌های مورد پذیرش در کتاب خداست و آن این است که همه‌ی ما از خداییم و به خدا باز می‌گردیم. ▪️«قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ»: یا رسول الله! امانتی که به من سپرده بودی، شبِ ازدواج، من و فاطمه را دست به دست دادی، به منِ علی گفتی را به عنوان یک ودیعه و امانت به تو می‌سپارم، یا رسول الله! آن امانت به شما برگردانده شد. امیرالمؤمنین‌علیه‌السّلام به رسول‌الله‌صلّی‌الله‌علیه‌و‌اله‌و‌سلّم عرض نکردند یا رسول الله! امانتتان را به شما برگرداندم؛ عرضه داشتند یا رسول الله! امانت به شما برگردانده شد. من برنگرداندم؛ فاطمه را کشتند؛ به رساندند. ▪️«وَ اُخِذَتِ الرَّهِينَةُ»: آنچه در گرو بود، بازستانده شد؛ ▪️«وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْراءُ»: زهرا را از من ربودند و من را غارت کردند. ▪️«فَما أقْبَحَ الْخَضْراءَ وَ الْغَبْراءَ يا رَسولَ اللهِ»: بعد از شهادت زهرا، این جهان با آسمان و زمینش برای منِ چقدر زشت و نفرت‌انگیز شده است. ▪️«أمّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ»: غمِ منِ علی پایان نخواهد داشت؛ ▪️«وَ أمّا لَيْلِی فَمُسَهَّدٌ»: در این داغ و مصیبت، خواب به چشمان علی راه پیدا نخواهد کرد. ….. ◾️استاد مهدی طیب - ۹۲/۰۱/۲۲◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei