eitaa logo
محبان الزهرا سلام الله علیها
2.5هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
95 فایل
ارتباط با ادمین @hajhemat_9350
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🍁 باران که می زند همه چیز تازه می شود حتی داغ نبودن تو یا بن الحسن ... 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح است و هوا هــوای لطف است و صفا! صبح است و نوا نـوای مهر است و وفا! صبح است و دلا هرآنچه می خواهی هست؛ بر سفرۀ گستردۀ الطافِ خدا 🌸سلام🌸 🌱🌸صبح تون بخیر🌸🌱 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزحریمِ‌نظرٺ،نیسٺ‌پناهِ‌دگری؛ گـرہ‌ی‌بستہ‌‌‌‌ی‌من‌بانظـری‌بازشَود... 💔 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ▫️به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد پژمرده می‌گردد گلى که نيست در گلدان ...🕊 🥀 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
صبحتون منور به لبخند شهدا بر قامت بلند شهیدان صلوات🕊 https://eitaa.com/moheban_alzahra135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانی‌اش را بوسیدم، چشم‌های بسته‌اش را یکی یکی بوسیدم. لب‌هایش را بوسیدم. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم. قلبش نمی‌زد. روسری‌اش هنوز به سرش بود. چند تار مویی را که از روسری بیرون زده بود، پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند. زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و بلند گفتم: [بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت] ┈┈••••✾••✾•••┈┈ تاریخ همواره تکرار می‌شود. چه فروردین‌ماه۱۳۶۱ و چه دی ماه۱۴۰۲. منافق همان منافق است و دخترانِ دلیر و سربلندِ ما همان دخترانِ زهرایی تبار... روزی شهیده زینب کمایی برای امام و خاک و کشورش ایستادگی کرد و امروز نام شهیده فائزه رحیمی در عرصه‌گاه مقاومت و همراهی با ولایت طنین انداز می‌شود... 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هشتم در دهنم آب جمع میشد پ
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 به نظرم پرسنل بیمارستان فکر میکردند الان گوشه ای مینشیند و لام تاکام حرف نمی زند ،برعکس روی پایش بند ،نبود هی قربان صدقه ام میرفت. برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا و جنب و جوش با گوشی فیلم می گرفت یکی از پرستارها میگفت کاش میشد از این صحنه ها فیلم ،بگیری به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن . قبل از اینکه بچه را بشویند در گوشش اذان و اقامه گفت همان جا برایش روضه خواند وسط اتاق زایمان جلوی دکتر و پرستارها، روضه حضرت علی اصغر ، آنجایی که لالایی می خوانند، بعد هم کام بچه را با تربت امام حسین علام برداشت. اصرار میکرد شب به جای همراه بماند کنارم. مدیر بخش میگفت شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟ دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند اما کادر بیمارستان اجازه ندادند تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد به زور بیرونش کردند باز صبح زود سر و کله اش پیدا شد. چند بار بهش گفتم :روز هفتم مستحبه موهای سر بچه رو بتراشیم راضی نشد. بهش گفتم نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی دلت نمیاد؟ می گفت حیفم میاد امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت تولد حضرت زینب(س) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ مدام به من میگفت بچه رو بمال به درودیوار هیئت خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت...... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 📚 ادامه دارد... 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_نهم به نظرم پرسنل بیمارستا
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 برایش دوبار عقیقه کرد یک بار یک ماه و نیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد، یکی هم برد حرم حضرت معصومه (س). برای خواندن اذان و اقامه در گوشش پیش هر کس که زورمان رسید بردیمش. در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد ،در تهران هم حاج آقا قاسمیان ،حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی، باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی حرفهایی را که رد و بدل میشد میشنیدم وقتی اذان و اقامه حاج آقا تمام شد، محمدحسین گفت: «دو روز دیگه میرم مأموریت حاج آقا دعا کنین شهید بشم! هری دلم ریخت دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعا خواندن بعد که دعا تمام شد :گفتند: «ان شاء الله خدا شما رو بموقع ،ببره مثل شهید صدوقی، مثل شهید دستغیب) داخل ماشین بهش گفتم :دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی سری بالا انداخت و گفت: «همه این حرفا درست ولی حرف من اینه لذتی که علی اکبر امام حسین برد حبیب نبرد. روزی که می خواست برود مأموریت امیرحسین ۴۷ روزش بود. دل کندن از آن برایش سخت بود چند قدم میرفت سمت در بر میگشت دوباره نگاهش میکرد و می بوسیدش وقتی میرفت مأموریت با عکسهای امیر حسین اذیتش میکردم لحظه به لحظه عکس تازه میفرستادم ،برایش میخواستم تحریکش کنم زودتر برگردد حتی صدای گریه و جیغش را ضبط می کردم و می فرستادم..... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 📚 ادامه دارد... 🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿