در یادها بماند
🔷 #آنها_رفتند_تا_ما_بمانیم
آنها افتادند تا ما نیفتیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#گریه_یک_تخریبچی
#تخریبچی_شهید_حسن_قالیباف
شهادت: عملیات کربلای4
جزیره ام الرصاص
✍️✍️✍️راوی: سید مرتضی باشی ازغدی
#عملیات_کربلای_1 شروع شده است.
من و تعدادی دیگر از #بچه_های_تخریب به عنوان تخریب چی گردان عمل میکنیم و بعد از یک روز نبرد سخت و پیشروی زیاد، حالا مقداری عقب نشینی کرده ایم.
در حال بازگشت، به بالای کوه می رسم؛ کوه را که دور می زنم، یک گردان نیروی تازهنفس را می بینم که آمادة پاتک به دشمن هستند؛ از کنارشان عبور می کنم.
50 متر آنطرفتر، #حسن_قالیباف را میبینم.
حسن، برادر کوچکترِ #باقر_قالیباف، فرمانده #لشکر_5_نصراست. حدود شش ماه قبل، یعنی زمستان 1364 و قبل از عملیات والفجر8، با 15 سال سن بهعنوان تخریب-چی وارد #واحد_تخریب_لشکر_5_نصر شده است. در عملیات والفجر8 با همان سن کم، رشادت و شجاعت خوبی از خود نشان داده است. نزدیکش میروم. از ناحیۀ ران پا تیر خورده و مجروح شده است. از بالای ران، شلوارش را کَنده و پایش را بسته است تا خونریزی کم شود. تا مرا میبیند شروع میکند به #گریه_کردن.
با توجه به شناختی که از او دارم و همیشه روحیه و شجاعت بالایش در ذهنم است، از گریههایش تعجب میکنم. در حال گریه میگوید: «از شهدا عقب موندیم!» ناراحتیاش از این است که بعد از مجروحیت مجبور شده عقبنشینی کند. میگوید:
«باشی! کجا بودی ببینی شهدا جلوی خط موندن... گُلی موند... مجیدی موند... شهدای دیگه موندن... نتونستم جنازهشونو عقب بیارم.» فهمیدم که محمد گُلی و مجیدی از بچههای تخریب هم شهید شدهاند. شهید گلی مدتها مسئول تدارکات تخریب بود و حالا مزد زحماتش را گرفته بود. مجیدی هم از نیروهای کارگزینی لشکر بود که به تخریب، مأمور شده بود. کمی به حسن قالیباف دلداری میدهم و میگویم: «این نیروها که میبینی، قراره الان پاتک کنن. انشاءالله بعد از تصرف منطقه پیکر شهدا رو برمیگردونن.» و البته همین طور هم میشود. تا ظهر، تمام ارتفاعات قلاویزان آزاد میشود.
نکتهای که برایم جالب بود، این بود که حسن برادر #فرمانده_لشکر بود و با وجود اینکه حدود 50 متر آن طرفتر، برادر بزرگتر درحال فرماندهی لشکر بود، برادر کوچکتر، این طرف با بدن مجروح منتظر نیروی امدادی بود و نه #حسن از برادر بزرگتر توقعی داشت و نه #باقر به او کاری داشت. این روحیه و رفتار در هر دو برادر وجود داشت تا اینکه در #عملیات_کربلای_4، حسن شهید شد.
سالها بعد #سردار_باقر_قالیباف در یک مصاحبۀ تلویزیونی دربارة شهادت برادرش گفت: «وقتی خبر شهادت حسن را شنیدم و جنازۀ برادرم را در ستاد معراج شهدا در منطقه دیدم، خیلی دوست داشتم پیکرش را ببوسم؛ ولی به دلیل اینکه پیکرهای مطهر شهدای دیگری هم آنجا بود و به دلیل مسئولیتم، باید برخوردم با همة شهدا یکسان می بود، این کار را نکردم و حتی نتوانستم برای تشییعجنازهاش به مشهد بیایم؛ کلاً بدون اینکه وداع درستی با برادرم داشته باشم، جنازه اش در مشهد تشییع و دفن شد.»
@alvaresinchannel