#حاج_فِصال_نوشت
امشب خانمم بهم می گفت: "اگر به مناسبت تولدت در مورد من بخوای ی آرزو کنی، چی می خوای از خدا؟"
منم گفتم: آرزو می کردم مثل تلوزیون کنترل داشتی، هر موقع دلم می خواست خاموشت می کردم یا صدات رو کم و زیاد می کردم. هر موقع هم حوصله اخلاقت رو نداشتم، شبکه ات رو عوض می کردم.
هیچی دیگه الان نشستم روی پله دم درب مسجد. چون امشب دیر رسیدم، مسجد بسته بود. ✋😶
#مذهبی_ها_عاشق_ترن
#مشاور_مسجدی
#خاطرات_خود_نوشت
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
پ.ن:
چیز بدی گفتم؟
خب آرزو بود دیگه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دعوای بعد عقدمون، سر این بود که منو ماه رمضان برد شهرستان. روز قدس سپردم که منم ببر راهپیمایی. واسم خیلی مهم بود چون یه سالم غیبت نکرده بودم دیگه امسال که طوفانالاقصی هم بود و...
خواب بودم گفت دارم میرم جلسه بعد راهپیمایی. خلاصه ناهماهنگی شد و من سپرده شدم به مادرشوهرم و ایشونم گفتن بیا بشینیم سیب زمینی پیاز خورد کنیم. بدتر اینکه همون ساعت جاریم و برادرشوهرم رفتن، و در حالی که من مشغول سیبزمینی بودم مادرشوهر و پدرشوهرم رفتن سبزی بخرن و مسیرشون خورده بود رفته بودن راهپیمایی 😐😭🤦♂
خلاصه خیلی خیلی عصبانی شدم. پنجاه دقیقه تمام گریه کردم. وقتی اومد جوابشو نمیدادم. زنگ میزد به گوشیم که به اون بهانه بکشدم تو اتاق نمیرفتم.
#نظرات_دوستان
#سوال_99
اولین دعوای ما بعد عروسی بود، یه هفته بعد عروسی پدرمادرش اومدن خونمون چون شهرستان بودیم. نه اومدن جهیزیهم رو ببینن نه پاگشام کرده بودن! بعد من هنوز زیاد با فرهنگ و رسم و رسومشون آشنا نبودم. اینها دو روز موندن خونه ما، صبحی که میخواستن برن ساعت هفت صبح بود، من هم از همهجا بیخبر، شوهرم میخواست بره سرکار، من بیدار شدم گفت من دارم میرم خداحافظ! من هم فکر کردم مامان باباش فعلا خواب هستن و بعدا راه میفتن. گرفتم خوابیدم.
نگو این از خوابآلودگی مغزش کار نکرده، اونها داشتن میپوشیدن برن! بهشون گفته رفتید در رو سفت ببندید! و رفته!
اونها هم خودشون اصلا من رو صدا نزدن و گذاشتن رفتن! ساعت نه با بدبختی بیدار شدم رفتم بیرون دیدم هیچکس تو خونه نیست. خواستم بهشون زنگ بزنم حالم نیومد. ظهر شوهرم اومد خونه، انگار خبر فوت کسی رو بهش داده بودند. نالان و گریان و حال بد! ترسیدم گفتم چی شده؟
با غصه فراوان گفت آیا به مهمونات صبحونه دادی؟ بدرقهشون کردی؟
من هم از همهچی بیخبر گفتم اونها بیخبر رفته بودن و من رو صدا نزده بودن تو هم به من گفتی بخواب! از کجا بدونم! دیگه کلی سرزنشم کرد و گفت مامانش زنگ زده بهش شسته گذاشته کنار😅 تا شب من گریه میکردم اون با خودش درگیر بود کلی طول کشید تا بفهمه خودش اشتباه کرده و نه در مورد رسمشون چیزی به من گفته نه بیدارم کرده!
#خانواده_شوهر_عجیب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو عقد اولم
همسرم بعد اینکه متوجه شدم همسرم سیگاری حرفه ای هستن با شغل موجه!
درحد روزی ۲پاکت ..!!!!
من کلا هنگبودمچون قبل عقد تو خواستکاری ازش سوال پرسیده بودم کفته بود نه!
وقتی بهش گفتم ..دلخوری پیش اومد ..
خلاصه همون مردی که بهم خیییییییلی محبت میکرد ودوستم داشت عاشقم بود
تو دعوا یه حرفها یه چیزایی میکفت دلم میشکست ..عصبی میشد
داد میزد سرم ..تو چند تا از بحثهااگر نزدیکش بودم قطعا کتک میخوردم ازش ..
بعد دعوا هم انقد میگفت غلط کردم ببخش و میچسبید بهم کهبرام مسخره میومد هم خودش هم محبتهاش هم دعواهاش ..
همسر دومم هم نازک نارنجی بود
همش بایذ من کوتاه میومدم اصلا نباید چیزی میگفتم و ایشون خود بخودی یهویی قهر میکرد ناراحت میشد ..
گاها هم با گفتارش نیش میزد مثل مار افعی ..
#نظرات_دوستان
#سوال_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دعوای ما تقریبا یک ماه بعد از عقد بود سر اینکه مامانم پیام های گوشی منو خونده بود. شوهرم چون از دست مامانم ناراحت شده بود درباره مامانم پیام داده بود منم تو اتاق پیش شوهرم بودم گوشیم لازم داشتم اومدم دیدیم دست مامانمه مامانم هم قرمز شده از عصبانیت من گفتم چرا خوندی بعد با من کلی دعوا راه انداخت و شوهرمم تو اتاق و بعدش منو و شوهرم دعوامون شد.
ی سال و نیمه گذشته ولی هنوز یادم نمیره، از اون به بعد خانواده و شوهرم رو در رو باهم همیشه دعوا داشتن و رابطه خانوادم و شوهرم اصلا درست نشده و مامانم همه جا رو درباره دعواهاشون پر کرد و کل فامیلم به ی چشم دیگه به من و شوهرم نگاه میکنن که دوست ندارم اصلا برم تو جمع خانوادمون و چون اومدم خونه خودم مامانم فکر میکنه شوهرم نمیزاره برم و همیشه سرم منت میکنه و جلو خودم پیش همه بد میگه از شوهرم😔😔
#نظرات_دوستان
#سوال_99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین دعوای ما سه چهار روز بعد از عقدمون بود
رفته بودیم خونه مادرشوهرم
و همسرم علاقه شدیدی به خواهرش داشت و خیلی زیاد بغلش میکرد و یا روی پاش مینشوند و یا کلا رفتار های چندش دیگه .. قربون صدقه های عجیب غریب و غیره
هرچی ام باشه جلوی من نباید این کارو میکرد
منم بعد یکی دو روز خیلی محترمانه گفتم خانوما حسودن و نباید این کار هارو جلو من بکنی
وقتی من نیستم اینجوری باهاش رفتار کن...
خلاصه بعدشم سر یه موضوع مسخره دیگه دلخور شدم و اولین دعوامون شکل گرفت...
بعد از اون هم اکثر دعواهامون سر همون خواهر شوهرم هست که به مقدار زیادی از نظر من توسط خانواده لوس شده و خیلی روی اعصابمه....
تحملش برای من صبر ایوب میخواد😕
#قشر_مظلوم_میوه_پوست_کن
#خواهر_شوهر_۱۸_ساله_ی_مجرد😕
#حاج_فِصال_نوشت
#جمع_بندی
#سوال_99
وقتی می خواستم عقد کنم، همسرم خیلی دوست داشتن بریم مشهد و اونجا عقد کنیم اما بنا به شرایطی که داشتیم امکانش نبود.
همسرم خیلی دوست داشتن عقدشون رو آقا بخونن چون مهریه شون هم 14 سکه بود، اما من اعتقادی نداشتم که وقت رهبر مملکت رو برای امورات شخصیم بگیرم.
گفتیم خب حالا که نه مشهد رفتیم و نه عقد رو آقا می خونن، زمان خوبی رو انتخاب کنیم.
سرکوچه منزل خانواده همسرم ی دفتر خونه بود، رفتیم تا نوبت بگیریم اما همه مناسبت ها پر بود.
در نهایت عقد ما رو ی آدم معمولی و در روزی که مناسبت خاصی هم نبود خوندیم. تازه چون مناسبت خاصی نبود، کلی هم بهمون تخفیف دادن. یادمه هزینه دفترخونه مون شد 250 تومن.
اولین دعوامون رو هم خانمم شروع کرد. ی جوری باهام دعوا کرد که بعدش برای این که از دلم در بیاره سه تا کادو برام خرید.
#قشر_شاکی
اولین برخورد فیزکی مون هم از طرف خانمم بود که خودش دستم رو گرفت. منم گوشش رو گرفتم کشیدم و گفتم تا حالا کجا بودی؟
از این که با دست عسل بذاریم دهن همدیگه هم خیلی بدم می اومد، انجامش ندادیم😶✋
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
پ.ن:
مورد خوب پیدا کردید ازدواج کنید. معطل محل عقد و عاقد هم نباشید.
#کو_گوش_شنوا
#حاج_فِصال_نوشت
#کارگاه_شماره_11
اخیرا به واسطه مشاوره هایی که داشتم، متوجه شدم برخی ها بنا به شرایط شون وارد عقد موقت میشن و چون آموزشهای لازم رو برای وارد شدن به ازدواج موقت ندیدن دچار وابستگی عاطفی یا جنسی میشن و در نهایت آسیب می بینن.
منابع رو نگاه کردم، آموزش منسجمی وجود نداره و صرفا به بیان توصیه ها اکتفا شده.
با توجه به پیچیده شدن شرایط ازدواج دائم و آسیب دیدن افراد در ازدواج موقت، تصمیم گرفتم یک کارگاه رو شروع کنم که به بیان آموزشهای لازم در دوران عقد موقت اختصاص داره.
توی این کارگاه مسائل زیر رو توضیح میدم:
- نیازهای که بهتره با ازدواج موقت اقناع بشه.
- آمادگی های لازم برای شروع رابطه عاطفی
- آموزش مسائل جنسی
- ویژگی های آدم امن
- چگونگی شناخت در ازدواج موقت
- باید ها و نبایدهای عقد موقت
- خودارضایی بهتره یا عقد موقت
- بعد از تموم شدن رابطه با نیازهام چیکار کنم؟
- اگر بچه دارم، چه نکاتی رو باید در عقد موقت بیشتر رعایت کنم؟
- چه افرادی نباید عقد موقت رو تجربه کنن؟
قیمت 250 تومن
دوستانی که مایل هستن کارگاه رو تهیه کنن به خانم شجاعی پیام بدن
@F_Shojaeeii
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂
#حاج_فِصال_نوشت
#طرح_پیش_فروش
#کارگاه_شماره_11
#مهلت_یک_هفته
متاسفانه در حال حاضر جامعه ما داره پیک آمار طلاق رو تجربه می کنه!!
ازدواجی که قرار بود پیشرانی برای حل آسیبهای اجتماعی و سلامت اخلاقی جامعه باشه، الان هم خودش معضلی شده و هم انتخاب های نادرست و به تبع اون طلاق های فراوانی که اتفاق می افته. (طبق آمارها حدود 5 میلیون زن مطلقه در کشور وجود داره).
من معتقدم جامعه ما در حال تجربه کردن یک سونامی جنسی است و حداقل کاری که می شه انجام داد، ارائه آموزش های لازم برای افراده.
کارگاه جدید هم شامل جزوه و هم شامل صوت میشه. (مطالبش 25 شهریور آماده میشه)
قیمت عادی 200 تومن
قیمت پیش فروش 99 تومن
دوستانی که مایل هستن می تونن برای تهیه کارگاه مبلغ 99 تومن رو به کارت شماره
6362141124991317
یا
6280231391540787
به نام محمد واریز کنن و رسیدش رو برای خانم شجاعی بفرستن
@F_Shojaeeii
🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂🚶♂