مداحی آنلاین - غار حرا بزم جنونه - رسولی.mp3
1.94M
『 ♡ #بہ_وقت_مولودے 🎧 ♡ 』
🍃🌸 #عید_مبعث
غار حرا بزم جنونه
آیینه دار آسمونه
🎤 #مهدی_رسولی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_شصت_و_چهارم
یدفعه به خودم اومدم . مامان از نگرانی رو صورتش قطرات اشک بود و بابا
هم کلی عرق کرده بود.
_ مامان دستم رو گرفت: اسماء مادر باز هم خواب دیدی ؟؟
سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم.
صدای اذان تو خونه پخش شد.
بلند شدم آبی به دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.
_ بارون نم نم دیشب، شدید شده بود و رعد و برق هم همراهش بود.
چادر نمازم رو سر کردم و نمازمو خوندم.
بعد از نماز مثل علی تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم.
بارون همینطور شدید ترمیشد وصدای رعد و برقم ییشتر...
دستمو بردم سمت گردنم و گردنبندی که علی برام گرفته بود گرفتم دستم
و نگاهش کردم.
یکدفعه بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن
گوشیم زنگ خورد....
_ گوشیم زنگ خورد اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم. یعنی کی
میتونست باشه این موقع صبح
حتما علی
گوشی رو سریع جواب دادم
الو سلام بفرمایید
سلام خوبی اسماء اردلانم
- إ سلام داداش ممنونم شما خوبید چرا صداتون گرفته
_ هیچی یکم سرما خوردم. زنگ زدم بگم من با
_ علی یکی دو ساعت دیگه پرواز داریم به سمت تهران
- إ شما هم میاید؟؟ الان کجایید
_ آره ایندفعه زودتر برمیگردم. الان دمشقیم
- علی خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟
_ علی نمیتونه حرف بزنه. فعلا من باید برم خدافظ
- مواظب خودتو باشید خدافظ
_ پوووفی کردم و گوشی رو انداختم رو تخت...
به انگشتر عقیقی که اردلان برامون از سوریه آورده بود نگاه کردم
خیلی دوسش داشتم چون علی خیلی دوسش داشت
ساعت ۶ بود. یک ساعتی خواییدم
وقتی بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس های جدیدی رو که دیشب
آماده کرده بودم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و روسریمو به سبک
لبنانی بستم.
_ یکمی از عطر علی رو زدم و حلقمو تو دستم چرخوندم و از انگشتم در
آوردم.
پشتش رو که اسم خودم و علی و تاریخ عقدمو تو حرم رو نوشته بودیم نگاه
کردم.
لبخندی زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم.
تصویری رو که کشیده بودم رو لوله کرده بودم و با پاپیون بستمش.
_ اردلان دوباره زنگ زد و گفت که بریم خونه ی علی اینا میان اونجا ...
گل های یاسو از تو گلدون برداشتم
چادرم رو سر کردم و تو آینه نگاه کردم
_ الان علی منو میدید دستش رو میذاشت رو قلبش و میگفت: اسماء وای
قلبم
خندیدم و از اتاق خارج شدم
مامان و بابا یک گوشه نشسته بودن و با اخم به تلویزیون نگاه میکردن.
_ إ مامان شما آماده نیستین ؟الان اونا میرسن...
مامان که حرفی نزد
بابا برگشت سمتم. لبخند تلخی زدو گفت: تو برو دخترم ما هم میایم
تعجب کردم: چیزی شده بابا
دخترم یکم با مادرت بحثمون شده
باشه من رفتم پس شما هم زود ییاید. مامان جان حالا دامادت هیچی
پسرتم هستاااا
با سرعت پله ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم
_ با سرعت خیلی زیاد رانندگی میکردم که سریع برسم خونه ی علی
بعد از یک ربع رسیدم
ماشینو پارک کردم و دوییدم
در خونه باز بود
پس اومده بود. یه عالمه کفش جلوی در بود
زیر لب غر میزدم و وارد خونه شدم: اینا دیگه کی هستن؟ حتما دوستاشن.
دیگه اه دیر رسیدم. الان علی ناراحت میشه
_ وارد خونه شدم همه ی دوستای علی بودن با دیدن من همه سکوت
کردن
_ اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلی خسته بود.
دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونه چرخوندم. مامان بابا علی
داداش پس بقیه کوشن؟ علی کوش ؟؟؟
چیزی نگفت وبا دست به سمت بالا اشاره کرد
اتاقشه ؟؟
آره ....
بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما
اتاقشه ؟؟
آره ....
بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما...
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_شصت_و_پنجم [پایانی]
ریشهاش بلند شده و صورتش مثل اردلان سوخته
_ رسیدم به دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم
جواب نداد. یه صداهایی شنیدم
درو باز کردم
پدر مادر علی و فاطمه خودشون انداخته بودن رو یه جعبه و گریه میکردن
فاطمه با دیدن من اومد جلو بغلم کرد. حالم دست خودم نبود معنی این
رفتاراشو نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علی رو ندیدم.
فاطمه رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علی کوعلی ؟؟؟؟؟؟؟؟
گریه ی همه شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبه بلند شد و
نگاهم کرد .
_ یک قسمت از جعبه معلوم بود یه نفر خوابیده بود توش
کم کم داشتم میفهمیدم چی شده
خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد
بابا رضا فاطمه و مامان معصومه رو با زور بردن بیرون
مامان معصومه که بلند شد
علیمو دیدم
آروم خواییده بود و اطرافش پراز گل یاس بود
کنارش نشستم و تکونش دادم: علی پاشو الان وقت خوابه مگه میدونم
خسته ای عزیزم. اما پاشو یه بار نگاهم و دوباره بخواب قول میدم تا خودت
بیدار نشدی بیدارت نکنم قول میدم ...
_ إ علی پاشو دیگه، قهر میکنما
چرا تو دهنت پنبه گذاشتی
لبات چرا کبوده
مواظب خودت نبودی تو مگه به من قول ندادی مواظب خودت باشی
دستی به ریشهاش کشیدم. نگاه کن چقد لاغر شدی ریشاتم بلند شده تو
که هیچ وقت دوست نداشتی ریشات انقد بلند بشه. عیبی نداره خودم برات
کوتاهشون میکنم. تو فقط پاشو...
ی
بیا من دستاتو میگرم کمکت میکنم
_ علی دستهات کو جاشون گذاشتی
عیبی نداره پاشو
پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کن همیشه تو پیشونی منو میبوسیدی حالا
من بوسیدمش
علی چرا جوابمو نمیدی قهری باهام. بخدا وقتی نبودی کم گریه کردم.
پاشو بریم خونه ی ما ببین عکستو کشیدما. وسایل خونمونو هم خریدم.
باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جان
_ إ الان اشکام جاری میشه ها. تو که دوست نداری اشکامو بیینی
علی داری نگرانم میکنیا پاشو دیگه تو که انقد خوابت سنگین نبود.
کم کم به خودم اومدم
چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جاری میشد
علی نکنه ...نکنه زدی زیر قولت. رفتی پیش مصطفی ...
حالا دیگه داد میزدم و اشک میریختم
علی پاشو
قرارمون این نبود بی معرفت تو به من قول دادی
محکم چند بار زدم تو صورتم. دارم خواب میبینم، هنوز از خواب بیدار
نشدم
سرمو گذاشتم رو پاهاش: بی معرفت یادته قبل از اینکه بری سرمو
گذاشتم رو پاهات یادته قول دادی
_ برگردی یادته گفتی تنهام...تنهام نمیراری
من بدون تو چیکار کنم چطوری طاقت بیارم
علی مگه قول نداده بودی بعد عروسی بریم پابوس آقا
علی پاشو. من طاقت ندارم پاشو من نمیتونم بدون تو
_ کی بدنت رو اینطوری زخمی کرده الهی من فدات بشم. چرا سرت
شکسته
پهلوت😭😭😭 چرا خونیه دستاتو کی ازم گرفت علی پاشو فقط یه بار نگاهم کن
به قولت عمل کردی برام گل یاس آوردی
علی رفتی رفتی پیش خانوم زینب نگفت چرا عروستو نیاوردی
عزیزم به آرزوت رسیدی رفتی پیش مصطفی
منو یادت نره سلام منو بهشون برسون. شفاعت عروستو پیش خدا بکن
بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو که چقد همو دوست داریم
_ بگو ما طاقت دوری از همو نداریم
بگو همسرم خودش با دستهای خودش راهیم کرد تا از حرم بی بی زینب
دفاع کنم بگو خودش ساکم رو بست و پشت سرم آب ریخت که زود
برگردم
بگو که زود برگشتی اما اینطوری جون تو بدنت نیست.
_ تو بدن من هم نیست.
تو جون من بودی و رفتی
اردالان با چند نفر دیگه وارد اتاق شدن که علی رو ببرن
میبینی علی اومدن ببرنت. الانم میخوان ازم بگیرنت نمیزار پیشت باشم.
علی وقت خداحافظیه
بازور منو از رو تابوت جدا کردن
با چشمام رفتن علی از اتاق دنبال میکردم صدای نفس هامو که به سختی
میکشیدم میشنیدم...
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🌺﷽🌺
✅ رســول الله ﷺ می فرماینــد :
ڪــه هر ڪس به هنـــگام خواب آیه شریـــفــه
🍃شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ🍃
✍ آل عمران 18
را تلاوت ڪند خداونـد متعال 70 هزار فرشتـه می آفریند ڪه تا روز قیامت برایش طلب مغفرت و آمرزش مـی ڪننـد .
📚 منبــع :
تفسیـــر انــوار قرآن ج 1 ص 386
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعر خوانی #عید_مبعث
🎙 صابر خراسانی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#ارزش_خوندن_داره👌
#تلنگرانه👇
💚فرض ڪن حضرت مهدی"علیه السلام"به تو ظاهر گردد😍
👸ظاهرت چنانی هست ڪه خجالت نڪشی❓😓
🏠خانه ات لایق او هست ڪه مهمان گردد❓😫
😋لقمه ات در خور او هست ...
ڪه نزدش ببری❓☹️
💶پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت ...😮
🎁آنقدر به مولا علاقه داری ڪه یڪ هدیه برایش بخری❓🤔
📲حاضری گوشی همراه تو را چڪ بڪند❓😱
با چنین شرط ڪه در حافظه
دستی نبری ❕🤐
☝️واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران
می توان خواند تو را #شیعه[ علی بن ابی طالب فاروق "علیه السلام"] ⁉️❔❕....
😭😭😭
این همه لاف زن و مدعے
اهل ظهور
پس چرا یار نیامد ڪه
نثارش باشیم
سالها
منتظر سیصد و اندے مرد است
انقدر مرد نبودیم ڪه
یارش باشیم
اگر آمد
خبر رفتن ما رو بدهید
به گمانم
بنا نیست ڪنارش باشیم
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - حیران شد چشمان حرا در عید قرآن - مطیعی.mp3
4.03M
『 ♡ #بہ_وقت_مولودے 🎧 ♡ 』
🍃🌸 #عید_مبعث
حیران شد چشمان حرا در عید قرآن
روشن گشته جان جهان از روی ایمان
🎤 #میثم_مطیعی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - ذکر همه عالم و آدم شده یکسر - محمود کریمی.mp3
3.26M
『 ♡ #بہ_وقت_مولودے 🎧 ♡ 』
🍃🌸 #عید_مبعث
ذکر همه عالم و آدم شده یکسر
دردانه ی داور گردیده پیمبر
🎤 #محمودکریمی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_چهل_ویکم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
٣. پاسخ گویے بہ پرسش هـاے دانشمندان یهـود ونصارا
پس از درگذشت پیامبر صلى الله عليه وآله ، دانشمندانے از ملل جهـان بہ ویژہ از یهـود ونصارا ، براے تحقیق دربارہ آیین اسلام ، ومناظرہ با بزرگان مسلمانان وارد مدینہ مے شدند وسؤالاتے را مطرح مے ڪردند وپاسخگویے ، جز علی عليهـالسلام ڪہ تسلط او بر تورات وانجیل از لابلاے سخنانش روشن بود ، پیدا نمے شد ، واگر این خلأ بہ وسیلہ امام پر نمے شد ، جامعہ اسلامے در سرشڪستگے شدیدے فرو مے رفت. اما هـنگامے ڪہ امام بہ ڪلیہ سؤالات آن هـا پاسخ هـاے روشن ودندان شڪن مے داد ، شادمانے وشڪفتگے عظیمے در چهـرہ مسلمانان پدیدار مے شد ، بہ عنوان نمونہ :
طبق روایت مسند صدوق ، پس از رحلت پیامبر ، جاثِلیق هـمراہ صد نفر از مسیحیان وارد مدینہ شد وسؤالاتے از ابوبڪر ڪرد ڪہ او نتوانست پاسخ دهـد ، آن گاہ او را بہ حضور علی عليهـالسلام راهـنمایے ڪرد ، وحضرت بہ پرسش هـاے او پاسخ داد. از جملہ پرسش هـاے او این بود : وجہ (صورت) پروردگار متعال ڪجا است؟ در این هـنگام علی عليهـالسلام هـیزمے خواست وآتشے روشن ڪرد واز جاثلیق پرسید : وجہ این آتش ڪجا است؟ او پاسخ داد : از هـر طرف ڪہ نگاہ ڪنے ، وجہ آن است! علی عليہ السلام فرمود : با این ڪہ این آتش ساختہ ومحصول دست بشر است ، صورت مشخصے ندارد ، پس خالق آن ، ڪہ شباهـتے بہ آن ندارد ، وجہ ندارد. آن گاہ حضرت این آیہ را خواند : وَللهـِ المَشرق والمغرب فأینما تُوَلّوا فثَمّ وَجہ اللهـ ....
جاثلیق پرسید : پروردگار ڪجاست؟ وڪجا بود؟ علی عليهـالسلام پاسخ داد : پروردگار ، مڪانے ندارد ، او چنان ڪہ بود ، هـست ، وچنان ڪہ هـست ، بود ، هـرگز در مڪانے نبودہ ، واز مڪانے بہ مڪان دیگر منتقل نشدہ است ، وهـرگز مڪان ، او را دربرنگرفتہ است ، بلڪہ هـموارہ بدون حدّ واندازہ بودہ وهـست. جاثلیق تصدیق ڪرد وپرسید : پروردگار در دنیا است یا در آخرت؟ حضرت پاسخ داد : پروردگار ما قبل از دنیا بودہ وتا ابد خواهـد بود ، او مدبر دنیا وآگاہ بہ آخرت است ، هـرگز دنیا وآخرت ، او را احاطہ نمے ڪنند ، اما از آن چہ در دنیا یا در آخرت هـست ، خبر دارد. باز جاثلیق تصدیق ڪرد.
هـمچنین روزے یڪ یهـودے بہ طعنہ بہ او گفت : هـنوز پیامبرتان را دفن نڪردہ دربارہ او دچار اختلاف شدید. امام فرمود : دربارہ جانشینے او اختلاف ڪردیم نہ دربارہ خود او. اما شما هـنوز پایتان از آب دریا پس از غرق شدن فرعون در نیل ونجات بنے اسرائیل خشڪ نشدہ بود ڪہ بہ پیامبرتان گفتید : این بت پرستان ، خدایے دارند ، براے ما نیز خدایانے (بت هـایی) قرار بدہ ، موسے گفت : شما قوم نابخرد هـستید.
🕊 @moharam_98
990103_ سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب.mp3
11.9M
🎙 بشنوید | صوت کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب
۱۳۹۹/۱/۳
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #کلیپ
🔻سخنرانی منتشرنشده حاج قاسم سلیمانی به مناسبت سالگرد عملیات فتح المبین
🔹 اگر میخواستیم فتحالمبین را مثل سال۵۹ مدیریت کنیم، ممکن نبود بتوانیم آنرا آزاد کنیم.
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه ی شهید علی خلیلی مدتی قبل از شهادت...
#سالروز_شهادت
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
#دلانـہ❤
بہش گفـتم:
+ اے شہید!
خیلے دوستـت دارم😍♥️
جـواب داد:
_مشتے تو هنوز دنـیا نیومـده بودی من فـدات شـدم ...😉♥️
(رآستـ میگفتـ....)
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🕊 #ختم_دعاے_الهـے_عظم_البلا
تا شب میلاد حضرت ولے عصر(عج)،هـرشب بہ نیت سلامتے و فرج آقا،و دفع بلا وبیمارے #کرونا باهـم دعاے فرج و قرائت میڪنیم
التماس دعا🙏
مداحی آنلاین - مبعث اوج برکات بر تو محمد صلوات - امیر کرمانشاهی.mp3
6.31M
『 ♡ #بہ_وقت_مولودے 🎧 ♡ 』
🍃🌸 #عید_مبعث
مبعث اوج برکات
بر تو محمد صلوات
🎤 #امیر_کرمانشاهی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🎤 #اباذر_حلواجی
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
توی خط مقدم،
هر وقت بیکار میشد
یا نوبت نگهبانیش میرسید،
درس میخواند.
خبر قبولیش تو
پزشکی دانشگاه تهران
وقتی به خانوادش رسید
که وحید رضا شهید شده بود.
«شهید وحیدرضا احتشامی»
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - عید مبعث یا عید ظهوره - نریمانی.mp3
5.07M
『 ♡ #بہ_وقت_مولودے 🎧 ♡ 』
🌸 #عید_مبعث
💐دل غرق سروره
💐عید مبعث یا عید ظهوره
🎤 #سید_رضا_نریمانی
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98
🌺﷽🌺
✅ رســول الله ﷺ می فرماینــد :
ڪــه هر ڪس به هنـــگام خواب آیه شریـــفــه
🍃شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ🍃
✍ آل عمران 18
را تلاوت ڪند خداونـد متعال 70 هزار فرشتـه می آفریند ڪه تا روز قیامت برایش طلب مغفرت و آمرزش مـی ڪننـد .
📚 منبــع :
تفسیـــر انــوار قرآن ج 1 ص 386
♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡
🕊 @moharam_98