■●این یک حقیقت است که شخصیتهایی که در جوامع بشری سر بلند میکنند، اغلب مورد حسادت مردمان پست قرار میگیرند.
■●این پدیده روانی پلید فقط به انحراف درونی خود آن مردمان حسود منحصر نمیشود، بلکه جامعهای را از فروغ انسانهای رشدیافته محروم میکند.
■●هنگامی که از یک انسان رشدیافته، امتیاز و عظمتی در یک جامعه جلوه میکند، درحقیقت، آن انسان میخواهد تاریکیهای آن جامعه را از بین ببرد و آن را روشن سازد، ولی جانوران حسود که درونشان میتواند از روشنایی آن امتیاز و عظمتها منوّر شود، با جدّیت میخواهند آن روشنایی را خاموش کنند.
■●مجموعه آثار ۶
خلوت انس- تحلیل اندیشهها و شخصیت حافظ، صفحه ۶۱۱
استاد #علامه_جعفری●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●چه عجب این #زبان هیچ وقت چیزی اش نمی شود و دردش هم نمی آید. الان اگر کسی کتک بخورد و تمامِ بدنش له و لَوَرده شود و یا تصادف کند و او را به بیمارستان ببرند و تمامِ بدنش مجروح باشد، آیا به زبانش هم آسیبی می رسد ؟
■●ایشان برایش هیچ اتفاقی هم نمی افتد، ولی خود، مسبب همه ی اتفاقات است ، تازه هیچ اتفاقی که برایش نمی افتد آرام هم نمی گیرد.
دست می شکند،باز ایشان حرف می زند
پا می شکند باز حرف می زند
سر را می زنند باز حرف می زند
دردش هم نمی آید که ول کند
#زبان ! #زبان ! #زبان !
■●دیوانِ حضرت آقا را نگاه بفرمایید، یکپارچه دستورالعمل است .
« دلا باید دهن را بسته داری » .
ببند! حرف نزن!
چکار داری دیگران چه می کنند؟
که هی بگویی فلانی چه کرد !
فلانی چه نکرد !
چه کار داری ؟
حداقل دلت برای خودت بسوزد
دلت برای هیچ کس نسوزد و به دیگران کاری نداشته باش .
#به_فکر_خودت_باش .
●دلا باید دهن را بسته داری
●دلا باید تنت را خسته داری
●که سالک را دهان بسته باید
●تن خسته دل بشکسته باید
■●دروس معرفت نفس
استادصمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●حماسهای که امام زین العابدین علیه السلام در مجلس یزید آفرید!●■
■●در روز جمعهاى در شام نماز جمعه است. ناچار خود یزید باید شرکت کند. اول آن خطیبى که به اصطلاح دستورى بود، رفت و هرچه قبلا به او گفته بودند گفت؛ تجلیل فراوان از یزید و معاویه کرد، هر صفت خوبى در دنیا بود براى اینها ذکر کرد و بعد شروع کرد به سبّ کردن و دشنام دادن على(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) به عنوان اینکه اینها -العیاذباللَّه- از دین خدا خارج شدند، چنین کردند، چنان کردند.
■●زین العابدین(علیه السلام) از پاى منبر نهیب زد: «ایهَا الْخَطیبُ! اشْتَرَیتَ مَرْضاةَ الَمخْلوقِ بِسَخَطِ الْخالِق» تو براى رضاى یک مخلوق، سخط پروردگار را براى خودت خریدى.
بعد خطاب کرد به یزید که آیا اجازه مىدهى من بروم بالاى این چوبها دو کلمه حرف بزنم؟ یزید اجازه نداد.
■●آنهایى که اطراف بودند، از باب اینکه على بن حسین(علیه السلام)، حجازى است، اهل حجاز است و سخن مردم حجاز شیرین و لطیف است، براى اینکه به اصطلاح سخنرانىاش را ببینند، گفتند: اجازه بدهید، مانعى ندارد. ولى یزید امتناع کرد. پسرش آمد و به او گفت: پدرجان! اجازه بدهید، ما مىخواهیم ببینیم این جوان حجازى چگونه سخنرانى مىکند. گفت: من از اینها مىترسم. اینقدر فشار آوردند تا مجبور شد؛ یعنى دید دیگر بیش از این، اظهار عجز و ترس است؛ اجازه داد.
■●ببینید این زین العابدین(علیه السلام) که در آن وقت از یک طرف بیمار بود (منتها بعدها دیگر بیمارى نداشت، با ائمّه دیگر فرق نمىکرد) و از طرف دیگر اسیر، و به قول معروفِ اهل منبر چهل منزل با آن غُل و زنجیر تا شام آمده بود، وقتى بالاى منبر رفت چه کرد! چه ولولهاى ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الآن مردم مىریزند و مرا مىکشند.
■●دست به حیلهاى زد. ظهر بود، یکدفعه به مؤذّن گفت: اذان! وقت نماز دیر مىشود. صداى مؤذّن بلند شد. زین العابدین(علیه السلام) خاموش شد. مؤذّن گفت: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ»، امام حکایت کرد: «اللَّهُ اکبَرُ، اللَّهُ اکبَرُ». مؤذّن گفت: «اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ»، باز امام حکایت کرد، تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله). تا به اینجا رسید، زین العابدین(علیه السلام) فریاد زد: مؤذّن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده مىشود و گواهى به رسالت او مىدهید کیست؟ ایهاالناس! ما را که به اسارت آوردهاید کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید که بود؟ و این کیست که شما به رسالت او شهادت مىدهید؟ تا آن وقت اصلا مردم درست آگاه نبودند که چه کردهاند.
■●آنوقت شما مىشنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند. نعمان بن بشیر را که آدم نرمتر و ملایمترى بود، ملازم قرار داد و گفت: حداکثر مهربانى را با اینها از شام تا مدینه بکن.
■●این براى چه بود؟ آیا یزید نجیب شده بود؟ روحیه یزید فرق کرد؟ ابداً. دنیا و محیط یزید عوض شد. شما مىشنوید که یزید، بعد دیگر پسر زیاد را لعنت مىکرد و مىگفت: تمام، گناه او بود. اصلا منکر شد و گفت من چنین دستورى ندادم، ابن زیاد از پیش خود چنین کارى کرد. چرا؟ چون زین العابدین(علیه السلام) و زینب(سلام الله علیها) اوضاع و احوال را برگرداندند.
■●استاد مطهری، حماسه حسینی، ج۱، ص ۲۹۳-۲۹۴(با تلخیص)●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴صلی الله علیک یا ابا عبد الله الحسین🏴
■حاج ملاّ آقاجان میگفت اینکه عصر عاشورا دشمن #معجر از سر حضرت زینب علیها السّلام کشید و گیسوان حضرت مکشوف شد، من مطمئنّم هیچ کس قدرت نداشت به حضرت علیها السّلام نگاه بیندازد؛ زیرا وقتی به خورشید آخرت پس از اینکه در چهار دریا فرو رفته و نورش ضعیف شده و خورشید آسمان دنیا گشته است، کسی نمیتواند نگاه بدوزد و به قرص آن نگاه کند، چطور میتواند به زینب که خورشید خدایی است که در هیچ دریایی فرو نشده است، نگاه بیندازد؟
#یاعلی
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت چهارم)●■ ■●معلوم نيست واقعا روز اوّل كه عمربنسعد بهسمت
■● #عوامل_و_زمینه_های_رخداد_عاشورا (قسمت پنجم)●■
■●قرآن كريم به همين دو نكته در آيهای اشاره كرده، میفرماید: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ کسانی كه بيراهه رفتند، به انحراف رفتند، جز اين نيست كه از ظنّ و گمان و پندار تبعيت كردند. در قرآن كريم ظنّ نقطهی مقابل علم قطعی و يقين است. نقطهی مقابل حقّ است. میفرمايد علّت انحراف آنها اوّلاً اين است كه پيرو ظنّ و گمان بودند؛ با حدسيّات و استنباطهای بی پايه، راه خود را انتخاب كردند. مبتني بر يك شناخت عميق و دقيق و عالمانه و محقّقانه، مسيرشان را انتخاب نكردند؛ مبتنی بر معرفت حركت نكردند.
■●اميرالمؤمنين علیه السلام به كميل فرمودند: يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ اِلّا وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ فِيها اِلىٰ مَعْرِفَةٍ؛ هيچ حركتی نيست كه بخواهی انجام دهی، مگر آنكه تو در آن حركت محتاج معرفتی.
■●امام صادق علیه السلام فرمودند: اَلْعامِلُ عَلىٰ غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلىٰ غَيْرِ الطَّرِيقِ لا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ اِلّا بُعْداً؛ كسی كه بدون بصيرت دست به كار ميشود و اقدام میكند مثل كسي است كه بيراهه میرود؛ هرچه سريعتر آن راه را برود، بيشتر از مقصد دور میشود. اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ! بر مبنای گمان و حدسیّات! بسياری از انحرافاتی كه در جغرافيای اسلامی اتّفاق افتاده، انحرافات اعتقادی و رفتاری، ريشهاش در همين است. در اين است كه آن شناخت عميق وجود ندارد. برداشتهای جاهلانه و سطحی، حدسيّات، گمانها، استنباطهای بدون تكيه بر برهانهای عميق، ريشهی بسياری از انحرافات است.
فرمود: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ دومين چيزی كه از آن تبعيّت كردند هوای نفس است؛ #هوای_نفس! يعني تابع دلخواه خودشان بودند؛ تابع هوسهای خودشان، تابع #دلبستگيهای خودشان به دنيا بودند؛ يعنی تابع انّيّتها و انانيّتهايشان بودند؛ تابع حبّ نفس و #حب_دنيا بودند. اين هوسها، اين تمنّيّات سبب شد كه اينها به بيراهه روند. اين دو عامل اصلی در انحراف عظيمی است كه اتّفاق میافتد و جنايت عظيمی كه در روز عاشورا رخ میدهد.
■●و حالا باید عبرت بگيريم! در زمان خودمان هم ماجرا همين است. اگر ما در مسير زندگی، مبتني بر ظنّ و گمان و شناختهای سطحی و كودكانه بدون تحقيق و تعمّق و مبتنی بر دلدادگي به دنيا حركت كنيم، راه كوفيان را طي خواهيم كرد. حالا دنيا جلوههای مختلفی دارد، يكی پول دنيا برايش دوست داشتني است، يكي مقام دنيا، يكي #شهرت دنيا، يكي #شهوت دنيا، دنيا جلوههای مختلفی دارد. اگر دلدادگی به دنيا محرّك ما در زندگی باشد، بدانيم كه ما هم راه كوفيان را طی خواهيم كرد. و برای اينكه از اين گزند مصون بمانيم، لازمهاش اين است كه آن معرفت و آن ايمان را کسب کنیم. ایمان هم حقيقتش محبّت است.
■●امام باقر علیه السلام فرمودند: هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ؟ ايمان در واقع دل دادن به خدا، دل دادن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل دادن به حجّتهای خدا علیهم السلام و دل دادن به جهان آخرت، به جهان دیگر و غيب عالم است؛ #ايمان اين است.
■●اگر این #معرفت از يكسو و ايمان از سوي ديگر نباشد، خطر اينكه ما هم به بيراهه كشيده شويم وجود دارد.
#ادامه_دارد...
#سیره_و_تاریخ
#امام_حسين_علیه_السلام
#محرم_۹۷
آیه 255 سوره بقره قسمت دوم
بخش دوم
● حيات حقيقى حيات واجب الوجود است كه بالذات فناناپذير است
از اينجا يك حقيقت روشن مى شود و آن اين است كه حيات حقيقى بايد طورى باشد كه ذاتا مرگ پذير نباشد، و عارض شدن مرگ بر آن محال باشد، و اين مساله قابل تصور نيست مگر به اينكه حيات عين ذات حى باشد، نه عارض بر ذات او، و همچنين از خودش باشد نه اينكه ديگرى به او داده باشد، همچنان كه قرآن درباره خداى تعالى فرموده : ((و توكل على الحى الذى لايموت ))، و بنابراين ، پس حيات حقيقى ، حيات خداى واجب الوجود است ، و يا به عبارت ديگر حياتى است واجب ، و به عبارت ديگر چنين حياتى اين است كه صاحب آن به ذات خود عالم و قادر باشد.
از اينجا كاملا معلوم مى شود كه چرا در جمله : ((هو الحى لا اله الا هو)) حيات را منحصر در خداى تعالى كرد، و فرمود: تنها او حى و زنده است ، و نيز معلوم مى شود كه اين حصر حقيقى است نه نسبى ، و اينكه حقيقت حيات يعنى آن حياتى كه آميخته با مرگ نيست و در معرض نابودى قرار نمى گيرد تنها حيات خداى تعالى است .
و بنابر اين در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: ((الله لا اله الا هو الحى القيوم ))، و همچنين آيه : ((الم الله لا اله الا هو الحى القيوم )) مناسب تر آن است كه كلمه حى را خبر بگيريم ، و بگوئيم كلمه ((الله )) مبتداء، و جمله ((لا اله الا هو)) خبر آن ، و كلمه ((حى )) خبر بعد از خبر ديگرى براى آن است ، تا انحصار را برساند، چون در اين صورت تقدير آن ((الله الحى )) مى شود، مى رساند كه حيات تنها و تنها خاص خدا است ، و اگر زندگان ديگر هم زندگى دارند خدا به آنها داده است.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■● #پند_خاموش
گزیدهای از خاطرات اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره●■
■●حضرت آیتالله علائی رحمهالله، در سال ۱۳۷۵ در مصاحبهای فرموده بود: «با آقای بهجت همسن بودیم و حجره ایشان در مدرسه سید در طبقه دوم، بالای اطاق آیتالله طالقانی بود. گاهی برای رؤیت احوالات و استفاده از ایشان به خدمتش میرفتیم و صحبت میکردیم.
■●گاهی نیمساعت یا بیشتر حرف میزدیم، ایشان سکوت میکرد و تحمل این سکوت برای ما که همسن بودیم سخت بود.
■●رفتم نزد استاد بزرگ، آقای قاضی، و عرض کردم: «این آقا شیخ محمدتقی گیلانی چنین میکند و حرفی نمیزند تا استفاده کنیم». آقای قاضی اعلیاللهمقامه فرمودند: «چرا، جواب میدهد؛ شما نمیشنوید!».
■●پرسیدم: «چگونه؟». فرمودند: «با سکوتش گفت: #سکوت_کن؛ با سکوت به مقامات عالیه میرسی».
@mohamad_hosein_tabatabaei
■..تا قواى مملكت بدن در تحت فرمان عقل در نيامدند اين مملكت هرج و مرج است و سر و سامان ندارد و مدينه فاضله نخواهد شد و بيت معمور نخواهد گرديد بلكه همواره در آن جنگ و دعوى و نزاع و كشمكش است و نفس را در اين صورت #نفس_مضطربه گوينده و چنين نفسى به ادراك مقامش كه تشبه به ملكوتست و فى مقام صدق عند مليك مقتدر بودن است توفيق نمى يابد .
■و چون عقل بر آنها مستولى شد و مملكت را آرام كرد و اهل آنرا مطيع و منقاد خود گردانيد و همه را بدين خود در آورد كه العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان , آنگاه سر آسوده و آرميده خواهد داشت و بخطاب يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى , مخاطب مى گردد .(۱)
■●نصوص الحکم بر فصوص الحکم
علامه حسن زاده ی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■..تا قواى مملكت بدن در تحت فرمان عقل در نيامدند اين مملكت هرج و مرج است و سر و سامان ندارد و مد
■پس نفس آنگاه كه از بند هوا و هوس رهايى يافت و از زنگار پليديها بدر آمد #نفس_مطمئنه مى گردد , و لايق چنان خطاب مى شود و بكار خويشتن مى پردازد و بتوجه حقيقة الحقايق كه متن اعيان و حق اول است بسر مى برد كه الا بذكر الله تطمئن القلوب .
و بدان اندازه كه در نزاهت و قدسش كوشيده است و از علائق ظلمانى مهذب شده است ، بقدرسعه جدول وجوديش اشراقات و تجليات الهى كه بهترين مائده هاى جنت قرب اند بر او افاضه مى شوند كه ادراك اين فيضها كه نزلا من عند الله است و مقام قرب به حضرت اله و جنت لقاء الله است ، براى او منتهاى لذت خواهد بود رزقنا الله تعالى و اياكم القرب منه
■در نكات گفته ايم : بسائط چون تركيب شدند روح مى گيرند و روح چون بسيط شد . فتبصر .(۲)
■●نصوص الحکم بر فصوص الحکم
علامه حسن زاده ی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■پس نفس آنگاه كه از بند هوا و هوس رهايى يافت و از زنگار پليديها بدر آمد #نفس_مطمئنه مى گردد , و لاي
■قوله : هواللذة القصوى , منتهاى لذت بودن آن بدينجهت است كه توجه و عرفان و ادراك نفس مطمئنه به جواهر عقلى عالى و مادون آنها در سلسله مجردات طولى و عرضى نيز لذت عقلانى است ولى منتهاى لذتش قرب حق اول است .
كسانى كه داراى طبع دنى و همت خسيس اند به لذت حيوانى خو مى كنند , و لذتى جز مشتهيات و مدركات حيوانى نمى دانند و نمى شناسند , بى خبر از اين كه :
●اگر لذت ترك لذت بدانى
●دگر لذت نفس لذت نخوانى
■حتى عباداتشان درازاى مشتهيات حيوانى است كه در حقيقت عبدالبطن و عبدالهوايند نه عبدالله و عبده , و از بهجت و سعادت انسانى و ملائكه و عقول غافل اند.
■شيخ رئيس در نمط بهجت و سعادت اشارات و در الهيات شفاء چه خوش گفته است : و يقال له يا مسكين لعل الحال للملائكة و ما فوقها ألذوابهج و أنعم من حال الانعام بل كيف يمكن أن يكون لاحدهما الى الاخر نسبة يعتدبها .
يعنى اى بيچاره ! شايد حال فرشتگان و بالاتر آنان خوش مزه تر و شادمانه تر و نيكوتر از حال چارپايان باشد , بل چگونه ميتوان يكى از اين دو را با ديگرى نسبت بسزايى داد .(۳)
■●نصوص الحکم بر فصوص الحکم
علامه حسن زاده ی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #إقبال_الأعمال
دعای #سید_بن_طاووس در هنگام رؤیت #هلال_ماه_صفر
نگارندهى كتاب «المنتخب» چنين نقل كرده است:
#هنگام_استهلال_ماه_صفر_بگو:
■اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ الْعَلِيمُ الْخَالِقُ الرَّازِقُ وَ أَنْتَ اللَّهُ الْقَدِيرُ الْمُقْتَدِرُ الْقَادِرُ
■خداوندا، تو خداى آگاه، آفريننده و روزىرسان هستى و تو خداى توانا مقتدر و توانمندى،
■أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُعَرِّفَنَا بَرَكَةَ هَذَا الشَّهْرِ وَ يُمْنَهُ
■از تو درخواست مىكنم كه بر محمد و آل محمد درود فرستى و ما را با بركت و خجستگى اين ماه آشنا گردانى
■وَ تَرْزُقَنَا خَيْرَهُ وَ تَصْرِفَ عَنَّا شَرَّهُ وَ تَجْعَلَنَا فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
■و خير آن را به ما روزى كنى و از شرّ آن باز دارى و ما را از رستگاران در آن قرار دهى، اى مهربانترين مهربانان.
■اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلْنِي أَكْثَرَ الْعَالَمِينَ قَدْراً وَ أَبْسَطَهُمْ عِلْماً وَ أَعَزَّهُمْ عِنْدَكَ مَقَاماً وَ أَكْرَمَهُمْ لَدَيْكَ جَاهاً
■خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا در نزد خود بلندمرتبهترين، دانشمندترين، سرفرازترين، آبرومندترين و برترين همهى جهانيان قرار ده،
■كَمَا خَلَقْتَ آدَمَ ع مِنْ تُرَابٍ وَ نَفَخْتَ فِيهِ مِنْ رُوحِكَ وَ أَسْجَدْتَ لَهُ مَلَائِكَتَكَ
■همان گونه كه حضرت آدم-سلام بر او-را از خاك آفريدى و از روح خود در او دميدى و به فرشتگان دستور دادى تا در برابر او سجده كننده
■وَ عَلَّمْتَهُ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا وَ جَعَلْتَهُ خَلِيفَةً فِي أَرْضِكَ
■و همهى نامهايت را به او آموختى و جانشين خود در زمين قرار دادى
■وَ سَخَّرْتَ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْكَ وَ كَرَّمْتَ ذُرِّيَّتَهُ وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ
■و همهى آنچه را كه در آسمانها و زمين است، مسخر و رام او گردانيدى و فرزندان او را گرامى داشته و بر جهانيان برترى دادى.
■اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ وَ مِنْكَ النَّعْمَاءُ وَ لَكَ الشُّكْرُ دَائِماً
■خدايا، ستايش تو را است و نعمت از تو است و سپاس جاودانه تو را،
■يَا لَطِيفاً بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَمِيعَ الدُّعَاءِ ارْحَمْ وَ اسْتَجِبْ
■اى كسى كه به بندگان مؤمن لطف دارى، اى شنواى دعا، بر من رحم آر و دعايم را مستجاب كن؛
■فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ
■زيرا تو مىدانى و من نمىدانم و تو مىتوانى و من نمىتوانم و تو از همهى نهانىها آگاهى،
■فَاجْعَلْ قَلْبِي وَ عَزْمِي وَ هِمَّتِي [وَ نِيَّتِي] وَفْقَ [وقف] مَشِيَّتِكَ وَ أَسِيرَ أَمْرِكَ
■پس دل، تصميم و همت [نيّت]مرا موافق [وقف]خواست خود و اسير خويش بگردان.
■اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَقْدِرُ أَنْ أَسْأَلَكَ إِلَّا بِإِذْنِكَ وَ لَا أَقْدِرُ إِلَّا أَسْأَلُكَ بَعْدَ إِذْنِكَ خَوْفاً مِنْ إِعْرَاضِكَ وَ غَضَبِكَ
■خدايا، من جز به اذن تو نمىتوانم چيزى از تو بخواهم و بعد از اذن تو نمىتوانم از تو نخواهم، زيرا از روى برگرداندن و خشم تو بيم دارم؛
■فَكُنْ حَسْبِي يَا مَنْ هُوَ الْحَسْبُ وَ الْوَكِيلُ وَ النَّصِيرُ
■پس خود براى من بس باش، اى كسى كه كافى و كارگزار و ياور من هستى.
■اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى جَمِيعِ مَلَائِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ [وَ] الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
■خداوندا، بر محمد و آل محمد و بر همهى فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل و بندگان شايستهات درود فرست اى مهربانترين مهربانان،
■يَا جَالِيَ الْأَحْزَانِ يَا مُوَسِّعَ الضِّيقِ يَا مَنْ هُوَ أَوْلَى بِخَلْقِهِ مِنْ أَنْفُسِهِمْ
■اى برطرفكنندهى اندوهها، اى گسترندهى تنگناها، اى كسى كه از خود آفريدهها به آنها سزاوارتر هستى،
■وَ يَا فَاطِرَ تِلْكَ الْأَنْفُسِ أَنْفُساً وَ مُلْهِمَهَا فُجُورَهَا وَ التَّقْوَى نَزَلَ بِي يَا فَارِجَ الْهَمِّ هَمٌّ ضِقْتُ بِهِ ذَرْعاً
■اى آفرينندهى جانها به صورت جان و الهامكنندهى بدى و تقوا به آن، اى گشايندهى اندوه، اندوهى بر من فرود آمده است كه نمىتوانم در برابر آن ايستادگى كنم
■وَ صَدْراً حَتَّى خَشِيتُ أَنْ يَكُونَ عَرَضَتْ فِتْنَةٌ
■و سينهام در اثر آن به تنگ آمده است، به حدى كه مىترسم فتنهاى بر من عارض شده باشد.
#ادامه👇
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■● #إقبال_الأعمال دعای #سید_بن_طاووس در هنگام رؤیت #هلال_ماه_صفر نگارندهى كتاب «المنتخب» چنين نقل ك
#هنگام_استهلال_ماه_صفر_بگو:
#ادامه👆
■يَا اللَّهُ فَبِذِكْرِكَ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَلِّبْ قَلْبِي مِنَ الْهُمُومِ إِلَى الرَّوْحِ وَ الدَّعَةِ
■اى خدايى كه دلها با ياد تو آرام مىگيرد، بر محمد و آل محمد درود فرست و دل مرا از اندوهها نجات ده و به سوى آسایش و آسودگى انتقال ده
■وَ لَا تَشْغَلْنِي عَنْ ذِكْرِكَ بِتَرْكِكَ مَا بِي مِنَ الْهُمُومِ إِنِّي إِلَيْكَ مُتَضَرِّعٌ
■و مرا با غمهايم تنها مگذار تا مبادا از يادت بازمانم، من به درگاه تو تضرع مىكنم.
■أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي لَا يُوصَفُ إِلَّا بِالْمَعْنَى بِكِتْمَانِكَ عن [فِي] غُيُوبِكَ ذِي النُّورِ
■به آن اسم تو كه با معنا توصيف مىشود و آن را در غيب پوشيدهاى و داراى نور است،
■وَ أَنْ تُجْلِيَ بِحَقِّهِ أَحْزَانِي وَ تَشْرَحَ بِهِ صَدْرِي بِكُشُوطِ الْهَمِّ يَا كَرِيم
■از تو خواستارم به حق آن اندوههاى مرا بزدايى و با كنار زدن دلتنگى دلم را بگشايى، اى كريم.
#دعای_استهلال
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●زائران اباعبدالله الحسین زائران خدا و ضیوف الرّحیم هستند●■
#حاج_محمد_اسماعیل_دولابی
■●عرفات در حجّ شیعه، #معرفت_امام_حسین علیه السّلام است و حج بدون درک و وقوف عرفات درست نیست.
#یاعلی
■●مصباح الهدی ص ۳۰۰●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei