eitaa logo
آیه های چشمانت
451 دنبال‌کننده
46 عکس
3 ویدیو
1 فایل
کانال رسمی آثار و اشعار محمدرضا کاکایی(شِفای اصفهانی) ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: @behesht_e_hashtom @sher_moaser
مشاهده در ایتا
دانلود
آمیخت ترنج و ترمه و کاشی را آبی ، قرمز ، طلائی و ماشی را نقاش لبت کنار سقاخانه باران شد و آفرید نقاشی را @mohammadrezakakaei
بی سبب نیست سرآپا تب عشقی عباس آینه آینه ماه شب عشقی عباس گرچه مردانگی از ساقی کوثر داری تربیت یافته مکتب عشقی عباس نه فقط ماه منیری تو بنی هاشم را بر همه اهل جهان کوکب عشقی عباس نه فقط ساقی طفلان جگر سوخته ای پاسبان حرم زینب عشقی عباس "فاش می گویم و از گفته خود دلشادم" تا جهان هست بپا ، مذهب عشقی عباس باب حاجات فقط نیستی ای باغ بهشت جایگاه شرف و منصب عشقی عباس سوره نور در آیینه ایثار و گذشت جبرئیل کلمه بر لب عشقی عباس قلم از تو چه نویسد بجز اقرار به عجز که به حق ناب ترین مطلب عشقی عباس @mohammadrezakakaei
اکبر که شجاعتش به حیدر رفته در صورت و سیرت به پیمبر رفته میدان میدان چنان رجز می خواند گوئی که علی به روی منبر رفته @mohammadrezakakaei
از سوز تو خاطری پریشان دارم از داغ لبت هوای باران دارم یک عمر اگر سیاهپوشت بودم بر معجزه غم تو ایمان دارم @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◀ آیه های چشمانت، کانالی است برای همه سلایق 📚 خوشحال میشم اونو دنبال کنی 🌸اینجا بگرد، بخوان و لذت ببر 🔴اول بخون بعد اگر دوست داشتی ازش حمایت کن 👇👇👇👇👇 @mohammadrezakakaei ✨یکبار دیدنش ضرر نداره☝️☝️☝️☝️ @mohammadrezakakaei
در همه عالم ندیدم جز تو نور دیگری با تو باید عشق را فهمید جور دیگری گشته از روز ازل این دل نمک گیر غمت رزق ما را داده اند از اشک شور دیگری آتش عشقست ما را سینه سوزی می کند یا هوای شعله دارد کوه طور دیگری یاد لبهای تو می افتم ، به آتش می کشد برگ برگ خاطراتم را مرور دیگری می چکم درخویش ، قطره قطره باران می شوم زینبی کو تا شود سنگ صبور دیگری جز خیالت نیست در سیر جنون آزاده را کربلا تا کربلا راه عبور دیگری می رود ماه محرم ، می رسد ماه صفر تا از این آتش بسوزم در تنور دیگری @mohammadrezakakaei
آن دل که شد به عشق شما مبتلا حسین جز با گلاب اشک نگیرد شفا حسین موج غمت تلاطم طوفان واژه هاست دریای بی کرانه بی انتها ، حسین نتوان گذاشت در غم تو دست روی دست وقتی که هست خون تو خون خدا حسین «هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» تو زنده ای و زنده به تو روضه ها حسین بی شک تمام عمر ز جان عاشقت شده است هر دل که رفته یک سفر کربلا حسین یک عمر هر چه فتنه و شر کرد دشمنت عشقت نشد ز دامن دلها جدا حسین هر سال دشمنان تو با حیله ای جدید رشتند هر چه را ، همه شد پنبه یا حسین بارید از زمین و زمان هرچه ، کم نکرد از شور و از شکوه عزای شما حسین هر خانه شد حسینیه ، هر دیده شمع راه تا در غمت بسوزد و گیرد صفا حسین داغ غم تو تا به صف حشر آتشی است در جان شیعیان تو ، روحی فدا حسین جان را چه قابل است که قربانیت کنم امی لک الفدا بابی انت یا حسین دارالشفای ماست عزاخانه ای که هست صاحب عزاش حضرت صاحب لوا حسین آنجا که جایگاه هبوط ملائکه است در تسلیت به حضرت خیر النسا حسین آنجا که پای منبر پیغمبر خدا بر سینه می زند علی مرتضی حسین ای آنکه چون شنید الست بربکم شد جلوه جلوه آیه قالو بلی ، حسین تا روز رستخیز جهان از قیام تو در جان عالم است قیامت به پا حسین @mohammadrezakakaei
ز موج تیر، چه زخمی گرفته روی تنت را زسیل خون چه خضابی، سپیدی بدنت را نمانده از تو نشانی مگر نسیم کز این جا برد به جانب یعقوب، بوی پیرهنت را نه سر به تن، که در این معرکه نشان تو جویم نه جامه ای که مهیا کنم به آن کفنت را بغیر دشنه، در این جا کسی نفهمیده است میان این همه لشکر، زبان سرخ تنت را چگونه بی تو سپارم به جاده پای اسارت چگونه بی سر و عریان رها کنم بدنت را بگو چگونه نگرید ز درد و داغ تو زینب که زیر تیغ و سنان دیده پاره پاره تنت را بگو چگونه نسوزد، که در گداز لبانت فرات هم ز عطش سوخت، خشکی دهنت را بگو چگونه افق، خون نگرید از غم داغت که دیده در شط خون، موج دست و پا زدنت را غروب کرده ای ای آفتاب جان، که ببیند جهان، سپیده ی فردا، ز نیزه سر زدنت را کنون زمان جدائی است، بی تو باید رفت که پا به پای سرت خواند سّر آمدنت را @mohammadrezakakaei
گفتند که مو پریش باید بکنیم دل را ز غم تو ریش باید بکنیم در سوگ تو اشک معرفت باید ریخت ما گریه به حال خویش باید بکنیم @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محمدرضا کاکایی
دارم دلی شکسته تر از شیشه ی گلاب بویـــــی اگر گرفتـــه غزلهــای کهنه ام @mohammadrezakakaei
؛ میان ماندن و رفتن دوباره جا مانده است دلی که بی تو از این کاروان جدا مانده است دلی به ناقه ی عریان سوار ، در ره شام دلی کنار تو در دشت کربلا مانده است دلی شبیه تنت، غرق در توالی زخم دلی به سینه ی صحرای نینوا مانده است درالتهاب غمت شعله شعله می سوزم که از تو داغ به دل ،لاله لاله جا مانده است اگر چه آتش بیداد خیمه ها را سوخت اگر چه بی سر و عریان تنت رها مانده است بروی نیزه هنوز از تو در گلوی زمان هزار حنجره فریاد بی صدا مانده است چه غم؛ که بعد تو ای پاره ی تن زهرا برای دختر شیر خدا؛ خدا مانده است چه غم که بسته شود سمت صبح پنجره ای چه غم دلی به غم و درد مبتلا مانده است برای آن که دلش غرق یازده نوراست هنوز پنجره ای رو به صبح وا مانده است @mohammadrezakakaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زخمی که ز دوستان مکرر خوردیم از دشمن بدنهاد کمتر خوردیم با هر که ز روی سادگی دوست شدیم پیوسته و بی شمار خنجر خوردیم @mohammadrezakakaei
آن دست که از گل آفریده است مرا پا تا به سر از دل آفریده است مرا تا مونس لحظه های طوفان باشم جنس تن ساحل آفریدست مرا @mohammadrezakakaei
دو چشم ساده و جذاب داری به روی لب شراب ناب داری میان شام تار گیسوانت رُخی روشن تر از مهتاب داری @mohammadrezakakaei
غم آمد و پای بست تقدیرم کرد دنیا دنیا به درد زنجیرم کرد سرگرم به بازی جوانی بودم رنج و غم و بار زندگی پیرم کرد @mohammadrezakakaei
بر نعش سروهای وطن جان گریستم عمری بهار دیدم و باران گریستم داغ خلیج فارس دلم را کباب کرد زخم خزر چشیدم و عمان گریستم زاگرس، ستبر سینه مردان مرد شد روزی که پای پاوه، مریوان گریستم یک گاو خونی از غم زاینده رود خشک یک سیستان رَمل، بیابان گریستم قربانی غروب غم قادسیه شد زرتشت خنده ای که مسلمان گریستم نوری نماند دیده قاجار دیده را از بس میان حادثه کرمان گریستم تریاک شعر قصه افیون واژه بود هر مصرعی که بی تو پریشان گریستم بغضم میان حنجره بختگان شکست چون شمع قطره قطره و عریان گریستم دریاچه ارومیه لب تشنه بود و من زرینه رود مانده ز جریان گریستم سمت طلوع قصه صبحی دوباره را با چشمهای خیس خراسان گریستم از اصفهان درد به تهران رسیدم و یک پایتخت سینه سوزان گریستم در طالعم نبود جز این سرنوشت تلخ در خویشتن شکستم و ویران گریستم هر روز سینه چاک غم دیگران شدم هر شب غریب و سر به گریبان گریستم پرچم به اهتزاز درآمد میان باد عاشق شدم بخاطر ایران گریستم @mohammadrezakakaei
ساحل شده ای که بی قرارت باشند امواج همیشه در کنارت باشند ماه شبهای بی قراران شده ای تا فوج پلنگها شکارت باشند @mohammadrezakakaei
چه شبهایی که در دل ریختم خوناب دردم را کشیدم تا سحر بر دوش حسرت آه سردم را گذشتم از خطوط قرمز احساس و با دستم گره کردم به پای جاده روح دوره گردم را من آن برگم که درحجم هجوم باد پائیزی شب سرد خیابانی رقم زد مرگ زردم را شکسته قایق موجم که کرده سیلی صخره هزاران بار نیلی صورت دریانوردم را ملال آورترین بغضم که نتوانست بنشاند نسیم خاطری از چهره آئینه گردم را چه باید کرد وقتی نیست گوش محرم چاهی که گویم مو به مو در خلوتش اسرار دردم را بنائی سخت ویرانم که می داند دل تنگم نکرده با خودش کس، آنچه من با خویش کردم را نفس پشت نفس آورده ام کم خوب می دانی! امید بازگشتم نیست دم از پشت هر دم را @mohammadrezakakaei
گفتی گفته رفیقی از سنگ تمام؟! گفتم که پی چه ای از این گفته خام؟ گفتی که گذشته دور بی معرفتی گفتم بگذر از این سخن، ختم کلام @mohammadrezakakaei
رفتی و سوگت بهاری کرد باغ ژاله را باز کردی تازه در من، داغ چندین ساله را قطره قطره ریختم در خویش و بارانی شدم آب دادم با گلاب اشک باغ لاله را گفته بودم بی تو خواهد مرد در من زندگی با غمت دادی به دستم آلت قتاله را همچو جان بودی درون سینه پر درد من گو چگونه کم کنم اندوه و آه و ناله را داد پائیزت به دست باد مست پر غرور در خزان آباد حسرت حاصل آلاله را با غروبت رفت نور عشق و امید از دلم در نگاهم کرد بنیان درد، باغ ژاله را @mohammadrezakakaei
گر چه در نیمه راه حادثه ایم فرصت عمر همچنان باقیست تا زمان رحیل بی تردید در چراگاه درد باید زیست ایستگاه توقف ما را در بلیط قضا نوشته قدر تا سوار قطار مرگ شدن زحمت و رنج و غم نیاید سر این بلیط دو سر به لطف پدر از ازل شد به ناممان صادر پدر از باغ خلد رانده شد و ما به بیراه غم شدیم عابر چه بلایی عظیم تر از این چه غم و غربتی چو این سنگین فرق مابین سیب و گندم چیست؟! وقتی آوارگی است سهم زمین آدم آواره شد که ابلیس از بخل و آز و دروغ زاده شود رانده شد از بهشت تا یک عمر کوچ گرد هوای جاده شود گر چه گفتند کار شیطان بود از حریم بهشت رانده شدن نیست جز خودزنی گناهی که سر زند گهگداری از تو و من @mohammadrezakakaei