eitaa logo
آیه های چشمانت
449 دنبال‌کننده
45 عکس
3 ویدیو
1 فایل
کانال رسمی آثار و اشعار محمدرضا کاکایی(شِفای اصفهانی) ارتباط با ادمین: @Kakaeimohammadreza کانالهای مرتبط: @behesht_e_hashtom @sher_moaser
مشاهده در ایتا
دانلود
سمت باب الجواد مکثی کرد چمدان دلش پر از غم بود صبح ، تازه رسیده بود از راه پیرمردی که قامتش خم بود غرق انبوه زائران حرم گوشه ای دنج رو به گنبد کرد با صدائی لبالب از یک بغض رو به سلطان شهر مشهد کرد السلام علیک یا مظلوم السلام علیک یا سلطان یا امام الرئوف گفت و شکست زیر رگبار ممتد باران زیر لب گفت می شود آسان با کریمان همیشه مشکلها گفت و آرام رفت سمت حرم که سپارد به صاحبش دل را چمدان دل پر از غم را به امانات صحن قدس سپرد رفت آرام سمت گوهر شاد رفت و با خود فقط دلش را برد @mohammadrezakakaei
امشب نصیب و قسمتم سهم خرابه است اندوه و درد و حسرتم سهم خرابه است بعد از نگاه نافذت در زیر سرپوش امشب تمام غربتم سهم خرابه است بابا منم ،طفل سه ساله ،دختر تو بگذار تا امشب بمانم در بر تو بگذار تا امشب در آغوش خرابه لختی گذارم ای پدر ، سر بر سر تو بگذار تا امشب کبوتر پر بگیرد عشق و جنون را باز هم از سر بگیرد بگذار تا امشب به شوق روی ماهت آتش به جان هر چه خشک و تر بگیرد بگذار تا امشب به شوق دیدنت باز با تو کند دختر ،حدیث عشق ،آغاز حتی نداند عمّه ،امشب پیش مائی بگذار تا در بین ما ن جا ماند این راز بابا سرت اینجاست آخر پیکرت کو سقای طفلان ماهتاب لشکرت کو آئینه ی روی نبی اکبر کجا رفت گهواره غارت شد ،علی اصغرت کو ابری است چشمانم ولی باران ندارد پاهایم از فرط دویدن جان ندارد خود خوب می دانی پدر درد دلم را درد یتیمی غیر غم درمان ندارد بابا غمت افسرد قلب کوچکم را زخم زبان آزرد قلب کوچکم را دشمن به دنبال سر از تن جدایت بر نیزه ها می برد قلب کوچکم را خار مغیلان شاهد رنج و غمم بود زخم زبان تازیانه، مرحمم بود از کربلا تا شام جای شانه ی تو درد و غم و اندوه عالم همدمم بود آزرده خاطر کرده غمها خاطرم را بی تو چگونه سر کنم تا صبح فردا دیگر دل من طاقت دوری ندارد ای کاش می بردی مرا با خود از اینجا جا مانده ام از لاله های داغ دیریست جز تو برای زخم جانم مرحمی نیست بعد از تو بابا ، اُف بر این دنیای فانی سهم من از بودن همین یک لحظه کافیست @mohammadrezakakaei
گر چه در نیمه راه حادثه ایم فرصت عمر همچنان باقیست تا زمان رحیل بی تردید در چراگاه درد باید زیست ایستگاه توقف ما را در بلیط قضا نوشته قدر تا سوار قطار مرگ شدن زحمت و رنج و غم نیاید سر این بلیط دو سر به لطف پدر از ازل شد به ناممان صادر پدر از باغ خلد رانده شد و ما به بیراه غم شدیم عابر چه بلایی عظیم تر از این چه غم و غربتی چو این سنگین فرق مابین سیب و گندم چیست؟! وقتی آوارگی است سهم زمین آدم آواره شد که ابلیس از بخل و آز و دروغ زاده شود رانده شد از بهشت تا یک عمر کوچ گرد هوای جاده شود گر چه گفتند کار شیطان بود از حریم بهشت رانده شدن نیست جز خودزنی گناهی که سر زند گهگداری از تو و من @mohammadrezakakaei