مداحی آنلاین - دنیا رقیه عقبا رقیه - سید رضا نریمانی.mp3
7.28M
🥀دنیا رقیه عقبا رقیه
🥀تکرار بیبی زهرا رقیه
🎤سید رضا_نریمانی
#شور
#یا_بنت_الحسین💕
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
🏴 @mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
دلنوشته
آرمیتا 〰❤〰❤〰❤〰 وارد شدی...😍
با همان لبخند معصومانه ات...😊
با چادر زیبایت...🌹
و به همه نشان دادی ڪه...
چادر...ده ساله و بیست ساله نمیشناسد...
هر ڪه عاشق باشد...سر میڪند...❤
یتیم شدی...در سه چهار سالگی...
درست مثل حضرت رقیه(س)...🌹💔
پهلوی مادرت تیر خورد...
درست مثل زهرای اطهر (س)...🌹💔
پدرت جلوی چشمانت پر پر شد...
درست مثل حضرت سڪینه(س)...🌹💔
تو...
دختر یڪ شهیدی...😇
یڪی از شهدای هسته ای...🍃
تو آرمیتایی...
آرمیتا رضایی نژاد...
دختر داریوش رضایی نژاد...🍃
آن شب...در صدا و سیما...جلوی دوربین...
لبخندتان به زیباییِ تمام این جمله حضرت زینب را نشان میداد👇🏻
ما رأیتُ اِلّا جَمیلا...❤
چیزی جز زیبایی ندیدم...❤
بله ؛ آشڪار است...
شهادت...
زیباست...
به زیبایی آغوش خداوند...❤
محڪم بایست آرمیتای پدر...✊🏻
چادرت را بر سرت نگهدار...
ایستاده بمان...
و راه پدرت را ادامه بده...
من نیز الگو میگیرم...👣 😍❤
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
ZiyaratAshoura.mp3
12.99M
🎙حاج میثم مطیعی
🌹چهارمین قرائت زیارت عاشورا
صوت زیارت عاشورا
اگه دلت شکست .التماس دعا🤲
چله-زیارت-عاشورا
#هر_خانه_یک_حسینیه
#حسیـن_جانـم
#محرم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سردار_دلها🕊
#مدافعان_حرم...💔
دخترا بابایی اند
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥السلام علیک
🏴اشفعیلنایا فاطمهبنتالحسین
🏴یا سیدتی و مولاتی یا رقیه
بر عشق و جنونِ حیدریون صلوات
بر دلهای فاطمي محزون صلوات
بر شمر و یزید و زَجرِ ملعون لعنت
بربِنتُ الحسین رقیّه خاتون صلوات
🕌🏴🕌🏴🕌🏴🕌🏴
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من-ماسک-میزنم
#روضههای_خانوادگی
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚حاجت دلتون روا بخیر و
🤲به مصلحت ان شاءالله 🤲
🕌🏴🕌🏴🕌🏴🕌🏴
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من-ماسک-میزنم
#روضههای_خانوادگی
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت زینب (س) هنگام وداع ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:
ای اهل شام! از ما در این خرابه امانتی مانده است؛ جان شما و جان این امانت. هر گاه کنار قبرش بروید او در این دیار غریب است آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید
ریاض القدس ج۲ ص۲۳۷
🖥بُرشی از قصیده: یا فاطمه قومی
شاعر: میرزا عادل اشکنانی
ترجمه: امیر جلالی
🕌🏴🕌🏴🕌🏴🕌🏴
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#من-ماسک-میزنم
#روضههای_خانوادگی
#هر_خانه_یک_حسینیه
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
.
#کلام_شهدا 🌷
عزیزانم ، ماه محرم و بقیه ماههای خداوند را غنیمت شمارید و نهایت فضل و برکت و استفاده را از این ماه ببرید که من حقیر در این ماه پیروزی خون بر شمشیر در دانشگاه امام حسین(ع) راه حق و صراط مستقیم را میان تاریکیها و ضلالتها باز یافتم و این راه روشن را ادامه دادم تا به ندای حسین زمانم لبیک گفته و به لقاءالله رسیدم .
#شهید_محمدعلی_عباسیان🌹
روحش شاد
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمدو_عجل_فرجهم
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری
🔹صفحه ۱۰۴_۱۰۷
#قسمت_چهل_و_سوم🦋
((صادقی و موسایی پور))
وقتی #حاج_قاسم رفت، بچّه ها جستجو را از سر گرفتند، بعضی ها با دوربین
توی آب را نگاه می کردند؛
بعضی سوار بر قایق🚣♂ تا جاییکه امکان داشت،جلو می رفتند.
چند نفر هم در اطراف #خاکریز و کنار آن می گشتند.
شب عده ای برای جستجوی دقیق تر، خودشان را به محل گم شدن بچّه ها رساندند، اما هیچ کدام از این کارها
ثمری نداشت.
من در این فکر بودم🤔که امشب محمدحسین چطوری می خواهد تکلیف همه را روشن کند!
روز بعد صبح زود داخل محوطه مقر بودیم که دیدم از دور صدایم می کند.
رفتم پیشش، با خوشحالی☺️گفت:
«هم #اکبر_موسایی_پور را دیدم، هم صادقی را.»
گفتم: «کجا هستند!؟»
گفت: «جایی نیستند، من توی خواب آن ها را دیدم.»
گفتم: «خب!... چی شد؟»
گفت: «دیشب خواب دیدم که اکبر موسایی پور و #حسین_صادقی هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سرش.
چهره اکبر خیلی نورانی تر از حسین
بود، می دانی چرا؟!»
گفتم: «چرا؟»
گفت: «اگر گفتی؟»
گفتم: «من نمی دانم..... خودت بگو!»
گفت : «اکبر اگر توی آب هم بود
#نماز_شب ش ترک نمی شد،اما حسین این طور نبود؛ می خواند، ولی اگر شبی خسته بود و نمی توانست، نمی خواند.
یک دلیل دیگر هم دارد، می دانی؟!»
گفتم: «نه! نمی دانم.»
گفت: «اکبر نامزد داشت؛ دنبال قضیه ازدواج رفته و به تکلیفش عمل کرده بود، ولی صادقی نه.»
من با بی حوصلگی گفتم: «حالا اصل مطلب را بگو! چرا اینقدر سؤال و جواب می کنی؟!
اینها که اهمیتی ندارد، بگو ببینم چه بلایی سرشان آمده است!؟»
گفت: «دیشب توی خواب دیدم که اکبر آمده و گفت: «محمد حسین!...ناراحت نباشید! ما اسیر نشدیم و بر می گردیم.»
گفتم: «اگر #اسیر نشدند، پس چه جوری
بر می گردند؟!»
گفت: «احتمالا #شهید شده اند و جنازه هایشان را آب می آورد.»
گفتم: «حالا کی می آیند؟!»
گفت: «یکی شب دوازدهم می آید و دیگری شب سیزدهم.»
گفتم: «مطمئنی!؟»🤔
گفت: «خاطرت جمع باشد.»
شب دوازدهم من مدام به فکر حرف محمد حسین بودم و لحظه شماری
می کردم.
از سر شب لب آب 🌊 می رفتم و منطقه را نگاه می کردم.
به این امید که خواب محمد حسین تعبیر شود و بچه ها بیایند؛
امّا خبری نبود که نبود.
اواخر شب دیگر ناامید و خسته😞 داخل
سنگر رفتم و خوابیدم.
حوالی ساعت چهار صبح🕓با صدای
زنگ تلفن صحرایی📞 از خواب پریدم.
گوشی را برداشتم، #اکبر_بختیاری مسئول خط بود.
مضطرب و شتاب زده😥 گفت: «حاج مرتضی زود بیا اینجا!...یک چیزی روی
آب به این سمت می آید.»
به سرعت از سنگر خارج شدم و خودم را به لب آب رساندم.
حاج اکبر، مسئول خط هم آنجا بود.
محمد حسین هم لب ساحل منتظر ایستاده بود.
مدتی صبر کردیم تا جسمی که روی آب بود جلو آمد، خودش بود، موسایی!
اولین کسی که جلو رفت و به پیکر شهید موسایی دست زد؛"محمد حسین" بود.
باورم نمی شد درست شب دوازدهم، همان طور که محمد حسین پیش بینی کرده بود.
شب سیزدهم حوالی ساعت دو یا سه بود که صادقی هم آمد.
پیکرش را موجهای آب 🌊 به ساحل آوردند.
باور کردنش مشکل بود!
اما خواب محمد حسین تعبیر شده بود و
بالاخره تکلیف لشکر و آن دو نفر مشخص شد.
💠#عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت آقای مرتضی حاج باقری
🔹صفحه ١٠٩_١٠٧
#قسمت_چهل_و_چهارم 🦋
((توسل به ائمه "ع" ))
#محمد_حسین_یوسف_الهی با اینکه از لحاظ سنی جوان بود، اما مانند یک پدر
برای بچه های #اطلاعات زحمت
می کشید.
به آب و غذایشان رسیدگی می کرد، مراقب #نماز و عباداتشان بود. 📿
مأموریت هایشان را زیر نظر می گرفت
و خلاصه مانند یک پدر دلسوز، احساس مسئولیت داشت و از آن ها مراقبت می کرد.
وقتی قرار بود بچه ها برای #شناسایی بروند، خودش قبل از همه می رفت و
محور را بررسی می کرد.
بعد بچه ها را تا اواسط راه، همراهی
می کرد و محور را تحویلشان می داد.
تازه بعد از اینکه گروه به طرف دشمن
حرکت می کرد، می آمد و اول محور
منتظرشان می نشست.
گاهی کنار آب، گاهی کنار تپه یا هر جای دیگری، فرقی نمی کرد؛
ساعت ها منتظر می ماند تا برگردند.
وقتی کارِ شناسایی طول می کشید و یا
اتفاقی برای بچه ها می افتاد که با تأخیر
برمی گشتند؛
مثلا به سنگر کمین بر می خوردند، عراقی ها می دیدنشان یا راه را گم
می کردند و یا هر اتفاق دیگر،
در همه این احوال، محمد حسین از جایش تکان نمی خورد ؛
و با توجه به سختی #انتظار کشیدن، مدت ها با دلشوره و نگرانی 😥 می نشست
و چشم به راه می دوخت.
بارها شنیدم که می گفت: «وقتی بچه ها
به شناسایی می روند، برای سلامتی
و موفقیتشان به ائمه(علیه السلام) متوسل می شوم؛ تا برگردند به #دعا 🤲 و ذکر می نشینم و منتظرشان می شوم.»
اگر زمانی حادثه ای برای یکی از بچه ها رخ می داد، محمد حسین مثل مرغ سرکنده می شد!
خودش را به آب وآتش می زد تا او را نجات دهد.
هر کاری از دستش بر می آمد، انجام
می داد؛ و تا زمانیکه موفق نمی شد، آرام نداشت.
نیروهای #اطلاعات هم به او خیلی علاقه داشتند. 🤗
شاید یکی از انگیزه های قوی بچه ها برای ماندن در اطلاعات با آن وظایف سخت و دشوار، حضور محمّدحسین بود.
همه از صمیم قلب به او #عشق
می ورزیدند.
طوری بود که حاضر می شدند جانشان را برای محمد حسین بدهند؛
یعنی حاضر بودند خودشان #شهید بشوند،اما او حتی زخمی هم نشود!
و یا شب تا صبح توی محور ها بیداری بکشند و به خطر بیفتند؛
اما برای محمّدحسین اتفاقی نیفتد.
خیلی وقت ها می شد که محمّدحسین
می آمد محوری را راه اندازی کند و با بچه ها تا اواسط مسیر برود، جلویش را می گرفتند و می گفتند : «تو جلو نیا!»، اما محمّدحسین گوش نمی کرد.
یک بار توفیقی حاصل شد و من خودم دو شب مهمان بچه های اطلاعات شدم؛
آنجا از نزدیک دیدم که محّمدحسین چطور به نیروهایش رسیدگی می کرد.
سرِ شب،
وقتی بچه ها می خواستند شناسایی بروند، او نیز همراهشان رفت.
وقتی به سنگر برگشت، بیدار نشست و مشغول #ذکر و دعا🤲 شد.
قبل از آمدن بچه ها بلند شد و برایشان چای درست کرد؛
غذا را آماده کرد وسنگر را از هر لحاظ برای ورود آنها مهیا کرد؛ چون می دانست
بچّه ها چه ساعتی بر می گردند.
خودش زودتر برای استقبال آن ها به اول محور رفت و منتظرشان نشست.
و بعد همگی به داخل سنگر آمدند.
نیروها خسته بودند و زود خوابیدند؛ اما محمّدحسین همچنان بیدار بود.
روی بچه ها پتو می کشید و مواظب بود تا سرما نخورند.
می گفت: «اینها آن قدر خسته اند که نصف شب اگر سردشان بشود، بلند
نمی شوند خودشان را بپوشانند، آن وقت سرما می خورند.»
خلاصه در یک کلام، محمّدحسین نسبت به همه چیز و همه کس احساس مسئولیت می کرد، چه در مورد نیروهایش و چه در مورد وظیفه ای که به دوشش گذاشته بودند.
💠گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است
فکـر مشـاطه چه با حسن #خدا داد کنـد
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
دوم شهریور سالروز شهادت شهید #اندرزگو
♨️ امام(ره): ما نیمی از انقلاب را از این شهید داریم، اگر ۱۰تن مثل او داشتیم، دنیا تحت سلطه اسلام بود.
🌹شهید سید علی اندرزگو🌹
«اندرزگو» همیشه آماده شهادت بود. از جمله دعاهای او این بود که «خدایا به ما لیاقت شهادت بده»؛ چنان که از ۱۹ سالگی و از زمان شهادت «نواب صفوی»، با خود و با خدای خود عهد شهادت میبندد و این عهد را با حضور بر مزار شهید «نواب صفوی» امضا میکند.
وی میگفت: «من دلخوش در آرزوی فرا رسیدن لحظات شیرین پرافتخار شهادت هستم. آرزومندم مسلمانها به پیروزی برسند، اما هرگز غرضم این نیست که بعد از پیروزی رسیدن آنها، افتخاری برای خودم کسب کنم. دوست دارم روزی فرا برسد که در خدمت به این ملت فنا شوم».
۲ شهریور سالروز شهادت
#شهید_سید_علی_اندرزگو
نثار روح مطهرش صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🍀❤️🍀
این دعاے زیبا یهویی
تقدیم به تک تک اعضاے کانال 🌹
خداوندا
به حق خط خط قرآن
و به حق روح پاک محمد مصطفی(ص)
هےچ خانه اے غم دار
هیچ مادرے داغ دیده
هیچ پدرے شرمنده
هیچ محتاجے ستم دیده
هیچ بیمارے درد دیده
هیچ چشمے اشڪبار
هیچ دستے محتاج
هیچ دلے شڪسته
و هیچ خانه ایے بے نعمتت نباشه
الهے آمین یا رب العالمین 🤲🏻
این دعا رو براے بهترین دوستاتون بفرستین
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌹دختراگر یتیم شودپیر میشود
اززندگے بدون پدرسیر میشود
🏴روز سوم محرم
روزدختران شهداست...
🖤#فرزندان_مڪتب_عاشورا
🌷#دختر_شهےد محمودرضا_بیضائی
ڪوثر_خانم🌷
☘☘☘☘🏴🏴🏴
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹السلام علیک یارقیه(س) بنت الحسین(ع)
🌷امروز، روز حضرت رقیه(س) است
💚روز دردانه امام حسین(ع)
🌷روز بے بے ۳ ساله
💚شیرین زبون عموعباس(ع)
🌷خدایا
💚تورا به بیقرارے رقیه(س)
🌷هےچ بچه اے مریض نشه
💚و هیچ پدر و مادرے داغ بچه نبینه
☘☘☘☘🏴🏴🏴
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🦋🦋:🦋🦋
🏴ســـه ســـال برایـــت کـــافےِ بـــود
تـــا بشـــوے شبـــیـــه تـــریــن بــه "مـــادر"
تـــو اگـــر 18 ســـالــ ـه میـــشدے چــ ـه میـــکردے؟
از ازل تا ابد … یا رقـیه مدد🖤
خدایا
به حرمت
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها🖤
هیچ پدر و مادری
داغ فرزند نبینه
هیچ پدر ومادری
گریان ودلشکسته نباشند
آمیـــن یا رَبَّ
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
°••|امان از دل رقیه😔
همسرشهید:
هر روز صبح فاطمه که از خواب بیدار می شد بهش میگفتم فاطمه جان تو برای من مثل خورشیدی .
تو خورشید خونه هستی وقتی بیدار میشی نور تو خونه رو روشن میکنه.
گذشت
روز ٢٠ فروردین ٩٧ ساعت ١٠ صبح رسید.
فاطمه ای که ٢٧ روز چشم انتظاری برای برگشت بابا کشیده بود.
چشم باز کرد دید خورشید تو آسمونه و یه روز دیگه شروع شده!
گفت مامان، با انگشتای دستت بگو چنتا دیگه بخوابم بابام میاد؟
(بابامهدی شب قبل خبر آمدنش تا آخر هفته رو داده بود!!)
سه تا انگشت نشونش دادم گفتم مامان سه تا دیگه بخوابی بابا میاد!
فاطمه خنده ای بر لبانش نشست که برق تو چشماش مثل همیشه خونه رو روشن کرد!
اما روز تمام نشده فاطمه باید خبر دار بشه از برگشت بابا!
اما نه آن طور که فاطمه، انتظار داره!!!
شب موقع خواب بهش گفتم فاطمه جان : مگه تو خورشید من نیستی؟
میدونی الان بابا کجاست؟
بابا پیش خورشید!
بابا پیش خودته!
اما فاطمه معنی این حرفا رو مگه میفهمه..
فقط نگاهم کرد و خوابید.
صبح قبل از اینکه فاطمه از خواب بیدار بشه از خونه آمدم بیرون تا دوباره از من نپرسه چنتا دیگه بخوابم بابام میاد؟
هیچکس دلش نیامد به فاطمه چشم انتظار حرفی بزنه!
فاطمه تو مراسم گلباران باباش شرکت کرد.
نگاهش که به جمعیت خورد چشمان پر از اشک رو که دید بُهت زده شد!
(بعدا گفت من خودم از جعبه ای که عکس بابا بهش بود فهمیدم بابام داخلش هست.)
فاطمه نه میتونست آب دهانش رو قورت بده و نه پلک میزد تا اشکی که تو چشماش حلقه بسته بریزه.
مراسم هنوز تمام نشده بود.
فاطمه رو بغل کردم تا از جمعیت دورش کنم.
مامان آقامهدی صدا زد
فاطمه رو بیارید
گفت :فاطمه قرار بود از باباش عروسک هدیه بگیره.
عروسکی که برای فاطمه تهیه کرده بود را بهش داد...
امان از دل رقیه که وقتی بهونه بابا گرفت با سر بریده ی پدر آرامش کردند.
#شهیدمهدی_دهقان
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
🌸بر نام حسین و کربلایش صلوات
🍃بر نام ابوالفضل باوفایش صلوات
🌸بر اهل حرم به حق زهرا (س) صلوات
🍃بر جمله یِ یاوران مُولا صلوات
▪️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم▪️
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#عصرتونمهدوی
وقتی قلبم
در حرارت روضهها
گُر میگیرد و
سیلاب اشک بی امان،
پهنای صورتم را میپوشاند،
با ذره ذرهی وجودم
زیر لب زمزمه می کنم :
این الطالب بدم المقتول بکربلا...
▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
اذان مغرب به افق تهران
به حق شهدا اللهم عجل لولیک الفرج
شهید یوسف اقاخانی
متولد شهر اردبیل
شهادت ۱۳۶۳ عملیات بدر
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹
#حی_علی_الصلاة
✍ تمریــــن کن؛
🔻اونقدر تمرین کن تا بالاخره یه روز، بتونی دو رکعت نماز، چشم در چشمِ خدا بخونی!
اونوقـــت
تـ👈ــو برنده این میدانِ بزرگ خواهی بود.
خسته نشیا
#نماز_اول_وقت
@mohebin_velayt_shohada
آیدی کانال 👆🌹