eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
322 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 شهیدی که به مو‌های طلایی‌اش حساس بود در کلاس، جلوی من می‌نشست و با هم رقابت درسی داشتیم. من که می‌دانستم به مو‌های طلایی‌اش حساس است، از پشت، موهایش را به هم می‌ریختم، ولی او فقط برمی‌گشت و با نگاهی مهربان، سرزنشم می‌کرد و با دستانش، آن‌ها را مرتب می‌نمود. یک روز صبح نیامد؛ فردا و پس‌فردایش هم نیامد! فهمیدیم بدون سر وصدا با محسن که بچه محل‌شان هم بود، رفته‌اند جبهه. البته به من گفته بود، ولی باور نکرده بودم. چند روز بعد نامه‌اش با آدرس صندوقی پستی از اندیمشک، به دستم رسید، گفته بود که حال و هوایش بسیار متفاوت شده است و خواسته بود که برایش دعا کنم. دو یا سه نامه دیگر هم آمد و دل مرا با خود همراه نمود، من هم جواب نامه‌ها را می‌دادم. آخرین نامه‌اش چند روز پس از عروج ملکوتی‌اش رسید که در آن، خبر از شهادتش داده بود. 🌹شهید_علیرضا_راهدان 🌷🌷🌷🌷🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌄 تشییع کارشناس پرستاری ۲۷ ساله بیمارستان‌ شیراز وی با وجود بارداری همچنان مشغول به کار بود که پس از ابتلا به ، ناچار به زایمان زودرس شد و دو روز پس از در گذشت. 🔹فرزند وی نیز پس از چند روز دوری به مادر شهیدش پیوست. شادی روحش صلوات 😭😭 🥀 🌷🌷🌷🌷🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمر شاهوزی تروریست معروفی که دیشب به هلاکت رسید ه بود!؟ یکی از اقداماتش فقط حمله به اتوبوس رزمندگان سپاه اصفهان در سال ۹۷ بوده! 🌷🌷🌷🌷🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌸الهی عصرتون 🌺شادمان تر از هر روز 🌸دلتون پراز شادی 🌺خونتون پراز عشق 🌸عشقتون پراز صداقت 🌺نونتون پراز برکت 🌸زندگيتون پراز صمیمیت 🌺و امیدتون به خدا باشه 🌸🌺عزیزان عصرتان شادمان🌸🌺 ‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
💎پیامبر(صلی الله علیه و آله) : من صلی رکعتین و لم یحدث فیهمانفسه بشی‌ء من امور الدنیا غفر الله له ذنوبه کسی که دو رکعت نماز بخواند و درآن دو رکعت ، قلب خود را به چیزی از امور دنیا مشغول نکند، خداوند گناهانش رامی‌آمرزد. 📚(بحار الانوار، ج ,84 ص 249 ) 🤲 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
•﷽• کسی که باقی نمازهایش اول وقت باشد؛ خدا برای نماز صبح بیدارش میکند...! (ره)🌱 🤲 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🍁🍁🍁 تن زمین پوشیدہ از برگهاے نارنجے بود و پاکبان جارو را گوشه ے پارک رها...! پرسیدم: چرا دست روے دست گذاشتے؟ لبخندے گنج لبش نشست و گفت: دخترکم؛ خیابان عریان در پاییز، توے ذوق چشم رهگذرها مے زند...! پاسخش بر دلم نشست با خودم فڪر ڪردم؛ براستے فلسفہ ے پاییز با چادرم سرّ و سرّے دارد..! ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
امام خامنه ای 🌹شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی، و میهمان شدن بر سر سفره‌ی ضیافت الهی سال پیش در همین روزها.قصه شهادت تکرار شد نه درسوریه، نه درعراق، نه در جنگ باداعش بلکه فقط بخاطر امنیت وارامش زن وبچه های این سرزمین سرزمین فرهنگ،سرزمین کهن ایران بله تکرارقصه شهادت در کنارخیابانهای اطراف خودمان بیاییدکمی بهوش باشیم داعشیهای زمان،اشراری هستند که نه به آئین ونه به فرهنگ کاردارند وهدف انها اشوب،غارت،وازبین بردن ایران اسلامی است کنارهم اتحادداشته باشیم واجازه ندهیم گرگ صفتان روزگارچنین صحنه هایی راتکرارکنند 🔻اما سخنی به همین بهانه با مسئولین دولتی حتماً میدانید شهیدان مرتضی ودیگر شهدای سال پیش از سبزپوشان بودند. از نسل سرهنگ‌ هایی که قبلاً در رینگ های انتخاباتی و پساانتخاباتی بارها ناجوانمردانه به آنها تاختید و دل مرتضی و همرزمانش رنجاندید. مرتضی تفنگدار مظلومی بود که در نهایت قربانی سوء تدبیرهای دولت بی تفنگ تان شدند، مرتضی ها همان تروریست خوانده های ارباب بزرگ هستند،که دیگر تروریست نیستند،بلکه ارام دربین اسمانیها پرکشیدند، وخدایی شدند. وارامش وامنیت راارمغان مردم نمودند. وننگ بی تدبیری رابرپیشانی شما به تاریخ میسپارند.. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمدوال محمد نثارروح مطهر شهدا صلوات وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
26.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون تعارف مرورکنیم چندلحظه ای باشهیدعزیز امنیت وآرامش امروز رامدیون خون بهای شهدا هستیم بدون تعارف مربوط به ایام شهادت شهیدابراهیمی درسال پیش میباشد هدیه کنیم صلواتی نثارارواح مطهرشان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
...😔( ۱ ) 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 آخر آیدی‌هامون ³¹³ گذاشتیم!... اسم اکانتمون رو "منتظر" کردیم!... داخل بیومون "اَللهُمَ‌عَجِل‌لِوَلیِڪَ‌اَلفَرَج‌" نوشتیم!... انواع پروفایل‌های مهدوی رو برای پروفایلمون انتخاب کردیم!... دم اذان مغرب‌ جمعه هم نوشتیم: غروب شد نیامدی... و این شد همه ی سهم ما از انتظار؛ ما فقط نشستیم... گناه کردیم... و برای فرج تو دعا کردیم... شرمنده ایم مهدی جان...😔 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 ╭═══════•••{}•••═══════╮0 @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
❤️ و این بهانه خوبیست: "من گرفتارم" بهانه ای که بگویم فقط تو را دارم مرا همیشه گرفتار کن،دلا مگذار که لحظه ای سرازاین آستانه بردارم خودت بگو،تو اگر رد کنی گدایت را بساط دل به در خانه ی که بگذارم شبیه تکه ی ابری پر از کثیفی ها به وقت بارش چشمم،اسید می بارم برای آخر عمـرم بـیا مقـدر کن که جان به خنده مستانه تو بسپارم چه میشودکه نفس های آخرینم را به زیر مقدم شاهانه ی تو بشمارم ╭═══════•••{}•••═══════╮0 @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاش مصی علی‌نژاد در جمع کردن آبرو ریزی خود با سکانس گریه😁 از اتاق فرمان این پیرزن رو پر میکنن که اینارو بگو🤦‍♀ آخرش هم دید چه آبروریزی کرده زد زیر گریه😕😐 👌👌👌 ╭═══════•••{}•••═══════╮0 @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‌ 🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕗 ☀️ صــــلوات خاصه ی حضرت علی بن موسی الرضا به نيت خشنودي آن حضرت و بر آورده شدن حاجــــــــــات.☀️ ⚜اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی⚜ الامامِ التّقی النّقی ⚜ و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ⚜ و مَن تَحتَ الثری⚜ الصّدّیق الشَّهید ⚜صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً⚜ زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه⚜ کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک⚜ َ ✍ترجمه: ☀️خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا☀️ امام با تقوا و پاک ☀️و حجت تو بر هر که روی زمین است ☀️و هر که زیر خاک، ☀️رحمت بسیار و تمام با برکت ☀️و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان ☀️بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی☀️ 🕊زیــــ🕌ـــــارتش در دنیا و شفاعتش در عقبی نصیبمان بگردان🕊 🕊الهـــــــــــــے آمیــــــن🕊 التمــــــاس دعــــاے فــــرج🕊🌹 🌹🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 📚 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 📚 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 📚 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 📚 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» 📚 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 📚 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 📚 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. 📚 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 📚 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 🌓 ❤️ دردهایی هستند که هیچ آنها را نمی دهد ، دردهایی که هر از چند گاهی خلاصشان را به نشانه می روند اما ... دردهایی مثل ، مثل مثل که هیچگاه به مقصد نمی رسند ، مثل کوچه های . وقتی از لای کتابهای قدیمی پیدا می کنم که به سختی خوانده می شود ، از بس عمر بلند است، وقتی که تاریخ مرا به سالهای پرت می کند، وقتی در ولی قبل از نوشته شده ، میشوم و وجودم پر از صدای می شود از مبداء ناکجا . حالا مهمان ناخوانده ام می شود و پهنای صورتم را پائیزی می کند و این همیشگی ، نبودنت است . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 ، و فاصله ام تا تو به اندازه است . مرا در کوران دریاب وقتی پر از ترس شدنم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🌙🌗🌙🌗🌙🌗🌙 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
‍ خدایا هر شب به آسمان نگاه می کنم و می اندیشم در این آرامش شب چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند خدای من‌ تو آرام دلشان باش 🌟شبتون بخیر و آرام🌟 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
خــــدایا داده هــایت نـداده هـــایت و گرفته هــــایت را شڪـــــــر میگویم.... چون داده هایت نعمـت نداده هـایت حڪمت و گرفته هایت امتحــان است. ✨خـــدایا شڪرت✨ 💭💭💭💭💭💭💭💭💭 شبــتون در پناه خدا ______________ پست های امروز هدیه به بزرگوار (:" ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯