eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۵ ■امام رضا علیه السلام در ادامه حدیث فرمود،  وَ أَوْرَثَتْنَا ال
☑️قسمت ۶ ■مؤثر علی‌الاطلاق در عالم ولایت است. لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله هم خودش صاحب ولایت است منتها چون مظهر خارجی دارد بایستی به این شکل در عالم فعل تحقق یابد وگرنه خود پیامبر نیز صاحب ولایت به نحو اتَم است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام چون مظهر آن است و این مظهر چون تحقق عینی خارجی دارد، به همین دلیل می‌فرماید که ذریه هر پیغمبری از صلب خودش بوده اما ذریه من ِ پیغمبر از صلب امیرالمؤمنین است. چون ذریه من مظهر اتَم ولایت هستند و مظهر اولیه و تام ولایت امیرالمؤمنین است. پس همه از صلب او هستند. این باطن است. این باطن من است که الان به شکل امیرالمؤمنین ظاهر شده است. می‌خواهد كُنْتَ مَعی سِرًّاً و جَهراً را بیان کند. در عین حالی که باطن من ولایت است بالجهر [ولایت] در امیرالمؤمنین ظاهر شده است. پس می‌فرماید حُسَيْنٌ مِنِّي، تا اینجا قابل فهم است هرچند همین هم مطلب عمیقی است. ■حُسَيْنٌ مِنِّي، ذریه من است. فرزند من است. مال من است. لذا در روز عاشورا فرمود: مگر من ذریّه پیغمبر نیستم؟ گفتند: چرا، شما هستی. مگر من فرزند علی و فاطمه سلام الله علیها نیستم؟ گفتند چرا، هستی. فبِمَ تَستَحِّلُّونَ دمی؟! پس چرا خون مرا حلال می‌شمارید؟! چرا؟ چون طرف مقابل مظاهر خباثت هستند. مظاهر ظلمند. مظاهر کفرند. اینها همیشه در تقابل هم هستند. نمی‌شود! قابیل نمی‌تواند هابیل را تحمل کند. نمی‌شود! چون او طینتش سجّینی و این طینتش علّینی است. سجّین سایه علّین است. نمی‌تواند علّینی را تحمل کند. نمی‌شود و باید بکُشد. فبِمَ تَستَحِّلُّونَ دمی؟! پس چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ یک دلیل بیشتر نداریم. چون شما علوی هستی. این جمله بسیار مهم است. چون طینت شما علّیینی و طینت ما سجّینی است نمی‌شود. باید سجّیین با علّیین بجنگند. سجّینی نمی‌تواند علّیینی را تحمل کند. آن نور است و این ظلمت. او ایمان است و این کفر. او حق است و این باطل. وقتی حق باشد، باطل نمی‌تواند حق را تحمل کند. فبِمَ تَستَحِّلُّونَ دمی؟! پس چرا می‌خواهید خون مرا حلال بشمارید؟ فرمود بخاطر اینکه فرزند علی هستی. به این دلیل که نوه‌ی پیغمبر هستی. ■سپس آقا فرمود: چون شکم‌هایتان پر از حرام است. یعنی حقیقتتان، بطونتان پر از حرام است. یعنی چه؟ همین شکم ظاهری؟ نه. باطنتان حرام است. شما طینتتان حرام است. خودتان را خراب کرده اید وگرنه هیچ مخلوقی به حیث فطرت اصلیه و اولیه اش بد نیست. كُلُّ مولود يولِدُ عَلى الفطرة، همه بر فطرت الهیه اند اما شما خراب کردید. شما خودتان را سجّینی کردید. شما دیگر جهنمی هستید. باطن شما حرام است. لقمه‌ی ظاهر شما هم حرام است. لقمه‌های باطنی شما نیز حرام است. باطنتان را حرام کردید. خیلی بد است که انسان باطنش حرام باشد. ظاهر نجس را می‌شود پاک کرد. در نهایت نیاز به آب قلیل دارد. سه بار بریزد پاک می‌شود. اما إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ. مشرکی که باطنش نجس است را می‌شود با آب دریا پاک کرد؟ نمی‌شود! اگر تمام دریاهای عالَم جمع بشوند و این دشمنان اهل‌بیت(ع) را در آنها بیاندازند، آیا باطنشان پاک می‌شود؟ نه! این چه می‌خواهد؟ یک آب باطنی می‌خواهد. یک حقیقتی می‌خواهد که از بالا بیاید. وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ این آب! که ان‌شاءالله در شب‌های بعدی پیرامون این آب صحبت خواهیم کرد که این آب چیست؟ اگر آن آب به شما بخورد این رجائس را از شما پاک می‌کند و قلب شمارا به حق متعال مرتبط می کند. این آب! چون شما باطنتان را از حرام پر کردید، باطن شما مملو از حرام است. شما باید مرا بکشید. شما که نمی‌توانید حسین علیه‌السلام را تحمل کنید! لذا آنها اینگونه‌اند دیگر... . خون انسان کامل که خون خدا و ثارالله است را حلال می‌دانند... این می‌شود حُسَيْنٌ مِنِّي. حسین از من است. ■این یک مرتبه ظاهری است. مرتبه‌ی باطنی‌تر آن چیست؟ خب انسان کامل حقیقت اول عالَم وجود است. به حیث رتبه هیچ کسی به مقام و رتبه‌ی انسان کامل نمی‌رسد. اول مخلوق حق متعال است. می‌فرماید که همه‌ی عالَم از من هستند. من مبدأ خلقت هستم. اما این أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ چیست؟ من از حسین علیه‌السلام هستم چیست که روایت دیگر أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ را مقدم کرده است؟ اینجا دیگر بحث خیلی مفصّل است. منِ پیغمبر، منی که به مرتبه‌ی اتَمّ انسانیت رسیده‌ام، من هم از حسین هستم!
■●" مهربانی بر حیوانات "●■ ■گویند روزی موسی علیه السلام در آن حال که شبانیِ شعیب پیغامبر علیه السلام می‌کرد و هنوز به وی وحی نیامده بود، گوسفندان می چرانید؛ قضا را میشی از رمه جدا افتاد. موسی خواست که او را به رمه باز برد. میشک برمید و در صحرا افتاد و گوسفندان نمی دید و از بددلی همی رمید، و موسی از پس او همی دوید تا مقدار دو سه فرسنگ؛ چنان که میشک را نیز طاقت نماند و از ماندگی بیفتاد، چنان که بر نمی توانست خاست. موسی در وی رسید و بر او رحمتش آمد؛ گفت:" ای بیچاره، چرا می گریزی و از که می ترسی؟ ". چون دید که طاقت رفتن ندارد، برداشتش و بر گردن و دوش گرفت تا بَرِ رمه. چون چشم میش بر رمه افتاد، دلش به جای باز آمد، تپیدن گرفت. موسی زود او را از گردن فرو گرفت و به میان رمه اندر شد. ایزد تعالی ندا کرد به فرشتگان آسمانها، گفت: " دیدید بندهٔ من با آن میش دهن بسته چه خُلق کرد، و بدان رنج که از او بکشید او را نیازرد و بر او ببخشود! به عزّت من که او را برکشَم و کلیم خویش گردانم و پیغامبریش دهم و بدو کتاب فرستم، چنان که تا جهان باشد از او گویند ". پس این همه کرامات او را به ارزانی داشت. سیاستنامه، خواجه نظام الملک ■●برگرفته از کتاب " بررسی آثار ترجمه شده اسلامی " اثر حسین الهی قمشه ای●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
●کاش بوديم آن زمان کاری کنيم ●از تو و طفلان تو ياری کنيم ●کاش ما هم کربلايی می‌شديم ●در رکاب تو فدایی می‌شديم ■شهادت سیّد جوانان اهل بهشت، سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله‌الحسین علیه‌السّلام و یاران باوفایشان را به فرزند بزرگوار ایشان حضرت مهدی ارواحنا فداه و شیعیان و محبّین آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می‌نماییم. @mohamad_hosein_tabatabaei
🚩از شب یازدهم محرّم سال ۶۱ هجری تا قیام حجّت خدا شام غریبان است.🚩 ■با شهادت اباعبدالله الحسین علیه السّلام و اولاد و اصحاب بزرگوارش و با به آتش کشیده شدن خیمه‌ها و آواره شدن آل الله در بیابان‌ها، شام غریبانی آغاز شد که تمامی ندارد، مگر با ظهور حجّت خدا. ■مسلمان‌ها دو جبهه شدند، به ظاهر سه گروه هستند، ولی در واقع، دو جبهه هستند. ■گروه اوّل عاشقان حقیقت هستند؛ اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام و خاندان و اصحاب صدیقش. ■گروه دوّم دنیاطلب صریح هستند؛ سپاهیان عمرسعد و شامیان و جبهۀ باطل. ■گروه سوّم کسانی هستند که از صحنۀ عاشورا فرار کردند و مشغول ذکر و عبادت و طواف کعبه شدند. ■اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام هشتم ذی‌الحجّه از مکّه خارج شدند، اما این گروه سوّم به جای همراهی با اباعبدالله، به سوی منا و عرفات و طواف کعبه رفتند تا اینکه واقعۀ کربلا و عاشورا اتفاق افتاد. ■به اسم عرفان و تصوّف و تقدّس و عبادت و دیانت و زهد و تقوا و ایمان، از صحنۀ رویارویی با جبهۀ باطل گریختند؛ اینها همان گروهی هستند که در زیارت عاشورا نفرین کرده و می‌گوییم: ●لَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ● ■نفرین می‌کنیم کسانی را که سکوت کردند و با سکوتشان زمینه را مستعد کردند که چنین فاجعۀ عظیمی اتفاق بیافتد؛ لذا آنها هم به سپاهیان عمر سعد و شامیان ملحق هستند. ■پس در واقع دو جبهه است: یا حسینی هستی یا اگر حسینی نیستی، یزیدی هستی. ■اگر حسینی نیستی، یزیدی هستی، چه در مکّه مشغول طواف کعبه باشی و چه کنار یزید در میخانه مشغول شراب خواری باشی. ■این دو جبهه بعد از واقعۀ عاشورا استمرار دارد. حرامیان جبهۀ شام همواره خواهند بود و یاران اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام، یاران ولیّ اعظم خدا، در این شام غریبان زندگی می‌کنند. ■لذا هر وقت مصائب، سختی‌ها، ابتلائات، کاستی‌ها و فشارها آمد، یک نگاه بیندازید ببینید ما کجا هستیم! آیا در شام غریبان می‌شود انتظار خوشی و رفاه و راحتی داشت؟ ■بعد از فاجعۀ عاشورا تا قبل از اینکه منتقم خون اباعبدالله علیه‌السّلام ظهور کند و انتقام خون جدّ بزرگوارش را بگیرد، آیا دیگر آب گوارایی از گلوی شیعه پایین می‌رود؟! ■لذا خیلی خلاف انتظار ما نباید باشد اگر دیدیم آواره شدیم، اگر ما را متهم کردند، به ما تهمت زدند، سیلی زدند، اگر حقوقمان را تضییع کردند و به تاراج بردند، اگر بر ما تاختند، توجّه داشته باشیم که شب شام غریبان است و خلاف این عجیب است. ■هر وقت سختی‌ها آمد تا ما را از پا درآورد و بی تحمّلی و کلافگی نشان دهیم و جزع و فزع کنیم، یک نگاه بیاندازیم که کجاییم! ■در شام غریبان نمی‌شود توقع خوشی داشت، البته در جنبه‌های ظاهری؛ در جنبه‌های باطنی که شیرین‌ترین شهدها در همین شام غریبان است. در جنبه‌های ظاهری و طبیعی، غارت و به آتش کشیده شدن خیمه هاست، کشیدن گوشواره از گوش کودکان است و ... ■لذا وقتی توجّه داشته باشیم که در شام غریبان هستیم، دیگر شرایط برایمان قابل تحمّل است و کلافگی نشان نمی‌دهیم. ■وقتی ولیّ اعظم خدا آن‌گونه به شهادت می‌رسد و سر مطهّرش از پیکر جدا می‌شود و اسب‌ها را نعل تازه زدند و بر پیکر پاک حجّت خدا تاختند تا پیش فرماندۀ خود افتخار کنند که یک استخوان سالم بر پیکر اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام نگذاشته‌اند، آیا ما می‌توانیم در جنبه‌های ظاهری و طبیعی انتظار راحتی و شیرینی داشته باشیم؟! ■شام غریبان است، این شام سحر نخواهد شد، مگر با ظهور حجّت خدا و منتقم خون اباعبدالله علیه‌السّلام. آنجاست که آغاز طلیعۀ صبح است و بسیار هم نزدیک است. قرآن فرمود: اَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ آیا صبح نزدیک نیست؟ ■در جنبۀ باطنی این بیان قرآن که آیا صبح نزدیک نیست، می‌خواهد یک تکانی به ما بدهد؛ شاید می‌خواهد بگوید خوب نگاه کن ببین آیا صبح نشده! ■در جنبۀ ظاهری و عمومی هم صبح نزدیک است. فرمود: إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا ■اینست که هروقت سختی‌ها فشار آورد، دعایمان این باشد: ■اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ■اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ■اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ■بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش سوم ● موضع ((راسخون در علم )) در برابر آيات متشابه ، ايمان به آ
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش چهارم1⃣ ● دعاى راسخون در علم : ((ربنّا لا تزغ قلوبنا...)) رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَب لَنَا مِن لَّدُنك رَحْمَةً إِنَّك أَنت الْوَهَّاب اين درخواست يكى از آثار رسوخ و ثبات آنان در علم است ، كه چون خدا را آنطور كه بايد شناختند يقين كردند كه از ناحيه خود مالك هيچ چيز نيستند، و مالكيت ، منحصر در خداى عزوجل است ، و چون چنين ايمانى دارند در هر حال اين ترس را دارند كه خدا دلهايشان را بعد از رسوخ علم منحرف سازد، لذا به پروردگار خود پناه مى برند و درخواست مى كنند كه پروردگارا دلهاى ما را بعد از آنكه هدايتمان كردى منحرف مساز، و از ناحيه خود رحمتى به ما ببخشاى ، تا نعمت رسوخ در علم براى ما باقى بماند، و ما را در سير بر صراط مستقيم هدايت ، كمك كند، و در سلوك در مراتب قرب ، يارمان باشد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 46 ممكن است بپرسيد چرا بعد از اين درخواست (پروردگارا دلهاى ما را منحرف مساز)، درخواست رحمت كردند؟ جوابش اين است كه منحرف نكردن دلها مستلزم آن نيست كه رسوخ در علم را هميشه داشته باشند، زيرا ممكن است دلهايشان را منحرف نكند، ولى علم را از دلهايشان بگيرد، و در نتيجه افرادى باشند پا در هوا، نه علمى داشته باشند تا سعادت يابند، و نه انحرافى تا كه داراى شقاوت گردند، بلكه در حال جهل و همواره بمانند، در حالى كه احتياج ضرورى و مبرم به علم داشته باشند، (مانند بيشتر ملل مستضعف دنياى امروز كه در اثر نفوذ استعمار در فرهنگ و اقتصادشان نمى توانند قد علم نموده ، به استقلال فرهنگى حوائج خود را برطرف سازند ((مترجم ))). علاوه بر اين كه احتياج اين طايفه تنها بقاى رسوخ و نفوذ در علم نيست ، بلكه آنان در طريقى قدم برمى دارند كه به انواعى از رحمت نيازمندند، انواعى كه جز خدا كسى نه ، از آنها اطلاع دارد و نه مى تواند بشمارد، خود آنان هم آنطور كه بايد اطلاع ندارند، و ليكن بطور اجمال مى دانند كه بقايشان در اين حالت ، يعنى حالت رسوخ در علم شرايط بيشمارى دارد، كه حصول آنها به دست خداى تعالى است و دليل بر اين گفتار ما دنباله كلام خود آنان است ، كه مى گويند: ((ربنا انك جامع الناس ليوم لاريب فيه ...)) چون در گفتار قبليشان يعنى همين آيه مورد بحث نخست به خدا پناه بردند از اين كه انحراف و زيغ وارد در دلهايشان شود، و در نتيجه رسوخ در علم را از دلهايشان بربايد. سپس در جمله ((وهب لنا من لدنك رحمه انك انت الوهاب ))، درخواست ريزش رحمت او را مى كردند تا حيات قلوبشان ادامه يابد، و اگر كلمه ((رحمت )) را نكرده و بدون الف و لام آوردند، و آنگاه آن را به وصف ((من لدنك )) توصيف نمودند، براى اين بود كه گفتيم : خود آنان هم بطور مفصل اطلاعى از آن شرايط ندارند، و نمى دانند كه آن رحمت چه طور بايد باشد، تنها اين را مى دانند كه اگر رحمتى از پروردگارشان شامل حالشان نشود، و اگر آن رحمت از ناحيه خداى عزوجل نباشد، هيچ يك از حوائجشان برآورده نگشته ، و هيچ امرى از ايشان به سامان نمى رسد. و اگر در پناه بردن ، تنها به خدا پناه بردند، و در درخواست رحمت هم تنها رحمت اورا درخواست كردند، براى اين بود كه چنين افرادى ايمان دارند به اين كه تمامى ملك صرفا از آن خدا است ، و اسباب ظاهرى هيچ چيزشان از خودشان نيست . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۶ ■مؤثر علی‌الاطلاق در عالم ولایت است. لذا پیغمبر صلی الله علیه و
☑️قسمت ۷ ■ان‌شاءالله مشرف بشوید کربلاء، بالای ضریح در همین ایام روی پارچه‌ی مشکی نوشته است؛ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا (اسراء/۳۳)، اگر کسی را مظلومانه بکشند خدا سلطنت را در ولی دم او قرار می‌دهد. چند سال پیش در کربلا بودیم. همین را نگاه می‌کردم و این آیه را می‌خواندم که هرکس مظلوم کشته بشود... السَّلام عَلیک یا سیِّدنا المَظلوم... مظلوم کشته شود چه اتفاقی می‌افتد؟ ظاهر آن هم همین است. الان در ظاهر عالم همینگونه نیست؟! اگر کسی، دیگری را بکشد، ولی دم او بر آن قاتل سلطنت دارد. باید به او دیه بپردازند. حال انسان کامل چطور؟ امام چطور؟ کسی امام را بکشد، بالاخره هرکسی به اندازه‌ی سعه‌ی وجودی خودش. امام معادل با هستی است. اگر بخواهیم تعریفی از امام کنیم تعاریف بی‌شماری داریم. امام یعنی چه؟ می‌گوییم امام یعنی هستی. معنی امام همین است. نه چند کیلو وزن و قد! این نه! حقیقت امام یعنی چه؟ امام یعنی مطلق الوجود.   ●ز احمد تا احد یک میم فرق است ●جهانی اندراین یک میم غرق است ■یعنی کل هستی! كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ. بر نفس خودش رحمت عامّه را نوشته است. نفس خدا کیست؟ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نفسُ اللهِ اعنی امیر المؤمنین علیه‌السلام هم نفس خداست، هم نفَس خدا. خدا رحمت را بر نفس خودش نوشته است. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. رحمت عامّه‌ی خودش را، یعنی تمام مخلوقاتش را، همه‌ی هستیش را بر این وجود نوشته است. نفس خدا است. امام مساوی عالم وجود است. هستی است. حالا اگر امام را بکشند یعنی هستی را کشته‌اند. دیه‌اش چه می‌شود؟ کل هستی! ■ولیِ دم اباعبدالله علیه‌السلام کیست؟ امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه زهرا، حضرت ختمی مرتبت، امام زین‌العابدین تا حضرت بقیة‌الله‌الاعظم صلوات الله علیهم اجمعین. اینها اولیاء دم امام حسین هستند. خب، امام حسین را که مساوق هستی است، مساوق وجود است، با وجود یکی است بلکه فوق وجود است، فَهُم مَبدأ الوجود و غایتُه، مبدأ هستی است، هستی‌آفرین است، این را بکشند آن هم با آن شکل و آن وضع، خدا به واسطه شهادت اباعبدالله علیه‌السلام، سلطنت مطلقه‌ی الهیه‌ی خودش را به ائمه داده است. یعنی اهل‌بیت علیهم‌السلام، این ۱۳ بزرگوار که اولیای دم اباعبدالله هستند در جمیع عوالم وجودی دارای سلطنت هستند. يامَعْشَرَالْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ ‌تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ. که اگر می‌خواهید به همه‌ی اقطار، به همه‌ی اطوار عالم وجودی نفوذ پیدا کنید، نافذ در همه‌ی این عوالم بشوید نمی‌توانید مگر اینکه به مرتبه‌ی السلطان برسید. ■عدد السلطان هم با عدد قاف (۱۸۱) برابر است، یعنی به بالاترین مرتبه‌ی ممکنه برسید. قله‌ی قاف جایی است که جناب سلمان فرمود، محیطٌ بالدنیا. دنیا یعنی پایین تر، کسی که به قله‌ی قاف می‌رسد، هر مرتبه‌ی پایین‌تر از او می‌شود دنیا. قله‌ی قاف کجاست؟ که سیمرغ بر قله‌ی قاف است. سیمرغ کیست؟ سیمرغ ولایت است. سیمرغ یعنی انسان کامل. سیمرغ یعنی امام. سیمرغ به یک معنا یعنی توحید. سیمرغ کجاست؟ جایی که بر قله‌ی قاف است. قله‌ی قاف کجاست؟ مرتبه‌ای است که بر همه هستی محیط است چون هستی است، امام هستی‌آفرین است. پس سلطان کسی است که به قله‌ی قاف برسد. یعنی برسد به مرتبه ای که بر کل هستی احاطه پیدا کند. این می‌شود سلطان. سلطنت، سَلَطَ یعنی نفوذ پیدا کند. او در تمام اشیاء عالَم نفوذ پیدا کند. این سلطنت را خدا به چه واسطه‌ای به ائمه اطهار علیهم‌السلام داده است؟ به واسطه اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام. این یک معنی أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ است. یعنی من هر سلطنتی دارم به واسطه این است که من یک حسینی داشتم که در عالَم باطن پذیرفت که در مسیر حق متعال ارباً ارباً بشود. حسین ازلی و ابدی است. اینگونه نیست که من و شما پس از قتل او بنشینیم و گریه کنیم. نه! آدم بر او گریه کرده است، نوح بر او گریسته است، ابراهیم بر او گریسته است. ملائکه آسمان بر او گریه کرده‌اند. بهشت بر او گریه کرده است، جهنم بر او گریه کرده است. شیطان بر او گریه کرده است! سبحان الله!
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۷ ■ان‌شاءالله مشرف بشوید کربلاء، بالای ضریح در همین ایام روی پارچ
☑️قسمت ۸ ■... اینها روایات ما هستند. مگر بهشت و جهنم برای بعد از واقعه‌ی عاشورا است؟! مگر بهشت و جهنم مکان و زمان است؟ نه! بهشت و جهنم فرا مکانی و فرا زمانی است. مطلبی در خصوص سرور بهشت عرض کنم، بهشت که محل سرور مؤمنین است، خودش علی‌الدوام محزون است. خود بهشت هیچ وقت مسرور نیست چون اگر بهشت مسرور بود نمی‌توانست سرور بدهد. باید خودش محزون باشد که مسرور کند. چرا؟ چون باطن سرور حزن است. گریه که می‌کنید، می‌روید به باطن بهشت، فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي. وقتی به حزن می‌روی مسرور می‌شوی. تا به حزن نروی مسرور نمی‌شوی. دقت کرده‌ای که بعد از گریه بر امام حسین علیه‌السلام یک سروری داری؟! لذا مؤمن که بهشت است بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ. بهشت بر امام حسین گریه کرده است، چرا ما گریه نکنیم و چرا بر چنین آقایی مویه نکنیم و عزاداری نکنیم؟! این فقرات را بخوانم و عرض خود را تمام کنم. جناب سید بن طاووس در مقدمه لهوف می‌فرماید: «اگر غرض از پوشیدن پیراهن، بی‌تابی و مصیبت‌زدگی برای از بین رفتن نشانه‌های هدایت تو و پایه نهادن ارکان گمراهی و تأسف بر سعادتی که از دست ما رفته و دریغ بر اینگونه شهادتی که به وقوع پیوسته نبود، هر آینه به خاطر این نعمت بزرگ جامه‌های شادی می‌پوشیدیم.» ■امام حسین علیه السلام، به بالاترین مرتبه‌ی بندگی رسیده است. بهترین نحوه‌ی مردن متعلق به اباعبدالله ‌الحسین است. این گریه دارد؟! به تعبیر مثنوی: ●روح سلطانی ز زندانی بجست ●جامه چه درّیم وچون خاییم دست ■می‌گوید چرا باید گریه بکنی؟ یک انسانی به مرتبه‌ی اعلای بندگی رسیده است. این گریه دارد؟! اما جناب سید‌بن‌طاووس درست می‌فرماید چون ما محروم شدیم، چون ما بیچاره شدیم، ما خراب کردیم. پس باید گریه کنیم. ●پس عزا برخود کنید ای خفتگان ●زآنکه بد مرگیست این خواب گران ■رضایت پادشاه معاد با بی‌تابی در این مصیبت جلب می‌شود. می‌خواهی دل خدا را به دست بیاوری باید بر حسین گریه کنی. دل خدا به دست می‌آید. چند ده سال، شاید صد سال جناب آدم گریه کرد. آدمی که وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا، آدمی که انسان کامل است، گریه او با گریه من و شما فرق می‌کند. خدا نبخشید تا جبرئیل آمد و به آدم گفت این که من می‌گویم را بگو. يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ یَا قدیم الاِحسان بِحقِّ الحسین... تا به اسم حسین رسید دلش شکست. این هم خاصیت اباعبدالله است. تا اسمش را برد دلش شکست. چند قطره گریه کرد. جناب جبرئیل! این آخری که بود؟! گفت چطور؟ تا اسمش را بردم دلم شکست... گفت این از فرزندان توست. او را عطشان می‌کشند... او را با لب تشنه می‌کشند... جناب آدم چند قطره گریه کرد. خدا گفت: آدم! بخشیدمت! جناب حضرت نوح در طوفان گرفتار شد. کشتی او متلاطم شد. داشت از بین می‌رفت. جبرئیل آمد. با میخی روی کشتی نوشت الله، محمد، علی، فاطمه، حسن،حسین... تا حسین را نوشت از نوک میخ خون جهید. تا این خون جاری شد دریا آرام شد. ■رفقا، در تلاطمهای زندگی گیر کردید، این گریه بر حسین این تلاطمات را آرام می‌کند. گناه بیچاره مان کرد... گریه بر اباعبدالله ‌الحسین آرام می‌کند. جناب حضرت یونس به شکم ماهی مبتلا شد. شب و روز گریه می کرد، لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ... ■بخوان ای دل محرم شد دوباره... خدایا ما غرق گناهیم، دلخوش به این محرم تو هستیم. تا در شکم ماهی جناب جبرئیل القای مصائب امام حسین را به او کرد، بر حسین گریه کرد، جناب نهنگ او را بیرون پرت کرد. به کجا؟ فأخرَجَه الحوت إلى الساحِل. او را به ساحل برد. اگر می‌خواهی به ساحل رستگاری برسی إنَّ الحُسین مِصباح الهدی و سَفینَه النِجاه کشتی نجات است... کلنا سُفَنُ النجاه ولکِن سَفینَه جَدّی الحُسَین أوسَعُ وفی لِجَج البِحارُ أسرَع. می‌فرماید اگر سوار کشتی حسین شوی سریع به مقصد می‌رسی. چرا؟ چون خدا حسینش را دوست دارد. ●صلّی‌الله علیک یا سیدنا العطشان... ●صلّی‌الله علیک یا سیدنا المظلوم...
■ورود بنی اسد به کربلا ■تدفین پیکر مطهر شهدای کربلا ■تدفین پیکرهای مطهر اهل بیت علیهم السّلام در حفره‌ای بین مرقد شهدا و مرقد اباعبدالله علیه السّلام @mohamad_hosein_tabatabaei
■●از حضرت زین‌العابدین علیه‌السّلام روایت شده است که فرمودند●■ ■پدرم در آن روز که به شهادت رسید () مرا به سینه خویش چسبانید و در حالی که از زخم‌هایش خون فوران می‌کرد، فرمود: ■ای فرزند! از من را که فاطمه علیها‌السّلام آن را به من آموخت، فراگیر و او از رسول الله صلّی الله علیه و آله و آن حضرت نیز از جبرییل تعلیم یافته بود تا در حوائج، مهمّات، اندوه و حوادث تلخی که بر او وارد می‌شود و پیش‌آمدهای عظیمی که رخ می‌دهد بخواند. آن گاه فرمود بخوان: ■بِحَقِّ یس وَ الْقُرآنِ الْکَرِیمِ وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرآنِ الْعَظِیمِ یا مَنْ یَقْدِرُ عَلَی حَوائِجِ السّائِلِینَ یا مَنْ یَعْلَمُ ما فِی الضَّمِیرَ یا مُنَفِّسَ (مُنَفِّساً) عَنِ الُمَکُرُوبِینَ یا مُفَرِّجَ (مُفَرِّجاً) عَنِ الْمَغْمُوْمِینَ یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ یا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یا مَنْ لا یَحْتاجُ اِلَی التَّفْسِیرِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذا وَ کَذا. ■به جای: «و افعل بی کذا و کذا» باید حاجات خود را ذکر نمود. ■●«دعوات، قطب الدین راوندی، ص۵۴»●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍■● (قسمت اول )●■ ■مردم دو مشكل جدّی دارند: ■یکی اینکه عميقی نسبت‌به حجّت خدا ندارند. البتّه این بحثی است که نمی‌رسم باز کنم؛ اینکه حتّي روزي كه عثمان كشته شد و مردم درِ خانه‌ي حضرت علي علیه السلام ريختند، [اصلاً این مردم حضرت را به‌عنوان امام قبول نداشتند!] در خطبه‌ي شقشقيّه، اميرالمؤمنين علیه السلام مي‌فرمايند: ازدحام جمعیّت طوري بود كه حسنين: داشتند زير دست و پا خفه مي‌شدند و لباس من به تنم پاره شد؛ درِ خانه‌ي من هجوم آوردند كه بياييد با شما بيعت كنيم. ■آيا واقعاً مردمی که ریختند درِ خانه‌ی حضرت امیر علیه السلام ، آمدند با اميرالمؤمنين علیه السلام به‌عنوان حجّت معصوم خدا كه امام است و خلافت و حكومت ایشان را خدا مقرّر داشته و پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها اعلام كرده و در غدير خمّ نسبت‌به اين فرمان الهي از مردم بيعت گرفته، بیعت کنند؟ آیا این مردمی که برای بیعت درِ خانه‌ی حضرت علی علیه السلام ریختند، به اين عنوان آمدند؟ يعني به‌عنوان یک شيعه‌ی امام‌شناسِ پذيراي امام؟! قطعاً اين‌گونه نبود! یقیناً اين‌طور نبود!! يعني فكر نكنيم مردم بعد از قتل عثمان همه شیعه شدند! این جمعیّتی که آمدند با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت کردند، شیعه نشدند؛ در واقع اینها ابوبكر و عمر و عثمان را تجربه كردند و تلخي رفتارهاي بي‌رويّه‌ي آنها را با همه‌ي وجود لمس كردند، ظلم و ستم و تبعيض و غارت بيت‌المال و فساد و فحشايي كه دستگاه خلافت مستقيم و غيرمستقيم ترويج كرد، اينها را لمس كردند و با همه‌ي وجود به تنگ آمده بودند؛ دنبال يكي ديگر مي‌گشتند كه او اين ظلم‌ها را به آنها نكند؛ اين تعدّي‌ها، این تبعيض‌ها، اين فاميل‌بازي‌هايي كه عثمان كرد، اين كارها را نكند؛ و ديدند علي علیه السلام اين‌گونه است. ■علي علیه السلام انسان عادلي است؛ علي علیه السلام انسان زاهدي است؛ انسان پاكي است. آمدند با علي علیه السلام به‌عنوان يك انسان معمولي بيعت كنند؛ نه به‌عنوان حجّت معصوم خدا. همه‌ي مردم زماني كه آمدند با علي علیه السلام بيعت كردند شيعه نشدند. به‌عنوان یک خلیفه، چهارمين خليفه، با ایشان بيعت كردند. لذا خودشان هم می‌گویند خلفای راشدین چهار نفرند؛ چهارمی علی علیه السلام است. اکثریّت مردم به این عنوان آمدند بیعت کردند. ■شيعيان نابِ خالصي كه حضرت را به‌عنوان حجّت معصوم خدا و امام مفترض‌الطّاعه‌اي می‌شناختند كه از جانب خداي متعال ولايت او مقرّر شده و مردم ملزم به پذيرش و تمكين از ولايت او هستند، بسيار نادر بودند. در زماني هم كه اميرالمؤمنين علیه السلام در كوفه حكومت مي‌كنند، ماجرا همين است. يعني وقتي از مدينه آمدند و مقرّ حكومتشان را به كوفه منتقل كردند، [مردم کوفه شیعه‌ نبودند.] حالا علل و عوامل این انتقال چه بود، بحث مفصّلي مي‌برد و یک كار پژوهشي جدّي مي‌طلبد كه چه شد اصلاً اميرالمؤمنين علیه السلام مقرّ حكومت را از شهر مدينه كه شهر رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم بود به شهر كوفه منتقل كردند. علي‌ايّ‌حال بعد از اين انتقال مقرّ حكومت، بسياري از مردم كوفه هم اميرالمؤمنين علیه السلام را به‌عنوان يك زمامدار سياسي، يك خليفه و يك حاكم مي‌شناختند. اینها باور ناب شيعي به‌عنوان حجّت معصوم خدا راجع‌به حضرت علي علیه السلام نداشتند. ■لذا آن معرفتي كه در زيارت عاشورا از خدا درخواست مي‌كنيم، فَاَسْأَلُ اللهَ الَّذِي اَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ اَوْلِيائِكُمْ، اين معرفت حجّت خدا، معرفۀ‌الحجّۀ، حسابش جداست از اينكه بگوييم اين شخص، انسان خوبي است. بسياري از اهل‌سنّت كه امروز در دنيا زندگي مي‌كنند راجع‌به حضرت علي علیه السلام مي‌گويند: بله، حضرت علي علیه السلام انسان خوبي بود؛ خليفه‌ي چهارم بود؛ قبولش داریم. پسرعموي پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم بود؛ داماد پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم بود؛ جزو ‌کبار صحابه‌ي رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم هم بود و دوستش داريم. اين ادّعا را دارند و بسياري از آنها هم ممکن است واقعاً راست بگویند و واقعاً از ته دل دوست داشته باشند. برخي از اهل‌سنّت اين‌طورند؛ مثل شافعي‌ها كه واقعاً هم يك محبّت قلبی به اهل‌بیت علیهم السلام دارند و ابراز ارادت هم مي‌كنند. امّا اين ابراز ارادت و ابراز محبّت به‌عنوان فاميل پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و اینكه انسان خوبي بود و جزو صحابه‌ي فاضل و باسواد پيغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، غير از این است که ما اميرالمؤمنين علیه السلام را به عنوان حجّت معصوم خدا و امام مفترض‌الطّاعه و ولي‌الله‌الاعظم باور داشته باشيم. ادامه دارد... ۱۴۴۲ @mohamad_hosein_tabatabaei
•|سَرِ مٰا چٰاکِــراݩ قُربٰانِ شـــٰــــاهِ عِشْقْ|• •|حَیِّ عَلَۍ الْعَزٰا فٖی مٰاتَمِ الْحُسِــــــین|• @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش چهارم1⃣ ● دعاى راسخون در علم : ((ربنّا لا تزغ قلوبنا...)) رَب
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت دوم بخش چهارم2⃣ ● دعاى راسخون در علم : ((ربنّا لا تزغ قلوبنا...)) رَبَّنَا إِنَّك جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْب فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِف الْمِيعَادَ اين سخن از راسخين در علم به منزله تعليلى است كه علت سؤال رحمت خود را بيان مى كنند، چون علم دارند به اينكه اقامه نظام خلقت و دعوتهاى دينى و تلاش انسان در مسير وجودش همه مقدمه است براى جمع شدن در روز قيامت ، روزى كه هيچ چيزى به جز رحمت خدا به درد نمى خورد، و جز رحمت او ياورى نيست . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 47 چنانكه خداى سبحان فرموده : ((ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين ، يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا، و لا هم ينصرون ، الا من رحم اللّه )). و به همين جهت بود كه راسخين در علم ، رحمت پروردگار خود را درخواست نموده ، تعيين و تشخيص نوع آن را به خود خدا واگذار كردند، تا رحمتى را شامل حال آنان كند كه برايشان سودمند باشد. و در كلام خود روز قيامت را به اين صفت توصيف كردند كه روزى است كه در وقوع آن شكى نيست ، تا به اين وسيله ، كمال اهتمام خود و اصرار در سؤال را موجه سازند، و همين توصيف شاءن راهم با جمله : ((ان اللّه لا يخلف الميعاد)) تعليل كردند، براى اين كه گفتيم كه : اين گفتار سخن راسخين در علم است ، و علم به چيزى در دلى رسوخ نمى كند و ريشه دار نمى شود، مگر اين كه علم به علت آن نيز رسوخ كند، و علت شك نداشتن آنان در وقوع روز قيامت اين است كه خدا به وقوع آن وعده داده ، و به همين جهت وقتى گفتند: ((ليوم لا ريب فيه )) دنبالش ‍ گفتند: ((براى اين كه خدا خلف وعده نمى كند)). نظير اين وجه در كلام ديگرشان هم آمده است ، و آن اين است كه وقتى گفتند: ((وهب لنا من لدنك رحمة )) دنبالش علت آن را ذكر كردند كه ((انك انت الوهاب )) پس وهاب بودن خدا موجب مى شود كه آنان درخواست رحمت كنند و اگر علاوه بر كاف خطاب ((انك )) كلمه ((انت )) را هم آوردند، براى اين بود كه خبر ((ان )) را منحصر كنند، و در نتيجه جمله : ((من لدنك )) را تعليل كنند و بگويند اگر از توكه از ناحيه خودت رحمتى به ما ارزانى بدارى ، براى اين بود كه ما به جز تو وهاب و بخشنده اى سراغ نداريم . و باز نظير اين وجه در گفتار ديگرشان جريان مى يابد كه بعد از آن كه گفتند: ((ربنا لا تزغ قلوبنا)) چيزى گفتند كه به منزله علت آن درخواست است ، و آن اين بود كه گفتند: ((بعد اذ هديتنا)) كه معناى مجموع اين دو جمله چنين مى شود: ((پروردگارا قلوب ما را مبتلا به زيغ و انحراف مفرما، آخر تو ما را هدايت كرده اى )). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 48 و همچنين در جمله : ((آمنا به )) كه دنبالش گفتند: ((كل من عند ربنا)) و اين دو جمله نيز از همين قبيل است ، و معناى مجموعش اين است كه ((راسخين در علم مى گويند ما به آن ايمان داريم براى اين كه همه قرآن از ناحيه پروردگار ما است )). پس اين طايفه مردمى هستند كه به پروردگار خود ايمان آورده ، و بر ايمان خود استوارى به خرج دادند، در نتيجه خداى سبحان هم هدايتشان كرد، و عقولشان را تكميل فرمود، و نتيجه كمال عقلشان ، اين شد كه سخنى جز با داشتن علم ، نگويند، و عملى جز با علم به صحت آن ، انجام ندهند، و به همين جهت خداى عزوجل ايشان را راسخين در علم ناميد و به كنيه ((اولوا الالباب )) ياد كرد. خواننده گرامى اگر در تعريفهائى كه خداى تعالى از اولوا الالباب نموده دقت فرمايد، خواهد ديد كه درست همان كسانى هستند كه نشانيهاى آنان در آيات زير آمده : ((و الذين اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها و انابوا الى اللّه ، لهم البشرى ، فبشر عبادى الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه ، اولئك الذين هديهم اللّه و اولئك هم اولوا الالباب )). كه در اين آيات ايشان را بداشتن چند نشانى تعريف كرده : اول داشتن ايمان ، دوم پيروى از بهترين سخن ، سوم انابه و رجوع به خداى سبحان ، و اگر به آيه مورد بحث مراجعه كنى خواهى ديد كه در آن راسخين در علم را هم به همين اوصاف توصيف فرموده است . حال ببينيم التفات از ضمير خطاب به غايب در آيه ، چه نكته اى را مى رساند؟ و چرا راسخين در علم كه خدا را مخاطب قرار داده و مى گفتند: ((پروردگارا تو مردم را در روزى كه شكى در آن نيست جمع خواهى كرد))در آخر آيه خداى تعالى را غايب فرض نموده و گفتند: ((خدا خلف وعده نمى كند))؟. جهتش اين است كه وعده نامبرده اختصاص به راسخين در علم ندارد، بلكه هم براى آنان وعده است و هم براى ديگران ، و بدين جهت مناسب بود كه به جاى ((ربنا)) (و نسبت دادن رب بخصوص خود) كلمه ((اللّه )) را بياورند، چون الوهيت حكمى عام دارد، كه شامل همه چيز مى شود. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 49 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei