eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
668 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا را شکر تبریک میگم لطفا تجملاتی و سخت نباشه با قناعت کردن در پذیرایی و شیوه انجام مراسم، بذارین بهتون خوش بگذره و فکر خرج و مخارج زیاد نباشید. ضمنا خشک و بی سر و صدا هم نمیشه ها حتما آقا و خانم هایی که مجلس گرم میکنند و شعر میخونن و مداحی میکنن و لطیفه میگن دعوت کنین در این زمینه هر چه بتونین خرج کنین اشکال نداره چون اگه به مردم خوش بگذره، مجلس شما میشه الگوی فامیل در گرفتن مجلس عروسی بی گناه.
نصف زندگی ها و اتفاقات خوب، به خاطر نگرانی بی‌مورد اطرافیان آدم خراب میشه. چون نگرانند، به خودشون اجازه میدن هر کاری بکنن و هر حرفی بزنن دیدم که میگما البته بنده شما را نمی‌شناسم و منظورم شما نیست کلا عرض کردم انشاءالله داداشتون هم خوشبخت بشن حالا خودتون هم اگه احیانا خوشبخت شدید، ما مخالفتی نداریم و اشکال نداره☺️
مخالفم با حفظ احترام برای ایشان، به طور کلی مخالفم چون کسی که زن آخوند میشه، باید فهمیده باشه و باور داشته باشه که آخوندی فقط مال صبح تا ظهر نیست لابد چهار روز دیگه هم میگن فقط صبح تا ظهر استخاره بگیر و جواب سوال شرعی مردم بده پس فرداشم میگن کاش ریش نذاری و کوتاه ترش کن و... نه بعیده حتی بتونید بعدا راضیشون کنید از مجموع تجاربی که از زندگی برخی دوستان داریم به نظر میرسه این دسته از خانم ها بیشتر دوست دارند همسر یک فرد مذهبی و مقید بشن تا همسر یک طلبه و آخوند به خاطر همین، هم دوس دارن این فرصت را از دست ندهند و هم اهل راه رفتن با آخوند در خیابان و مهمانی ها و... نیستند پس شما تکلیفت روشنه، بلکه اون خانم باید تکلیفشون رو روشن کنند. ضمنا یادتون نره شما اولا و بالذات طلبه و سرباز اسلام هستید و ثانیا و بالعرض شوهر و پدر مردم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب که شب میلاد امام هادی علیه السلام بود قرار گذاشته بودیم حالا که نمی‌تونیم جایی بریم، پس تو خونه یه کم با بچه ها بیشتر تلویزیون نگاه کنیم و یه جشن کوچیک بگیریم و ... تو همین فکرها بودیم که یهو دیدیم از عصر، آنتن تلویزیون ما کلا پرید و از همسایه ها که پرسیدیم، دیدیم آنها هم آنتن ندارند و کلا تلویزیون همه قطع شده! گفتیم حالا اشکال نداره و میشینیم با اینترنت دودکش و پایتخت میبینیم و یه جوری سر بچه ها گرم میکنیم. که متعجبانه دیدیم نت هم نداریم و کلا سرعت نابوده. گفتیم جل الخالق! این دیگه چه وضعشه. تا اینکه برای اینکه خُلقمون تنگ نشه، نشستیم دور هم و بازی فکری و پانتومیم بازی کردیم. شاید حدودا چهار ساعت شد که با اینکه مهدی‌یار همش بازیمون به هم میزد اما اینقدر خنده کردیم و خوش گذشت که نفهمیدیم چطور سپری شد. بخاطر همین، به لطف قطع شدن چند ساعتی اینترنت و قطع شدن آنتن تلویزیون تا همین حالا، یکی از بهترین و خاطره انگیزترین شب ها رقم خورد. حتی شما که از خودین من یه استرس و تپش قلب ریز برای یه مسئله مهم داشتم که قطعا اگر نت و آنتن داشتیم به اندازه الان متوجه زمان نمی‌شدم و اینجوری حالم بهتر نمیشد. بخاطر همین خدا را به خاطر نداشتن نت و آنتن امشب شکر میکنم. ضمنا فکر نکنین بابا چون بزرگتره، حالا کوتاه میاد و مثلا خودشو میبازونه که بچه ها برنده بشن و مامان مثلا پیروز بشه. نخیر خونه ما این خبرا نیست تازه شایدم برعکس باشه! والا مثلا بقیه مراعات بابا را بکنن که یه وقت طفلک تو ذوقش نخوره و جر نزنه😂 بیرحمانه همه به پیروزی فکر میکردیم و خوشبختانه گل باغا دو راند پیروز شد و تونست از حریفاش و دشمن فرضیش با اقتدار جلو بزنه😌 از کلیه همسایه ها هم عذرخواهی میکنم اگه صِدامون تا خونه اونا میرفت🙈
کور و کر پولکی!
🔹 همسر مکرمه مرحوم آیت الله حسین شب زنده دار جهرمی چند روز پیش مرحوم شدند و رهبر فرزانه انقلاب به آیت الله مهدی شب زنده دار جهرمی که از فقهای شورای نگهبان هستند تسلیت گفتند و دعای خیر برای آن مرحومه کردند. یاد خاطره ای افتادم که بد نیست عرض کنم. با مادر معظم و عزیزم در دوران نوجوانی به منزل مرحوم آیت الله شب زنده دار رفتیم. ایشان تا فهمیدند ما از جهرم آمدیم فورا خودشان دم در آمدند و تعارف کردند و رفتیم داخل. مرحوم آیت الله تا مادرم را دیدند شناختند و گفتند شما دختر مرحوم جهانگیر خان هستید؟ مادرم گفتند بله. مرحوم آقای شب زنده دار با آن محاسن سپید و نورانی بسیار تحویل گرفتند و ابراز محبت کردند و خاطراتی از مرحوم پدر بزرگمان تعریف کردند. حاج خانم ایشان(که چند روز پیش مرحوم شدند) بسیار بانوی محترم و وزینی بودند. جوری که من وقتی ایشان را دیدم جرات نکردم وقتی مادرم را به اندرونی تعارف کردند، من هم بروم. در همان سنین کم اما ترجیح دادم همان جا بمانم و از جایم تکان نخورم. مرحوم آقا تا آمدند و دیدند من داخل نرفتم، لبخندی زدند و دستم را گرفتند و گفتند بیا پیش خودم. به اتاق محقر و طلبگی ایشان رفتیم. به جرات میگویم که لذتی که آن دقایق برایم داشت، نه در واژه و کلمات میگنجد و نه توصیف شدنی است. حتی چایی ریختند و تعارفم کردند. انگار یه آدم بزرگ آنجاست. انگار مهمان مهمی داشتند. حتی قندان هم بلند کردند و تعارف کردند و از جهرم و اهالی جهرم و کلاس و درسم پرسیدند و من هم با همان کلمات نوجوانانه تعریف کردم و ایشان با همان توجه و علاقه محبت داشتند. تا اینکه از سر جا بلند شدند و رفتند در آشپزخانه. چشمم ایشان را تعقیب میکرد. دیدم چند تا میوه گذاشتند توی بشقاب و بردند و از پشت پرده، تحویل حاج خانمشان دادند! دوباره برگشتند پیش من. سوالی که از ایشان پرسیدم و الان به خاطر همان سوال عرق شرم دارم و خنده ام گرفته که چقدر بچه بودم، این بود که پرسیدم: آقا شما همه این کتاب ها را خواندید؟ ایشان با لبخند و بزرگواری گفتند: تقریبا بله. گفتم: از اول تا آخرش؟ گفتند: شاید. بعضی هایش از اول تا آخرش! گفتم: کتاب هم نوشتید؟ جوابی دادند که الان با گذشت حداقل ۲۵ سال از آن ایام، دارم از شنیدن آن جواب آب میشوم! با لبخند گفتند: «هنوز به آنجا نرسیدم» و سوالات دیگر که فقط باید بگویم یاد آن مرد الهی بخیر🌷 وقتی در راه برمیگشتیم، مادرم گفت: بنده خدا حاج خانمشان مریض احوال بودند و یکی دو هفته ای می‌شده که ایشان مریض بودند و همه کارهای منزل افتاده بوده گردن حاج آقا. کاش مزاحمشان نشده بودیم. یاد حاج آقا و حاج خانمشان بخیر. انشاءالله با انبیا و اولیای الهی محشور باشند. الهی ذره ای از اخلاص و تواضع و فروتنی و دانش آنان را به همه ما عنایت فرما.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210729-WA0004.mp3
8.18M
سرود بسیار جذاب از بچه های گل اصفهان🌺😍
نه ما فرصت خطا و آزمایش داریم و نه دیگه مردم حوصله و اعصاب براشون مونده. حالا دیگه خود دانید.
AUD-20210729-WA0077.mp3
1.77M
🌸زیارت امین الله🌸