eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.5هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
674 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
📌چهارمین کارگاه مهارت آموزی جشنواره ملی ضربان انتظار ✨موضوع: سواد رسانه 🔸جلسه اول:شنبه ۱۸ دی‌ماه ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰ 🔸جلسه دوم:یکشنبه ۱۹ دی‌ماه ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰ ✔️شرکت برای عموم آزاد است. ✅ برای شرکت در لایو کارگاه می توانید به پیج اینستاگرامی کانون مهدویت یا پیج اینستاگرام حجت الاسلام و المسلمین حدادپور جهرمی @mohamadrezahadadpour مراجعه فرمایید. ✨ لینک ورود به کارگاه: http://online16.imamreza.ac.ir/farhangi 📢اخبار جشنواره و کارگاه ها رو در پیج اینستاگرامی https://instagram.com/mahdaviat_imamreza و کانال تلگرامی https://t.me/mahdaviatrezvan دنبال کنید. أللَّھُمَ‌؏َـجِّلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْفَرَج💚🌱 🔹کانون مهدویت پردیس رضوان دانشگاه بین المللی امام رضا(ع)
دلنوشته های یک طلبه
📌چهارمین کارگاه مهارت آموزی جشنواره ملی ضربان انتظار ✨موضوع: سواد رسانه 🔸جلسه اول:شنبه ۱۸ دی‌ماه
در این دو جلسه کارگاه👆، انشاءالله درباره فوت و فن کانال داری صحبت میکنیم. لطفا به بقیه رفقا هم اطلاع بدید.
گذاشتم چند روز بگذره و بعدش بگم ما ملت نامردی نیستیم الهی شکر اهل صفر و صد بازی هم نبوده و نخواهیم بود انشاءالله لذا در همین ایام هم حادثه هواپیمای اکراینی را خدمت خانواده های داغدیده و همه ملت ایران تسلیت میگیم و برای شادی ارواح همشون طلب فاتحه و صلوات میکنیم و هم مظلومیت قربانیان حادثه تشییع سردار دلها در کرمان را فراموش نمیکنیم و خدمت خانواده هاشون تسلیت عرض میکنیم و طلب فاتحه و صلوات. الحق این دو گروه باید ازشون یاد بشه. نباید بندگان خدا فراموش بشن. روحشون شاد فاتحه مع الصلوات
نه جانم اون فوت و فن خود شاخ پنداری و گرفتار محوری هست😂 لطفا مباحث را قاطی نکنید انشاءالله یه دانشگاه بانی بشه و اصول این موضوع مهم هم بررسی کنیم.😂
بدون شرح😉
صبحتون بخیر😉🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و روز بخیر و شادی🌺☺️ ی خبر خووووووووش😍 نگفته بودم دارم کتابی به نام مینویسم. یک قصه پر کشش و جذاب اینم فکر کنم اگه بگیرین دستتون، یه شبه تمام کنین😂 داریم از بین گزینه های طرح جلد، انتخاب میکنیم ببینیم کدومش مریضمون می‌کنه و کدومش واگیر داره انشاءالله به محض اینکه شرایط جلدش هم اوکی بشه، طرح پیش فروش را شروع میکنیم. این کتاب گرفت وسط کرونام و مریضی و کلی گرفتاری دیگه نذر کردم اگه خدا رحم کرد و به خیر گذشت، یه کار دیگه (که بعدا میگم بهتون) همین امسال جرقه اش بزنم که انگار خدا را شکر شرایط اونم داره درست میشه😊 خلاصه منتظر باشین تا خبرتون کنم خیلی مخلصم فکر نکنین به فکرتون نیستم شاید صلاح نباشه بگم دارم چیکار میکنم و چقدر خبرهای خوب در راه است اما بدونین فقط برای شماها می‌نویسم و به دعاهای خیر و شفاعتتون خیلی نیاز دارم. گل باغا🌺
🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمر می‌گفت: «مادرم با مادر یکی از برادرهای ناتنی مجتبی یه قوم‌و‌خویشی دوری داشتن. همیشه مادرم از اینا جوری تعریف می‌کرد که انگار آسمون سوراخ شده و فقط اینا بیرون اومدن، اما ناپدریم و دایی‌هام، مخصوصاً دایی بزرگم، از اینا بدشون می‌اومد و گویا از ازدواج اون خانم با علی ابراز نارضایتی می‌کردن و حتی برای مدتی، باهاشون قطع ارتباط کرده بودن. می‌گفتن اون موقع‌ها، با اون شرایط، در اون فضا، همین خانم که اسمش فاطمه و معروف به ام البنین بوده، تنها دختر طایفۀ ما بوده که در دوران مجردی مسلح رفت‌وآمد می‌کرده و کلاً تیپ و اخلاقش با بقیۀ دخترهای دوران خودش متفاوت بوده. حتی مادرم می‌گفت ام البنین با اون روحیاتش، شاعر هم بوده و اهل جلسه و جمع کردن مردم و این چیزا هم بوده. داییم می‌گفت چند سال پیش، ام البنین برگشته طایفۀ مادریمون و از همون اطراف، گشت ‌و ‌گشت تا بالاخره تنها مادر و دختری که لنگۀ خودش بودن و اسم دختره لبابه بوده و اسم مادرش هم حکیمه بوده، پیدا کرد و به عقد ابالفضل درآورد. بعد هم حکیمه و لبابه رو از اون‌جا با خودش آورد این‌جا. حالا این‌یکیشونه... مثلاً ناتنیشونه... بقیه‌شونم داستان دارن واسۀ خودشون. بعدش توقع داری وقتی نیستم و می‌رم جبهه و مدتی دوروبر مجتبی نیستم، خیالم راحت باشه و صفا‌سیتی کنم؟! والا داییم با اون پیرمرده راست می‌گفتن! می‌گفتن اینا همیشه دنبالِ تیم‌چینی و تشکیلات سازی بودن. می گفتن اگه می‌خوای اینا رو کنترل کنی، یا باید بهشون منتسب بشی و یا از سایه بهشون نزدیک‌تر بشی.» 📚 قسمتی از کتاب