⛔️ خاطرات کاملا #کورونایی
قسمت دوازدهم
خانمم روی سر و وضعم حساس تر از خودمه. خیلی پیش اومده که اصلا یادم رفته برم اصلاح و ناخونام کوتاه کنم و یا عمامه تمیز بپیچم اما خانمم یادم آورده و مرتب شدم. چون خدا نکنه ذهنم درگیر سوژه و یا پروژه ای بشه. دیگه کلا غرقش میشم و تا بیام بیرون خیلی طول میکشه. حتی شده گاهی بیرون نیومدم و به زور آوردنم بیرون!
به خاطر همین در لحظه ای که بعد دو سه روز برای خانمم تماس گرفتم، اول نسبت به سر و وضعم بهم تذکر داد و گفت حواست باشه. بعدش هم گفت یه پیام بذار کانالت که ملت نگرانن و خوب نیست یهو غیبت زده.
گفتم چشم و بعدش هم یه کم با بچه ها حرف زدم.
یه کم استراحت کردم و وقتی بیدار شدم سر و وضعم مرتب کردم و کل لباسامو عوض و بدنمو ضد عفونی کردم. بیمارستان لباسای ما رو هم میشست اما خانمم گفته بود بیار خونه بشورم. ترجیح دادم خودم بشورم که نه مدیون بیمارستان بشیم و نه این لباسا رو خونه ببرم. ولی یکی از مسئولین بیمارستان گفت: نه حاج آقا ! بذارین خودمون بشوریم. چون ما از مواد خاصی استفاده میکنیم و ضد عفونی میشه و کلا روش ما بهتره.
بگذریم ...
آماده شدم و تمام وسایل و ماسک و روپوش و نایلن روی عمامه و ... را عوض کردم. شده بودم مثل قصه حسن کچل که رفت حموم و تمیز شد و اینا ... حس میکردم منم شدم حاج آقا گل ... تر و تمیز و تپل مپل 😌
رفتم بخش ...
نمیدونم کلا اون لحظه چرا اینقدر سر خوش بودم ...
حالا خوبه فقط یه حموم رفته بودما ... اما چون از اون لباسا و ماسک و ... فاصله گرفته بودم و تازه شده بودم و نفس تازه و استراحت به مغزم رسیده بود حس میکردم الان که دارم خرامان خرامان وسط بخش راه میرم، باید از بلندگوی بیمارستان این دیکلمه پخش بشه:
«حاجی! 🌷
تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی توی اون لباسها داشتی پُختک میزدی و نزدیک بود کل بدنت آبپز بشه؟
و اینک یک بخش و با کلی بیمار بد حال و خوش حال در انتظار توست...
برو ببینم چیکارمیکنی؟
میخوام دهن مهن هر چی ناامیدی و ناراحتیه رو سرویس بکنی و برگردی!»
کلا خوبه آدم سرخوش باشه. به خدا. شادی و آرامش چیزی نیست که بتونی بیرون پیداش کنی. کلا هر اتفاقی که قراره بیفته، اگه درون خودت افتاد، افتاده! وگرنه دهنت سرویسه و باید بری پیش بقیه گداییش کنی!
اون اتفاق درونی خوب توی مغزت، حالا میخواد با آهنگ شماعی زاده و شب پره همراه بشه و یا با ریتم حاج محمود و حاج منصور! مهم اینه که چی انتخاب بکنی؟ کی انتخاب بکنی؟ کدومشو پِلی کنی؟😉
با همون روحیه فوق العاده رفتم پیش بیمارانی که تازه آورده بودند. یکیشون که تا آخوند دید دهنشو باز کرد و شروع کرد: شماها چرا نمیمیرین؟ 😡 اینجا چی میخواین؟ نکنه اینقدر وضعمون خرابه که دیگه اومدین برای توبه و این حرفا! آره؟😡
گفتم: سلام برادر جان! 🌷 ارادت. گفتم شاید پرستارها و دکترا خسته باشن و شما هم کاری داشته باشین، گفتیم بیاییم خدمتی بکنیم. حالا هم اگه حضورم شما رو آزار میده، از کنار تخت و اتاق شما میرم.
یه کم جا خورد که این برخوردو دید. گفت: ولمون کنین بابا! آره ... از پیشم برو ... از اینجا و این اتاق برو! برو پیش بقیه! بقیه به این کارا مستحق ترند.😏
بازم اون رگه گرفت و با لبخند خاصی گفتم: چشم ... میرم ... همین حالا هم میرم ... ولی برادر جان! از اتاق رفتم. از پیش تو رفتم. اصلا از این بخش و بیمارستان رفتم. اما مگه از این مملکت میرم؟ 😂 مگه میتونین از این مملکت بیرونم کنین؟ 😂 مگه میذاریم انقلاب از دستمون بگیرین؟ هستیم ... تا آخرشم هستیم ... به قول مرحوم آقای مجتهدی تهرانی؛ از 57 که سوار شدیم، حالا حالاها سواریم. پیاده هم نمیشیم. ایستاده بودیم و ایستادیم و وای خواهیم ساد!😂
یه کم یخش آب شد و گفت: آی قربون آدم چیز فهم! پس خودتون میدونین سوارمون شدین!
با خنده گفتم: آره بابا ... شتر سواری که دولا دولا نمیشه!
همه زدن زیر خنده.🤣 مرده گفت: دستت درد نکنه! دیگه شتر هم شدیم!😒
وسط خنده ها گفتم: قصد بی احترامی نداشتم اما یه همچین چیزی...
با حالت طعنه گفت: راستی چرا دیگه در حرم ها رو بستین؟ دیگه شفا نمیدن؟
گفتم: اهل بیت دو نفرشون با شمشیر شهید شدن و بقیشون هم با مسمومیت. ینی یه جور ترور خاموش و سرد و بی سر و صدا. اونا این همه مرض و مریضی شفا دادن، اما سم و مسمومیت بر خودشون اثر داشت. چرا؟ چون اینطوری براشون مقدر شده بود. اونا حتی وقتایی هم که شفا میدن، خودشون هیچ کارن! اونا فقط واسطه هستند و همه کاره عالم خداست.
گفت: ینی میخوای بگی امام رضا و حضرت معصومه و اینا شفا نمیدن؟
گفتم: خودشون از پیش خود نه! تا خدا نخواد، حتی برگ هم از درخت نمیفته! چه برسه که بخواد کسی شفا پیدا کنه.
یه کم جمع و جور شد و گفت: پس دیگه چرا به اونا بگیم که به خدا بگن؟ خودمون به خدا میگیم!
گفتم: بسم الله ... بفرما ... حالا کی مجبورت کرده که حتما امام رضا واسطه کنی؟ اگه روت میشه که خیلی راحت باهاش حرف بزنی و لازم نیست کسی ضمانتت کنه و یا اصلا بلدی جوری خوشکل حرف بزنی که دل خدا را به دست بیاری و همه چیزایی که واقعا لازم داری (نه چیزایی که فقط تو ذهنت درگیرش هستی) بگی و بگیری از خدا، اصلا کسی تعصب نداره که بگه این کارو نکن و حتما متوسل به اهل بیت بشو.
گفت: حالا داستان این حرما چیه؟
گفتم: برامون اهمیت دارن چون متعلق به کسی هستن که دوسش داریم. وگرنه این سنگ و فلز و طلا و آهن که حاجت منو تو رو نمیده.
ثانیا ماها مثل بچه ای هستیم که وقتی تو محله بابا و بزرگترش هست، حالش خوبه و اعتماد به نفس داره. چون اثر بابا داشتن و پشت گرمی داشتن رو حس میکنه. اصلا خونه پدری هممون احساس و انرژی و هویتمون رو یادمون میاره و اثر خودشو داره.حرم ها هم همینن. مغناطیس عجیبی داره که حتی حال آدم بی خیال رو خوب میکنه. که برسه به کسی که دردش اومده و از سر درد پاشده اومده اونجا.
همین. به خاطر همینه که حرم هم مثل بقیه جاها ممکنه کثیف بشه و خراب بشه و ویروس بگیره و حتی مثلا یه بچه ندونه و نجس کنه و ...
الان چی؟ توقع داری مثلا اگه یه نفر بیماری واگیردار داشته باشه و پاشه بیاد حرم، اگه مثلا خدا صلاح ندونه که شفا پیدا کنه، یه دستی از توی ضریح بیاد بیرون و بزنه دو شقّش کنه؟ که بقیه مریض نشن؟
خب نه! چرا؟ چون اصلا وظیفه و هویت و امامتِ امام ربطی به این چیزا نداره. این چیزا مال عالم ماده و طبیعی و این چیزاست. به خاطر همینه که ما وظیفمون اینه که در و پنجره و صحن و ضریح و گنبد و بقیه جاها رو تر و تمیز کنیم. عاقلانه نیست که بگیم در باز میذاریم که هر اتفاقی برای مردم بیفته و به ما هم ربطی نداره و اگه خود امام صلاح میدونه، هم شفاش بده و هم یه کاری کنه که ضریحش کثیف نشه!»
گفت: پس ینی همه چی باید عادی و طبیعی باشه؟
گفتم: «اهل بیت بر خلاف جریان عادی روزگار که کاری انجام نمیدن. اگه هم خدا بخواد کسی شفا بده و گره از کار یه نفر باز کنه و این چیزا، مطمئن باش بر اساس جریان طبیعی (به قول ماها ؛ علت و معلولی) و حاکم بر همه عالم و توسط امام معصوم که بهش متوسل شدیم رخ میده. وگرنه خود اهل بیت هم مریض میشدن و خونه و لباساشون هم تمیز میکردن و هر وقتم مریض میشدن، حتی اگه لازم بوده به جراح یهودی هم مراجعه میکردند.
این ماییم که فکر میکنیم همه چی باید اونجوری حل بشه که ما براش دعا میکنیم. ماشالله دعا که نمیکنیم. بلکه برای خدا یا لیست خرید مینویسیم و یا راه و چاه نشونش میدیم. وقتی هم حاجتمون گرفتیم اسم همش میذاریم معجزه! با اینکه اینا همش لطف خداست که از طریق کرامت اهل بیت شاملمون شده. وگرنه معجزه کلا فازش با این چیزا فرق میکنه و صرفا به خاطر اثبات ادعای امامت و نبوت اتفاق میفته.»
گفت: چه میدونم والا! هر کدومتون یه چیزی به مردم میگین! اما تا حالا کسی اینجوری برام نگفته بود. حالا ولش کن. روشن شدم. اصلا حرم و اماما و اینا همش به کنار. به ما چه؟ ولش کن. بگو کِی از مملکت جمع میکنین میرین؟
من😐
خودش😒
بقیه بیمارا🤣😂
وقتی میخواستم برم تو اون اتاق، تو ذهنم داشتن آهنگ آنشرلی با موهای قرمز میخوندن!💃
اما وقتی میخواستم بیام بیرون، لالایی تیتراژ پایانی مختارنامه تو گوشم و مغزم میپیچید!🗣🧠
مخصوصا اونجاش که میگه: ووووی ... وووووی ... ووووووی ...😣
مرد حسابی دراومده بعد از این همه علم و فضیلت و اخلاق و بیان نیکو، بهم میگه حالا کِی از مملکت جمع میکنین میرین؟!
شیطون میگه همچنین بصیرتمو بکنم ...👎
لا اله الا الله
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
💞 قابل توجه همه عقد کرده ها و نامزدها:
علیکم السلام
اتفاقا شرایط جالبی هست.
معمولا وقتی مردم نامزدی و عقد میکنند و خیلی به هم نزدیک میشن و تازه تن و بدن و عشق همدیگه رو درک و لمس میکنند، دیگه خیلی فرصت نمیشه با هم حرف بزنن و با هنرمندی کلامی و رفتاری همدیگه آشنا بشن و لذت ببرند.
ببخشید اینجوری میگم: هیچ کس توی بغل بداخلاق نیست.
بلکه باید گفت: پر کردن بغل و آغوش همدیگه چندان دانش و هنر و ظرافت خاصی نمیخواد و حیوانات از ما خیلی واردترند.
آنچه که شخصیت ما را جذاب میکنه، علاوه بر چهره و بدن، رفتار و نوع برخورد ما با مشکلات همدیگه است.
تصور کنید قبلاً وقتی خیلی غمگین و ناراحت بودید، حداکثر میرفتید و در شانه و آغوش معشوق آرامش میگرفتید. حتی شاید اصلا وقت نمیشد بهش بگی چی شده و چرا رنجور هستید؟ بلکه بهش میگفتید همین که اومدم پیشت یادم رفت که چمه؟
اما الان ...
چون فورا به هم نزدیک نمیشید و بلکه باید در کنار هم بشینید و حرف بزنید، خیلی شناخت شما از هم عمیق تر و واقعی تر میشه. اصلا متوجه میشید که میتونید همدیگه را بفهمید و آرام کنید یا نه؟ اصلا بلد هستید یا نه؟
به نظر من ارزش چنین روابطی و چنین شناختی، بعدها در زندگی شما خیلی باحال تر و راهبردی تر خودشو نشون میده. چون شما فرصت داشتید که فورا آغوش همدیگه را پر نکنید. بلکه ارزش واقعی ذهن و روان و حضور همدیگه را کشف کنید.
خدا کنه تونسته باشم منظورمو درست بیان کنم.🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
یا باب الحوائج
بی درک مقام تو که توحید نداریم
ما با غم جانسوز شما عید نداریم
عادت به کرم داری و تردید نداریم
بر دست کسی غیر تو امید نداریم
ما نوکر و ناچیز و شما سرور مایی
قناعتیان
🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸
در شادی و غم به یادتان می مانیم
هر عید به یادتان دعا می خوانیم
آقای دلم! سید من! مهدی جان
ما احسن حال را شما می دانیم
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سال پر برکت و خوش و خرم برای تک به تک شما اعضای خانواده بزرگ #دلنوشته_های_یک_طلبه آرزومندم.
امیدوارم در لذت و معنویت و نعمت های سرشار و حلال الهی غرق باشید و دل امام مهدی عجل الله تعالی فرجه از همه شاد و خرم باشد.
#حدادپور_جهرمی
🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸
⛔️توجه⛔️
کدام مطلب یا جمله و یا حس و حال و عکس العمل کانال دلنوشته های یک طلبه در سال ۹۸ برای شما جذاب تر بود؟
لطفا به صفحه شخصی ارسال کنید تا با بقیه اعضای خانواده بزرگ این کانال به اشتراک بذاریم☺️
منتظرم🌺
دلنوشته های یک طلبه
⛔️توجه⛔️ کدام مطلب یا جمله و یا حس و حال و عکس العمل کانال دلنوشته های یک طلبه در سال ۹۸ برای شما ج
🔹 منتخب پیام های شما عزیزان👇
🔺سلام.انشاءالله سال خوبی در پیش رو داشته باشید.
نکته مهم و قوت کانال شما در اینه که خودتون هستید بدون ریا و یا پنهان کاری این خیلی خوبه.
🔺از بهترینا 👇
خاطرات کرونایی😁
🔺اونجایی که به مناسبت تبریک تولد کانال تصمیم گرفتید کتاب رایگان بدهید😄😄😄😄🤣🤣
🔺قسمت ۱۳ و ۱۴ خاطرات کاملا کرنایی خیلی جذاب بود 😁
🔺سلام
بیداری؟
🔺سلام
من خاطرات کورونایی کانال رو خیلی دوست داشتم.
البته دلیلش هم اینه که تقریبا همون موقع ها بود وارد کانال شدم...
زیاد در جریان فعالیت های قبلی کانال نیستم
🔺بیداری؟
🔺سلام علیکم
اینکه شما 1000 تا درمیون جواب پست ها رو میدید منو خیلی متحیر کرده
🔺سلام حاج اقا
ضمن عرض تسلیت و تبریک همزمان
انشاءالله سال خوب و پربرکتی داشته باشید
خاطرات کرونایی با اختلاف از همه بهتر بودن
🔺سلام حاج اقا این از همه جذاب تر بود👇👇
خورده نگیرید لطفا
اما 👇😭😭😭
یک لحظه فکرش را بکن که مادر توست
حالا بگو: لطمه زدن اشکال دارد؟
😭😭😭😭😭😭😭
🔺اول تحلیل هایی ک میذاشتین خیلی مفیدبودوبرای من اون پیامایی ک توصیه ب امیدواری وحال خوب میکردخیلی انرژی بخش بود
🔺اینکه جواب دایرکت نمیدین برای من خیلی جالب بود😁
🔺هیچ کدومش جذاب نبود
🔺سلام علیکم
خاطرات کرونایی تون خیلی جالب بودن💐💐💐
🔺سلام سال نو مبارک
بهترین حس و حال برای من رمان چراتو همون جایی که فهمیدیم رمان راجع به زندگی امام حسن مجتبی(ع) است یادمه تا نزدیک صبح خوابم نبرد.
🔺برام فقط این جالبه که چرا هنوز از کانالت لفت ندادم.😒
🔺سلام
سال نو مبارک
کلا کانالتون و مطالبتونو دوس دارم
این خاطرات کرونایی هم خیلی خیلی جالب و جذاب هستن
وقتایی هم که میگید بیداری؟ بامزه ست هرچند من اون موقع همیشه خوابم😁
🔺سلام.خداقوت
جمله ی پرمحتوای : وای خواهیم ساد ».😑
🔺هیچ کدوم☺️
🔺سلام. جالبه که مامان و بابام خیلی از شما خوششون نمیاد و کلا شما را آدم خوبی نمیدونن اما هر وقت نشستن و به گوشیشون زل زدند و میخندند، میفهمم که دارن یواشکی پیامای شما را میخونن. شما چیکارشون کردین که اینجورین؟
🔺سلام
مگر چیزی جذاب تر از "ازت متنفرم" هست ؟!
🔺مجموعه ی داستانی چرا تو
🔺سلام حاج آقای گل باغا
جالبه که همون نویسنده ای داره الان خاطرات کرونایی مینویسه، همون نویسنده ای هست که چند ماه پیش چرا تو را نوشت. من و خواهرم بخاطر چرا تو خیلی غصه خوردیم و بیچاره شدیم به خاطر غم های امام حسن😭
🔺خاطرات کرونایی عالی بود
بخش داستان نویسی هاتون مثلا داستان "چرا تو" فوق العاده بودن
و خاطراتی که در مورد خودتون می نویسید فوق العاده با مزه هست
🔺کف خیابون ۱ و ۲
و خاطرات کرونایی
بیداری؟؟
😁😁این ۳تا
🔺فقط خودت🌺
🔺سلام
برای من خیلی جالبه که تنها کانالی که داشت آمار لحظه به لحظه شب حمله به عین الاسد را میداد شما بودید! چرا اون شب فقط شما خبر داشتید؟ چرا آمارهایی که اون موقع از تلفات آنها دادید و بعدش پاک کردید، الان داره اعلام میشه و تا الان کسی به اون دقت نمیگفت؟ چرا شما نسبت به سوالات مخاطبانتون بی احساس و بی اعتنا برخورد میکنید؟ این برای همه ما جای سواله که چطور از ده دقیقه بعد از شروع حمله گزارش میدادید. لطفا روشنگری کنید.
🔺سلام
عیدتون مبارک
من هر کدومو ب نحوی یا بخاطر محتوا یا تحلیل یا بررسیایی ک انجام میدادید دوس داشتم
تا اینکه کرونا پیدا شد و رسیدیم به آخرررر ۹۸ و خاطرات کرونایی شروع شد
خداخیرش بده برای هرکی بد بود برای ما ....
خلاصه که اشتیاقی که ب خواندن خاطرات کرونایی دارد دل من
دل من داند و من دانم دل داند و من😄😋
🔺عیدتون مبارک حاجی جهرمی
جالبه که همشهری وزیر هستی اما زمین تا آسمون با هم فرق دارین😂
راستی شما چرا جواب منتقدانتون نمیدید؟ مگه نمیبینید اونا دارن علیه شما خودشونو ..... میکنند؟ پس چرا کاری نمیکنید؟
خواهرزادم میگفت اونا خیلی عصبانی هستند که چرا شما اینقدر کم محلی میکنید.