eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
809 ویدیو
27 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
توی کانال روح های ازدواجی دارم حرفای مهمی در مورد به دل نشستن می زنم @roheezdevaji 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام اولین برخورد ما وقتی بود که همسرم حلقه نامزدیو میخواست دستم کنه😅 منم دستم میلرزییییید... ی لحظه هم حواسم نبود تا دستمو گرفت دستمو کشیدم🙊 دیگه از فردای اون شب هی میگفت حلقتو بده دوباره حلقه دستت کنم😐😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما تو حرم امام رضا روز میلاد حضرت زهرا عقد کردیم. بعد اینکه خطبه رو خوندن و محرم شدیم خاله بزرگ عزیزم دست منو به زور کشید و گذاشت تو دست همسرم 😂 بی‌نهایت خجالت میکشیدم و دستم رو محکم نگه داشته بودم اما زور خاله جان چربید 🤧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقای محمدی🖐🏻 اولین برخورد ما بعد از عقد اینجوری بود که بعد از عقدمون رفتیم بیرون دور بزنیم بعد به پیشنهاد من رفتیم پارک .. اولش یه جایی نشستیم داشتیم باهم حرف میزدیم بعدش به پیشنهاد همسرم بلند شدیم یکم قدم بزنیم که همسرم شروع کرد یچیزی رو تایپ کردن توی گوشیش و بعد که به من نشون داد دیدم نوشته که "میخوام دستتو بگیرم ولی خجالت میکشم" من که خوندمش واقعا خجالت کشیدم و نمیدونستم چی بگم😭😂 اونم دید از من بخاری بلند نمیشه دستشو توی جیب کاپشنش کرد(وقتی عقد کردیم زمستون بود) بعد گفت که فکر کنم سردته دستتو بزار تو جیبم گرم بشی منم با کلی خجالت گذاشتم ایشونم بعد از اینکه داخل جیب دستمو گرفت دستامونو از توی کاپشن در اورد🥲😂
اولین دعوا یا عصبانیت بعد از محرمیت تون چجوری و در چه حدی بوده؟ اونی که نازتون رو می کشید، چجوری باهاتون دعوا می کرد؟ @mohammadii3 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا یادم نمیاد اولین برخورد فیزیکی مون چطوری بود چون واقعا دوست داشتم وقتی محرم شدیم همسرم نشون و دستم کنه ولی مادرشوهرم تو انگشتم کرد🥲 و تا همیشه حسرتش به دلم موند. ولی اولین دعوامونو یادمه سر اینکه من عروسی خشک دوست نداشتم ، ما لریم و عروسیای خیلی شادی داریم ولی همسرم شمالین و فقط تو عروسیاشون فسق و فجور دیده بودن😂 سر اون دعوامون شد خب اوایل بود نه من حرف زدن بلد بودم نه اون ناز کشیدن. من قهر کردم. کلی گریه کردم تو ماشین. ایشونم نهایتش وایساد یه بطری آب دستم داد😒 منم دیگه راضی نشدم و عروسی نگرفتیم کلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دعوا مون سر مسخره ترین چیز ممکن بود خانواده همسرم من رو بعد از عقد رسمی مون بردن آرایشگاه برای اصلاح صورت ینی بعد از عقد همدیگه رو واضح دیده بودیم من اصلا ادم پر مویی نیستم ولی توی مسیر برگشت از آرایشگاه من انتظار داشتم راجب تغییراتی که کردم همسرم یه نظر مثبت بده و ازم تعریف کنه ولی با خنده بهم گفت سیبیلات کو😐 منم به حدی ناراحت شدم که گریه ام گرفت و بهش گفتم به چه حقی همچین حرفی بهم زدی
امروز مطالب مهمی رو درباره به دل نشستن و نقش و اهمیت ظاهر در ازدواج دارم تو کانال روح‌های ازدواجی می‌گم. حتماااا پیشنهاد می‌کنم مطالب ارسالی دوستان و صوت‌ها رو گوش بدید و دنبال کنید @roheezdevaji 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دعوای بعد از عقدمون این بود که من قبل عقد گفته بودم که یه حج واجب هم به مهریه اضافه بشه اون گفت بابام حساس میشه ،ناراحت میشه اخه مهریه رو باباش از قبل تعیین کرده بود (۲۰سکه)!!!! گفت نمیشه رو حرف بابام حرف بزنم 🥺 🥺
آقای محمدی از بحث قبلی من هر کدوم رو میخوندم با خوددمون مقایسه میکردم 🤦‍♀یکی دو مورد خیلی شبیه عقد ما بود😊 همسر من بعد از عقد پیشونیمو بوسید 😍اما بهم نگفت خوش اومدی به زندگیم یا دیگه مال خودم شدی 😓 منم براشون فرستادم که چرا نگفتی 😮ایشونم همش استیکر خنده میفرستاد منم دیدم جوابمو نمیده بهشون چند بار گفتم که بلاکت میکنم اما نکردم... اونم باور کرد که شوخی نیست و قضیه جدیه🙄 حالا دیشب تا حالا با هم قهریم🥲 فکر نمیکردم این موضوع ساده باعث بشه دوتاییمون بهم بریزیم 😑 دیشب من با گریه خوابیدم 😭و اونم با سر درد 🤕البته از هم دور بودیم چون هنوز عقدیم اگه پیش هم بودیم از دل هم در میاوردیم و میخوابیدیم🥲💔 خلاصه که مباحثتون دردسرساز شده 😶 🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صیغه محرمیت کوتاه مدت خونده بودیم، دم آرایشگاه که اومدن دنبالم تا بریم مجلس عقدمون دیدم راننده داداشمه! پدرشون اجازه نداده بودن داماد پشت فرمون بشینه چون به رانندگیش اعتماد نداشتن😏 یه احساس تحقیر شدن بدی بهم دست داد اصلا انگار این کارو در شان خودم نمیدیدم و خجالت زده شده بودم متاسفانه تا خود تالار هم بداخلاقی کردم و همسرمم خیلی عصبانی شده بود چون هنوز انقدر دقیق همو نمیشناختیم که بتونه درک کنه چرا انقد این اتفاق برام ناراحت کننده بوده، جلوی داداشمم خیلی نمیشد حرف بزنیم خلاصه باهاش قهر کردم و لحظه عقدمون هم مثل ابر بهار گریه میکردم😕🥲