eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، همی جوئی برادران و رفیقان را در جهان کون و فساد و تو دانسته‌ای که آن مطلوب محالست در این جهان، و آن حال در جهان روحانیان توان یافت، از یکتائی و پاکی وخالصی ذاتشان، اگر همی خواهی از آنجا طلب، و بآن محل انتقال کن تا بمراد رسی، □○و از عالم کون مطلب آنچه درو نیست، از آنکه ساکنان این عالم اسیرانند و بندگان، و از اسیر برادری نیاید، و بنده بر عهد نپاید. این معنی را بیقین دان و بدان کار کن و اعتقاد دار، ، و بدان که هر ناپاینده‌ای سرگشته است، و هر سر گشته‌ای هالک. □○پس بپرهیز از اندوختن آنچه اگر نیابیش سرگشته شوی و بهلاک رسی. ای نفس، چه سختست جدائی این دوستان، و ازان سخت‌تر دوست داشتنْ چیزی را که ازو جدائی بود بناچار. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، اهل دنیا ستم رسیدگان ستمگارند، و فریفتگان فریبنده‌اند، و ازینست که استقبال کنند نفس رسنده را در سرای غم و اندوه بشادی و خرمی نمودن، و وداع کنندش بهنگام بازگشتن از این سرای بلا بمأوای سرور و رستگاری بگریه و فزع و جزع؛ و این مایه بسست شناختن ستم و مخالفت حق و عدل را. □○ ، دریاب و بدان بآزمایش و اندیشه که هلاک نفس را چهار سبب است بی‌شک: یکی بی‌دانشی، و دؤم اندوه، و سئم نیازمندی فقر، و چهارم بیم. و بدان که هر آنکه از دانش باز جوید بی‌دانشی نیابد، و هر آنکه از کسب چیزهای بیرون و از خود دور شود اندوه نیابد، و هر که از آرزوها دور شود، و پارسائی ورزد، درویشی نیابد، و هر که بمرگ طبیعی مشتاق شود بیم نیابد. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، بی‌دانش را حقیقت هیچ‌چیز نباشد، و آنکه اندوخته ای بیرون از خود جوید دراندوه بود، و آنکه بآرزوهای حیوانی نیازمند بود همیشه درویش باشد، و هر که از مرگ طبیعی بهراسد هرگز امن نیابد، پس هرگز تواند بود بدبخت‌تر از نفس بی‌دانش اندوهگنِ درویش ترسان؟ □○ ، اگر ترا پایهٔ شکیب نمودن بودی بر سختی تایافتن کام و هوی تا بدانگه که از طبیعت جدا گشتی ترا نه بیم ماندی و نه درویشی، پس عادت کن شکیب آوردن، و بیم و درویشی با اندوه و غربت بهم میار که پس هلاک شوی. □○ ، مرگ در زیر شکیبائی و ثبات است، و مرگ زیر هزیمت و سستی ، و قتل ساعتی بود و بگذرد، و خواری کشیدن و بند و اسیری دراز مدّت بود. پس بر خود اسیری مپسند ، و بقتل طبیعت راضی شو ، که از قتل طبیعی زندگی جاوید زاید. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، نفس را سه پایه تواند بود، تو پایهٔ بلندتر جو: یک پایه دانش بی‌کار است؛ و خداوند این پایه چون سلاح داری بود که دل کارزار ندارد، و بد دل را از سلاح چه فایده رسد؟ و دؤم پایه کاری است بی‌دانش، و خداوند این پایه چون دلاوری بود بی‌سلاح، و اگر چه هم ناتمام است لکن دلیریی سلاح قادرتر بود از بد دل پر سلاح، پس کارگر بی‌دانش شریفتر از دانائی بی‌کردار؛ و پایهٔ سؤم دانش با کار است، و او چون دلیریست تمامْ سلاح، و این شریف‌تر پایه است. □○ ، جرم ماه روشنست و فروزنده تا فروغ آفتاب بوی می‌رسد و چون زمین حجاب گردد میان ماه و خورشید تارک شود؛ همچنین نفس تا عقل بر وی همی تابد روشن بود، و چون تن و توابع و تولدات وی حجاب شوند میان نفس و عقل تیره گردد و پوشیده؛ و همچنانکه تا در میان آفتاب و ماه زمین بود ماه از تیرگی کسوف خالی نباشد، نفس نیز تا با طبیعت بود از رنج و تیرگی خالی نباشد. پس پیدا شد که راحت نفس در جدائی یافتنست از طبیعت، واللّهُ عندهُ الغیبُ و علمهُ. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، چه افتاد گوهران طبیعی بی‌خرد را که بطبع جنبنده‌اند سوی عنصر و مأوای خاصتر هر یک، اگر نه شرف و عز هر گوهری دران باشدی که بگوهر و مأوای خاصتر خود باز گردد؟ ای نفس، نبینی هر آنچه از خاک بود، چون سنگ و جز ازان، چون از هم گشوده شود بگوهر خاک باز شود که اصل و مأوای اوست، چنانکه اگر پاره‌ای از خاک برگیری، و از نشیب خاک سوی بالا براندازی، و بگذاری آن را، در حال بشتاب سوی مأوی و اصل خود باز گردد؛ و همچنین همهٔ آبها را همی بینیم که بجنبش سوی گوهر بزرگتر همی گرایند تا باز دارنده‌ای نبود، چون جویهای روان سوی دریا؛ و همچنین جز آب، چون آتش که همی رود سوی بالا و عنصر خود. پس چون این چیزها که عقل و تمییز ندارند، و جنبش ایشان جنبش بی‌خبرانست، میل دارند سوی شرف و عز و نیروی خود، و باز می‌گرایند از دوری جستن از وطن خود، پس چه بود ترا،  □○ای نفس، که با خرد و تمییز که داری، از وطن و مأوای شرف و عزّ خود گریزانی؟ و دوری از اصل و منشأ خود را دوست همی داری، و درنگ نمودن در سرای غربت، و مذلّت و خواری کشیدن، اختیار کرده‌ای، از برای چیست؟ بطبعست این اختیار ترا یا بعقل؟ اگر بطبعست چون طبیعت شود در افعال و بازگشت بعنصر خود، و اگر بعقل گزیده‌ای در عقل کی بود اختیار غربت بر مأوی و وطن خود، و محل خس است بر محل شرف، و خواری و مذلّت کشیدن بر راحت و عزّ؟ و هر که در این رتبت بماند نه از رتبت طبع و مطبوعات بود، و نه در پایهٔ عقل و معقولات، و هر چه «در این» دو رتبت نیست ناچیز بود، و در شمار موجودات نیاید. پس این معانی را در خود بنگار، ای نفس، و بازگرد بعقل سوی شرف بلندتر و محل اقصی. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □فصل پنجم□ □○ ، نیست عقل الا یافتن و دیدن خود، و هر نفس که خود را نیافت مرده است، و یافتن و دیدن آن زندگی ابدیست، و ناز و لذت جستنْ مرگ ابدیست؛ پس مفارقت زندگی ابدی مگزین بر مفارقت مرگ ابدی. □○ ، من اندیشه کردم در جملهٔ راحات و لذّات، نیافتم خوشتر از سه چیز، و آن سه چیز است و و ، و هر یک را از این سه اصلیست و عنصری محرک آنک هر که جویندهٔ دانش است روی بتوحید آرد، که توحید بود شناخت و دانش، و بانباز گرفتن بود نادانی و ناشناسی و شک؛ و هر که توانگری جوید بخرسندی گراید، که هر جا که خرسندی نیست توانگری نباشد؛ و هر که امن می‌طلبد باید که آرزوی مفارقت و رحلت کند از عالم طبیعت، و آن مرگ طبیعی است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، مادام تا تو در این عالمی از دو حال بپرهیز، که آن حال جای هلاک نفوس است بدرستی، پس حذر نما و بر یک سو باش ازان چون ترس زدگان و بیم‌خوردگان، و آن دو چیز است: زن و شراب مست کننده. □○ ، هر آنکه شکار زنان شد چون مرغی بود در دست کودکی بی‌خرد، که کودک بوی بازی کند و خرم باشد، و مرغ هر لحظه مرگی می‌چشد، و انواع عذاب می‌کشد؛ و از شراب مست کننده حذر کن، که مثل نفس با مستی چون مثل کشتیی بود در موج دریائی بی‌بُن، که ملاح و مدبر و غمخوار درو نبود، و همچنین نفس که از خرد دور ماند طبیعت وی را می‌برد و می‌راند، بی‌آگهی و بی‌تربیت و نظام، تا آنگه که هلاک شود و بمیرد. □○ ، هر آن چیز که تو آن را دانسته باشی و باز فراموش کنی، بیقین دان که آن دانش از اصلی بیرون از ذات تو  آمد، که واسطه شد میان تو و میان دانستن آن چیز،و باز فراموش شدنش از تیرگی و ظلمت تن خاست و اختلاف و گرانی او، و کشیدنش مر ترا سوی خود، و بتضاد و مخالفتش مانع شدنش ترا از آن دانستن، تا تو آن را فراموش کنی، و نادان شوی مر آن چیز را که دانسته‌ای. و مثل آن چون مثل دیده بود و دیدن و ظلمت و نور، که دیده چون هوا تیره باشد نه بیند چیزها را، اگر چند چیزها حاضر وی باشند نزدیک، و از یافتن ایشان سست بود و ناتوان، و چون هوا روشن گردد یاری کند دیده را بریافتن دیدنیها و محسوسات وی، که پیش ازان از ادراک آن عاجز بود، و آن روشنی رانندهٔ دیده بود سوی مبصرات، و تمام کنندهٔ ادراک او، و بفعل آرندهٔ آنچه درو بود بقوت؛ پس مادام تا آن روشنی بود دیده بر بینائی خود باشد بفعل، و چون روشنی برود، و ظلمت و تیرگی باز آید، آن چیزهای دیده راباز نیابد، و اگر نور با او همیشه ماندی ادراک وی همیشه بودی. پس چون روشنست بر تو، ای نفس، که روشنی از خرد است و تیرگی از جسد، ترا چنان باید که بر فارقت جسد غمناک و اندوهگن نشوی، چون از جسد ترا زیانست و حجاب و تیرگی، بلکه چنان باید که مفارقت خرد اندُه بری و غم خوری، چون از خرد ترا همه نفع و فایده است و مدد و یاری بر یافتن چیزها. پس، ای نفس، آهنگ برگشتن کم و، فرو گذاشتن تن را و، دوری جستن از وی و، دشمن داشتن وی را، و از وی ترس و هراس گین باش و گریز جوی سوی عالم خرد، که اصل گوهر و منشأ تست و جای عزّ و شرف، تا بدان زنده مانی جاوید، و بسعادت تمام رسی. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، تا کی تو بعالم کون در آئی و باز گردی از وی، و دوست و رین گزینی، یکی را برگزینی و دیگری را بگذاری، و هیچ دوست را نگیری که از یک روی با تو درشتی نماید، که نه از روی دیگر نرمی جوید، و در نهان با تو غدد و خذلان دارد و تو با وی وفا و مساعدت خواهی، و او معلول و بیمار همی شود و تو او را درستی همی دهی، و از شوخگن همی شود و تو او را پاک همی گردانی، و او جاویدان مکافات تو بدانچه در گوهر اوست می‌کند و تو باوی بدانچه در گوهر و طبع تُست مساعدت می‌نمائی، □○و سرانجام میان او و تو بقطیعت کلی رسد بی‌آنکه از تو گناهی بوجود آید، یا خیانتی و غدری حادث شود، و تو هر ساعتی و هر نفسی از جدائی در غصه و اندوهی، از غدر ایشان با تو وفای تو با ایشان، و نه از کردار ایشان زجر گیری، و نه از آزمایش بسیار پند پذیری، آخر تا کی مصاحبت بدان و غدّاران و خائنان و ستمکاران؟ ای کاش دانی که این از تو نادانیست یا نادان ساختن خود را از صواب و راستی. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ ○فصل ششم○ □○، اگر آشامندهٔ شرابی یک شربت آب چشد بس بود او را در شناختن طبع آب بجمله؛ و یک جزو آزمودن از یک چیز، آزمودن تمام بود دانستن طبع کل را، و بینندهٔ یک مشت خاک، از خاک آن مایه بشناسد که بینندهٔ همهٔ خاک، و اگر چه رنگ خاک مختلف گردد گوهرش نگردد و یکی بود، و چون صحبت یک شخص از جماعتی که همه یک گوهر و سرشت باشند یافته شود، توان دانست که یکی از ایشان از جمله آگهی دهد، و اندک ایشان از بسیارشان نمودار بود. پس بدین شرح بس کن، ، تا آسوده و رستگار گردی بتوفیق پروردگار عزّ و علا. □○ ، من همی بینم که هر شکلی بهم شکل خود میل «کند»، و هر نوعی با هم نوع حود گرد آید؛ باید که تو این معنی دانی و شناسی. ، تو صافیی با تیره همصحبت مشو، و تو روشنی با تاریک میامیز، و تو زنده‌ای با مرده هم قرین مشو، و تو دانای دادگری با بی‌دانش ستمگار انبازی مگُیزین، و تو پاکی و گزیده با پلید شوخگن آشنائی مجوی، و تو کارگی به تمییز و ارادتِ عقلی، قرین مشو با جنبندهٔ بی‌خرد؛ و اگر زانست که تو این شرح را نه حقیقت می‌دانی، مرا بنمای تا چگونه بود اتفاق میان این معانی «تو» که من بر شمردم ومیان معانی جز تو. □○ ، محال شناس که ترا دو مخالف جمع شوند در یک معنی، پس این گفت مرا استوار دار، و بازگرد بدانچه من حد آن ترا نمودم، تا بحق رسی و صواب یابی. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، غرقه در دریا، چه مشغول بود از ماهی گرفتن، و همچنین آرمیدهٔ در دنیا، اگر خبر دارد از بدی افتادنش درو، چه مشغول بود از ذخیرخای او ساختن! ای نفس، ترا در این جهان حس و حیات این رنج نه بس که از آلات خود و اضداد آن می‌یابی، که بلای دگر با آن ضمّ کنی و برمی‌داری، چون غرقه که خود را نتواند رهانید و سنگی گران بر دوش می‌نهد! @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○ ، سپردن راه نجات از تو بود، و سپردن راه هلاک هم از تو بدان قدر که شناخته‌ای و دانسته‌ای؛ اگر شناخت و دانش تو تا بمحسوسات بود و بس، پس با آن گردی که دانسته‌ای، و روی تودران بود، و بدان باز بسته شوی؛ و اگر شناخت و دانش تو بمعقولات رسید، و آن را بر هر چه جز از وی گزیدی، پس بدان روی نهادی، و باز آن گردیدی، و بدان باز بسته شدی. □○ ، اینست سرای محسوسات و سرای معقولات، هر دو پیش تو و هر دو را آزمودی، برگزین هر کدام که خواهی بی‌دفعی و منعی، و برو سوی آنکه سودمندتر ترا؛ اگر درنگ در سرای حس دوست می‌داری، پس مقیم شو و استادگی نمای برآنچه شناختی و آزمودی، □○و اگر بودن در سرایِ عقل دوست‌تر داری، پس باید که بهنگام جدائی جستن از سرای حس راه رفتن سوی عقل بدانی، و منازل و مراتب آن را بشناسی یک‌یک پس از دیگر، تا آنگه که بآرام گاه اصل رسی، پس اگر ز آنست که تو این راه را دریافتی و دانستی پس یاد دار و فراموش مکن، و بر یاد داشتنش یاری جوی از روندگان این راه و آزمایندگان این کار، که ایشان باشند رهبران رهنمایان بدُرست و چراغ در تاریکی. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ □○و بدان ، که هر آنچه روش وی سوی بالا بود باید که سبک باشد و صافی و گزیده، تا در روش تیز بود تا انتها. ای نفس، بدان که اصناف شریف که از عالم خود بجهان طبع آیند برای آزمایش، چون آلات خود را کار فرمایند که بدان بچشیدنیها و دیدنیها و بوئیدنیها رسند، و در دهائی که دریابند، عالم خود را فراموش کنند و هر چه دران بود، و چنان پندارند که بجز از آنچه در حسّ یابند چیزی دگر نیست، پس یکبارگی جهان خود را فراموش کنند و یاد نتوانند کرد، □○چون از یاد کردن و عقل دور شوند مرده‌شان گویند آنگه، و روان گردند با طبیعت کون و فساد؛ پس هر آنگه که بکونْ اول باز گردند، و بعضی از جهان خودشان یاد شود گویند زنده شدند پس از مردگی، وانگه در آویزند بدانچه یاد کردم، و روشنی آن باز جویند، و جملهٔ آن معانی را که فراموش کرده باشند باز می‌طلبند، و هر آنگه که بعضی از آن فراموش کرده ها را می‌دانند بینائی‌شان روشن می‌گردد و درستیشان نیرو می‌پذیرد، و بیماریشان کمتر می‌شود، تا که بدانند و دریابند ببصیرت عقل، که هر آنچه همی بینند در جهان حس همه خیالات چیزهاست، نه چیزها، و خیال چیز سایهٔ چیز بود بدرستی، بر روی زمین یا بر روی آب؛ و این حال که بیفتاد ایشان را از غفلت بود و بی‌خبری، و ازان افتاد که باشکال انواع بسته شدند، نه بانواع، تا جهان عقلشان فراموش شد در آغاز آمدن بجهان حسّ، و پس باندیشیدن این معانی درستیشان بود از بیماری غفلت، و دانائی پس از جهل، پس باز گردد روی آورده بکلی سوی معانی حقیقی و زندگی بی‌انجام. @mohamad_hosein_tabatabaei