eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □ #حقیقت است که گرداننده ی نظام است. بلکه عین #نظام است. متن نظام است. خود ِ ع
□چون ما از دامان به برخاسته ایم، این است که به عالم خو کرده ایم و هر کجا که و با موجودات، خو کردن پیش آید، باعث می شود انسان از و که باید از عالم ببرد بی بهره گردد. □اگر فرض کنیم که ما نه به صورت بلکه باشد، در کلمات وجودی عالم یکپارچه مات و مبهوت می شویم؛ چون با و با عبارات و مفاهیم آشنا نیستیم و به تدریج هم با عالم خو نکرده ایم. یکپارچه مات و مبهوت، در متن خود حقیقت نظام هستی قرار می گیریم که این ب لفظ و مفهوم در نمی آید و آن مقام شریف و است که عظمت و بزرگی و هیبت عالم انسان را می گیرد که مقام پیش می آید. □در هر امری، کردن موجب زوال لذت است. حتی در امور حسی و و و و همچنین در . □در هر کجا بیاید رخت بر می بندد. □عالم، غذای جان انسانی است. نظام هستی غذای جان ما هستند. اگر انسان با عالم که غذای انسانی است عادت کند، و لذت اصلی غذا را از دست بدهد، دیگر از آن به بعد نسبت به عالم خوش بین نیست؛ نسبت به خودش که آدم است خوش بین نیست؛ نسبت به موجودات و حقیقت عالم، خوش بینی ندارد؛ راه رهایی از اینهمه این است که دوباره متولد شود. □انسان اگر می خواهد انسان باشد باید دوبار متولد شود و الا با یک بار تولد، انسان به مقام انسانی نمی رسد. □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □از آن #عذاب و زحمتی كه در آن #تكامل است در اصطلاح آيات و روايات تعبير به #عذا
□سرور من، به هر صورت هست باید از دربیائیم و اگر در نیامدیم ما را از عادت در می آورند □که اصلا عذابِ و و مراتبِ وجودی ای که انسان بعد از از این نشئه برای رسیدن به عوالِمِ وجودیِ دیگر دارد اینها همه در حقیقت از معانی و حقایقِ هست که می خواهند ما را از عادت بدر بیاورند تا ما با عالَم خو نکنیم، با کلماتِ وجودیِ عالَم خو نکنیم، بعد اتفاقا می بینیم همین جا هستیم و عالَم چیز دیگری بود و ما چون خو کرده بودیم نیافتیم که عالم چیست! □اینطور نیست که ما را از اینجا در ببرند! □ همین جاست؛ اینجا متنِ قیامت هست؛ الان اینجا متنِ جهنم و بهشت هست؛ اینجا متنِ هست؛ تمامِ کلماتِ وجودی برای ما یکپارچه است: ○سراسر صنع دلدارم بهشت است               ○بهشت است زانکه او نیکو سرشت است □الان همه یکپارچه اند، منتها ما چون خو کردیم، عادت کردیم، برایِ خودمان درست می کنیم، بعد که می خواهند ما را از این عادت در بیاورند، اگر خودمان به اختیار خودمان در نرفته ایم، آنوقت برای ما جهنم می شود که:    □این ولادتِ دوّم به این معنا هست که شما از عادت کردن و خو کردن با این نشئۀ طبیعت به در بیایید و متولد بشوید و چه بهتر که انسان خودش متولد شود! □«مُوتُوا قَبلَ اَن تَمُوتُوا»□ □(قبل از اینکه ما شما را بمیرانیم و خُلق و خوی را در شما بکشیم، خودتان بمیرید، خودتان خُلق و خوی حیوانی خودتان را بکشید). □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □۳- #کرکس: #لاشخور؛ را هم #ذبح کن؛ لاشخور و میته خور که این و آن را می دَرَد
□وقتی این چهار شاخص ؛ ؛ و را با تمام گوناگون این چهار غیر انسانی به نام ، و با تمام مراتبش از خود دور بفرمایید، این می شود شما، می شود ، می شود ! □این، از عادت به در آمدن است، این، از عادت بیرون آمدن است. با این خروج از عادت حالا به بپردازید، ببینید چه زیباست، و انسان فکر نمی کند که عالَم فقط برای همین شهوت_هست ... یا تمام عالم دست به دست هم داده اند که برای من ظاهری بیافرینند که من فقط از زیبایی های ظاهری ام برای امور ام بهره بگیرم! اینطوری نخیر! □وقتی از صفاتِ حیوانی درآمدیم و به حیاتِ انسانی رسیدیم می بینیم عجب! عالَم چیز دیگری بود؛ مثل اینکه عالَم غذا و سفره ی چیده شده برای ما بود... □می خواهید به حیاتِ طیبۀ انسانی راه یابید؟ راهش این است که باشید، صفاتِ حیوانی را در خود خُرد کنید، له کنید، یعنی میرانده شود، از میته بودنِ حیوانی بدر آئید. □تا می رسد به اینجا که اگر جنابِ عارف بخواهد به حقیقت، سرّ را مسّ کند (نه اینطور که شبانه روز به دست بگوید و عدد اسم محیی را یاد بگیرد و یا محیی یا محیی بگوید، که البته این نیز خوب است)، باید حقیقتا خود را به حیاتِ انسانی زنده کند. □اگر حقیقتا به شهوت های حیوانی تن در ندهد (غیر از حد مجاز)، معلوم است که در حالِ مسّ اسمِ شریفِ است. □اگر کسی لجن خوری، زیبائی طلبی، لاشخوری و شهوت پرستی را از خود دور کند و زیبای ایمانی را و اسرارِ وجودیِ عالَم را به خود تلبُّس کند که آن حقایق را پیدا کند، در حال یافتن و چشیدن و مسّ اسم شریف محیی است. □در مقابل لجن خوری کند نه . حرام خوری را به انحای گوناگونش از خود دور کند، فقط مالِ حرام مطرح نیست؛ □چشمی که به زنِ نامحرم نگاه می کند حرام خور است، گوشی که صدایِ ناهنجار می شنود حرام خور است، لامسه ای که بدن لمس می کند حرام خور است، چون قوۀ او غذا می خواهد و غذای او مسّ حلال است نه مسّ حرام! و ... ، □این حس ها غذا میخواهند کسی انکارِ نیازشان نمی کند بلکه از راه درست. اگر شخص از امور دوری کرده و روی بسوی الهی آورد این شخص در حالِ مسّ اسمِ شریفِ محیی است. □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □حالا چه گرفتاری ای در این چهار #مرغ است که باید آنها را بکشیم: ○نماید هر یک
□حالا از اینجا را شروع می فرمایند که مبادا دنبال این باشی که واقعا چهارتا را بگیری و بکشی ؛ خیر؛ آن چهارتا مرغ در درون حضرتعالی هستند. ○ترا هر چهارمرغ اندر نهاد است ○که روحت از عروجش اوفتادست □این چهار در درونِ خودت هست، این کشتن هنر است نه اینکه تفنگ بدست بگیری و یک را بیندازی؛ خیر. □به شکارِ حیوانِ بیشه رفتن هنر نیست. یک سنگ برداری و در روز در و ، به آن ستونِ سنگی یا خاکی یا سیمانی بزنی هنر نیست؛ درونِ خودت را بزن. تا از صفات حیوانی به در آئی. آن آجر را سنگ زدن که مشکلی ندارد، هر کسی چند روزی برود این کار را می کند، الان هم که ماشاءالله اینقدر برویم و برویم فراوان شده است، خوب حالا برویم و برگردیم، نتیجه چیست؟ فَتَحَصَّلَ مِمّا عَمِلتَ؟ از آنچه که کردیم چه شده است؟ ○ترا هر چهار مرغ اندر نهاد است ○که روحت از عروجش اوفتادست □این چهار تا نمی گذارند تو بالا بروی، اگر این چهار تا گذاشتند و از دستشان در رفتی به بالای می رسی. □چرا به جناب ابراهیم خلیل گفتند این چهار مرغ را بکش و ببر بالای ده تا قُلّۀ کوه بگذار؟ آخر قلۀ کوه یعنی چه؟ یعنی و _وجودیِ_مافوق، آنها قلل و کوه های وجودیِ عالم اند. □اگر می خواهی از این در بروی و بیابی و از عادت درآئی و به آن قله های عوالم وجودیِ مافوق برسی که ات باشد و اِنّا اِلَیهِ راجِعون و تو باشد، راهش کشتن این چهار مرغ درون است. □وقتی کشتی حالا بالا می روی! این چهار مرغ را ببر بالای ده تا قله بگذار، وقتی به می رسی می بینی چه عجب، تمامِ آنها را که کشتی حالا زنده شان کن،حالا می فهمی زندگی یعنی چه؟ حالا به حیوانات طور دیگری نگاه می کنی. حالا وقتی می گوید من کیستم، طور دیگری خودش را می بیند. □الان وقتی به من و شما بگوید من کیستم، می گوئیم خوب همین هستم که می بینی؛ می خورم، راه می روم، حرف می زنم و ... ، من من هستم دیگر، من کیستم ندارد! □بعد وقتی از این در رفت و بالا رفت و حقایقِ وجودی اش مکشوف شد می گوید عجب! پس تا حالا می گفتی من من هستم، همان مقدار نبود، من من ها بودم. که بالای ده تا قله بگذار؛ □این ده تا قله چیست؛ که جناب بیاید این پنج و آن پنج ، همگی را عقلانی کند، بعد می بینی عجب، این پنج حس ظاهریِ تور شکار و آن پنج حس باطنی تور شکار که در نشئۀ ظاهری و عالَم خواب، تو را با عالَم، خویت داده بود و با عالَم عادت کردی که صبح تا غروب ببینی و بشنوی و بچشی و ببویی و لمسش کنی، شب هم در خواب همینطور، که اَشکال و صُور و حیوانات و مار و عقرب و ... را ببینی! نخیر، □انسان باید از اینها در بیاید تا به قله های عروجی انسان برسد، بعد می بیند خروج از عادت عجیب لذتی داشت؛ منتها تا از این عادت در آئیم سخت است. □از مادر که متولد شدیم چقدر بر مادر عزیز و نازنین سخت گذشت تا متولد شویم، چقدر جان به لب آورده است؟! خیلی زجر کشیده است! حالا من و شما هم بخواهیم از که با آن خو کرده ایم زاییده شویم حالا می بینیم زائیدن مادر چقدر درد داشت. حتی اگر بگوئیم این هزار برابر آن اولی درد دارد و زجر دارد کم گفته ایم! هزار برابر چرا؟ ○الهی جان به لب آمد تا جام به لب آمد □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei