👈 نمیخوام فضا را احساسی کنم اما چقدر این حرفا آسونه و عمل بهش دشوار!
چقدر حرف زدن دربارش راحته و پای عمل که بیاد وسط ، حتی من و شمای حزب اللهی هم ...... آره ......
فقط لطفا حواست باشه که👇
فرق است بین جواب شبهه و منطقی و بدون تحکم حرف زدن
با وقتی که جوری جواب میدیم که بزنیم آش و لاشش کنیم و دهنشو ....
🔹 اغلب روزنامه ها و کانال های حزبی و ... ، از نوع دوم همدیگه را مینوازند!! بعدشم اسمش میذارن روشنگری و تنویر افکار عمومی!
شماها را نمیدونم
اما این دو حدیث امام کاظم علیه السلام، امشب خیلی به دلم نشست.
امیدوارم باب الحوائجیشون دستمونو بگیره🌷
▪️توسل امشب، هدیه به ارواح کسانی که در سانحه سیل این چند روز، جانشون را از دست دادند و همچنین به نیت سلامتی و آرامش و صبر خانواده هاشون👇
دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت
از بال من شکسته ترین آفرید و رفت
خون گلوی زیر فشارم که تازه بود
با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت
بد کاره ای به خاک مناجات سر گذاشت
وقتی صدای بندگی ام را شنید و رفت
راضی نشد به بالش سختی که داشتم
زنجیرهای زیر سرم را کشید و رفت
شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود
با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت
روزم لگد نخورده به آخر نمی رسید
با درد بود اگر شب و روزم رسید و رفت
دیروز صبح با نوک شلاق پا شدم
پلکم به زخم رو زد و در خون طپید و رفت
از چند جا ضریح تنم متصل نبود
پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت
تابوت از شکستگی ام کار می گرفت
گاهی سرم به گوشه ی دیوار می گرفت
عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را
هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد
یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه
مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند
عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد
آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود
گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد
یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم
آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود
حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد
می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه
از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند
این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد
وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست
دلنوشته های یک طلبه
https://www.instagram.com/p/Bvt6jceHA6P/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=si6n1lnqo5no
یه نفر کامنت گذاشته:
اگه اینقد که پیج و کانال برای نقد آثار شما گذاشتن و راه انداختن، واسه نقد مشکلات جامعه راه انداخته بودن، الان همه مشکلاتمون حل شده بود😂😂
👈 چیکارشون داری داداش؟ بذار دور هم خوش باشن و خوش باشیم. بذار اونا هم فکر کنن خبریه و دارن به تکلیفشون عمل میکنن. والا.
اگه یه پیام صادقانه و خودمونی بفرستم، قول میدین ارکان جایی و اسلام کسی و... نلرزه و فرونریزه؟😏
لیچار بارمون نمیکنن؟
⛔️ بچه های خوزستان و لرستان اصلا امروز پیداشون نبود و پیامی ندادند.
نگرانشونم
لطفا اگر این پیام را میبینند..
ی جواب ...
ی سلام ...
ی حالت چطوره ای ...
ی حرف ...
بابا ما با یه نقطه هم دلمون خوش میشه
میشه از نگرانی نجاتمون بدین؟
#سیل_خره
#سیل_برو_خونتون😔
▪️▪️میگن وقتی میگن خونتو باید تخلیه کنی سخت ترین حسیه که میتونی تجربه کنی
میدوی وسایل مهمو جمع میکنی ازدرمیخوای بری بیرون. برمیگردی دوباره نگا میکنی. این جاخونمه. این جازندگی کردم شادی وغم داشتم. جون کندم تا وسایل زندگی خریدم. همه روکه نمیتونم ببرم. کدومش مهم تره؟!
آرزو میکنیم غمهایتان را سیل با خود ببرد...
آرزو میکنیم که سیل، بیخردی و نادانی و نااهلی را با خود ببرد🙏
#خوزستان_عزیزم
#لرستان_عزیزم
#ایلام_عزیزم
#ایران_عزیزم
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
کاش شیفته لرهایی که فقط براشون جک ساختیم و بهشون خندیدیم و اونا هم بزرگوارانه لبخند میزدند، نبودم و دلم مثل هر شب، منتظر پیامای رفقای لرم نبود😔
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
ما فقط هر سال ، در بهترین فصل آب و هوایی، پاشدیم رفتیم خوزستان و جلوی مردم نجیب و محروم مناطق و یادمان ها، با تیپ شیک و پیکمون راه رفتیم و کجایید ای شهیدان خدایی خوندیم و عشق و حال ...
اما هییییچچچ وقت به دردشون نخوردیم
مخصوصا الان که واقعا شرایط جوریه که کمکی بلد نیستیم که انجام بدیم..
فقط بلدیم مثل دبیر کل سازمان ملل، ابراز تاسف و نگرانی کنیم😔
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
#نگرانم
مثل دختر دم بخت سیل زده ای که موقع تخلیه و فرار از خونه، برای بار آخر برمیگرده و با حسرت، یه نگا به جهزیه ای میندازه که ده سال ... و بلکه بیشتر طول کشیده تا تونسته جمعش کنه😔
#لرستان
#خوزستان
#آق_قلا
#ایران
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
حرف آخر امشب👇
خدا وقتی نخواهد، عمر دنیا سر نخواهد شد
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد
و باغی از هجوم داس ها پرپر نخواهد شد
خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچک تر از باران
گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد
و کرم کوچکی...پروانه ای زیبا...و کوهی سخت
عقیق و شیشه و آیینه و مرمر نخواهد شد
خدا وقتی بخواهد، می شود... وقتی نخواهد، نه...
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد
خدا وقتی بخواهد، غیر ممکن می شود ممکن
ولی وقتی نخواهد، واقعاً دیگر نخواهد شد
#مریم_سقلاطونی
سلام
ارادت🌹
مخلصیم❤️
چه خبر؟!
داشتم فکر میکردم که همه چیز، یه حد و اندازه ای داره.
همه چیز...
حتی رحمت الهی هم از حد بگذره تبدیل به چیز خوبی نمیشه، اونوقت شما میخواین نیکی چو از حد بگذرد نادان خیال بد نکند؟!
مواظب باشیم توجه و دقت نگاه و محبتمون چقدر و تا کجا و برای چه کسانی خرج میکنیم؟!
حدش را نگه دار لطفا
میگیری که چی میگم؟
آفرین🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
https://www.instagram.com/p/BvwG5w_HfxU/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=lk494vjftszx
دو تا دعا میکنم، جوری آمین بگو صدات برسه به قبر مطهرش:
یکی اینکه خدایا ما از اپوزیسیون هم شانس نیاوردیم ... لااقل اینا را ازمون نگیر و به کَرَمت قبول بفرما
دوم اینکه خدایا تو سال جدید هیچی نمیخوایم
فقط نَکُشمون😐
قربانت
بنده هات از ایران
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
⛔️توجه لطفا⛔️
لطفا با لحنی لطیف و محترمانه بخونید نه از روی تندی و عصبانیت👇🌺☘
بارها اعلام کردم که از نشر آثارم بدون فوروارد و لینک کانالم راضی نیستم.
اما ...
لطفا دیگه به هیچ وجه حتی با ذکر لینک کانالم، آثارم را به جایی نفرستید و پخش نکنید. بگید هر کس خواست، بیاد همین جا بخونه. اینو بنا به ده ها دلیل شخصی و مهم دارم عرض میکنم.
ضمنا کما فی السابق از تهیه و یا مطالعه انواع فایل از آثارم راضی نیستم.
و همچنین اگر کسی برای داستان ها و مطالب بنده کانال های مجزا درست کرده، حالا به هر دلیل و بهانه، لطفا حتما تعطیلش کنه و کانال را ببندند.
👈 ضمنا به معنای قربتا الی الله و داستان اون عالمی که کتاب نوشت و حتی به باباشم نگفت که کار من هست و... کاملا آگاهم و نیاز نیست کسی به خودش زحمت بده و یاداوری کنه. چرا که اصلا ربطی نداره به چیزا.😊
تشکر
خدا خیرتون بده🌷
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه