#مدار_حق
■●شرحی بر حدیث عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِي...
#قسمت_اول●■
●بسمه تعالی شانه●
■حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»
على با حق است و حق با على، حق بر مدار او میگردد.
■در تعریف حقیقت، اهل حکمت و عرفان تفاسیر مختلفی بیان کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم سپس راقم نظر خویش را با تکیه بر همین تعاریف و مبانی ارائه خواهد داد.
■در نگاه ارسطویی و پیروانش، حقیقت مطابقت میان معانی و مفاهیم ذهنی با عالم خارج میباشد به طوریکه این مفهوم و معنا از آن امر واقع و خارج حکایت کند. این تعریف همان بحث وجود ذهنی است که نقش حکایتگری از خارج را دارد. البته ممکن است برخی معانی و مفاهیم ذهنی از خارج حکایت نکنند اما حقایق نفس الامری باشند مثل معقولات ثانوی در حالی که این قبیل مفاهیم حقیقی هستند و در ظرف تقرر خود دارای واقعیت و نفس الامرند.
■قضایا و مفاهیم کذب یا موهومی که در ذهن موجود میشوند و با واقع موافقت ندارند، طبق تعریف مذکور فاقد حقیقت هستند اما تصدیق میفرمایید که این قضایا و مفاهیم واقعیت دارند و نفس الامری بودنشان غیر قابل تردید است. این قضایا در ظرف تقرر خودشان واقعیت دارند اما طبق تعریف حقیقت ندارند.
■این تعریف از حقیقت تعریف منطقی است که از آن تحت عنوان صدق یاد میکنند. این تعریف از حقیقت ویژگی و وصف قضیه یا وجود ذهنی است و کاری با خود اشیاء و موجودات ندارد یعنی حقیقت پیرامون معلومات و اندیشه ها مطرح میشود نه وجود عینی اشیاء.
■اگر معلومات ما با خارج موافق باشد آن معلوم و مفهوم حقیقی است در غیر اینصورت حقیقت ندارد. در داستان حضرت یوسف، قرآن میفرماید: «...الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ...» (یوسف/۵۱)، یعنی برای اندیشهها آشکار شد که چه قضیهای مطابق با واقع بود. عدهای میگفتند یوسف با زلیخا مراوده داشته و عدهای دیگر قائل بودند یوسف عفیف بوده و این زلیخا بود که قصد سوء داشت. پس از اقرار زنان مصر و همسر عزیز مصر، برای اندیشهها آشکار شد که آنچه حقیقت دارد قضیهی دوم است.
■در تعریف حقیقت منطقی، ما با اثبات در مقابل ثبوت مواجه هستیم یعنی اموری که هستند با اموری که باید باشند. ثبوت مشیر به واقعیت است و اثبات همان حقیقتی است که باید با واقع و ثبوت موافق و مطابق باشد. در هر صورت برای قضایایی که از قبیل معقولات ثانوی هستند این پرسش باقی میماند که ملاک حقیقی بودن اینها با تعریف مذکور چگونه خواهد بود. چون معقولات ثانوی مانند معقولات اولیه نیستند که ما به ازای خارجی داشته باشند. هرچند در خصوص مطابَق معقولات ثانویه بحثهای بسیاری در فلسفه صورت گرفته از جمله گفته شده که مطابَق آنها موجودات مجرد عقلی است و....
■بحثی که در این میان قابل بیان است فرق بین واقعیت و حقیقت میباشد. بر اساس مطالب بالا واقعیت امری ثبوتی و حقیقت امری اثباتی است. یعنی آنچه که ادراک ما به آن تعلق میگیرد واقعیت است و ادراکی که ما از آن مدرَکات داریم حقیقت میباشد...
#ح_م