☑️ #حد_لایقف
▪️حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به جناب کمیل فرمود: «يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا»؛ قلبها ظرف هستند و بهترین آنها، وسیعترین آنها است. قلب به کمالات، به کسب معارف، به علوم اهلبیت علیهم السلام، به طاعت و عبودیت الهی، به جهاد با نفس و... وسیع میشود. هرچه این قلب وسعت پیدا کند، به همان میزان به خدا نزدیک میگردد. خدا یک حقیقت لایتناهی است و به اندازهای که انسان وسعت وجودی داشته باشد، به همان میزان خدا را ظهور داده است لذا وسیع شو و خدا را بیشتر تجلی بده! آیا حق متعال به همان اندازهای که در یک عارف کامل تجلی کرده است، در من نوعی نیز تجلی نموده است؟! آیا به همان میزان که در حضرت عباس بن علی علیهما السلام تجلی کرده است در بزرگان از علما نیز تجلی کرده؟! تجلی حق متعال در امام حسین علیه السلام با تجلی او در حضرت عباس یکی است؟! ائمهی اطهار علیهم السلام تجلیخانهی مطلق خدا هستند. اینکه در روایات داریم که فلان پیامبر مثلا چهار حرف و دیگری پنج حرف و... از اسم اعظم داشتند ناظر به همین مطلب است و داشتن این تعداد حروف از اسم اعظم، بیانگر میزان وسعت وجودی آن پیغمبر است.
▪️باید وسیع شویم؛ شهدای کربلا میخواستند وسیع گردند لذا همواره ندای العطش سر میدادند. العطش آنها در واقع عطش ناشی از شدت طلب وسعت وجودی بود. اگر تمام نظام هستی را به شخصی که تشنهی وسیع شدن و کسب فسحت وجودی است بدهی او باز هم اظهار تشنگی خواهد کرد!
بحر کمینه جرعهام، کوه کمینه لقمهام
من چه نهنگم ای خدا باز نما مرا رهی
▪️بله انسان اینگونه است، انسان هلوع است! «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً» (معارج، ۱۹). خدا حاج آقای دولابی را رحمت کند، میفرمود که این هلوع، همان نهنگ حکایت حضرت سلیمان بود. روزی حضرت سلیمان از خدا درخواست کرد که خدایا، امروز میخواهم رزق حیوانات بر عهدهی من باشد. خدا نیز درخواست او را اجابت نمود. جناب سلیمان سفرهای بسیار عریض و طویل پهن کرد و از هر طعام و نوشیدنی در آن قرار داد و به همهی حیوانات نیز امر کرد که بر سفرهی او حاضر شوند. تا آن حیوانات از راه برسند، نهنگی که نامش هلوع بود از دل دریا بیرون آمد و کل آن سفرهی بزرگ را بلعید! جناب سلیمان برافروخته شد و گفت که چه میکنی؟! این سفره برای ارتزاق همهی خلایق بود! هلوع در پاسخ گفت این تازه نیم قورت از سه قورت روزی هر روز من بود، اکنون دو قورت و نیم دیگر از سهم امروزم باقی است! خدا در مورد انسان میفرماید «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً» (معارج، ۱۹)! ای انسان! هرچه خوردهای هنوز دو قورت و نیم تو باقی است! نشود که هرچه از معارف به تو دادند یکدفعه سیر شوی و بیشتر نخواهی! گاهی اوقات پیش میآید که نمازی خوش میخوانیم و حالی پیدا میکنیم و تمثلی برای ما پیش میآید، فکر میکنیم دیگر تمام شده و ما به نهایت درجهی شهود نائل شدهایم! نه! حتی اگر تمام نظام هستی را به تو بدهند باز هم بگو دو قورت و نیمش باقی است! حاج آقای دولابی میگفت هرچه به تو دادند باز دست بر دهانت بکش و بگو ما که نفهمیدیم چه خوردیم! عبد اینگونه است، عبد هیچ گاه داشتههای خود را در نظر نمیآورد زیرا به محض اعتنا به آنها سقوط خواهد کرد. به محض آنکه بگوید من آنم که رستم بود پهلوان، گفتن همان و پهلو بر زمین خوردن همان...
هرچه در این راه نشانت دهند
گر نستانی به از آنت دهند
▪️این نستاندن نیز به معنی نخواستن نیست بلکه بالاتر را خواستن است که «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِينَ»... اگر انسان این حدیث را خوب بفهمد جان خواهد داد! «حَسَنَاتُ اَلْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ اَلْمُقَرَّبِينَ» چون هرچه کسب میکنی، بالاتر از تو نیز هست لذا برای آن شخصی که بالاتر از تو است، آن فعل تو سیئه محسوب میشود. اگر نماز شب میخوانی، علم و معارف داری و چه و چه میکنی، بدان که «فَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ» (یوسف، ۷۶). نباید خیلی دلخوش باشیم، باید مراقب باشیم که گرفتار عجب و غرور و من و من نگردیم... اگر برای خودت حساب باز کنی، شیطان دقیقا از همین حسابی که برای خودت باز کردهای وارد میشود. شیطان میگوید به به! شما چه عالم خوبی هستی... اگر دیدی شیطان از علم تو تعریف میکند بگو ای ملعون! «ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»! (إسراء، ۸۵) خدا به پیغمبر خود گفت «ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»، من به شما علم قلیل دادم. تنها کسانی که علم جمّی دارند، امیرالمؤمنین و ائمه اطهار هستند. فقط ائمهی اطهار علیهم السلام هستند که در نظام هستی میتوانند «أنا» بگویند چرا که «أنا» آنها با الله یکی شده است...
#ح_م