eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
■●شرحی بر حدیث عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي... ●■ ●بسمه تعالی شانه● ■حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ» على با حق است و حق با على، حق بر مدار او می‌گردد. ■در تعریف حقیقت، اهل حکمت و عرفان تفاسیر مختلفی بیان کرده‌اند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم سپس راقم نظر خویش را با تکیه بر همین تعاریف و مبانی ارائه خواهد داد. ■در نگاه ارسطویی و پیروانش، حقیقت مطابقت میان معانی و مفاهیم ذهنی با عالم خارج می‌باشد به طوریکه این مفهوم و معنا از آن امر واقع و خارج حکایت کند. این تعریف همان بحث وجود ذهنی است که نقش حکایتگری از خارج را دارد. البته ممکن است برخی معانی و مفاهیم ذهنی از خارج حکایت نکنند اما حقایق نفس الامری باشند مثل معقولات ثانوی در حالی که این قبیل مفاهیم حقیقی هستند و در ظرف تقرر خود دارای واقعیت و نفس الامرند. ■قضایا و مفاهیم  کذب یا موهومی که در ذهن موجود می‌شوند و با واقع موافقت ندارند، طبق تعریف مذکور فاقد حقیقت هستند اما تصدیق می‌فرمایید که این قضایا و مفاهیم واقعیت دارند و نفس الامری بودنشان غیر قابل تردید است. این قضایا در ظرف تقرر خودشان واقعیت دارند اما طبق تعریف حقیقت ندارند. ■این تعریف از حقیقت تعریف منطقی است که از آن تحت عنوان صدق یاد می‌کنند. این تعریف از حقیقت ویژگی و وصف قضیه یا وجود ذهنی است و کاری با خود اشیاء و موجودات ندارد یعنی حقیقت پیرامون معلومات و اندیشه ها مطرح می‌شود نه وجود عینی اشیاء. ■اگر معلومات ما با خارج موافق باشد آن معلوم و مفهوم حقیقی است در غیر اینصورت حقیقت ندارد. در داستان حضرت یوسف، قرآن می‌فرماید: «...الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ...» (یوسف/۵۱)، یعنی برای اندیشه‌ها آشکار شد که چه قضیه‌ای مطابق با واقع بود. عده‌ای می‌گفتند یوسف با زلیخا مراوده داشته و عده‌ای دیگر قائل بودند یوسف عفیف بوده و این زلیخا بود که قصد سوء داشت. پس از اقرار زنان مصر و همسر عزیز مصر، برای اندیشه‌ها آشکار شد که آنچه حقیقت دارد قضیه‌ی دوم است. ■در تعریف حقیقت منطقی، ما با اثبات در مقابل ثبوت مواجه هستیم یعنی اموری که هستند با اموری که باید باشند. ثبوت مشیر به واقعیت است و اثبات همان حقیقتی است که باید با واقع و ثبوت موافق و مطابق باشد. در هر صورت برای قضایایی که از قبیل معقولات ثانوی هستند این پرسش باقی می‌ماند که ملاک حقیقی بودن اینها با تعریف مذکور چگونه خواهد بود. چون معقولات ثانوی مانند معقولات اولیه نیستند که ما به ازای خارجی داشته باشند. هرچند در خصوص مطابَق معقولات ثانویه بحث‌های بسیاری در فلسفه صورت گرفته از جمله گفته شده که مطابَق آنها موجودات مجرد عقلی است و.... ■بحثی که در این میان قابل بیان است فرق بین واقعیت و حقیقت می‌باشد. بر اساس مطالب بالا واقعیت امری ثبوتی  و حقیقت امری اثباتی است. یعنی آنچه که ادراک ما به آن تعلق می‌گیرد واقعیت است و ادراکی که ما از آن مدرَکات داریم حقیقت می‌باشد...
□نکته ناب□ بسمه تعالی □علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ التواریخ نقل می‌کند که در رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گوید: به روایتی چون علی علیه السلام آن جسد مطهر را در لحد جای داد گفت: «اللّهم هذا أولُ العددِ و صاحبُ الأبد، نُورُكَ الذی قَهَرتَ به غَواسقَ الظُّلم و بَواسقَ العدمِ و جعلتَهُ بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً، رُوحُهُ نسخةُ الأحديةِ فى اللاهوتِ و جَسَدُهُ صورةُ معانىِ المُلكِ و الملكوتِ وقلبُهُ خزانةُ الحىِّ الذى لايموتُ طاوُوسُ الكبرياء و حَمامُ الجبروت» □این فقرات عرشی، مفاتیح اتصال به قلب ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است و چون خطاب ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت ذات احدیت راست پس از غُرر و دُرر معانی آن غافل مشو و مغتنم بشمار که حکمت کلید فتح رحمت غیبی است. □حضرت می‌فرماید: «اللهم هذا اول العدد و صاحب الأبد»؛ فرمود هذا که اشاره به نزدیک است تا شدت قرب خود با رسول الله را بیان فرماید. □آن جناب اول العدد است چون تعین اول است که مرتبه‌ی فوق خلافت کبرای الهیه است. یعنی نفس ختمی در این مقام از همه‌ی حدود نوری فراتر می‌رود و صاحب وحدت حقیقیه می‌شود که حق تبارک و تعالی بدان می‌نگرد و در این وحدت حقیقیه تمام کمالات اندماجی خود را مشاهده می‌کند و این علم ذات به وحدت حقیقیه‌ی محمدیه صلی الله علیه و آله سبب بسط رحمت الهی می‌گردد که مبین اکملیت و آکندگی اوست یعنی چون به وحدت خویش که نفس محمدی در قوس عروج صاحب آن گردید می‌نگرد و کمالات ذاتی خود را در آن مضمحل می‌بیند، به سبب غلبه‌ی رحمت بر غضب و کمال اسمایی و صمدانیتش از سماء احدیت بر زمین واحدیت به تفصیل علمی ظهور می‌کند و از آن موطن در صورت خلایق خود را در عین خارجی حقیقی آشکار می‌کند که اول خلق از ناحیه حضرت واحدیت جناب عقل کل است که نور همه‌ی خلائق است و جمله‌ی خلائق به حضور بسیط جمعی در او حاضرند. □پس سینه‌ی سینای احمدی تنها منظر ذات احدی است. ذات غیبیه و هویت مطلقه‌ی مقسمی جز به این سینه به هیچ خلقی نظر نکرده و نخواهد کرد بلکه به او هر چه را دیده و می‌بیند. این دُرّ ذی قیمت را دریاب که بابی است عظیم در معرفت ولایت. □و شاید اول عدد مراد اول خلق باشد که گفته شد بدین معنا که اعداد روح حروفند و واحد عدد نیست بلکه عدد ساز است و هرگز شمرده نمی‌شود. روح الف یک است و روح باء دو. و چون‌ دو عدد اول است که از تکرار یک حاصل شده است و اولین تعین واحد می‌باشد لذا جناب ختمی مآب صلی الله علیه و آله را به سبب اینکه در قوس صعود نفس او با عقل بسیط اتحاد وجودی پیدا کرده است او را عدد اول نامید. □عقل اول سبب خلقت خلائق است؛ «اذا کان العقل کان الاشیاء». به باء خلقت آغاز شد کما اینکه قرآن تدوینی هم بدو آغاز شد چون متن هر چیزی است اعنی چه قرآن تدوینی و چه قرآن تکوینی مندرج در نقطه‌ی باء بسم الله هستند و از او جاری و ساری در عیون حقایق خارجی می‌شوند. □فرمود: «لِیْ مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ». این وقت همان عدد اول است که حضرت احدیت است و ملائکه مقرب و انبیاء مرسل بدو نمی‌رسند چون معرفت آنجا راه ندارد. نبی نکره در سیاق نفی است یعنی حتی خود آن جناب نیز به حیث نبوتش به آن موطن اعظم راه ندارند. □ملائک مقرب، ملائک مهیمند و عالین موجوداتی هستند که نه از خود خبر دارند و نه از دیگری. این همان اسماء حضرت الوهیت هستند که فقط علماً موجودند نه حقیقی خارجی تا خود و یا دیگران هم عرض خود را بشناسند. آنجا همه چیز در ذات مندک است و غیر او وجود ندارد. وجود صرف مال اوست و این ملائکه و اسماء تعینات علمی در مرتبه‌ی واحدی ذات هستند. هر موجود ازلی ابدی هم می‌باشد. به عدد اول ازلی است و چون محیط به هر چیزی از جمله زمان و دهر می‌باشد پس مصاحب ابد است؛ تو بگو ازل ابد است و ابد ازل... □آنجا که فرمود «نورك الذی قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم»، همان است که گفته شد. یعنی ذات حق چون به وحدت حقیقیه و اطلاقی خویش نگریست و کمالات خویش را در آن مندرج بدید خواست آنها را ظهور دهد غیری نیافت و چون خواست غضب آید و در کمون بماند عشق و رحمت غلبه کرد و طالب ظهور شد و چون غیر عبارت از ظلمت و نابودی بود غواسق ظلمت و بواسق عدم را درید و به نور اول همه‌ی تعینات خارج از ذات را آشکار فرمود و نور وجود او در تعینات خلقی پدیدار گردید...
‍ ☑️شب عید فطر، آخرین فرصت برای جبران از دست رفته ها - ▪️شب عید فطر بسیار عظیم‌القدر است و بنا به روایات پهلو به پهلوی لیالی قدر میزند؛ با این امتیاز که لیلة القدر به‌صورت دقیق و معیّن شناخته‌شده نیست؛ امّا شب اوّل ماه شوّال قابل تشخیص است. ▪️این آخرين احتمال شب قدر و آخرین فرصت براي خسارت‌زدگان و محرومانی است كه خود را دست‌خالی می‌بینند. ▪️آستانه ی عید فطر نقطه ی پایانی ارزیابی ها و دغدغه ی خاطرهاست. ‼️ خدايا تو در اين ماه شيطان را در غل و زنجير كردی، درهای دوزخ را بستی، درهای بهشت را گشودی، ولی ما هيچ نكرديم. خدایا نکند دست رد بر سینه ی ما زده شود و جزو مردودان مدرسه‌ی ماه رمضان باشیم! ▪️در این شب به درگاه خداوند روی آوریم و برای بی‌توجّهی ها و تقصیرهایمان در هدر دادن لحظات بی‌نظیر ماه رمضان عذرخواهی و توبه و استغفار کنیم و از خدای متعال بخواهیم که در این فرصت آخر کار ما را و آشفتگی ما را سامان بخشد. ⭕️ مبادا تنبلی سراغ ما بیاید که بگذار افطار کنیم، بعد کمی استراحت، کمی صحبت و... دقایق گرانبهای شب عید فطر از دستمان برود. همین یک شب می‌توان کار را به سامان رساند. نباید مأیوس بود؛ دربرابر خدایی که حتّی دعای ابلیس را پس از آن تمرّد عجیب، رد نکرد، جایی برای یأس نیست. ادامه دارد... ◾️در محضر استاد مهدی طیب - جلسه ۱۸ شهریور ۸۹◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در شبِ ششم ماه مبارک رمضان ۱۴۴٢ ه.ق ، برابر با ۱۴۰۰/۱/۲۹◾️ ☑️جلسه نهم شرح رساله لقاءالله ▪️حضرت امیر المومنین(علیه السلام) خطاب به فرزندشان محمد حنفیه می فرمایند: بر تو باد به تلاوت قرآن و عمل به آن و ملتزم شدن به فرائض قرآن، و به شرایع آن و همچنین به حلال و حرام قرآن و امر و نهی آن و تَهَجُّد به تلاوت قرآن. با این امور ملتزم باشید. ▪️(فی لیلکَ و نهارک) که تَهَجُّد شب زنده داری است، سعی کنید با قرآن شب زنده داری کنید. و قرآن را در شب و روز قرائت بفرمایید ؛ یعنی یک بخشی از شب و روز را به تلاوت قرآن اختصاص بدهید. ▪️منَ الّیلِ فَتَهَجَّدَ بِهِ نافِلة لَکَ عَسی اَنّ یَبعَثَک َرَبَّکَ مَقامًا مَّحمُودًا (اسراء-٧٩) در سوره اسراء ، تَهَجّد به معنای نماز شب که همان نافله شب است ، معروف شده است. ▪️در روایت آمده (النُّومُ اَخَ الموت )خواب برادر مرگ است کسی که می خواهد شب را زنده کند بیدار باشد . ▪️یا ایُّها المُزَّمِّلُ قُمِ اللّیلَ الاّ قَلیلاّ (مزمل-۱و۲) در سوره مزمل آمده یا کل شب را ،یا بخشی از شب را بیدار باشید قائم باشید یعنی خواب را کنار بگذارید. ▪️در سوره اسراء آمده با نافله شب، تَهَجّد داشته باشید در سوره مزمل می فرمایند (ورَتَلِ القرآن تَرتیلاً) قرآن را در شب به صورت ترتیلی بخوانید. ▪️ترتیل را در عرب به صوت حَسَن معنا می‌‌‌کنند به معنای ظاهری، موسیقی می‌‌‌شود. ▪️مغز هر کسی نیاز به موسیقیِ خود آن فرد دارد ،موسیقی یعنی آن صوت نیکویی که وقتی می‌‌‌خواند، خودش متحول شود و لذت ببرد. ▪️البته شاید صوت این شخص را کسی بشنود برای او خوشایند نباشد ولی برای خود او زیباست. ▪️انَّ اَنکر الا صوات لَصُوت الحَمیر (لقمان -۱٩) امّا صدای حمار(دراز گوش) برای همه لذت بخش نیست ولی خودش خوشش می آید. حال اینکه بلبل وقتی بخواند همه لذت می‌‌برند. ▪️لفظ موسیقی یک واژه یونانی است که در لسان عرب به آن موسیقا گفته می‌‌‌شود اما معنای آن صوت حَسَن و نیکو است. ▪️خوب است که انسان نماز را دریک جای خلوت ، که کسی صدایش را نشود و مزاحم دیگران نباشد با یک صوت حزین بخواند این کار قلب را شخم می‌زند و اشک را از چشم سرازیر می‌‌‌کند یعنی قلب مُنكسر می‌‌شود (قبول شکستن می‌‌کند) ▪️در نمط دوم اشارات جناب شیخ الرئیس به نقل از محقق طوسی( رضوان اللّه تعالی علیه )در باب مزاج آمده است می فرماید(کُلُ ما کان الانکسارُ اَتَم ،فالمزاج اعْدل) ▪️هر چه انکسار اتمّ ( تمام تر ) باشد ، مزاج معتدل تر می‌‌‌شود ،انکسار یعنی قبول شکستن کردن، "کسی چیزی را بشکند و آن چیز شکستن را قبول کند. این را انکسار گویند" هر چه آن قبول شکستن تام باشد نتیجه آن بهتر می‌‌شود. ▪️مقبولیت صوت افراد از جانب عموم مردم چه در بخش نشاط مانند خوانندگان و چه در بخش غم و اندوه و مصیبت مانند مداحانِ معروف، بسیار کم، مطبوعِ طبعِ اکثری قرار می‌‌‌گیرد. ▪️بعضی از خواننده های موسیقی، در بین عموم مردم خیلی جلوه دارند مثل صوت رَبَنّای آقای شجریان یک تَحولی در همه مردم ایجاد کرد. اینها تک تک افرادی هستند که صوت زیبا و حَسَن آنها مطبوعِ طبعِ اکثرِ طِباعِ افراد است. ▪️روایت داریم اگر چشمی اشک ندارد معلوم است که دل تحوّل ندارد. زیرا چشم، در ریزش اشک استقلال ندارد، چشم تابع قلب است و اشک یک مادّه ظاهری است. در ریختن اشک حتی نیاز به دیدن با قوه باصره هم نیست! ▪️قلب؛ مهم ترین عامل در اشک ریختن است. اگر چشمی اشک نمی‌‌‌ریزد معلوم است مریض است. قلبی بیمار دارد یعنی قلب ، قَسی شده، سخت شده است و در قلب ، قبول شکستن نیست. ▪️یکی از راههای شکستن قلب این است که در جایی خلوت که نه او کسی را ببیند و نه کسی او را ببیند آنگاه با یک صوت حزین قرآن تلاوت کند. ولی اگر کسی او را زیر نظر بگیرد موسیقی باطنیِ شخص ، خود را ظاهر نمی‌‌‌کند. ۱۴۰۰ ۲۹_۱_۱۴۰۰ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در شب هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۲ ه. ق برابر با ۱۴۰۰/۰۱/۳۰◾️
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در روز ِ هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۲ ه. ق برابر با ١٤٠٠/٠١/٣١◾️ ☑️شرح « رساله لقاء الله » جلسه دوازدهم ▪️حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده بودند: قرآن عهدُالّلهی است که بر هر مسلمانی واجب است هر روز بر این عهدِ اِلهی نظر کند. ▪️نگاه کردن با دقت عمیق را "نظر" گویند حکما اهل نظرند. حکما دائما در نظام هستی، نگاه دقیق و عمیق می‌کنند. ✔️معجزه ی قولیِ پیامبر قرآن است ✔️معجزه ی فعلیِ پیامبر قبله است ▪️دیوار مسجد جناب رسول الله (صلی الله علیه واله) به صورتِ شاخص صفیحی است، نه شاخصِ عمودی. از همین‌جا علمای ما شاخص صفیحی را (شاخص قبله) از مسجد جناب رسول الله (صلی الله علیه واله) گرفتند و طرحش کردند. ▪️ما شیعیان به شهادت خمسه معتقدیم، اما اهل سنت اعتقاد به شهادت اثنینی (دو تایی) دارند. آنها توفیق گفتن شهاداتِ بعدی را ندارند. ▪️پرچمی که داعش درست کرده، اقلِّ اعتقاد یک مسلمان است که در توحید قائل به "لا اِلهَ الّا الله" و در نبوت هم قائل به "محمد رسول الله" (صلی الله علیه واله) است. معلوم می‌شود یک اتاق فکری در پشتِ این آقایان هست. ▪️لذا اینها آمدند این دو جمله را روی پرچم‌شان گذاشتند تا بگویند که هر چه غیر این دو اصل هست بگذارید کنار و همه گردِ این دو جمله جمع شویم. ▪️در بحث های حی علاة و شهادات: ▪️"حیّ عَلَی الصَّلاة" مرتبط به "لا اله الّا الله" است ▪️"حَیِّ عَلَی الفَلاح" مرتبط به جناب "رسول الله" است و ▪️ "حَیِّ عَلی خَیرِالعَمل" در مَنظرِ ما مرتبط به "ولایت" است. ▪️عمَر، در زمان خودش، "حَیِّ عَلَی خَیرِالعَمل" را از اذان برداشت. هنگامِ نزولِ اذان از جبرئیل، این جمله در اذان بود چون این جمله (خَیرِالعَمل) مالِ ولایت است و او ترسیده بود که اگر این جمله در اذان باشد بالأخره نام امیرالمؤمنین زنده می‌شود. ▪️در روایتی در زمان جناب رسول الله (صلی الله علیه واله) آمده است که بعضی ها نزد حضرت می‌رفتند و از سلمان و ابوذر شکایت می‌کردند که شما در اذان‌تان "اَشهَد انَّ عَلیّاً ولیُ الله" نمی‌گویید اما این دو نفر در اذان این جمله را بیان می‌کنند، یعنی چیز اضافه ای را بیان می‌کنند. جناب رسول الله (صلی الله علیه واله) آنها را تخطئه نکردند و فرمودند مگر در غدیر جمله "مَن کُنتُ مَولاهُ فَعلیٌ مَولاهُ" را نشنیده بودید؟! ۱۴۰۰ ۳۱_۱_۱۴۰۰ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در روز هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۲ ه. ق برابر با ۱۴۰۰/۰۱/۳۱◾️
◾️افاضات استاد صمدی آملی شبِ هشتم ماه مبارک رمضان ،۱۴۴٢ ه.ق برابر با ۱۴۰۰/۱/۳۱◾️ ☑️جلسه سیزدهم شرح رساله لقاءالله ▪️وهُوَ واجِبٌ عَلی کُلِّ مُسلِمِِ اَن یَنظُرَ في کُلِ یُومٍ في عَهدهِ ولَو خَمسینَ آیَة. ▪️هر کس خودش را تسلیم خاتم الانبیاء (صلی الله علیه واله) کرد و بَنا را بر این گذاشت که بر اساس عقاید حقّه ایشان که عهدُالله است یعنی قرآن کریم، سیر الی الله کند، چنین کسی باید هر روز در این عهد الهیِ، "قرآن" نگاه بفرماید اگر چه به اندازه پنجاه آیه باشد. ▪️عزیزانی به مثل امیرالمومنین که عرب زبان بودند ، زبان آنها عربی مبین بود از جنبه ظاهری راحت بودند معطلی در تلاوت قرآن نداشتند. ▪️امّا کسانی که عرب زبان نیستند. یعنی زبان پدری و مادری عربی ندارند برای آنها پی بردن به عبارات قرآن و فهم آن دشوار است. ▪️کسانی که عرب زبان نیستند مجبورند که قرآن را از روی ترجمه های فارسی، انگلیسی ، فرانسوی ، هندو و ... بخوانند این نحوه قرآن فهمی از روی ترجمه ، کمی سنگین است. ▪️شاید نشود « یَنظُرُ » را به معنای دقت ظاهری و عمیق در تلاوت قرآن معنا کنیم. لذا برای عموم مسلمانان هر روز قرائت پنجاه آیه ( به این نحوه دقّت ) میّسر نمی باشد. ▪️در کتاب مفاتیح الغیب ( ملاصدرا ) یک نحوه قرائت قرآن آمده است که به این ترتیب قرآن بخوانید و در حال تلاوت خود را چنین تصور کنید ؛ این تصور حق است، تصور باطل و تخیّل نیست ، بلکه تصور به مطابق متن واقع است به تعبیر جناب علامه طبا طبائی ، رئالیستی(واقع گرایی) است. ▪️هر کسی در هنگام تلاوت قرآت خودش را در محضر حق متعال تصور بفرماید و تصور کند خداوند به قاری ، قرآن را تلقین می کند ، جمله به جمله، آیه به آیه و ایشان با تلقینِ حق تعالی، قرآن را قرائت می کند. ▪️این نحوه تلاوتِ قرآن، به سواد فارسی و هر زبانی دیگر نیاز ندارد فقط به اندازه ای که بتواند به صورت عادی، عبارات ظاهری قرآن را بخواند، (کافی است) اینجا نه تنها تجویدی خواندن ضرورت ندارد و شاید توجّه به قواعد تجویدی مانع هم می‌‌شود. ▪️جناب میرزا جواد آقای تبریزی در دستور العملی خطاب به آقای شیخ محمد حسین اصفهانی (محقق کمپانی) چنین می‌‌فرماید: قرآن را قرائت بکن نه از باب اینکه بخواهی تجوید آن را رعایت کنی. چون در این نحوه قرائت، توجه به تجوید، مزاحم است، معنای "اَن یَنظُرَ فِي القرآن " پیاده نمیشود . ▪️رعایت نکات ادبیاتی اعم از صرف، نحو، معانی، بیان، لغت، شعر، و از جمله آن علم التجوید است که قواعد تجویدی در این نحوه قرائت قرآن ،نتیجه نمی‌‌‌دهد. ▪️برای مثال در هنگام قرائت توجّه به این که بِسم اللّه الرحمن الر حیم که "بِسم"با حرف جَر، اسم مجرور است یا این که جار و مجرور مُتعَلق می خواهد ، مُتَعلق به فلان کلمه است در هنگام تلاوت داشته باشیم این نحوه قرائت نتیجه نمی‌‌دهد زیرا تمام توجه او به رعایت قواعد منعطف می‌‌شود‌. ▪️قرآن را به سبکِ قُرّاء مصری خواندن و مُمَهَّز در تجوید شدن ، انسان را به اَسرار قرآن نمی‌‌‌رساند، و به مراتب مختلف آن، مِثالِ قرآن ، به عقل قرآن ، به عالم اله قرآن راه پیدا نمی‌‌‌کند. ▪️کسی که در تجوید غرق می‌شود، در هنگام قرائت توجه به این نکات دارد که کجا اِماله کند، کجا اِبدال کند، کجا توقف کند، کجا استمرار داشته باشد ، کجا وقف به حرکت کند ، کجا وقف به سکون کند ، مخارج حروف را رعایت کند. حرف "سین" را بجای "صاد" تلفظ نکند حرف "ظا" را بحای "ذ" تلفظ نکند و .... ▪️چونکه ما فارسی زبان هستیم رعایت مخارج حروف برای ما سخت است ،لذا قاری دیگر وقت ندارد توجّه کند که قرآن چه می‌‌‌گوید. و اینها همه اشتغالات است که باعث می‌‌شود آنچه در تلاوت باید بدست بیاید ،حاصل نشود. ۱۴۰۰ ۳۱_۱_۱۴۰۰ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در شب هشتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۲ ه. ق، برابر با ۱۴۰۰/۱/۳۱◾️
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی روز هشتم ،ماه مبارک رمضان ۱۴۴٢ ه.ق ، برابر با ۱۴۰۰/۲/۱◾️ ☑️جلسه چهاردهم «شرح رساله لقاءالله » از دقیقه ۱ الی ۱۳ ▪️متن رساله : « فهو واجبٌ علی کل مسلم ان ینظر َ فی کل یوم فی عهده ولو خمسین آیة » ▪️بعرض رسید که یکی از روشهای قرائت قرآن.....این است که آدم حق متعال را و پیغمبر و اهل بیت را وکیل بگیرد نایب بگیرد در قرائت قرآن. اگر قرار باشد آدم وکیل بگیرد بهترین وکیل خودِ خداست ▪️همانطوریکه "وکیل" از اسماءالله است " نعم الوکیل" هم اسم دیگری از اسمای فعلیهء حق است ✔️ " نعم المولی" است، بهترین آقاست . اینها باید در مرحله ی عمل پیاده شود. ▪️وقتی کسی به ما بگوید که یک بهترین وکیل می خواهم، حالا آدم پولداری هم هست و بهترین وکیل هم که بگیرد و خیلی پُر قیمت و هر چه باشد برایش مسئله ای نیست، حالا اگر بگوید یک بهترین وکیل را به من نشان بده ما اینقدر بی خبر از توحید و بی خبر از قرآنیم که نمیتوانیم راهنمائیش کنیم.....وگرنه باید به او بگوییم که بهترین وکیل « خداست» برو خدا را وکیل بگیر ▪️هم در آن آیه داریم که (( فاتخذونی وکیلا)) و هم این آیه دارد که خداوند (( نعم الوکیل)) است؛ حالا که این است یکی از جاهایی که میتوانیم حق متعال را وکیل بگیریم در [[ قرائت قرآن]] است ▪️حالا با اینکه ...قرآن را خودش بر پیغمبر نازل کرد اما از باب؛ لطف و بزرگواری و رافت و دلسوزی و شفقت اش نسبت به ما به ما میگوید مرا وکیل کنید . ▪️مرحوم صدرالدین قونوی در متن کتابشان در مفتاح الغیب..... ( که آقای ابن فناری شرحش کرده بنام « مصباح الانس» ) همین اولش دارد که : بسم الله الرحمن الرحیم اللهم احمِد نفسک عَنّی حیثُ قلتَ.....فاتخذونی وکیلا که بارالها تو خودت را از ناحیه من، خودت خودت را ستایش کن حمد کن ▪️به ما میگویند وقتی میخواهی در نماز سوره حمد تلاوت کنی الحمد لله رب العالمین را بعنوان دعا نگیر. در قنوت که میگویی [[ ربنا آتنا...]] بله جنبه دعائی میگیری اما وقتی سوره حمد میخوانی از این باب که سوره قرآن را خدای متعال واجب کرده در نماز بخوانی "بعنوان سوره حمد قرآن بخوان" نه اینکه بگویی من میخواهم سوره حمد بخوانم و خودم میخواهم .....حمد کنم و از خدا درخواست کنم که ما را به راه راست هدایت کند. ▪️لطافتی که آقای قونوی در مفتاح الغیب شان بکار بردند که....."اللهم احمِد نفسک" یعنی کتابشان از تقاضای حمد شروع میشود.....یعنی ایشان با " نایب گیری" ستایش را شروع میکند....که خدایا خودت خودت را حمد کن....که حامد تو باشی، محمود تو باشی، منتها حامد بودنِ تو از ناحیهء من باشد و وکیلِ منی که حامدِ خودت باشی.... چون در قرآن به ما امر فرمودی که "فاتخذونی وکیلا" ....پس تو را وکیل میگیرم که به نیابت از من خودت را حمد کنی ▪️حمد هر حامدی به اندازهء آن حمد کننده هست.....ولی اگر خدا را وکیل کنم که به نیابت من از طرف من خودش را حمد کند .....این حمد به اندازهء خودِ خداست ما نمیتوانیم بفهمیم که او خودش را حمد میکند یعنی چی! ▪️حمد ما او را ((حمد فعلی)) است، ولی اگر او خودش خودش را حمد بکند(( حمد ذاتی)) است نتیجهء این دو حمد اینست که اگر ما حمدش کنیم یک " ثواب فعلی" گیرمان می آید اما اگر او از ناحیهء ما وکیل بشود خودش را حمد بکند یک " ثواب ذاتی" گیر می آید یعنی یک ((قُرب ذاتی)) نصیب ما میشود. ۱۴۰۰ ۱_۲_۱۴۰۰ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️آيا تسليم شدن رفاه را به دنبال دارد؟ ▪️وقتي در ايران اشغال شد برخي از استان‌ها نه تنها تسليم شدند بلکه برخي از آن‌ها حاضر به همکاري با انگليسي‌ها هم شدند و انگليسي ها هم با استفاده از همين فضاي همکاري توانست مزدوراني از ايرانيان به استخدام خود دراورد: از جمله پليس جنوب به استعداد ۶ هزار نفر؛ شبه نظاميان مسيحي آذربايجان غربي، به استعداد ۷ هزار نفر؛ مزدوران خراسان و سيستان، به استعداد ۲۵۰۰نفر؛ مزدوران کرد (که تعداد دقيق آن‌ها ذکر نشده). ▪️و برخي از استان‌ها از جمله اقدام به مقاومت کردند و به جنگ با انگليسي‌ها برخواستند. انگليسي ها در مناطق تصرف شده خود به هر دليل اقدام به خريد و انبار غله از ايران کردند و ايجاد کردند بطوري که در ايران قحطي مصنوعي درست شد. ▪️و با آن‌که اولاً خشکسالي در کشور نبود و گزارشات از وفور باران حکايت مي‌کند و ثانياً غله در عراق و هند به وفور و ارزان يافت مي‌شد، اما اجازه حمل غله به ايران داده نمي شد. در ايران به حدّي قحطي بالا گرفت که حدود 9 ميليون نفر از مردم ايران مردند و افراد از شدت قحطي گوشت مرده ها را هم مي‌خوردند تا نميرند. ◾️یاد داشت: دکتررضا رمضان نرگسی (صومعه سرایی)◾️ ⬅️ادامه دارد.....
☑️آيا تسليم شدن رفاه را به دنبال دارد؟ ▪️وقتي در ايران اشغال شد برخي از استان‌ها نه تنها تسليم شدند بلکه برخي از آن‌ها حاضر به همکاري با انگليسي‌ها هم شدند و انگليسي ها هم با استفاده از همين فضاي همکاري توانست مزدوراني از ايرانيان به استخدام خود دراورد: از جمله پليس جنوب به استعداد ۶ هزار نفر؛ شبه نظاميان مسيحي آذربايجان غربي، به استعداد ۷ هزار نفر؛ مزدوران خراسان و سيستان، به استعداد ۲۵۰۰نفر؛ مزدوران کرد (که تعداد دقيق آن‌ها ذکر نشده). ▪️و برخي از استان‌ها از جمله اقدام به مقاومت کردند و به جنگ با انگليسي‌ها برخواستند. انگليسي ها در مناطق تصرف شده خود به هر دليل اقدام به خريد و انبار غله از ايران کردند و ايجاد کردند بطوري که در ايران قحطي مصنوعي درست شد. ▪️و با آن‌که اولاً خشکسالي در کشور نبود و گزارشات از وفور باران حکايت مي‌کند و ثانياً غله در عراق و هند به وفور و ارزان يافت مي‌شد، اما اجازه حمل غله به ايران داده نمي شد. در ايران به حدّي قحطي بالا گرفت که حدود 9 ميليون نفر از مردم ايران مردند و افراد از شدت قحطي گوشت مرده ها را هم مي‌خوردند تا نميرند. ◾️یاد داشت: دکتررضا رمضان نرگسی (صومعه سرایی)◾️ ..... @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴 🏴 🏴 بسمه تعالی 🏴 ▪️علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ التواریخ نقل می‌کند که در رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گوید: به روایتی چون علی علیه السلام آن جسد مطهر را در لحد جای داد گفت: «اللّهم هذا أولُ العددِ و صاحبُ الأبد، نُورُكَ الذی قَهَرتَ به غَواسقَ الظُّلم و بَواسقَ العدمِ و جعلتَهُ بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً، رُوحُهُ نسخةُ الأحديةِ فى اللاهوتِ و جَسَدُهُ صورةُ معانىِ المُلكِ و الملكوتِ وقلبُهُ خزانةُ الحىِّ الذى لايموتُ طاوُوسُ الكبرياء و حَمامُ الجبروت» ▪️این فقرات عرشی، مفاتیح اتصال به قلب ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است و چون خطاب ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت ذات احدیت راست پس از غُرر و دُرر معانی آن غافل مشو و مغتنم بشمار که حکمت کلید فتح رحمت غیبی است. ▪️حضرت می‌فرماید: «اللهم هذا اول العدد و صاحب الأبد»؛ فرمود هذا که اشاره به نزدیک است تا شدت قرب خود با رسول الله را بیان فرماید. ▪️آن جناب اول العدد است چون تعین اول است که مرتبه‌ی فوق خلافت کبرای الهیه است. یعنی نفس ختمی در این مقام از همه‌ی حدود نوری فراتر می‌رود و صاحب وحدت حقیقیه می‌شود که حق تبارک و تعالی بدان می‌نگرد و در این وحدت حقیقیه تمام کمالات اندماجی خود را مشاهده می‌کند و این علم ذات به وحدت حقیقیه‌ی محمدیه صلی الله علیه و آله سبب بسط رحمت الهی می‌گردد که مبین اکملیت و آکندگی اوست یعنی چون به وحدت خویش که نفس محمدی در قوس عروج صاحب آن گردید می‌نگرد و کمالات ذاتی خود را در آن مضمحل می‌بیند، به سبب غلبه‌ی رحمت بر غضب و کمال اسمایی و صمدانیتش از سماء احدیت بر زمین واحدیت به تفصیل علمی ظهور می‌کند و از آن موطن در صورت خلایق خود را در عین خارجی حقیقی آشکار می‌کند که اول خلق از ناحیه حضرت واحدیت جناب عقل کل است که نور همه‌ی خلائق است و جمله‌ی خلائق به حضور بسیط جمعی در او حاضرند. ▪️پس سینه‌ی سینای احمدی تنها منظر ذات احدی است. ذات غیبیه و هویت مطلقه‌ی مقسمی جز به این سینه به هیچ خلقی نظر نکرده و نخواهد کرد بلکه به او هر چه را دیده و می‌بیند. این دُرّ ذی قیمت را دریاب که بابی است عظیم در معرفت ولایت. ▪️و شاید اول عدد مراد اول خلق باشد که گفته شد بدین معنا که اعداد روح حروفند و واحد عدد نیست بلکه عدد ساز است و هرگز شمرده نمی‌شود. روح الف یک است و روح باء دو. و چون‌ دو عدد اول است که از تکرار یک حاصل شده است و اولین تعین واحد می‌باشد لذا جناب ختمی مآب صلی الله علیه و آله را به سبب اینکه در قوس صعود نفس او با عقل بسیط اتحاد وجودی پیدا کرده است او را عدد اول نامید. ▪️عقل اول سبب خلقت خلائق است؛ «اذا کان العقل کان الاشیاء». به باء خلقت آغاز شد کما اینکه قرآن تدوینی هم بدو آغاز شد چون متن هر چیزی است اعنی چه قرآن تدوینی و چه قرآن تکوینی مندرج در نقطه‌ی باء بسم الله هستند و از او جاری و ساری در عیون حقایق خارجی می‌شوند. ▪️فرمود: «لِیْ مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ». این وقت همان عدد اول است که حضرت احدیت است و ملائکه مقرب و انبیاء مرسل بدو نمی‌رسند چون معرفت آنجا راه ندارد. نبی نکره در سیاق نفی است یعنی حتی خود آن جناب نیز به حیث نبوتش به آن موطن اعظم راه ندارند. ▪️ملائک مقرب، ملائک مهیمند و عالین موجوداتی هستند که نه از خود خبر دارند و نه از دیگری. این همان اسماء حضرت الوهیت هستند که فقط علماً موجودند نه حقیقی خارجی تا خود و یا دیگران هم عرض خود را بشناسند. آنجا همه چیز در ذات مندک است و غیر او وجود ندارد. وجود صرف مال اوست و این ملائکه و اسماء تعینات علمی در مرتبه‌ی واحدی ذات هستند. هر موجود ازلی ابدی هم می‌باشد. به عدد اول ازلی است و چون محیط به هر چیزی از جمله زمان و دهر می‌باشد پس مصاحب ابد است؛ تو بگو ازل ابد است و ابد ازل... ▪️آنجا که فرمود «نورك الذی قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم»، همان است که گفته شد. یعنی ذات حق چون به وحدت حقیقیه و اطلاقی خویش نگریست و کمالات خویش را در آن مندرج بدید خواست آنها را ظهور دهد غیری نیافت و چون خواست غضب آید و در کمون بماند عشق و رحمت غلبه کرد و طالب ظهور شد و چون غیر عبارت از ظلمت و نابودی بود غواسق ظلمت و بواسق عدم را درید و به نور اول همه‌ی تعینات خارج از ذات را آشکار فرمود و نور وجود او در تعینات خلقی پدیدار گردید...