🎥اولین تصاویر از شلیک موشک به مواضع گروه تکفیری داعش در ادلب سوریه و اربیل عراق
🔷️موشکهای شلیک شده از خانوادهی فاتح و خیبر شکن می باشد
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اولین تصاویر از شلیک موشک به مواضع گروه تکفیری داعش در ادلب سوریه و اربیل عراق
🔷️موشکهای شلیک شده از خانوادهی فاتح و خیبر شکن میباشد.
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
هلاکت اصلیترین مهره موساد در حمله موشکی سپاه به اقلیم کردستان
رضا عباسی نوشت:
🔹پیشرو دیزهیی بزرگترین رابط موساد در اقلیم کردستان و اصلی ترین منبع مالی جاسوسان آموزش دیده موساد جهت انجام ماموریت های اطلاعاتی و تروریستی در ایران بوده است.
🔹️وی همچنین نقش کلیدی در تامین انرژی رژیم صهیونسیتی ایفا می کرد که در حملات بامداد امروز سپاه پاسداران به اربیل به هلاکت رسید.
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️این بار تقاص خون زائرانت بود..
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
مرگا که سکوت عین بیغیرتی است
این طائفه انتقامشان ضربتی است
رمز عملیات در این شام سپید
آن دختر ناز کاپشن صورتی است...
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
«مرضیه بدیهی»، همسر شهید مدافع حرم «عبدالمهدی کاظمی»، دبیرستانی بود که با شهید علمدار آشنا و به این شهید و زندگیاش علاقهمند میشود؛ آنقدر که حتی از خداوند، تقاضای همسری میکند که در تقوا و انقلابیگری همچون او باشد. «خواب دیدم شهید علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.»
یک سرباز سادهام
روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب شهیدعلمدار به او نشان داده بود. البته این ارادت تنها منحصر به او نبود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
گفتههایش به آنجا میرسد که عبدالمهدی روز خواستگاری به او میگوید: «من یک سرباز سادهام. دوست دارم همسرم هم ساده باشد و ساده زندگی کند و انتظار و توقع بیجایی از من نداشته باشد.» مرضیه هم در جوابش میگوید: «من ایمان تو و تقوایت را میخواهم. همینها کافی هستند. مال دنیا برای من هیچ است! خیالتان راحت باشد.»
نوید شهادت
یک روز بعد از عقدمان رفته بودیم گلستان شهدا که آنجا به من گفت: «حرف مهمی با شما دارم که در مراسم خواستگاری عنوان نکردم، چون میترسیدم اگر بگویم حتما جوابتان منفی میشود.» گفتم: «چه حرفی؟» گفت: «شما در جوانی مرا از دست میدهید و من شهید میشوم.» نگاهی به عبدالمهدی کردم و گفتم: «با چه سندی این حرف را میزنید؟ مگر کسی از آینده خودش خبر دارد؟» عبدالمهدی گفت: «من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم. وقتی به حضور آیتالله بهجت رسیدم، نوید شهادتم را از ایشان گرفتم.»
خوابی که هیچوقت تعریف نشد
تغییر نام شهید کاظمی دیگر خواستهی آیتالله بهجت در این دیدار بود که مرضیه بدیهی به آن اشاره میکند؛ «اسم کوچک شهید کاظمی ابتدا فرهاد بود. آیتالله بهجت از او میخواهند که نامشان را به عبدالمهدی یا عبدالصالح تغییر دهند که همسرم، نام عبدالمهدی را انتخاب میکند.» سالها از ازدواجشان میگذرد و عبدالمهدی که دیگر صاحب دو فرزند به نامهای فاطمه و ریحانه شده، کمکم هوای سوریه به سرش میزند؛ هوای دفاع از حرم همسر شهید میگوید: «سه روز قبل از آمدنش از سوریه خواب دیدم رفتهام به حرم حضرت زینب (س). عکس همهی شهدا به دیوارهای حرم بود. همانطور که نگاه میکردم، دیدم عکس عبدالمهدی هم بین آنهاست. از شوکی که به من وارد شد، داد زدم «وای، عبدالمهدی شهید شد.» از خواب پریدم. دستانم خیلی میلرزید. اتفاقا دو، سه ساعت بعدش، زنگ زد. خواستم خوابم را تعریف کنم، ولی گفتم نگرانش نکنم. فقط گفتم: «عبدالمهدی، خوابت را دیدم.» گفت: «چه خوابی؟» گفتم: «وقتی آمدی، تعریف میکنم.»
و حالا مرضیه مانده است و جای خالی عبدالمهدی و خوابی که هیچگاه نتوانست برای او تعریف کند...
منتظرت هستم
یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود. گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن مینوشتیم. بهمحض بازکردن دفتر، دیدم برایم یک نامه نوشته با این مضمون که «همسر عزیزم! من به شما افتخار میکنم که مرا سربلند و عاقبت بهخیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم!»
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_ششم شدم آدم میتواند زخم ها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_هفتم
همه هم و غمش این بود تا جایی که بدنمان میکشد در حرم بمانیم زیارت نامه بخوانیم و روضه و توسل سیری نداشت، زمانی که اشکی نداشت راه می افتاد
که برویم .هتل هتل هم می آمد که تجدید قوا کند برای دوباره رفتن به حرم.
در کاروان رفیقی پیدا کرد لنگه ،خودش هم مداح بود ،هم پاسدار ،مداحی و روضه کاروان را دونفری انجام میدادند ولی اهل این نبود که با کاروان و با جمع برود.
میخواست دونفری باهم باشیم میگفت: «هرکی کربلا میره از صحن امام رضا میره!
قسمت شد خادم حرم حضرت عباس(ع)..
فیش غذا به ما داد خیلی خوشحال بودیم رفتیم مهمان سرای حضرت.
با خواهرم رفتیم برگه جواب آزمایش را بگیریم جوابش مثبت بود. می دانستم چقدر منتظراست. مأموریت بود زنگ که زد بهش گفتم ذوق کرد میخندید وسط صحبت قطع شد. فکر کردم آنتن رفته یا شارژ گوشی اش مشکل پیدا کرده دوباره زنگ زد گفت: قطع کردم برم نماز شکر بخونم این قدر شاد و شنگول شده بود که نصف حرفهایم را نشنید.
انتظارش را می کشید در مأموریتهای عراق و سوریه لباس نوزاد خریده بود و در حرم تبرک کرده بودبه ضریح .
در زندگی مراقبم ،بود ولی در دوران بارداری ،بیشتر از نُه ماه پنج ماهش نبود و همۀ آن دوران را خوابیده بودم دست به سیاه و سفید نمیزدم از بارداری قبل ترسیده بودم ،خیلی لواشک و قره قوروت دوست داشتم تا اسمش می آمد یا هوس میکردم...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
محبان الزهرا سلام الله علیها
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 #رمان_قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_هفتم همه هم و غمش این بود
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸🌿🌸
🌿🌸🌿🌸
🌸🌿🌸
🌿🌸
🌸
#رمان_قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_هشتم
در دهنم آب جمع میشد پدر و مادرم میگفتند نخور فشارت می افته محمد حسین برایم میخرید.داخل اتاق صدایم میزد: «بیا باهات کار دارم لواشک و قره قوروتها را یواشکی به من میداد و با خنده میگفت: زن ما رو
باش! باید مثه معتادا بهش جنس برسونیم
نمی توانستم زیاد در هیئت ها شرکت کنم وقتی می دید مراعات میکنم خوشحال میشد و برایم غذای تبرکی میآورد
برای خواندن خیلی از دعاها و چله ها کمکم میکرد پابه پایم می آمد که دوتایی بخوانیم بعضی را خودش تنهایی میخواند زیاد تربت به خوردم میداد به خصوص قبل از سونوگرافی و آزمایشها خودش از کربلا آورده بود و میگفت: «اصل اصله
اسم بچه را از قبل انتخاب کرده بودیم امیر حسین در اصل امیرحسین اسم بچه اولمان بود.
به پیشنهاد یکی از علمای تهران گذاشتیم امیر محمد گفته به بود: «اسم» محمد رو بذارید روش تا به برکت این اسم خدا نظر کنه و شفا
بگیره!»
میگفت اگه چهار تا پسر داشته باشم اسم هر چهارتاشون رو میذارم
حسین❤️
با کمک مادرم داخل ماشین نشستم راه افتاد روضه گذاشت روضه حضرت علی اصغر . سه تایی تا دم در بیمارستان گریه کردیم برای شیر خواره
امام حسین( ع)
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚#کتابخوانیتوصیهرهبری
ادامه دارد...
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
همون لحظه که غصه داری و فکر میکنی تنهایی
خدا داره نگاهت میکنه ک صداش کنی .🌱
┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄┄┅┄┅┄
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
#اللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#شب_لیله_الرغائب
#شب_آرزوها
⚡️ دعای کمیل و نماز لیله الرغائب
🍃 #حجت_الاسلام_موسوی
📆زمان:پنجشنبه ۲۸ / ۱۰/ ۱۴٠۲
⏱بعد از نماز مغرب و عشاء
🕌مکان:ملکشهر _خیابان آزادگان _کوچه گلها_۸متری طالقانی_مسجد الزهرا(س)
🔴ویژه خواهران و برادران
🍃 به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
#صلَّیاللهُعَلَیکَیاعَلیالنَقیاَیُهاالهادی(ع)
#جلسه_هفتگی
#اعلامبرنامه
📢سخنران
#حجت_الاسلام_سلطانی
🎤 بانوای گرم
#کربلایی_حسین_یسلیانی
📆زمان: چهارشنبه ٢٧ دی ماه
⏱از ساعت ۲۰ الي ٢٢
🕌مکان: ملکشهر_آزادگان_کوچه گلها_
کوچه ٨ متری طالقانی_ مسجد الزهرا (س)
🔴ویژه برادران وخواهران
#هیئت_محبان_الزهرا(سلام الله علیها)
#هیئت_جنت_الزهرا(سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🍁
#یااباصالح_المهدی
باران که می زند همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودن تو یا بن الحسن ...
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است و هوا
هــوای لطف است و صفا!
صبح است و نوا
نـوای مهر است و وفا!
صبح است و دلا
هرآنچه می خواهی هست؛
بر سفرۀ گستردۀ الطافِ خدا
🌸سلام🌸
🌱🌸صبح تون بخیر🌸🌱
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزحریمِنظرٺ،نیسٺپناهِدگری؛
گـرہیبستہیمنبانظـریبازشَود...
#یا_ابا_عبدالله
#دلتنگ_حرمتم💔
#صبحتون_حسینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
▫️به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
يک شب در آغوشت نباشم خشک خواهم شد
پژمرده میگردد گلى که نيست در گلدان
#چهارشنبههایامامرضایی ...🕊
#دلتنگی🥀
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282
صبحتون منور به لبخند شهدا
بر قامت بلند شهیدان صلوات🕊
https://eitaa.com/moheban_alzahra135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کنار زینب نشستم و صورت لاغر و استخوانیاش را بوسیدم، چشمهای بستهاش را یکی یکی بوسیدم. لبهایش را بوسیدم. سرم را روی سینهاش گذاشتم. قلبش نمیزد. روسریاش هنوز به سرش بود. چند تار مویی را که از روسری بیرون زده بود، پوشاندم. دخترم راضی نبود نامحرم موهایش را ببیند. زینبم روی کشوی سردخانه آرام خوابیده بود. سرم را روی سینهاش گذاشتم و بلند گفتم: [بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت]
#شهیده_زینب_کمایی
┈┈••••✾••✾•••┈┈
تاریخ همواره تکرار میشود. چه فروردینماه۱۳۶۱ و چه دی ماه۱۴۰۲.
منافق همان منافق است و دخترانِ دلیر و سربلندِ ما همان دخترانِ زهرایی تبار...
روزی شهیده زینب کمایی برای امام و خاک و کشورش ایستادگی کرد و امروز نام شهیده فائزه رحیمی در عرصهگاه مقاومت و همراهی با ولایت طنین انداز میشود...
#شهیده_فائزه_رحیمی
🍃به جمع محبان الزهرا سلام الله علیها بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/2921857276C987663e282