eitaa logo
محمد غفاری
140 دنبال‌کننده
29 عکس
7 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست و هفتمین جلسه انجمن ادبی پردیسان برگزار می‌شود با حضور آقای محمد غفاری و سایر شاعران استان قم شنبه هفتم بهمن ماه، ساعت ۱۶ پردیسان، خیابان شهیدان رضی کوچه یک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان حضور برای همه علاقه‌مندان بلامانع است. @qomkpf10
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میرسند از راه غم ها تا زمین گیرت کنند... شعر خوانی محمد غفاری سوگواره شعر عاشورایی پلک صبوری شهریور ۹۹ ، تهران تالار وحدت @mohammad_ghaffari2
هدایت شده از ادبیات قم
دومین شب شعر عاشقانه 《شب عاشقانِ بی‌دل》 با شعرخوانی: امیر اکبرزاده اعظم سعادتمند محمدغفاری فاطمه نوری حامد طونی مجید آژ با اجرای سیدعلی نقیب سه شنبه، دهم بهمن ماه، ساعت ۱۸ کافه کتاب سرو
عصر شعر با حضور و شاعران استان قم همراه با جشن امضای مجموعه شعر پنجشنبه ۱۲ بهمن، ساعت ۱۶ قم، میدان نواب، تالار شهر @mohammad_ghaffari2
عصر پنجشنبه 12 بهمن، با لطف دوستان عزیزم به ویژه سید حمید رضا برقعی جشن امضای مجموعه شعر آبی تر برگزار شد. از همه دوستانی که تشریف آوردند و با حضور و شعرخوانی‌شان باعث دلگرمی حقیر شدند تشکر و قدردانی می‌کنم. در زیر خبر و عکس‌های این مراسم تقدیم حضور می‌شود:
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) https://ibna.ir/x6jJz پایگاه خبری 598: https://www.598.ir/fa/news/534128 پایگاه خبری قمنا: http://www.qomna.com/paper/subject/121371
جشن امضای مجوعه شعر آبی‌تر برگزار شد جشن امضای کتاب آبی تر سروده محمد غفاری با حضور شاعران برجسته استان قم برگزار شد. در این مراسم که عصر پنجشنبه 12 بهمن ماه در سالن سبز اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم برگزار شد، شاعران استان قم به بهانه انتشار کتاب آبی تر دور هم جمع شده و به شعرخوانی و گفت و گو پیرامون کتاب پرداختند. سید حمید رضا برقعی شاعر نام آشنای کشور اجرای عصر شعر آبی تر را بر عهده داشت و با دعوت از شاعران حاضر در برنامه، به بیان نکاتی درباره اشعار کتاب می‌پرداخت. برقعی عنصر عاطفه را بارزترین ویژگی اشعار محمد غفاری دانست و ساختار کتاب را مبتنی براحساس و اتفاقات عاطفی بیان کرد. وی با معرفی نمونه‌های موفقی از شعر عاطفی در طول تاریخ ادبیات، فروغی بسطامی را نمونه‌ای موفق در این حوزه برشمرد. در ادامه با خوانش ابیات اندیشه محور کتاب، ورود و تجربه بیشتر شاعر در عرصه شعر اندیشه‌ای را نیز خواستار شد. سید محمد بهشتی، محمد جواد الهی‌پور، حسن معارفوند، فاطمه سلیمان‌پور، نجمه سادات هاشمی، شهاب الدین خالقی، حسین عباس‌پور، حسن خسروی وقار، شهره انجم شعاع، محمد محمودآبادی، سید علی نقیب، زهرا سادات ضرابی، حامد طونی، مرتضی فاتحی نسب و محمد میرزای بازرگانی از شاعرانی بودند که در این برنامه به شعرخانی پرداخته و نظارات خود درباره کتاب آبی‌تر و شعر و شخصیت محمد غفاری را بیان کردند. لازم به ذکر است که مجموعه شعر آبی‌تر شامل اشعار عاشقانه محمد غفاری در بازه‌ی زمانی سال‌های 88 تا 98 می‌باشد که در سال 1402 توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر کشور شده است.
سوم فروردین سال ۱۳۹۹ بود و یک ماه بیشتر از کرونا نگذشته بود؛ در روزهای عید نوروز، قرنطینه به اوج خودش رسیده بود و همه مردم روزهای سخت و تلخی را تجربه می‌کردند. شب مبعث پیامبر اعظم صلوات الله علیه هم از دلگیری‌مان کم نکرده بود و عطر عید را حس نمی‌کردیم. ساعت حدود ۳ شب بود که با خودم زمزمه کردم: بر خاتم انبیا محمد صلوات و بعد روی وزنش سه مصرف دیگر نوشتم و شد رباعی و بعد آن را استوری کردم و دوستان شاعرم را به سرودن شعر با مصرع پایانی دعوت کردم. حدود ۱۵ ساعت گذشت و تا عصر مبعث بیشتر از ۵۰ دوست شاعرم در این پویش شرکت کردند و شعرهایشان را در کانال گذاشتم؛ تا چند روز بعد هم انبوهی از رباعی‌ها برایم فرستاده می‌شد و خیلی‌ها که نمی‌دانستم هم به این پویش پیوسته بودند و صلوات‌های زیادی به پیامبرمان اهدا شد. این یکی از لذت‌بخش‌ترین اتفاقات ادبی زندگی‌ام بود و هنوز شیرینی‌اش برایم تازه‌ست. ما شاد از آنیم که در طول حیات از مدح تو گفته‌ایم در صوم و صلاة صد شکر که یکبار دگر می‌گوییم:
33.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحيفه نورانی به مناسبت ولادت امام سجاد علیه الاسلام و روز صحیفه سجادیه سرود صحیفه نورانی با شعر محمد غفاری و اجرای گروه سرود عابس
غمخانه بی بی شهربانو (سلام الله علیها) 14011206_10.mp3
15M
غزل مثنوی تقدیم به حضرت شهربانو شعرخوانی به مناسبت ولادت امام سجاد علیه الاسلام چهارم شعبان ۱۴۰۱؛ غمخانه بی‌بی شهربانو
4_5809828039692910815.mp3
3.39M
🔈 آلبوم صوتی «صدای سبز» ویژه نامه شعر مهدوی 🔵 شعرخوانی محمد غفاری @mohammad_ghaffari2
فرقی نمی‌کند که خزان است یا بهار ما ایستاده‌ایم چنان سرو، استوار ما ایستاده‌ایم، که مرگ از نشستن است تا سنگ کینه هست، هراسِ شکستن است باید که خشک‌تر شود اینجا سراب‌شان آشفته‌تر شوند، ز تعبیر خوابشان ما صف کشیده‌ایم، که از خویش بگذریم ما از تبار حضرت سلمان، ابوذریم! هر جا که ظلمت است، چنان شمع روشنیم با دشمنان آینه‌ها سخت دشمنیم با ظلم دشمنیم، و این افتخار ماست تا پای جان عقب ننشستن، شعار ماست هیهات از آن زمان که بگوییم خسته‌ایم باید وفا کنیم به عهدی که بسته‌ایم هشدار می‌دهیم به آن‌جا که نور نیست آینده روشن است، زمانی که دور نیست- می‌آید آن‌که وارث خون خداست او قول خدا و منتقم کربلاست او @mohammad_ghaffari2
خلق نشناسد خدا را با گواهی جز علی در صراط المستقیمش نیست راهی جز علی آنچه از شهر خدا، از ماه قرآن گفته‌اند لیلة‌القدرش ندارد هیچ ماهی جز علی بدر و خندق، خیبر و.... هر بار ثابت می‌شود: اینکه پیغمبر ندارد تکیه‌گاهی جز علی حک شده بر قلب ما ذکر امیرالمومنین در جهان خود نمی‌خواهیم شاهی جز علی هرچه را می‌خواستم با یا علی مقدور شد هرچه می‌خواهی بگیر از ما الهی، جز علی @mohammad_ghaffari2
هدایت شده از آیات غمزه
رسید از شش جهت سجیل بارانی که حرفش بود فاطمه عارف نژاد شروع ناگهانی داشت طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبزدورانی که حرفش بود قسم به موی خون‌آلود اطفال فلسطینی به زودی می‌رسد این سر به سامانی که حرفش بود بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی… صوت قرآنی که حرفش بود… کسی و الفجر می‌گوید… کسی و الفتح می‌خواند… کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود @fatemeh_arefnejad @ayateghamze
چرا قشم؟! ۱ از روز اولی که پرونده قشم برای من باز شد، سفر ماجراجویانه‌ام به این جزیره عجیب را شروع کردم؛ آنقدر همه جستجوهایم شده بود کلیدواژه‌ی قشم، که به محض باز کردن صفحه گوگل‌کروم موبایلم، چپ و راست خبرها و پیشنهادهای سفر به قشم می‌آمد. از همان لحظات اولِ تحقیقم فهمیدم که این جزیره با هرجای دیگری از ایران عزیزم تفاوت دارد و عجایب و شگفتی‌هایش فراتر از تصورات اولیه‌ من است. چند روز مداوم خواندم و خواندم و خواندم! و به هرچیزی که روایتی از قشم بود چنگ انداختم و توشه‌ای برداشتم. تازه فهمیده بودم قشم یکی از دروازه‌های تمدنی ایران است و بخش مهمی از دانش بومی‌مان را مدیون این جزیره زیبا هستیم. فهمیدم که بزرگترين جزیره خلیج فارس _که ۱۶ برابر کیش و دوونیم برابر بحرین است_ چه نقش حیاتی و استراتژیکی در جغرافیای امنیتیِ ایران در بالای تنگه هرمز دارد و چگونه با بیرون رفتن پرتغالی‌ها از قلعه‌ی بزرگشان در قشم، استعمار کهنه از خلیج فارس رخت بربست. جزیره‌ای که مناظر طبیعیِ رازآلود و بکرش چشم‌ها را خیره می‌کند و شاید تنها نقطه‌ای در جهان است که همزمان ساحل و جنگل و کوه و کویر را در کنار هم دارد. در سفرهای تحقیقی‌ام به قشم، از تکثر و تنوع فرهنگی و بومی و از حجم زیاد آیین‌ها و رسوم مختلف و زیبای مردمان نجیبش غافلگیر شدم و هرچه بیشتر می‌خواندم، پنجره‌ی جدیدتری برایم گشوده می‌شد و حسرت می‌خوردم که چرا اینقدر دیر با این پدیده طبیعی و این جهان‌شهر تمدنی و فرهنگی آشنا شدم. جزیره‌ای که به اندازه همه ۶۴ روستایش قصه و روایت تازه دارد؛ لباس و تنوع پوشش دارد؛ ساز و آواز و موسیقی و رقص دارد؛ به اندازه همه شهرها شیرینی و دِسر و غذا دارد؛ از گذشته تا کنون ردّ تجارت در سرزمین اصلی، در بسیاری از کالاها به قشم می‌رسد و همین موضوع محل تضارب و تجمع فرهنگ‌های مختلف شده است: از چین و هندوستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس گرفته تا شاخ آفریقا و مصر و زنگبار و... و همه این فرهنگ‌ها در زبان و معماری و رنگ‌های آن خودش را نشان می‌دهد. در آوای محزون ساز عود و طرب موسیقی‌های گوناگونش نمایان است و در جای جای ساحل درخشانش خورشید بر لنج‌ها و سازه‌های هندسی‌اش طلوع و غروبی متفاوت دارد. @mohammad_ghaffari2
چرا قشم؟ ۲ روزی که به پیشنهاد دوست عزیزم میلاد عرفان پور برای اولین بار با دکتر عادل پیغامی مدیرعامل منطقه آزاد قشم صحبت کردم، در همان چند دقیقه کوتاه متوجه نگاه فرهنگی و ویژه دکتر پیغامی شدم و از آنجا که پیش‌تر ایشان را به عنوان یک استاد دانشگاه و اهل کتاب می‌شناختم، خوشحالی‌ام دوچندان شد که یک انسان دغدغه‌مند در حوزه فرهنگ به عنوان مدیرعامل یک سازمان بزرگ اقتصادی و تجاری فعالیت می‌کند و بعدها که حضوری خدمتشان رسیدم با قوت قلب و خیال راحت تصمیمم را گرفتم و دلم را به دریا زدم. راستش اینکه وقتی برای اولین بار با دکتر ادریس راموز _معاون فرهنگی، اجتماعی و گردشگری منطقه آزاد قشم_ در اتاق مدیریت آفرینش‌های ادبی حوزه هنری جلسه داشتم، می‌خواستم از آرزوها و ایده‌های بزرگم صحبت کنم و از ابتدا حرف‌هایی بزنم که حتی اگر نشد به عنوان مسئول فرهنگی به جزیره بیایم، حداقل دغدغه‌هایی از جنس فرهنگ و هنر را مطرح کرده باشم اما وقتی چند دقیقه از صحبت‌هایمان گذشت، متوجه شدم همه حرف‌هایی که آماده کرده بودم را زودتر در بسته‌بندی بهتر و شکیل‌تر آماده کرده و به من می‌گوید که چه ایده‌آل‌هایی در ذهنش نسبت به مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی جزیره قشم دارد! و جالب‌تر اینکه هرچه پیش می‌رفت بیشتر به اشتراکاتی که داشتیم پی می‌بردم و هر دو حرف‌هایمان از یک جنس می‌شد. (جدا از اینکه متولد مرداد ۱۳۶۸ بودنمان هم بی‌تاثیر نبود.) همه این‌ها اجازه‌ی کنجکاوی و جسارت تصمیم ماجراجویانه‌‌ام را به من می‌داد. آنچه از قشم خوانده بودم و آنچه در ذهنم می‌پروراندم را کنار ایده‌ها و عزم متولیان امر _که امیدوارم تا انتها همین‌گونه بماند و ادامه‌دار باشد_ می‌گذاشتم و هیچ چیزی نمی‌توانست مجابم کند به نیامدن؛ هیچ چیزی جز خانواده! موضوعی فراتر از همه چیز... اما وقتی همراهی همسر صبورم را دیدم و اجازه پدر و مادرم را هم گرفتم، منتظر شدم تا سفری که از دور به من سلام می‌کرد، شروع شود. در این بین دلم یک جای دیگر هم گیر بود: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان قم از ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ که پروژه کانون قم برای من شروع شد تا روزی که می‌خواستم از آن جدا شوم حدود ۲۳ ماه گذشت. و خودم هم باورم نمی‌شود که در این مدت کوتاه چگونه اینقدر با فضا و فعالیت‌های کانون و همکاران و مربیانش اخت شده باشم. انگار که زیستن و کارِ کانون در DNA من نهادینه شده بود و اینقدر پررنگ به آن دل بسته بودم که وقتی به جدا شدن از آن فکر می‌کردم، شیرینی شروع یک فرآیند جدید در قشم برایم ترسناک می‌شد. با این حال از اسفندماه شروع کردم به ساماندهی منابع انسانی و مالی، و البته تسویه کردن حساب و کتاب‌ها. سختی‌های روزهای اول حضورم در کانون را می‌دیدم و سعی کردم هیچ بدهکاری‌ای برای مدیر بعدی به جا نگذارم. رتق و فتق امور اجرایی و انتصاب معاون و کارشناس در ستاد و مسئولان و مربی‌ها در مراکز گذشت و وقتی اولین روز بعد از تعطیلات نوروز ۱۴۰۳ حکم انتصابم را از وزارت ارشاد دریافت کردم خیالم راحت بود که به خوبی و خوشی کارم را به پایان رسانده‌ام و از کانون جز خاطره خوب و دوست داشتنی چیزی برایم باقی نماند تا هنوز هم که به آن فکر می‌کنم لبخند بزنم و از همکاران عزیز و مهربانش به نیکی یاد کنم. (امیدوارم آن‌ها هم مرا حلال کنند و از من به خوبی یاد کنند.) @mohammad_ghaffari2