eitaa logo
『 رُوضَةُ الحُسيݧ 』
1.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
•°❥|خیلے حسیݧ زحمتـ‌ ماراڪشیده استـ|•°❥ •✿•مدیـــــࢪ ↯ ‌➣ ﴾؏﴿ حضࢪتـــــ اربابـــــ •✿•خادم کانال💌↯ بھ یادشھیداݩ؛ #حاج‌قاسم‌سلیمانے #مصطفےصدرزادھ •|تیتر خواهد شد بہ زودے بر جراید مـطلبے شیعیان مشغول احداث ضریح حسن اند|•
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سریال پایتخت۶ با کنایه به روحانی شروع شد! 🔻نقی معمولی: من خودم هم تازه جمعه صبح فهمیدم بنزین شده لیتری ۳۰۰۰ تومان! ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
•{😔🖤}• -گفت: -بازم شهید آوردن؟🤔 -یه مشت استخون؟😅 °شب خواب دید تو یه باتلاقه!! °دستی او را گرفت!✋ -گفت: -کی هستی؟😳 +گفت: +من همون یه مشت استخونم..:)💔 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
همیشہ یہ تسبیح📿 و مُهر تربت در جیبش بود... اگر هم نبود، از جا مُهرے حسینیہ پادگان دنبال مُهر تربت ڪربلا مے گشت... وقتے ڪہ پیدا مےڪرد، این شعر را را زیر لب زمزمہ مےڪرد: « تا تو زمین سجده اے سر بہ هوا نمےشوم...» ♥️ ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - ویژگی یاران امام زمان - حجت الاسلام رفیعی.mp3
4.49M
『  🎤 』 ♨️ویژگی یاران (عج) 🎤حجت الاسلام ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
『  💬 』 🇮🇷 پخش زنده بیانات امام خامنه ای(حفظه الله) با ملت شریف ایران فردا (یکشنبه) ساعت 11:30 دقیقه از شبکه خبر ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『  • • 』 『  • • 』 『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』 ڪمیل بن زیاد ڪمیل از شیعیان خاص ورازدار امیرمؤمنان عليهـ‌السلام بود امام دعاے مشهـور ڪمیل را بہ او یاد داد وبہ نام او مشهـور شد ڪہ دعایے داراے مضامین عالے وعرفانے وبسیار آموزندہ وانسان ساز است. نمونہ اے بارز از عنایت خاص امام بہ ڪمیل ، وآموزش وتربیت او ، سخنان گهـربار وپر مغز امام بہ او ، در یڪ فضاے اختصاصے معنوے است ڪہ در نهـج البلاغہ منعڪس است.  گر چہ تعلیم دعاے یاد شدہ ، گویا در بصرہ پس از جنگ جمل ، یعنے در زمان خلافت امام بودہ وسخنانے هـم ڪہ در نهـج البلاغہ آمدہ ، باز احتمالاً در زمان خلافت آن حضرت بودہ است ، اما سابقہ آموزش وتربیت ڪمیل بہ سال هـا پیش برمے گردد. او طبعاً مراحل شاگردے امام را قبلاً طے ڪردہ ، قابلیت لازم را براے دریافت چنین درس هـایے در رتبہ بالاے معرفت ڪسب ڪردہ بود ، وبدون طے این مراحل نمے توانستہ از شیعیان خاص ورازدار امام معرفے شود. 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻❣پست متفاوت زینب سلیمانی در آخرین لحظات سال تلخ ۹۸ دختر سردار رشید اسلام سپهبد شهید سلیمانی، در آستانه سال نو متنی را در اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت و از راز پلاکی که پدر شهیدش در سوریه به او داد، نوشت. به گزارش خبرنگار حوزه اخبار داغ گروه فضای مجازی باشگاه خبرنگاران جوان، زینب سلیمانی دختر سپهبد شهید قاسم سلیمانی، در ساعت پایانی سال ۹۸ پستی را در صفحه شخصی خود منتشر و سال نو را به همه مردم تبریک گفت. او به پلاکی که پدر شهیدش در اولین سفر سوریه به او داده بود، اشاره کرده و نوشت: «این پلاک را اولین‌بار که با هم به سوریه رفتیم به من دادید و گفتید بابا اینو به همراه داشته باش تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، بدانند تو دختر من هستی... سکوت کردم و گفتم یعنی با هم شهید می‌شویم؟ گفتید: بله؛ با اینهمه اصرار برای کنار من ماندن در همه جا، آخر با من شهید می‌شوی... بعد مکثی کردید و گفتید: البته من خوشحال می‌شوم تو با من شهید شوی. ‌‌ هر سفر که با هم می‌رفتیم این پلاک را به همراه داشتم و منتظر لحظه شهادت با شما بودم... چه انتظار بی‌ثمری شد... آخر به شما نرسیدم... و شما پر کشیدید... شاید بالهای من برای پرواز و اوج با شما خیلی کوچک بود و باید می‌ماندم تا بالهایم را قوی‌تر کنم تا اوج بگیرم... ‌‌ امسال تلخ‌ترین سال زندگیم شد و هر سال تلخ‌تر و تلخ‌تر خواهد شد... نمی‌دانم تا چند ساعت تا چند روز تا چند هفته تا چند ماه تا چند سال باید انتظار دیدن روی ماهتان را بکشم اما باور دارم در حال آماده شدن برای بازگشتید و با مهدی فاطمه خواهید آمد... ان روز دور نیست... ‌‌ سال نو را پیشاپیش بر تمامی مردم شریف و صبور این آب و خاک تبریک عرض می‌کنم. ‌‌ از خداوند منان خواستارم که امسال را سال پایان سختی مردم سرزمینم قراردهد ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
03.mp3
5.87M
نگاهت را نگیر آقا ... محمد حسین پویانفر ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
『  📸🎈 』 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
یڪ سال ز روضہ ها دلم پرخون شد این حال گدا محول المجنون شد تبریڪ بگویید گدایان درش را یڪ سال ز نوڪـرے ماافزون شد ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - عمریه دلم میخواد شهید بشم - نریمانی.mp3
3.78M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 عمریه دلم میخواد شهید بشم تا پیش فاطمه رو سفید بشم 🎤 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🕊 تا شب میلاد حضرت ولے عصر(عج)،هـرشب بہ نیت سلامتے و فرج آقا،و دفع بلا وبیمارے باهـم دعاے فرج و قرائت میڪنیم التماس دعا🙏
شبڪہ سہ هـم اڪنون حاج حسین یڪتا
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『  🙏 』 🎤 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
『  🙏 』 🍃💔قرائت زیارت عاشورا هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تعارف با حاج محمد مداح بدون تعارف ، پای صحبت های طلبه جهادگری نشسته که به دور از خودنمایی و تظاهر، خدمت خالصانه می کنه و همین اخلاص و فداکاری ، او را شهره آفاق کرده است طلبه ای که چند وقت پیش همسر باردار خود را از دست داد ،... غریبانه داغ همسر و فرزندانش را به گوشه بیمارستان برد😔 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
حاج حسین یکتا .mp3
8.14M
🔊 | خودمون نخواستیم که شهید نشدیم 🎙به روایت حاج حسین یکتا ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
مداحی آنلاین - غار حرا بزم جنونه - رسولی.mp3
1.94M
『 ♡ 🎧 ♡ 』 🍃🌸 غار حرا بزم جنونه آیینه دار آسمونه 🎤 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یدفعه به خودم اومدم . مامان از نگرانی رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلی عرق کرده بود. _ مامان دستم رو گرفت: اسماء مادر باز هم خواب دیدی ؟؟ سرمو به نشونه ی تایید تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم. صدای اذان تو خونه پخش شد. بلند شدم آبی به دست و صورتم زدم و وضو گرفتم. _ بارون نم نم دیشب، شدید شده بود و رعد و برق هم همراهش بود. چادر نمازم رو سر کردم و نمازمو خوندم. بعد از نماز مثل علی تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم. بارون همینطور شدید ترمیشد وصدای رعد و برقم ییشتر... دستمو بردم سمت گردنم و گردنبندی که علی برام گرفته بود گرفتم دستم و نگاهش کردم. یکدفعه بغضم گرفت و شروع کردم به گریه کردن گوشیم زنگ خورد.... _ گوشیم زنگ خورد اشکهامو پاک کردم و گوشیمو برداشتم. یعنی کی میتونست باشه این موقع صبح حتما علی گوشی رو سریع جواب دادم الو سلام بفرمایید سلام خوبی اسماء اردلانم - إ سلام داداش ممنونم شما خوبید چرا صداتون گرفته _ هیچی یکم سرما خوردم. زنگ زدم بگم من با _ علی یکی دو ساعت دیگه پرواز داریم به سمت تهران - إ شما هم میاید؟؟ الان کجایید _ آره ایندفعه زودتر برمیگردم. الان دمشقیم - علی خودش کجاست چرا زنگ نزد؟؟ _ علی نمیتونه حرف بزنه. فعلا من باید برم خدافظ - مواظب خودتو باشید خدافظ _ پوووفی کردم و گوشی رو انداختم رو تخت... به انگشتر عقیقی که اردلان برامون از سوریه آورده بود نگاه کردم خیلی دوسش داشتم چون علی خیلی دوسش داشت ساعت ۶ بود. یک ساعتی خواییدم وقتی بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس های جدیدی رو که دیشب آماده کرده بودم رو پوشیدم یکم به خودم رسیدم و روسریمو به سبک لبنانی بستم. _ یکمی از عطر علی رو زدم و حلقمو تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم. پشتش رو که اسم خودم و علی و تاریخ عقدمو تو حرم رو نوشته بودیم نگاه کردم. لبخندی زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویری رو که کشیده بودم رو لوله کرده بودم و با پاپیون بستمش. _ اردلان دوباره زنگ زد و گفت که بریم خونه ی علی اینا میان اونجا ... گل های یاسو از تو گلدون برداشتم چادرم رو سر کردم و تو آینه نگاه کردم _ الان علی منو میدید دستش رو میذاشت رو قلبش و میگفت: اسماء وای قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم مامان و بابا یک گوشه نشسته بودن و با اخم به تلویزیون نگاه میکردن. _ إ مامان شما آماده نیستین ؟الان اونا میرسن... مامان که حرفی نزد بابا برگشت سمتم. لبخند تلخی زدو گفت: تو برو دخترم ما هم میایم تعجب کردم: چیزی شده بابا دخترم یکم با مادرت بحثمون شده باشه من رفتم پس شما هم زود ییاید. مامان جان حالا دامادت هیچی پسرتم هستاااا با سرعت پله ها رو رفتم پایین سوار ماشین شدم و حرکت کردم _ با سرعت خیلی زیاد رانندگی میکردم که سریع برسم خونه ی علی بعد از یک ربع رسیدم ماشینو پارک کردم و دوییدم در خونه باز بود پس اومده بود. یه عالمه کفش جلوی در بود زیر لب غر میزدم و وارد خونه شدم: اینا دیگه کی هستن؟ حتما دوستاشن. دیگه اه دیر رسیدم. الان علی ناراحت میشه _ وارد خونه شدم همه ی دوستای علی بودن با دیدن من همه سکوت کردن _ اردلان اومد جلو. ریشهاش بلند شده بود. چهرش خیلی خسته بود. دوییدم سمتشو بغلش کردم. سرمو دور خونه چرخوندم. مامان بابا علی داداش پس بقیه کوشن؟ علی کوش ؟؟؟ چیزی نگفت وبا دست به سمت بالا اشاره کرد اتاقشه ؟؟ آره .... بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما اتاقشه ؟؟ آره .... بدو بدو پله ها رو رفتم بالا به این فکر میکردم که چقدر تغییر کرده. حتما... ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
[پایانی] ریشهاش بلند شده و صورتش مثل اردلان سوخته _ رسیدم به دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم جواب نداد. یه صداهایی شنیدم درو باز کردم پدر مادر علی و فاطمه خودشون انداخته بودن رو یه جعبه و گریه میکردن فاطمه با دیدن من اومد جلو بغلم کرد. حالم دست خودم نبود معنی این رفتاراشو نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علی رو ندیدم. فاطمه رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علی کوعلی ؟؟؟؟؟؟؟؟ گریه ی همه شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبه بلند شد و نگاهم کرد . _ یک قسمت از جعبه معلوم بود یه نفر خوابیده بود توش کم کم داشتم میفهمیدم چی شده خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد بابا رضا فاطمه و مامان معصومه رو با زور بردن بیرون مامان معصومه که بلند شد علیمو دیدم آروم خواییده بود و اطرافش پراز گل یاس بود کنارش نشستم و تکونش دادم: علی پاشو الان وقت خوابه مگه میدونم خسته ای عزیزم. اما پاشو یه بار نگاهم و دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدی بیدارت نکنم قول میدم ... _ إ علی پاشو دیگه، قهر میکنما چرا تو دهنت پنبه گذاشتی لبات چرا کبوده مواظب خودت نبودی تو مگه به من قول ندادی مواظب خودت باشی دستی به ریشهاش کشیدم. نگاه کن چقد لاغر شدی ریشاتم بلند شده تو که هیچ وقت دوست نداشتی ریشات انقد بلند بشه. عیبی نداره خودم برات کوتاهشون میکنم. تو فقط پاشو... ی بیا من دستاتو میگرم کمکت میکنم _ علی دستهات کو جاشون گذاشتی عیبی نداره پاشو پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کن همیشه تو پیشونی منو میبوسیدی حالا من بوسیدمش علی چرا جوابمو نمیدی قهری باهام. بخدا وقتی نبودی کم گریه کردم. پاشو بریم خونه ی ما ببین عکستو کشیدما. وسایل خونمونو هم خریدم. باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جان _ إ الان اشکام جاری میشه ها. تو که دوست نداری اشکامو بیینی علی داری نگرانم میکنیا پاشو دیگه تو که انقد خوابت سنگین نبود. کم کم به خودم اومدم چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جاری میشد علی نکنه ...نکنه زدی زیر قولت. رفتی پیش مصطفی ... حالا دیگه داد میزدم و اشک میریختم علی پاشو قرارمون این نبود بی معرفت تو به من قول دادی محکم چند بار زدم تو صورتم. دارم خواب میبینم، هنوز از خواب بیدار نشدم سرمو گذاشتم رو پاهاش: بی معرفت یادته قبل از اینکه بری سرمو گذاشتم رو پاهات یادته قول دادی _ برگردی یادته گفتی تنهام...تنهام نمیراری من بدون تو چیکار کنم چطوری طاقت بیارم علی مگه قول نداده بودی بعد عروسی بریم پابوس آقا علی پاشو. من طاقت ندارم پاشو من نمیتونم بدون تو _ کی بدنت رو اینطوری زخمی کرده الهی من فدات بشم. چرا سرت شکسته پهلوت😭😭😭 چرا خونیه دستاتو کی ازم گرفت علی پاشو فقط یه بار نگاهم کن به قولت عمل کردی برام گل یاس آوردی علی رفتی رفتی پیش خانوم زینب نگفت چرا عروستو نیاوردی عزیزم به آرزوت رسیدی رفتی پیش مصطفی منو یادت نره سلام منو بهشون برسون. شفاعت عروستو پیش خدا بکن بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو که چقد همو دوست داریم _ بگو ما طاقت دوری از همو نداریم بگو همسرم خودش با دستهای خودش راهیم کرد تا از حرم بی بی زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم رو بست و پشت سرم آب ریخت که زود برگردم بگو که زود برگشتی اما اینطوری جون تو بدنت نیست. _ تو بدن من هم نیست. تو جون من بودی و رفتی اردالان با چند نفر دیگه وارد اتاق شدن که علی رو ببرن میبینی علی اومدن ببرنت. الانم میخوان ازم بگیرنت نمیزار پیشت باشم. علی وقت خداحافظیه بازور منو از رو تابوت جدا کردن با چشمام رفتن علی از اتاق دنبال میکردم صدای نفس هامو که به سختی میکشیدم میشنیدم... ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺﷽🌺 ✅ رســول الله ﷺ می فرماینــد : ڪــه هر ڪس به هنـــگام خواب آیه شریـــفــه 🍃شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ🍃 ✍ آل عمران 18 را تلاوت ڪند خداونـد متعال 70 هزار فرشتـه می آفریند ڪه تا روز قیامت برایش طلب مغفرت و آمرزش مـی ڪننـد . 📚 منبــع : تفسیـــر انــوار قرآن ج 1 ص 386 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
『  💔』 ♡| ڪپے با ذڪر صلوات آزاد |♡ 🕊 @moharam_98