روز شعر و ادب پارسی است؛ روز بزرگداشت شهریار...
نخستينباری که شعر پا به زندگیام گذاشت، مدام با خود میگفتم: میخواهم در آينده سرودههام به گونهای باشند که همه بگويند شهریار دیگری از بطن ادبیات متولد شده!
خب شهريار را دوست داشتم بخاطر شیدایی بیآلایشی که در شعرهاش درک کرده بودم و حس همذاتپنداری غیرقابلوصفی که نسبت بهش داشتم.
از آن زمان تا حالا که دارم این حرفها را میزنم، ده سال گذشته...
در این ده سال، شاید هيچوقت شهریارانه شعر نسروده باشم، شاید هم سرودهام، نمیدانم... اما میدانم که بارها و بارها، طعم شهریارانه زیستن را چشیدهام، با چاشنیِ شیدایی.
روزی گرفتار یک غربتِ لامکان بودم که همهجا باهام بود. اما به حضرت حافظ تفألی زدم و آمد که:
چرا نه در پیِ عزم دیار خود باشم؟
چرا نه خاکِ سَرِ کوی یار خود باشم؟
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم،
به شهر خود رَوَم و شهریار خود باشم؟ :)
نمیفهمیدمش...
تا آن زمان، آنقدر در شهر و دیار خود مورد بیمهری قرار گرفته بودم که حتی در یکی از غزلهام آورده بودم که:
چگونه لمس کند حس سرشناسی را
کسی که مثل غریبهست توی خانهی خود؟
اما امروز، در روز بزرگداشت شهریار و به لطف خداوند شعر، نشان #شهریار_غزل را بهم دادند و صدایم زدند: #شاعر_برتر استان لرستان!
و بعینه دیدم که حرفهای خواجه درست از آب در آمد؛ در واقع، از دو سال گذشته که بهطور موقت به دیار خود برگشتم، شبانهروز عزم دیار خود داشتم و در نهایت شهریارِ خود شدم.
فقط مانده خاک سر کوی یار خود شدن، که میگویند وطن واقعی همانجاست. و زندگی در هوای وطن، شیدایی آدم را تمام میکند.
اکنون دیگر این یک بیت از یکی از غزلهام را، حالا که به قول استاد بهمنی خدا بیامرز 《تشنهی یک صحبت طولانیام》زمزمه میکنم تا آنروز، که گفته:
تو همدم غریبی و تنهاییِ منی
در روزهای بیوطنم؛ صحبتی بکن :)
اما یکسوال: وطن کجاست؟
شما میدانید وطن من کجاست؟!
محمدجواد قیاسی
۲۷ شهریور ۱۴۰۳ - خرمآباد
@mohammad_javad_ghiasi