eitaa logo
شهیدمحمدحسین‌سروری‌راد
186 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
19 فایل
شهید عزت ایران لقب گرفت گرفت هرچه *محمدحسین* از ادب گرفت❤ ❇این کانال به یاد بسیجی مدافع امنیت توسط اعضای گروه جهادی "شهید محمدحسین سروری راد" تشکیل شده است. ❇ارتباط با ما: @vahidsororirad63
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ شيوه دعوت الياس عليه‏السلام‏ حضرت الياس عليه‏السلام از طرف خدا مأمور هدايت بت پرستان شد، كه به قول بعضى، آن‏ها در بعلبك (كه اكنون در كشور لبنان قرار گرفته) بودند. الياس عليه‏السلام آن‏ها را به تقوى و پاكسازى دعوت كرد، و از بت پرستى و پرستش بت بَعل (كه بت بزرگ آن‏ها بود) برحذر داشت، و قوم بت پرست را به خاطر پرستش بت، سخت نكوهش نمود و به آن‏ها فرمود: خداى يكتا و بى همتا پروردگار شما و پدران پيشين شما است، مربى و تربيت كننده شما او است، همه نعمت هايى كه داريد از او است، و حل هر مشكلى به دست با كفايت او مى‏ باشد، چرا جز او را مى‏ پرستيد؟ دست از تقليد كوركورانه برداريد، و روش نياكان خود را دنبال نكنيد، خداى حقيقى را بپرستيد. ولى قوم خيره سر و خودخواه او، گوش به اندرزهاى او ندادند، و به هدايت‏هاى منطقى و دلسوزانه او اعتنا نكردند، و به تكذيب او پرداختند، خداوند به آن‏ها هشدار داد كه روزى خواهد آمد كه آن‏ها در دادگاه عدل الهى قرار خواهند گرفت و در عذاب دوزخ، احضار خواهند شد.(663) ايمان گروه اندكى به دعوت الياس عليه‏السلام‏ تبليغات الياس عليه‏السلام باعث شد كه عده‏ اى از بندگان خالص خدا، به او ايمان آوردند، و بر خلاف مسلك جامعه، سنت شكنى نموده، و باطل را رها كرده و به حق پيوستند. با اين كه چنين كارى در شرايط سخت آن عصر، بسيار دشوار بود، ولى آن‏ها سنت باطل تقليد كوركورانه و جمله بى اساس خواهى نشوى رسوا، همرنگ جماعت شو را رها كرده، و دعوت به حق الياس عليه‏السلام را باور كردند و جزء ياران او شدند.(664) 📚پی نوشتها 663 -  صافات، 124 - 127؛ بحار، ج 13،ص 392. 664 -  صافات، 128. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ مرگ صد ساله عُزَير، و زنده شدنش پس از صد سال‏ در قرآن داستان مرگ صد ساله عزير، و سپس زنده شدن او به طور خلاصه در يك آيه (بقره - 259) آمده است،(675) كه بسيار شگفت‏ انگيز است. نظر شما را به شرح آن كه در روايات آمده جلب مى‏ كنيم. پدر و مادر عزير در منطقه بيت المقدس زندگى مى‏ كردند، خداوند دو پسر دوقلو به آن‏ها داد و آن‏ها نام يكى را عزير، و نام ديگرى را عزره گذاشتند. عزير و عزره با هم بزرگ شدند تا به سن سى سالگى رسيدند، عزير ازدواج كرده بود، و همسرش حامله بود، كه بعدها پسر از او به دنيا آمد.(676) عزير عليه‏السلام در اين ايام (كه سى سال از عمرش گذشته بود) به قصد سفر از خانه بيرون آمد و با اهل خانه و بستگانش خداحافظى كرد و سوار بر الاغ شد و اندكى انجير و آب ميوه همراه خود برداشت تا در سفر از آن بهره گيرد. عزير از پيامبران بنى اسرائيل بود و همچنان به سفر خود ادامه داد تا به يك آبادى رسيد. ديد آن آبادى به شكل وحشتناكى در هم ريخته و ويران شده است. و اجساد و استخوان‏هاى پوسيده ساكنان آن به چشم مى‏ خورد، هنگامى كه اين منظره وحشت‏زا را ديد، به فكر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و گفت: اَنِّى يُحيِى هذِهِ اللهُ بعدَ مَوتِها؛ چگونه خداوند اين مردگان را زنده مى‏ كند؟ او اين سخن را از روى انكار نگفت، بلكه از روى تعجب گفت. او در اين فكر بود كه ناگهان خداوند جان او را گرفت، او جزء مردگان در آمد و صد سال جزء مردگان بود، پس از صد سال خداوند او را زنده كرد. فرشته‏ اى از طرف خدا از او پرسيد: چقدر در اين بيابان خوابيده‏ اى، او كه خيال مى‏كرد، مقدار كمى در آن جا استراحت كرده، در جواب گفت: لَبِثتُ يوماً او بَعضَ يومٍ؛ يك روز يا كمتر. فرشته از جانب خدا به او گفت: بلكه صد سال در اين‏جا بوده‏ اى، اكنون به غذا و آشاميدنى خود بنگر كه چگونه به فرمان خدا در طول اين مدت هيچگونه آسيبى نديده است، ولى براى اين كه بدانى يكصد سال از مرگ گذشته، به الاغ سوارى خود بنگر و ببين از هم متلاشى شده و پراكنده شده و مرگ، اعضاء آن را از هم جدا نموده است. نگاه كن و ببين چگونه اجزاى پراكنده آن را جمع آورى كرده و زنده مى‏ كنيم. عزير وقتى اين منظره (زنده شدن الاغ) را ديد گفت: اَعلَمُ اَنَّ اللهُ على كلِّ شى‏ءٍ قَديرٍ؛ مى‏ دانم كه خداوند بر هر چيزى توانا است.(677) يعنى اكنون آرامش خاطر يافتم، و مسأله معاد از نظر من شكل حسى به خود گرفت و قلبم سرشار از يقين شد.(678) 📚پی نوشتها 675 -  بعضى اين داستان را مربوط به خضر عليه‏السلام و بعضى مربوط به ارميا مى‏دانند. در رواياتى نيز نام ارميا آمده است (بحار، ج 14،ص 362) ولى مشهور و معروف اين است كه او عزير بوده و روايات متعددى آن را تاييد مى‏كنند (مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 370). 676 -  اقتباس از يك روايت مفصل به نقل از امام باقر عليه‏السلام؛ روضة الكافى،ص 123؛ دلائل الامامه طبرى،ص 107 و 108. 677 -  بقره، 259. 678 -  اقتباس از مجمع البيان، ج 1 و 2،ص 370. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ بردگى خضر عليه‏السلام از تاجر بازار روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا مى‏ خواهيد خاطره‏ اى از خضر عليه‏السلام براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزى خضر عليه‏السلام در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور مى‏ كرد، ناگهان فقيرى كه او را مى‏ شناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد. خضر عليه‏السلام گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم. فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو مى‏ نگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به وجه (آبروى) خدا به من كمك كن.(684) خضر عليه‏السلام گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمى‏ توانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى. فقير گفت: آيا چنين كارى روا است؟ خضر گفت: به حق مى‏ گويم كه تو مرا به امى عظيم سوگند دادى. من نمى‏ توانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش. فقير: خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت. خضر عليه‏السلام مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمى‏ گذارند. روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريده‏ اى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم. تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخورده‏ اى هستى. خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست. تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانه‏ اش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن. خضر عليه‏السلام در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد. تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد. 📚پی نوشتها 684 -  بِوَجهِ الله لَما تَصَدقتَ عَلَى. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت خضر ع ⃣1⃣ دعاى پُر پاداش‏ روزى حضرت على عليه‏السلام مشغول طواف كعبه بود، ناگاه ديد مردى پرده كعبه را به دست گرفته و چنين دعا مى‏كند: يا مَن لا يَشغُلهُ سَمعٌ عَن سَمعٍ، يا مَن لا يُغَلِّطُهُ السائِلُونَ، يا مَن لا يَتَبَرَّمُ اِلحاحُ المُلِحِّينَ اَذِقنِى بَردَ عَفوِكَ وَ حَلاوَةَ مَغفِرَتِكَ؛ اى خدايى كه شنيدنت تو را از شنيدنى‏ هاى ديگر غافل نكند، اى خدايى كه در دريافت سؤال تقاضاكنندگان اشتباه نمى‏ كنى، اى خدايى كه اصرار اصراركنندگان تو را آزرده نمى‏ كند، خنكى عفوت، و شيرينى آمرزشت را به من بچشان. على عليه‏السلام به او فرمود: دعايت را شنيدم. او كه خضر عليه‏السلام بود گفت: اين دعا را بعد از هر نمازى بخوان، سوگند به خدايى كه جان خضر در دست اوست، اگر گناهت به اندازه تعداد ستارگان، و ريگ‏ها و خاك‏هاى زمين باشد، خداوند سريعتر از يك چشم به هم زدن، آن‏ها را مى‏ بخشد.(698) 📚پی نوشتها 698 -  بحار، ج 39،ص 132، و نظير آن در ص 133.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣ 🍃مقدّمه بحث دربارة ظهور و قیام امام زمان(ع) یکی از موضوعات بسیار جذّاب و امیدبخش برای مسلمانان، بلکه برای همة مستضعفان جهان است، در این باره روایات بسیاری از پیامبر اکرم(ص) و ائمة اطهار(ع) نقل شده‌اند که شامل تمام دقایق و وقایع پیش از ظهور و زمان ظهور و قیام آن سرور عزیز و منجی موعود است پیش از این در مجموعه‌هایی مجزّا مانند «آخرالزّمان در آینة روایات»، «شیعه در عصر غیبت»، «تکالیف منتظران» روایاتی را پس از دسته بندی، تقدیم دوستدارن خاندان رسول الله(ص) کردیم که همگی حکایت کنندة اوضاع نابسامان و بحران‌های فراگیر در همة اجزای عالم و روابط انسانی قبل از ظهور هستند که پس از مطالعة آنها قلب هر مسلمان و بلکه هر انسان عدالت‌جوی منصفی از این همه پریشانی و آشفتگی به درد می‌آید و به طور ناخودآگاه آه جانسوز از نهاد خود سر می‌دهد. امّا کتاب حاضر «بشارت به ظهور مبارک مصلح عالم» قلب آدمی را لبریز از وجد و اشتیاق فراوان برای وصال به آن بی‌نظیر عزیز می‌نماید. ما در این کتاب سعی کرده‌ایم وقایع ظهور را با توجّه به زمان حدوث آنها دسته‌بندی و تقدیم شما عزیزان خواننده نماییم که امیدواریم مورد قبول طبع حضرت مهدی(عج) و استفادة شما عزیزان منتظر واقع شود. ان‌شاءالله. ابتدای کتاب را با حدیث زیبایی از زبان مبارک حضرت امیرالمؤمنین، علی(ع) که شاهد بسیار خوبی برای آنچه گفته شد، می‌باشد، آغاز می‌کنیم. ایشان فرمودند: «إذا نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أَنَّ الحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ، فَعِندَ ذلِکَ یَظهَرُ المَهدِیُّ عَلی اَفواهُ النّاسِ، وَ یُشرَبُونَ حُبَّهُ، وَ لا یَکُونَ لَهُم ذِکرٌ غَیرَهُ؛ هنگامیکه منادی آسمانی ندا میکند که: حق با آلمحمّد(ص) است، نام حضرت مهدی(ع) بر سرِ زبانها میافتد و دلها مالامال از محبّت او شود، دیگر مردم را کاری جز عشقبازی با یاد او و نام او نباشد».2 📚پی نوشتها 3. الزام النّاصب، ص 204.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣1⃣ 🍃دربارة سرنوشت سفیانی امیرمؤمنان(ع) فرمودند: 🌺«فَیُجَیِّشُ جَیشاً إلیَ المَدینَةِ، وَ یَبعَثُ جَیشاً إلیَ المَغرِب. فَیَقتُلُ بِالزَّوراءِ سَبعینَ أَلفاً، وَ یَبقُرُ ثَلاثَمِئَةِ امرَأَةٍ حامِلٍ!. وَ یَخرُجُ الجَیشُ إِلیَ کُوفانِکُم هذِهِ، فَکَم مِن باکٍ وَ باکِیَةٍ، فَیُقتَلُ بِه خَلقٌ کَثیرٌ. وَ امّا جَیشُ المَدینَةِ فَإِنَّهُ إذا تَوَسَّطَ البَیداءَ صاحَ بِهِ جَبرائیلُ صَیحَةً عَظیمَةً فَلا یَبقی مِنهُم أَحدٌ وَ خَسَفَ اللهُ بِهِ الأَرضَ، وَ یَکُونَ آخِرَ الجَیشِ رَجُلانِ أَحَدُهُما بَشیرٌ وَ الآخَرُ نَذیرٌ. فَیَصیحُ بِهِما جَبرائیلُ فَیُحَوِّلُ اللهُ وُجهَیهِما إلیَ القَفا. وَ یَرجِعُ نَذیرٌ إلیَ السُّفیانِیِّ وَ یُخبِرُهُ بِما أَصابَ الجَیشَ؛ 🍃سپاهی را به سوی مدینه میفرستد و سپاه دیگری نیز به سوی مغرب (مراکش) میفرستد در بغداد هفتاد هزار نفر میکُشد و شکم 300 زن حامله را میشکافد و سپاهی را به سوی کوفه میفرستد و همة زن و مرد را گریان میسازد و تعداد زیادی را میکشد... سپاهی که عازم مدینه میشود چون به وسط سرزمین بیداء میرسد جناب جبرئیل بانگ عظیمی بر آن میزند و احدی از آنها زنده نمیماند و همگی در کام زمین فرو میروند. فقط دو نفر بشیر و نذیر که از لشکر عقب ماندهاند زنده میمانند که جبرئیل بر آنها بانگ میزند، خداوند صورتهای آنها را به طرف عقب برمیگرداند، آنگاه نذیر به سوی سفیانی برمیگردد تا او را از سرنوشت لشکریانش آگاه سازد».29 همچنین امیرمؤمنان(ع) فرمودند: سفیانی یکصد و سی هزار نفر سپاهی به سوی کوفه میفرستد که در «روحا» و «فاروق» فرود میآیند و در محلّ مریم و عیسی در «قادسیّه» فرود میآیند و هشتاد هزار نفرشان حرکت میکنند و در مقام حضرت هود(ع) در نخیله (وادی السّلام نجف) فرود میآیند و در روز عید قربان (یوم الزّینه) فرماندهی از بغداد با لشکری پنج هزار نفری به سوی آنها حرکت میکند و هفتاد هزار نفر در کنار پل فرات کشته میشوند و سه روز مردم از آب فرات استفاده نمیکنند که خونآلود و گندیده از اجساد کشتهها خواهد بود. یک هزار دختر از کوفه اسیر گرفته میشوند و دست نخورده سوار کجاوهها شده به سوی نجف اشرف گسیل میشوند. آنگاه صد هزار نفر مشرک و منافق بغداد را به قصد دمشق ترک میگویند که به هیچ مانعی برخورد نمیکنند تا وارد دمشق شوند که همان ارم ذات العماد است».30 ٭٭٭ 🍃دربارة دشمنی سفیانی با خانوادة اهل بیت(ع)، امیرمؤمنان(ع) فرمودند: 🌺«لَم یَزَلِ السُّفیانِیُّ یَقتُلُ مَن اِسمُهُ مُحَمَّدٌ وَ عَلیٌّ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَ جَعفَرٌ وَ مُوسی، وَ فاطِمَةُ وَ زَینَبُ وَ مَریَمُ وَ خَدیجَةُ وَ سَکینَةُ وَ رُقَیَّةُ، حَنَقاً وَ بُغضاً لِآلِ مُحَمَّدٍ؛ 🌺هرکس به نامهای: محمّد، علی، حسن، حسین، جعفر، موسی، فاطمه، زینب، مریم، خدیجه، سکینه و رقیّه باشد، سفیانی برای دشمنی آل محمّد(ص) آنها را از دمِ شمشیر میگذراند».31 📚پی نوشتها 29. الزام النّاصب، ص 199. 30. بحارالانوار، ج 52، ص 273؛ ج 53، ص 83. 31. بشارة الاسلام، ص 219؛
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣1⃣ 🍃دربارة سرنوشت سفیانی امیرمؤمنان(ع) فرمودند: 🌺«فَیُجَیِّشُ جَیشاً إلیَ المَدینَةِ، وَ یَبعَثُ جَیشاً إلیَ المَغرِب. فَیَقتُلُ بِالزَّوراءِ سَبعینَ أَلفاً، وَ یَبقُرُ ثَلاثَمِئَةِ امرَأَةٍ حامِلٍ!. وَ یَخرُجُ الجَیشُ إِلیَ کُوفانِکُم هذِهِ، فَکَم مِن باکٍ وَ باکِیَةٍ، فَیُقتَلُ بِه خَلقٌ کَثیرٌ. وَ امّا جَیشُ المَدینَةِ فَإِنَّهُ إذا تَوَسَّطَ البَیداءَ صاحَ بِهِ جَبرائیلُ صَیحَةً عَظیمَةً فَلا یَبقی مِنهُم أَحدٌ وَ خَسَفَ اللهُ بِهِ الأَرضَ، وَ یَکُونَ آخِرَ الجَیشِ رَجُلانِ أَحَدُهُما بَشیرٌ وَ الآخَرُ نَذیرٌ. فَیَصیحُ بِهِما جَبرائیلُ فَیُحَوِّلُ اللهُ وُجهَیهِما إلیَ القَفا. وَ یَرجِعُ نَذیرٌ إلیَ السُّفیانِیِّ وَ یُخبِرُهُ بِما أَصابَ الجَیشَ؛ 🍃سپاهی را به سوی مدینه میفرستد و سپاه دیگری نیز به سوی مغرب (مراکش) میفرستد در بغداد هفتاد هزار نفر میکُشد و شکم 300 زن حامله را میشکافد و سپاهی را به سوی کوفه میفرستد و همة زن و مرد را گریان میسازد و تعداد زیادی را میکشد... سپاهی که عازم مدینه میشود چون به وسط سرزمین بیداء میرسد جناب جبرئیل بانگ عظیمی بر آن میزند و احدی از آنها زنده نمیماند و همگی در کام زمین فرو میروند. فقط دو نفر بشیر و نذیر که از لشکر عقب ماندهاند زنده میمانند که جبرئیل بر آنها بانگ میزند، خداوند صورتهای آنها را به طرف عقب برمیگرداند، آنگاه نذیر به سوی سفیانی برمیگردد تا او را از سرنوشت لشکریانش آگاه سازد».29 همچنین امیرمؤمنان(ع) فرمودند: سفیانی یکصد و سی هزار نفر سپاهی به سوی کوفه میفرستد که در «روحا» و «فاروق» فرود میآیند و در محلّ مریم و عیسی در «قادسیّه» فرود میآیند و هشتاد هزار نفرشان حرکت میکنند و در مقام حضرت هود(ع) در نخیله (وادی السّلام نجف) فرود میآیند و در روز عید قربان (یوم الزّینه) فرماندهی از بغداد با لشکری پنج هزار نفری به سوی آنها حرکت میکند و هفتاد هزار نفر در کنار پل فرات کشته میشوند و سه روز مردم از آب فرات استفاده نمیکنند که خونآلود و گندیده از اجساد کشتهها خواهد بود. یک هزار دختر از کوفه اسیر گرفته میشوند و دست نخورده سوار کجاوهها شده به سوی نجف اشرف گسیل میشوند. آنگاه صد هزار نفر مشرک و منافق بغداد را به قصد دمشق ترک میگویند که به هیچ مانعی برخورد نمیکنند تا وارد دمشق شوند که همان ارم ذات العماد است».30 ٭٭٭ 🍃دربارة دشمنی سفیانی با خانوادة اهل بیت(ع)، امیرمؤمنان(ع) فرمودند: 🌺«لَم یَزَلِ السُّفیانِیُّ یَقتُلُ مَن اِسمُهُ مُحَمَّدٌ وَ عَلیٌّ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ وَ جَعفَرٌ وَ مُوسی، وَ فاطِمَةُ وَ زَینَبُ وَ مَریَمُ وَ خَدیجَةُ وَ سَکینَةُ وَ رُقَیَّةُ، حَنَقاً وَ بُغضاً لِآلِ مُحَمَّدٍ؛ 🌺هرکس به نامهای: محمّد، علی، حسن، حسین، جعفر، موسی، فاطمه، زینب، مریم، خدیجه، سکینه و رقیّه باشد، سفیانی برای دشمنی آل محمّد(ص) آنها را از دمِ شمشیر میگذراند».31 📚پی نوشتها 29. الزام النّاصب، ص 199. 30. بحارالانوار، ج 52، ص 273؛ ج 53، ص 83. 31. بشارة الاسلام، ص 219؛ الزام النّاصب، ص 199.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت یحیی ع ⃣ شباهت عيسى عليه‏السلام و يحيى عليه‏السلام و همدلى آن‏ها با هم ديگر حضرت يحيى عليه‏السلام و حضرت مسيح عليه‏السلام نسبت به هم شباهت‏هايى در امور زير داشتند: زهد و پارسايى فوق العاده. ترك ازدواج، كه آن‏ها بر اثر شرايط خاص زندگى براى تبليغ احكام الهى مجبور به سفرهايى بودند و ناچار مجرد زندگى مى‏ كردند. تولد اعجازآميز، كه يحيى در سنين پيرى پدر و مادر، از آن‏ها به دنيا آمد و عيسى عليه‏السلام بدون پدر متولد شد. يحيى و عيسى، با همديگر خويشاوندى نزديك داشتند (يحيى پسرخاله حضرت مريم عليهاالسلام مادر عيسى عليه‏السلام بود.) شباهت ديگر اين كه هر دو در كودكى به مقام نبوت رسيدند. يحيى و عيسى عليهماالسلام با همديگر الفت و انس خاصى داشتند، و همچون دو برادر عرفانى، ارتباط تنگاتنگى در ميانشان بود. تا آن جا كه در روايت آمده: مدتى پس از فوت حضرت يحيى عليه‏السلام، حضرت عيسى عليه‏السلام كه از فراق او دلتنگ شده بود، كنار قبر يحيى عليه‏السلام آمد و از درگاه خداوند خواست تا يحيى عليه‏السلام را زنده كند. دعايش به اجابت رسيد، يحيى عليه‏السلام زنده شد و از ميان قبر بيرون آمد و به عيسى عليه‏السلام گفت: از من چه مى‏ خواهى؟ عيسى عليه‏السلام گفت: اُريدُ أَن تؤنِسَنِى كَما كُنتُ فِى الدُّنيا؛ مى‏ خواهم با من انس و الفت بگيرى همانگونه كه در دنيا با هم مأنوس بوديم. يحيى عليه‏السلام گفت: اى عيسى! هنوز از مرارت و سختى مرگ، نيافته‏ ام، مى‏ خواهى مرا به دنيا برگردانى! تا بار ديگر به سختى مرگ مبتلا شوم. اين را گفت و سپس به قبر خود بازگشت.(724) در روايات معراج آمده، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: در شب معراج هنگام سير در آسمان‏ها، وقتى كه به آسمان دوم رسيدم، ناگاه دو مرد شبيه هم را ديدم، به جبرئيل گفتم: اين‏ها كيستند؟ گفت: دو پسرخاله همديگر، يحيى و عيسى عليه‏السلام هستند. بر آن‏ها سلام كردم، و آن‏ها بر من سلام كردند، براى آن‏ها از درگاه خدا طلب آمرزش كردم، آن‏ها نيز براى من طلب آمرزش نمودند، و به من گفتند: مَرحَباً بِالاَخِ الصّالِحِ وَ النَّبِىِّ الصَّالِحِ؛ آفرين به برادر شايسته و پيغمبر شايسته. (725) از شباهت‏هاى يحيى عليه‏السلام با عيسى عليه‏السلام اين كه يحيى عليه‏السلام را طاغوت زمانش كشت و سرش را از بدنش جدا كرد. در مورد حضرت مسيح عليه‏السلام نيز طاغوتيان زمان مى‏ خواستند او را به دار آويزان كنند، كه اشتباهى رخ داد و شخص ديگرى را به جاى عيسى عليه‏السلام كشتند، و عيسى عليه‏السلام به سوى آسمان‏ها صعود كرد. 📚پی نوشتها 724 -  فروع كافى، ج 1،ص 72؛ بحار، ج 14،ص 187. 725 - بحار، ج 18،ص 325. .دارد...
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣2⃣ 🍃ما خاندانی هستیم که خداوند به جای دنیا، آخرت را برای ما برگزیده است. اهل بیت من بعد از من دچار بلاها، گرفتاریها، تبعیدها و جلای وطنها میشوند، تا گروهی از خراسان با پرچمهای سیاه حرکت کنند و خیر و صلاح را مطالبه نمایند، پس به آنها داده نمیشود، آنها نبرد میکنند و پیروز میشوند و به آنچه میخواستند دست مییابند ولی آن را نمیپذیرند بلکه به مردی از عترت من تقدیم میکنند که او جهان را پر از عدل و داد نماید، آن چنان که مملو از جور و ستم شده است. آگاه باشید هر کس آنها را درک کند به سوی آنها بشتابد اگر چه با سینهخیز رفتن از روی برفها باشد، که او مهدی است».61 ٭٭٭ 🍃امیرمؤمنان(ع) نیز دربارة خروج سیّد حسنی خراسانی چند روایت فرموده‌اند که به آنها اشاره می‌کنیم، ایشان می‌فرمایند: 🍃جوانانی از منطقة خودشان به رهبری مردی که به او «صالح» گفته میشود به سوی آنها و علیه آنها خروج میکند، در حالی که اهل کوفه در محاصره واقع شدهاند و آنگاه به سوی مدینه عزیمت میکند. در آن زمان مردان کشته میشوند و شکم زنان دریده میشود. چون این فتنه برخیزد شما به سوی کوهها فرار کنید و در پشت درهای بسته خود را مخفی بدارید. مدّت این حوادث به مقدار بارداری یک زن است. آنگاه این مرد تمیمی، شعیب بن صالح که خداوند بر سرزمینش باران رحمتش را فرو ریزد با پرچمهای سیاه مهدوی، با نصرت الهی و کلام حق پیش میتازد تا به محضر حضرت مهدی(ع) میرود و با او دست بیعت میدهد».62 امیرمؤمنان(ع) می‌فرمایند: 🍃به زودی عجمها برای بازگشت شما به دین با شما خواهند جنگید، چنان که برای پذیرش نخستین اسلام با آنها جنگیدید. خداوند دستهای شما را از آنها پر میکند و آنها شیران ژیانی میشوند که هرگز از برابر شما نمیگریزند و گردنهای شما را میزنند و ثروتهای شما را تحت سیطرة خود درمیآورند».63 📚پی نوشتها 61. کشف الغمّه، ج 3، ص 268. 62. الملاحم و الفتن، صص 41، 112. 63. روزگار رهایی، ج 2، ص 1037.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت یحیی ع ⃣1⃣ شهادت جانسوز يحيى عليه‏السلام به فرمان طاغوت شهوت‏ پرست‏ در بيت المقدس پادشاهى هوسباز به نام هيروديس (يا هردوش) بود، كه از طرف قياصره روم در آن جا فرمانروايى مى‏ كرد، برادرش بهنام فيلبوس دخترى به نام هيروديا داشت. پس از آن كه فيلبوس از دنيا رفت، هيروديس با همسر برادرش ازدواج كرد. هيروديس شاه هوسباز، عاشق هيردوديا دختر زيباى برادرش شد، به طورى كه زيبابى هيروديا او را در گرو عشق آتشين خود قرار داده بود، از اين رو تصميم گرفت با او كه برادرزاده، و دختر همسرش بود، ازدواج كند. اين خبر به پيامبر خدا حضرت يحيى عليه‏السلام رسيد، آن حضرت با صراحت اعلام كرد كه اين ازدواج بر خلاف دستورهاى تورات است و حرام مى‏ باشد. سر و صداى اين فتوا در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر (هيروديا) رسيد، او كينه يحيى عليه‏السلام را به دل گرفت، چرا كه او را بزرگترين مانع بر سر راه هوس‏هاى خود مى‏دانست و تصميم گرفت در يك فرصت مناسبى از او انتقام بگيرد. ارتباط نامشروع هيرود با عمويش هيروديس بيشتر شد، و زيبايى او شاه هوسران را شيفته‏اش كرد به طورى كه هيروديا آن چنان در شاه نفوذ كرد، كه شاه به او گفت: هر آرزويى دارى از من بخواه كه قطعاً انجام خواهد يافت. هيروديا گفت: من هيچ چيز جز سر بريده يحيى عليه‏السلام را نمى‏خواهم، زيرا او نام من و تو را بر سر زبان‏ها انداخته و همه مردم را به عيب جويى ما مشغول نموده است.(751) در فراز ديگر تاريخ مى‏ خوانيم: شاه فلسطين هيروديس، روز تولد خود را جشن مى‏ گرفت، و وقتى آن روز فرا رسيد، هيروديا از فرصت استفاده كرد، طبق راهنمايى مادرش، خود را به طور كامل آرايش كرد و لباس‏هاى زينتى پوشيد و رقص‏ كنان به مجلس جشن شاه وارد شد، همه اشراف بنى اسرائيل كه در اطراف طاغوت بودند فريفته او شدند. هيروديس كه مست و مخمور شراب شده بود به او رو كرد و گفت: اى آفت دين و دنيا، هر چه مى‏ خواهى بخواه، اگر چه نصف مملكت باشد. هيروديا به مادرش مراجعه كرد و گفت: شاه چنين مى‏ گويد، چه بخواهم. مادر گفت: سر يحيى عليه‏السلام را بخواه زيرا او تو را از همسرى پادشاه نهى و باز مى‏دارد، و تا زنده است دست از نهى بر نمى‏ دارد. هيروديا به مجلس جشن شاه وارد شد و گفت: سر بريده يحيى عليه‏السلام را مى‏ خواهم. و در اين مورد اصرار كرد. سرانجام شاه مغرور كه ديوانه هوس و عشق به هيروديا شده بود، دستور داد يك طشت طلا حاضر نمودند، به مأموران جلادش گفت: برويد و يحيى عليه‏السلام را دستگير كرده و به اين جا بياوريد. يحيى عليه‏السلام در اين هنگام در زندان بود.(752) (و طبق پاره‏اى از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر مى‏ برد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند، شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا كردند و سر بريده‏ اش را در ميان طشت طلا نهادند و آن گاه كه هيروديا تسليم هوسهاى شاه گرديد، سر بريده يحيى عليه‏السلام به سخن آمد و در همان حال نهى از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود: يا هذا اتَّقِ اللهِ لا يَحِلَّ لَكَ هذِهِ؛ اى شخص از خدا بترس اين زن بر تو حرام است. به اين ترتيب حضرت يحيى عليه‏السلام مظلومانه به شهادت رسيد.(753) 📚پی نوشتها 751 -  و طبق پاره‏ اى از روايات، مادر هيروديا (كه همسر شاه بود) را وادار كرد، كه شاه را مجبور به قتل يحيى عليه‏السلام كند، به اين ترتيب كه به ذشوهرش شراب داد، و دخترش را آرايش كرده با لباس‏هاى پرزرق و برق نزد شاه فرستاد و به او گفت: اگر شاه به طرف تو آمد تمكين نكن. مگر سر بريده يحيى عليه‏السلام را در آن جا حاضر كند... (بحار، ج 14،ص 180 و 181). 752 -  زيرا فتوا داده بود كه ازدواج با دختر برادر و دختر زن حرام است، از اين رو شاه او را زندانى كرده بود. 753 -  اقتباس زا تاريخ انبياء عمادزاده،ص 716 و 717. .دارد....