🔹قرار شد بجای دوستم که امام جماعت یه مسجدی بود برم نماز بخونم.
آقا ما رفتیم مسجد حالا دو نفر از رفیقامم بردم که استرس نداشته باشم.
همه اومدنو نماز اولو خوندم و بعد یه منبر کوتاه هم رفتم و نماز دومم خوندم ... تا اینجا خوب بود اما
یهو گفتن حاج آقا لطف کنید و قرآن رو هم شما بخونید... از اونا اصرار و از من انکار ... خلاصه دردم بجونت ببخشید اشتباه شد، خلاصه دردت بجونم قرآن رو با استرس سریع خوندم و تا اینجا بازم بد نشد اما...
یهو گفتن حاج آقا معنیشم بخون ... آقا منو میگی پر از استرس ... قیافم داد میزد که داداش بیخیال شو جان عمت..
.
گفتم...
«اعوذبالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به شیطان رجیم از خدای رحیم»
دیگه گریم در اومد
.
اینم اولین خاطره نماز رفتن ما...
🔹تو کلاس اصول بحث استحصاب بود یه مطلبی رو تفهمیدم و به استاد گفتم استاد شما فکر کن من یه ساعت قبل وضو داشتم الان ندارم که استاد نشت ادامه بدم و گفت من نمیتونم فکر کنم و شروع کرد درس رو ادامه داد که من دوباره گفتم استاد من صبح وضو داشتم الان ندارم و که یکی از دوستام نیشگونی از گرفت و من آنجا فهمیدم ....🙈
🔹ایام عید بود مسئول غرفه کودکان بودم یکی از دوستای طلبه ام بچه خواهرشو آورد تا من باهاش صحبت کنم وجایزه بدم و...بعدش از صحبتهای بچه فهمیدم که خانواده شون زیاد با طلبگی موافق نیستن به رفیقم گفتم که قضیه اینجوریه وبچه خواهرت اصلا مثل خودت نیست گفت درسته منم گفتم خب حلال زاده به داییش میره بعد فهمیدم چه فحشی بهش دادم
🔹سلام
منم سوتی یکی از دوستانم رو تعریف میکنم.
برای همسایه مون که اتفاقا دکتر هم بود آش نذری بردم بعد از اینکه درو باز کرد و آش رو بهش دادم دیدم هیچی نمیگه منم شروع کردم گفتم دستتون درد نکنه خدا ازتون قبول کنه😂😂بعد که دیدم سوتی دادم عجیب از خجالت سریعا متواری شدم😆
🔹سلام سوتی در اردوی راهیان نور خواهران
در یک wc بین راهی توقف کرده بودیم و به دلیل تعداد بالای خواهرها wc برادران رو هم قرق کردیم که زودتر حرکت کنیم
بعد از اینکه همه خارج شدند
یکی از برادران رفت داخل wc برگشت و گفت هنوز یک خواهر داخل مونده.
ما شمردیم و گفتیم نه همه هستن
گفتن چادرش روی در آویزونه
یکی از خواهرها رفت داخل و به سرعت جت برگشت و در حالی که با سرعت نور از مقابل اون برادر رد میشد گفت چادر نیست! عبای حاج آقاست...
خلاصه معلوم شد حاج آقا قبل خواهر ها رفته اونجا و بعد گیر افتاده
🔹یه خاطره دیگه هم هست اما فقط با خانواده بخندید تو کانال قطعا نمیذارید
یه بار دیگه تئاتر داشتیم من نقش ابوبکر رو داشتم
اونجا داستان بود که امام علی رو دست بسته آوردند مسجد.
اون عزیزی که نقش عمر رو بازی میکرد اسمش مژگان بود
من تو مسجد منتظر بودم مثلا همه بیان بپرم وسط خودشیرینی کنم که چرا اینجوری با زور اوردینش واز این چیزا...
تمام قدرت رو جمع کردم تو حنجره ام که صدام به ته سالن هم برسه
آقا چشمتون روز بد نبینه همین که اومدن تو مسجد با تمام قوا فریاد زدم مژگان رهایش کن....یعنی باس می گفتم عمر رهایش کن...
کارگردان اگر چاره داشت میومد روی سن منو میکشت ...😂😂
🔹سلام
یکی از اساتیدمون تو کلاس از عوارض زایمان سزارین خیلی خوب صحبت کرد منم شدیدا تحت تاثیر قرار گرفتم گفتم موضوع پایان نامه ام رو در رابطه با فواید زایمان طبیعی در قرآن و روایات بزارم 😂
خوشحال و شادان از اینکه موضوع به روزی پیدا کردم
زنگ زدم به استاد راهنما گفت:موضوت چیه؟
گفتم:زایمان طبیعی در آیات و روایات
گفت:چی!؟😱
گفتم:زایمان طبیعی...
گفت:یعنی چی خاااانوووم شما زایمان طبیعی رو چطور میخواین تو آیات قرآن در بییارییین
منم که کم نمی آوردم و میخواستم استاد رو راضی کنم گفتم:استاد .. مثلا میشه از زایمان حضرت مریم زیر درخت خرما 😂😂😂😂زایمان طبیعی رو توی قرآن درآورد 😂😬
اونقد پافشاری کردم که استاد آخرش گفت من اصلا پایان نامه قبول نمی کنم😐
🔹سلام حاجی یه سوتی از یه نفر تعریف میکنم
برای دل خودمو وخودت چون فکر نکنم قابل پخش باشه😜
یه بنده خدا میگفت من رفته بودم حمام
وقتی میخواستم بیام بیرون
به سرم زد، گفتم بزار قبل اینکه لباس بپوشم بپرم داخل حالمون خانومو بترسانم
آقا نه بگو من رفتم حمام پدر زنم آمده بود خانه ای ما، آقا چشمت روز بدنبینه منم ....... در حمامو باز کردم پریدم داخل حال گفتم بروسلی وارد می شوددددد😄😄
یه باره دیدم همه زول زدن به من
منو میگی از خجالتی دوباره رفتم داخل حمام.بیرون نیامدم تا پدر زنم رفت
بعد از اون قضیه من تا چند ماه خانه پدر زنم نمی رفتم میگفتم بزار یادشان بره
تا اینکه کل فامیلو دعوت کردنندمنم گفتم بهترین موقعیته شلوغ پولغه.
وایییی
لحظه روبه رو شدن...
آقا من وارد خانه شدم با همه دست دادم رسیم به پدر زنم یه نگاهی به من کرد گفت: چطوری بروسلیییییی
اژدها کی وارد میشه؟؟😂😂😂😂
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
آقا بنظرم دیگه کافیه😂🙈
دست گل همه رفقا درد نکنه
مخصوصا عزیزانی که خاطراتشون هنوز سین نشده و یا حتی عزیزانی که مدام تذکر دادن و قطعا دوستمون دارن که تذکر میدن☺️🌷
شب و روز خوبی بوده و هست
بازم انشالله با ادامه مطالب درخدمتم
راستی دیشب که گفتم بچه های قم آدرس چند تا مجلس توپ بفرستند، ثمرش این شد که امروز عصر و امشب چندین جا دعوتیم که ازشون قول گرفتم اگه پشت میکروفن دعوتم نمیکنین و اجازه میدین یه گوشه بشینم و استفاده کنم، میام.😂
حالا ببینیم خدا چه میخواد
ضمنا دو سه تا مکانش شام هم میدن
بنظرتون جهت زیاد شدن شرح صدر در امر تناول غذاهای تبرکی، چیکار کنم؟😂
خوش باشید
مخلصم🌺
محمد آقا؛ گل باغا😌
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
✔️ ارسالی مخاطبین:
تقدیم به استاد حدادی جهرمی
استاد زندگی خیلی ها مثل من🌿🍄
سلام. وقتی رویه کانال شما باعث شد بعد از مدتها از لاک خستگیم بیرون بیام، وقتی این متن را دیدم فقط یاد شما و رویه شما و انرژی بی نظیرتون افتادم:🙏
💟 اجازه ندین وسایل و دکوری های خونه بیشتر از شما بدرخشند!!!!
نه تمیز کاری رو خیلی جدی بگیرید، نه خیلی کار کنید!!!!
اجازه بدین گاهی روی میز لایه ای از غبار بشینه، طوریکه بتونی یه "دوستت دارم" روشون بنویسی.
راستش گذشته ها من روزی هشت ساعت از وقتم رو صرف تمیزی خونه می کردم، که اگه کسی سرزده خواست بیاد خونم، همه چیز مرتب باشه ، اما بعدها فهمیدم کسی اتفاقی گذرش به خونه من نخورد... همه مشغول قدم زدن و تفریح و لذت بردن از زندگی خودشون بودن...
اما حالا اگه کسی یهو پیداش بشه چی؟ لزومی نداره که من وضعیت خونه خودم رو برای کسی توضیح بدم... مردم هم علاقه ای ندارن که بدونن من تمام روز رو مشغول شوخی و تفریح و زندگی کردن بودم.... اگه تا الان متوجه نشدی بدون زندگی خیلی کوتاهه ازش لذت ببر!!! خودت رو زیاد درگیر تمیزی نکن، ببین چی حالت رو خوب می کنه نقاشی کن یا نامه بنویس، پیاده روی کن، به یه دوستت سر بزن، کیک بپز و در حالیکه قاشق کثیف ماکارونی ای رو لیس میزنی به گلها آب بده... حالا اگه وقت داشتی کمی گرد و خاک روی وسایل و دکوری ها رو پاک کن... موسیقی گوش کن، کوه برو، شنا کن استخر برو، کتاب بخون و از صحبت کردن با دوستات لذت ببر، حالا اگه اون وسط فرصت کردی کمی گرد و خاک وسایل و دکوری ها رو پاک کن... زندگی بیرون از خانه تو ادامه دارد، خورشید همه جا را روشن می کند، باد برگ های درخت را جابه جا می کند، قطره های باران می بارد... امروز، روزی هست که دیگه بر نمی گرده....
#مادرانه
#ترانه_معادی
ینی من بخوابم یا اس ندم، وجدانا میری میخوابی؟!!
الان من مزاحمم؟😐
نــــاز کن نـــاز نـــگـــاه تو کـــشـــیدن دارد
ده قــدممــانـده به مـعــشــوق دویدن دارد
• چـــشـــمه وصــل وصـــالـم ز توسرچشــمه گرفــت
جـــرعــــه ای آب از آن چشـــمـــه چشـــیدن دارد
• سرخـــی آن لب شـیـــریـــن تو جـــانـــم بگرفـــت
شـــهـــد شـــیریـــن لـبـــت بس که مکـیــدن دارد
• گرچه آواز دلـــت من شـــنــوم هر شـــب و روز
تَــــپ تَــــپ قـــلـــب تو هر لحـظـه شنیـــدن دارد
• قـــصّـــه ظـــلـــم زلیخــــــا که ز یـــادم نرود
جـــلـــوه مـــاه بســـی دســـت بریـــدن دارد
• باد نوروز ســـکـــون است در اندیــشـــه من
به هـــــوای دل تو،..بـــــاد، وزیـــدن دارد
• پنـــجه در حلـــقه گیــسوی تو باشد چه شود
پیـــچـــش زلـــف سیـــاه تو تــنـیـــدن دارد
• از کجا باز بیـــابـــم گـــل من،..شور و نشاط
داخـــل کـــوی دل آنـــگـــاه چـــمیـــدن دارد
• آســـمـــان ایـــنه توســـت نگـــاهی بنـــما
صـــُوَر ساختـــه از روی تو چــیـــدن دارد
• مگـــرم فرشـــچـــیان باشم و او را بکشم
ناز آن دلـــبرکـــم وَه که کشیـــدن دارد
محمدرضا یوسفپور⚘
از بزرگترین شاه راه های تقوای الهی، عاشق شدن است.
عشق باعث میشه:
از تشتت و پراکندگی
از فکر به این و اون
از خیانت
از بی هدفی
از عبادت بی درد و از سر تکلیف
از حس کاذب خیلی کار درست بودن
از بی توجهی به احوال دیگران
از کنایه زدن به این و اون
از نکبتِ بی اشکی و بی آهی
از بی شعری و بی شعوری
از بی شوری و بی انگیزگی
از ...
دور میشی
کدوم کار خوب و معروف موکد وجود داره که تو رو از این همه گناه و تباهی نجات بده به جز عشق؟!
عاشق شو ارنه روزی
کار جهان سر آید ...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
از بزرگترین شاه راه های تقوای الهی، عاشق شدن است. عشق باعث میشه: از تشتت و پراکندگی از فکر به این
اینو 👆یادتون باشه و به همه دوستانی که حس میکنید نیاز به تلنگر دارند ارسال کنید.🌺❤️
زمینی و الهیش نکنین
مسخرمون نکنین لطفا
اجازه ندین برچسب بخوره
زمینی و الهی نداره
کلا عشق، عشق است ...
👈 اگه به بی راهه و خیانت و بولهوسی و حروم و تنوع طلبی و غفلت افتاد...
دیگه اصلا اسمش #عشق نیست!
به خداوندی خدا اسمش #هوس است!
و السلام ...
دیگه الهی و زمینی و زیر زمینی نداره!
ضمنا
انگشت به دهان ماندهام از قاعدهی عشق
ما یار ندیده، تبِ معشوق کشیدیم...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
بیشتر ابراز علاقه کنید
نزدیکان شما عکس العمل شما هستند
قدر همدیگه رو بدونید
زیر خاک، آنتن نمیده ...
شب خووووش❤️🌺
🔶قال جعفرُ بن محمٌدٍ الصّادق علیه السلام:
ما مِن قدَمٍ سَعَت إلی الجُمعة إلّا حرَّمَ اللهُ جسدَها علَی النّار.
🔺 امام صادق علیه السلام فرمودند :
هیچ شخصی نیست که قدم در راه نماز جمعه بردارد، مگر آنکه خداوند بدن او را بر آتش حرام می سازد.
«وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۳»
👈 نماز جمعه از بزرگترین عنایات حق تعالی بر جمهوری اسلامی است.
امام خمینی(ره)
سلام
روز جمعه خوب و خوشی داشته باشید🌺
بنظرم شرکت در نمازجمعه برای هر کسی که دلش برای اسلام و انقلاب میتپد، ضروری باشه.
البته این به این معنا نیست که هر کس شرکت نکرد، ضد اسلام و ضد انقلاب باشه ها.
ولی باید شرکت کنیم
🔺حتی اگر فکر میکنیم سطحمون خیلی بالاست و حرفای خطیب جمعه به دردمون نمیخوره!
🔺حتی اگه از بعضی مواضع خطیب جمعه و اطرافیانش گاهی خوشمون نیومده!
🔺حتی اگه رفتیم پیشش و اون جوری که انتظار داشتیم تحویلمون نگرفته!
🔺حتی اگه دوست داشتیم انقلابی تر برخورد کنه و مثلا آبروی مسئولین و بعضیا را در نماز جمعه ببره اما نکرده و نگفته!
🔺حتی اگه پیر شده و جای خودشو به یه جوون تر نمیده!
🔺حتی اگه خیلی به درست کردن حوزه و تربیت طلبه ها پرداخته اما تو انتظار داشتی اولویت های اون بنده خدا چیزای دیگه باشه!
🔺حتی اگه فقط بالای جایگاه دیدیش و هر وقت رفتی دفترش که دو کلمه باهاش حرف بزنی، وقت نداشته و یا جلسه بوده و رییس دفترش تحویلت نگرفته!
🔺حتی اگه مثل امام جمعه عزیز تبریز و مشهد و تهران، اسم و شهرت خاصی نداشته باشه و اخبارش روی آنتن نباشه و اوصاف خوبش زبان زد عام و خاص نباشه!
🔺حتی اگه بر خلاف میل تو و بقیه دوستات، از بین علما و فضلای محل و شهر خودتون انتخاب نشده باشه و اصطلاحا غیر بومی باشه!
🔺حتی اگه فن بیان بالایی نداشته باشه و آروم صحبت کنه!
🔺حتی اگه ...
👈 هر چی باشه و من و تو هم خیلی خودمون رو حق به جانب بدونیم، بالاخره امام جمعه هست و نماینده حضرت آقا و حکومت اسلامی در شهرتون!
حواست باشه: اگه اطرافش از من و تو خالی بشه، بزرگترین سنگر وحدت و تریبون رسمی عبادی سیاسی نظام را از دست خواهیم داد.
پس بسم الله ...
به جای حرفای کهنه و قدیمی، پاشو یاعلی بگو و بر دل سیاه شیطون لعنت بفرست و آماده شو برای نماز جمعه!
🔹ما نوکر نماینده نائب المهدی هم هستیم🔹
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
#انتخابات (۲)
همسو نبودن نماینده مجلس با امام جمعه هر شهر (که نماینده حضرت آقا و نظام اسلامی هستند) خیلی از مشکلات فرهنگی و شهری و اجتماعی و سیاسی را تشدید میکنه!
تصور کنین قراره امام جمعه در جلسات اعضای شورای اداری و تامین و... بشینه که همشون از دم، نوکر و گماشته نماینده اون شهر هستند!
کمترین اتفاقی که میفته اینه که:
🔺 تصمیمات در اون جلسه گرفته نمیشه و همه منتظرن ببینند عالیجناب (نماینده شهر) چی میگه؟!
🔺 زمینه تصمیمات کاملا جناحی و سیاسی فراهم میشه و دیگه کسی به حرف امام جمعه گوش نمیده!
🔺 وقتی امام جمعه از طرف مردم مظلوم و کمتر برخوردار حرفی زد و دستوری به مدیری داد، نمیتونه خیالش جمع باشه که اون مدیر میگه چشم و عمل میکنه و بدون اجازه از نماینده مجلس، آب میخوره!
🔺 جو بر علیه تصمیمات دلسوزانه و انقلابی امام جمعه ایجاد میشه و برای مردم جوری جا میندازن که انگار همه همسو هستند و دارن عالی کار میکنند به جز امام جمعه!
🔺 به خودشون جرات میدن که در تمام زمینه ها حتی فرهنگی و انتصابات و ... دخالت کنند و اسمش هم بذارن رای اکثریت حاضر در جلسه!!
🔺 و ...
👈 گول عبارت پوپولیستی «ما با همه تعامل داریم و به امام جمعه محبوب شهرمون هم علاقه داریم و از نظراتشون استفاده میکنیم» نخورید!
باید در عمل اثبات شده باشه!
پیشنهاد میکنم هر جای ایران که هستید، پای درددل های امام جمعه شهرتون بنشینید...
#لطفا_نشر_حداکثری
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
غم وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها خدمت شما تسلیت میگم.
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️ السلام علیکِ یا کریمة آل الله
یا فاطمة المعصومه
با وضو از دیده تر مینویسم فاطمه
مثل فضه مثل قنبر مینویسم فاطمه
باطن الله اکبر مینویسم فاطمه
هستی موسی بن جعفر مینویسم فاطمه
تا قیامت آفتاب روشنِ دین، فاطمه ست
نور زهرا! صبر زینب ! جمع در این فاطمه ست
حضرت معصومه ی طاهاست! عصمت را ببین
محملش نور است نور الله عزت را ببین
سجده اش را بنگر و اوج عبادت را ببین
جان سلطان است این بانو! کرامت را ببین
بین راه مشهد و قم ما کرَم لازم شدیم
سائل خورشید و ماه حضرت کاظم شدیم!
خم شده در محضر بانو قد پیغمبران
ای فدای خواهری او تمام خواهران
مادری کرده رضا را خوبتر از مادران
اوست تا روزی رسان پس خوش بحال نوکران
هرزمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم
میل مشهد میکنم پا میشوم قم میروم
چندروزی هست تب دارد نگاهش بر در است
آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است
درد دوری از تمام درد و غم ها بدتر است
باز هم یک فاطمه از درد بین بستر است
اینچه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست
این دم آخر به لبهایش رضا جانم رضاست
رفته بین هر بیابان در هوای دلبرش
روی ناقه بینمحمل سایبان دارد سرش
شکر! نامحرم ندیده هیچکس دوروبرش
یا نخندیده کسی بر خاک روی معجرش
درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست
پای بی بی زخمی از خار مغیلان نیست نیست
در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید
با لب تشنه رضای خویش را بی سر ندید
دور تا دور خودش چشم بد لشگر ندید
غارت چادر ندید و غارت معجر ندید
عمهاش زینب ولی زیر لگدها مانده بود
بین آن نامردهای پست تنها مانده بود...
شاعر: سیدپوریاهاشمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
1_39656305.mp3
8.4M
سینه زنی
وفات فاطمه معصومه
مداح: آسید رضا نریمانی